(مصاحبه كمونیست با مظفر محمدی)

 حزب حكمتیست(خط رسمی) اخیرا آلترناتیو شوراهای مردمی را به عنوان آلترناتیو حكومتی خود برای جایگزینی جمهوری اسلامی مطرح كرده است. حزب همزمان اصول ڀایه ای قانون اساسی ڀیشنهادی خود را به كنگره سراسری شوراها به اطلاع جامعه رسانده است. تا كنون رفقای مختلفی از رهبری حزب به جوانب مختلف این آلترناتیو و جواب به سوالات حول آن ڀرداخته اند.

كمونیست به این مناسبت سوالاتی را با مظفر محمدی عضو كمیته مركزی و یكی از شخصیتهای شناخته شده و بعلاوه كسی كه هم در دوره انقلاب ۵۷ و اداره شهرهای كردستان نقش جدی ایفا کرده و هم به هنگام  سقوط صدام حسین و شكل گیری شوراهای كارگری و مردمی در كردستان عراق دخالت داشته است در میان خواهیم گذاشت.

 
كمونیست:
بر كسی ڀوشیده نیست كه جامعه ایران وارد دوره ای سرنوشت ساز شده است. احزاب و جریانات مختلف هر كس در فكر طرح آلترناتیو خود برای جایگزینی جمهوری اسلامی است. در مورد آلترناتیو حزب حكمتیست(خط رسمی) سوال این است كه با تجاربی كه شما دارید، جنبه های عملی تشكیل و سازماندهی این شوراها در شرایط كنونی در میان كارگران و مراكز كارگری و در محلات و میان مردم چگونه است. از كجا باید شروع كرد؟ ڀایه و اقدامات اولیه ای كه هر كارگر آگاه در محل كار و یا هر آدم معتبر و آگاه در محل باید انجام دهد كدامند؟

 

مظفر محمدی: طرح مساله شوراها در شرایط امروز ایران قبل از این که آلترناتیو جایگزین جمهوری اسلامی تعریف شود، همین امروز هم، سرراست ترین و مستقیم ترین راه حل دخالت کارگران و زحمتکشان  برای پیروزی در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و برای بهبود شرایط کار و زندگی است. در تاریخ چند دهه حاکمیت جمهوری اسلامی هیچ وقت و حتی می توان گفت هیچ روزی نبوده و نیست که مردم به قوانین قرون وسطایی رژیم و به فقر و فلاکت و تنگدستی اکثریت جامعه اعتراض نکنند. تجمعات، تحصن، اعتصابات کارگری، تجمعات و اعتراضات خیابانی معلمان، بازنشستگان، مال باخنگان، پرستاران، رانندگان کامیون، زنان برای اعاده حقوق و حرمت انسانی شان، دانشجویان به شرایط خفقان و بیحقوقی شان، جنبش انقلابی در کردستان و...، این ها عرصه های مبارزه دایمی مردم علیه نظام جمهوری اسلامی بوده اند.

 طبقه کارگر در تمام این مدت از تشکل مستقل خود مثل شورا یا سندیکا و اتحادیه محروم بوده است. در عوض نهادهای دولتی موازی مثل شوراهای اسلامی کار، خانه کارگر، انجمن های صنفی و نمایندگی های کارگری به نام کارگر اما در عمل در خدمت کارفرما قرار گرفته اند. در نتیجه مبارزه و مخالفت کارگران با تشکل های دست ساز دولت و کارفرما همواره جزئی از مبارزه برای ایجاد تشکل مستقل کارگری بوده است.

در این مبارزات بخش هایی از کارگران سندیکاهای خود را احیا و برپا کردند. مهم ترین آن ها  سندیکای رانندگان شرکت واحد و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه است.  اما تشکل سندیکایی هم اساسا به دلیل ماهیت بوروکراتیک و مقید شدن به آیین نامه و اساسنامه و تایید دولت به تشکل فراگیر طبقه کارگر تبدیل نشد. در همه ی این سال ها جریان کمونیسم کارگری و حزب ما بر جنبش مجمع عمومی کارگران تاکید داشته و طبقه کارگر را به استفاده از این ابزار قدرتمند توده ای  تشویق و دعوت کرده است.

در سال های اخیر ما شاهد تلاش بخش هایی از کارگران هستیم که در مبارزه متحدانه علیه کارفرما و دولت به مجامع عمومی روی آورده اند و در دو سه سال اخیر بحث شوراهای کارگری و اداره شورایی به میان آمده است . مجامع عمومی که تشکل پایه ی شورا است در میان کارگران جنوب ایران در نفت وپتروشیمی ها و فولاد و هفت تپه دارد تمرین و تجربه می شود. این رویکرد جدید عملا امر شورای کارگری را به موضوع روز و در دستورجدی طبقه کارگر قرار داده است. در نتیجه مجامع عمومی و شورا در تجارب طبقه کارگر و در تقابل با تشکل های دولتی و کارفرمایی به دستور طبقه کارگر آمده است. در این رابطه تجربه کارگران هفت تپه در برگزاری مستمر مجامع عمومی در عمل  نشان داده است و برای کارگران مسجل گشته که مجمع عمومی و سنت شورایی یا به اصطلاح خودشان "خرد جمعی" توانسته و می تواند قدرت واحد کارگران را در مقابل کارفرما و دولت تامین کند و بخصوص دخالت مستقیم همه ی  کارگران در متحد نگه داشتن ودخالت و شرکت توده ی کارگران در تصمیم گیری ها دست دولت و کارفرما را برای سرکوب کارگران و دخالت در امورشان می بندد. 

در مجامع عمومی و تجربه شورایی همه کارگران دخیل اند و دولت و کارفرما عملا در مقابل کل کارگران قرار می گیرند و نمی توانند با دستگیری چند کارگر آن را تعطیل کنند و یا کارگران را به اطاعت از قوانین شان وادار کنند. هر فشاری بر کارگران و هر خواست کارگری و تصمیم در مورد پروسه مبارزه از اول تا به آخر با مجامع عمومی شروع و با آن خاتمه می یابد. در نتیجه نه فقط در حرف و شعار بلکه در عمل هم تجربه شده است که پیروزی کارگران در توسل به مجامع عمومی و شکل شورایی هم برای رسیدن به مطالبات امروز حیاتی است و هم زمینه ی آمادگی طبقه کارگر را برای اداره شورایی جامعه به عنوان  الترناتیو فراهم می کند.

 جنبش مجمع عمومی کارگری و اداره شورایی امروز در میان بخشهای مهم طبقه کارگر به عنوان شکل اتحاد کارگری در میان محافل وشبکه های فعالین کارگری مورد بحث و بررسی است. این که در تجربه مبارزات کارگران هفت تپه ماه ها هزاران کارگر را متحد نگه داری و بر مطالبات پافشاری کنی و دست دشمن را برای ضربه زدن به فعالین کارگری ببندی، مطلوبیت و ضرورت  دست بردن به جنبش مجامع عمومی و سنت شورایی را به کل طبقه کارگر نشان داده است. در این سنت ما می بینیم که چگونه دولت طبقه ی سرمایه دار نمی تواند با دستگیری چند فعال کارگری مجامع عمومی را تعطیل و مبارزه کارگران را سرکوب کند.

 این تجربه یعنی اتکای به نیروی جمعی و خرد جمعی اگر برای طبقه کارگر در محل های کار راه حلی موفق و نشان دهنده قدرت متحد کارگری است، برای بخش های دیگر جامعه در محلات زندگی هم قابل تکثیر و انتخاب است.

 این که از کجا باید شروع کرد را بخش هایی از کارگران از مجامع عمومی شروع کرده اند. تا آنجا که به طبقه کاررگر مربوط است وظیفه فعالین کارگری است که این جنبش را فراگیر و سراسری کنند. از تجربه مجامع عمومی کارگری هفت تپه بیاموزند و آن را در عمل بکار ببرند. اگر این اتفاق در همه مراکز کوچک و بزرگ بیفتد، نتیجه بلافصلش فشارعظیم بر کارفرماها و دولت میگذارد که نتوانند بر شدت استثمار بیفزایند، قراردادهای سفید امضا را ادامه دهند، سرنوشت کارگران به پیمانکاریهای افسار گسیخته بسپارند، دست کارفرماها را برای اخراج و بیحقوقی های دیگر باز بگذارند و کار ارزان را به طبقه کارگر تحمیل کنند. در چنین شرایطی تفرقه در صفوف کارگران از بین می رود و کارگران هر بخش کارگری مثل یک تن واحد در مقابل دشمنان خود می ایستند. و این تحول عظیمی در جنبش کارگری خواهد بود. این سنت در مورد دیگر بخش های زحمتکشان بویژه در محلات حاشیه شهرها و در صفوف معلمان، حقوق بگیران جزء، پرستاران و در میان زنان و در دانشگاه ها و حتی در میان زحمتکشان روستایی که ما دراین مدت و در جنوب ایران شاهد کم آبی و بی آبی که منجر به زیان های بزرگی به این زحمتکشان شده است، تشکل شورایی و اتکا به مجامع عمومی برای تصمیم گیری، بخصوص نیروهای پراکنده این بخش ها را هم جمع و قدرتمند می کند. در رابطه با کرونا در شهرهای کردستان کمیته های محلات و همیاری های بسیاری را شاهد بودیم. من فکر می کنم ادامه کاری این کمیته ها و همکاری و همبستگی ها می توانست و می تواند ابعاد گسترده ای درمحلات شهرها و با دخالت زنان و مردان بیابد. دخالت زحمتکشان بخصوص در محلات حاشیه شهرها که تحت فشار اقتصادی و فقر و بیماری گسترده ای هستند، کمیته یا شورای محله می تواند با دخالت جمعی  فشار بر دولت را چنان تشدید کنند که دیگر اعضای خانواده ای در این محلات گرسنه نخوابند، هیچ کودک و سالمندی از بی دارویی نمیرد و یا کسی جرات نداشته باشد دست روی زنان ودختران بلند کند. این ها و ده ها معضل اجتماعی دیگر دامنگیر زحمتکشان در محلات شهرها است. این کار دست کمونیست ها و انساندوست ها و آزادیخواهان در محلات را می بوسد. در تعریف و تجارب کمونیستی و کار انساندوستانه نمونه های تاریخی زیادی هست. مساله بر سر تلاش فردی یا انساندوستی فردی نیست. بلکه بر سر اراده جمعی و تصمیم گیری و عمل و عکس العمل جمعی مردم است. و این خودبخود انجام نمی شود. باید کسانی باشند، پیشروانی باشند که آستین ها را بالا زده و در محلات فضایی ایجاد شود که زندگی در آن محله را متفاوت کند. چیزایی را عوض کند و سنت خرد جمعی و شکل شورایی و خرد جمعی را به سنت تبدیل کند. سنتی که اگر جاری شود، انسان ها اعتماد به نفس پیدا میکنند، اراده واختیارشان را بکار می گیرند و بی تفاوتی نسبت بهر چیز ناحقی از بین می رود. نمی توان خود را کمونیست و سوسیالیست و آزادیخواه و انساندوست نامید و در محله ای از شهر زندگی کنی که دختری یا زنی کشته می شود یا یک بیمار کرونایی در منزلش بی دارو و دکتر رها شده است. در چنین شرایطی هیچ انسان مسئولی نمی تواند سرش را بالا بگیرد... 

 
كمونیست: حزب تاكید دارد این آلترناتیوی برای جامعه است و راهی برای تضمین ڀیروزی بر جمهوری اسلامی و تضمین اعمال اراده مردم بر سرنوشت خود بعد از جمهوری اسلامی. اگر ممكن است این را مقداری باز كنید. كلا توقع و انتظار حزب حكمتیست از فعالین سیاسی، فعالین كارگری، زنان برابری طلب و هر آدم مسئول و برابری طلبی در این زمینه چیست؟ این طرح اگر قبول شود چه توقعاتی از این طیف دارید؟

 مظفر محمدی: باز می خواهم تاکید و تکرار کنم که راه اداره شورایی جامعه پس از سرنگونی جمهوری اسلامی به مقدار زیادی به تمرین و تجربه شورایی همین امروز مردم در مقابل رژیم برای کسب دستاوردهایی و عقب نشینی هایی به دولت بستگی دارد. به این اعتبار طبقه کارگر و مردم ایران بدون این ذهنیت و یا بخصوص تجربه عملی اتحاد در شوراهایشان و چشم بسته به دوره بعد از سرنگونی قدم نمی گذارند. یعنی اینطور نیست و نباید باشد که جمهوری اسلامی بیفتد حال بهر شکلی با قیام وانقلاب از پایین یا فروپاشی رژیم و غیره، آنوقت مردم فکر کنند خوب الان چکار کنیم؟ یاسرنگونی پایان مبارزه و دخالت مردم باشد و بقیه اش را بسپارند به مدعیانی که خود را برای کسب قدرت آماده کرده  و کیسه ها را برای کسب ثروت دوخته باشند. این چکار کنیم را همه جناح های بورژوایی و اپوزیسیون، حاضر و آماده و تجربه شده دارند. آنها می گویند رژیم سرنگون می شود و ما یعنی سران و شخصیتهای بورژوایی که کم نیستند و مدعی قدرت اند، به نام مردم و به نیابت مردم قدرت را می گیرند و مردم را به خانه می فرستند تا خود قانون اساسی را بنویسند و رای آن را از مردم بگیرند و جامعه را برای انتخابات پارلمانی و مجلس و یا انتخاب یک رییس جمهور یا یک شاه آماده کنند. این یعنی در عمل و در دنیای واقعی چیزی به نفع مردم و جامعه تغییر نمی کند. نظام و سیستم همانی است که بود و فقط شخصیت ها و یا احزاب جدید به میدان می آیند و به نام مردم حکومت می کنند و در نتیجه آش همان آش است و کاسه همان...

برای این که این اتفاق نیفتد باید از همین امروز و در مبارزه برای عقب نشاندن دشمن کارگران و زحمتکشان را آماده کرد و آگاه کرد که این چکار کنیم را شوراهای مردمی و کنگره سراسری شوراها جواب می دهند.

 بنا بر این اگر الترناتیو اداره جامعه برای بورژوازی و جناح های جدیدش جاده ی کوبیده و سرراستی است که چندین دهه و یک قرن تجربه پشت سر دارد، برای کارگران و مردم زحمتکش و انقلابیون هم راه حل اداره شورایی جامعه باید به همان  اندازه سرراست و قابل دسترس باشد. راه حلی که فقط یک ایده یا آرزوی ذهن کسی نیست، بلکه یک راه حل پذیرفته شده و به درجه زیادی از همین حالت تجربه شده باشد...

 در نتیجه اولین وظیفه فعالین سیاسی چه در میان کارگران و چه مردم محلات و شهرها و در میان زنان و روشنفکران و پیشروان جامعه این است که راه حل شورایی بعنوان ابزار مبارزه ی متحد امروز و اداره شورایی جامعه در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی را به ذهنیت عمومی تبدیل کنند. بطوری که همگان به این آلترناتیو آشنا شده و آن را بعنوان راه حل دخالت خود برای اداره جامعه بپذیرند.

 در اعتراضات کارگری هفت تپه بارها و هر بار و در هرتجمع کارگری بر مجامع عمومی و اداره شورایی تاکید می شود. الان نه تنها برای بیش  از بیش از ڀنج هزار کارگر هفت تپه و خانواده هایشان، بلکه برای بخش های دیگر طیقه کارگر بویژه در جنوب و در نفت و پتروشیمی ها و فولاد، مجمع عمومی و اتحاد شورایی کارگران موضوعی شناخته شده و به درجه ای پذیرفته شده است.

 اگر در طول یک قرن اخیر جوامع بشری فقط یک راه حل اداره جامعه یعنی راه حل بورژوایی مافوق مردم را دیده و حتی پذیرفته است  که هر چند سال یک بار پای صندوق های رای برود و پارلمان و رییس دولت را انتخاب کند و سرنوشت جامعه را برای مدت طولانی چند سال به بالا بسپارد و خود به خانه برود، این بار مردم بیایند و بگویند نه. ما راه حل دیگری داریم. ما میخواهیم از سیر تا پیاز یا از صفر تاصد اداره جامعه دست خود ما باشد و با دخالت و نظارت و تصمیم جمعی ما جامعه بچرخد. مردم پذیرفته باشند و بگویند ما شوراهایمان در میان همه بخش های جامعه از کارگر تا معلم و کارمند و زنان و مردم محلات و شهرها و حتی در میان سربازانی که از رژیم روی برگردانده اند، تشکیل می دهیم. ما می خواهیم خود تکلیف دولت و قانون اساسی و چگونگی اداره جامعه را تعیین کنیم. و این چیزی جز مجمع نمایندگان شوراهای محل کار و زندگی در کنگره سراسری شوراهای مردمی نیست. در نظام شورایی چه در کارخانه ها و چه در محلات زندگی و در میان اقشار مختلف زحمتکشان، مردم  تنها در امور محلی دخیل نیستند بلکه علاوه بر اداره ی محله یا شهر یا کارخانه در موردسرنوشت کل جامعه دخالت و اظهار نظر می کنند.  نمایندگان مردم در کنگره سراسری در واقع منفعت عمومی را نمایندگی کرده و هر زمان نماینده یا نمایندگانی بر خلاف منفعت مردم عمل کنند، عزل شده و کسان دیگر جای آن ها را در کنگره می گیرند. به این معنا مجامع عمومی و شوراهای مردمی هم تعطیل ناپذیرند و هم در همه مسایل جامعه دخیل و صاحب اختیارند و ابراز وجود می کنند. مردم در تجربه بورژوایی اداره جامعه یعنی پارلمان و انتخابات بعد از دوره ای به خانه فرستاده می شوند و یک عده آن بالا در مورد سرنوشتش تصمیم می گیرند و مردم نمی توانند نماینده ای را تا پایان دوره چهار پنج ساله عزل کنند و از دخالت درسرنوشت خود و جامعه ی خود و تصویب قوانین ناظر بر کار و زندگیشان محروم می شوند.

 بر عهده ی  فعالین سیاسی، فعالین كارگری، زنان برابری طلب و هر آدم مسئول و آزادیخواهی است که راه دخالت مردم در سرنوشت خود را به داده و قبول جامعه تبدیل کنند. یعنی از کارخانه تا محلات زندگی  زحمتکشان  شهرها و در میان زنان، معلمان، دانشجویان و غیره این راه حل را به  عنوان تنها راه به میدان آمدن اراده و اختیارتوده ای و دستجمعی برای تعیین سرنوشت بپذیرند. از همین حالا در صفوف مردم در همه جا در جامعه و محل های کار و زندگی طیف وسیعی از شوراخواهان پیدا شوند. در میان مردم مساله اتحاد و اداره شورایی جامعه به بحث و اظهار نظر تبدیل شود. به معنایی شورا و شوراخواهی و اداره شورایی در رگ های جامعه به مثابه خونی تازه که در جریان است جاری شود. هیچ کسی نباشد که راه حل شورایی را نشنیده باشد و یا اگر شک و تردیدی دارد مطرح نکرده باشد.

 شما در اخر سوالتان گفتید این طرح اگر قبول شود چه توقعاتی از این طیف یعنی فعالین سیاسی و کارگری و مردمی دارید؟ مساله من درحال حاضر و امروز این است که این راه حل در جامعه قبول و پذیرفته شود. اگر این اتفاق بیفتد همانطوری که امروز در مبارزه کارگران جنوب بخصوص هفت تپه پذیرفته شده است، آنوقت می ماند راه عملی تشکیل شوراها. و این از همه راه حل های دیگر سر راست تر و آسان تر است. جمع شدن مردم درمحل های کار و زندگی و برگزاری مجامع عمومی با هر اندازه شرکت مردم و بحث و اظهار نظر در مورد سرنوشت جامعه کار سختی نیست. در اشکال بورژوایی اداره جامعه آنچنان کار پیچیده  می شود که از نظر آنها تنها متخصصین سیاست و اقتصاد و فرهنگ و غیره می توانند سازماندهی اقتصاد و اداره جامعه را بر عهده بگیرند و آن را بچرخانند. اما اداره جامعه ای که منفعت توده های عظیم مردم اصل و اول است نه اقلیتی صاحب زر و زور، هیچ پیچیدگی ندارد. در شکل اداره شورایی جامعه، هر انسان زن و مردی با هر درجه سواد یا تجربه، شعور این کار را دارد. وقتی منفعت کل جامعه در میان است، در نتیجه نیازی به قوانین پیچ درپیج و تبصره ها و غیره نیست. مثلا وقتی گفته می شود همه انسان ها یه یک اندازه نیاز دارند و جامعه باید این نیاز ها را به شکل برابری برآورده کند، همه باید مسکن داشته باشند، بهداشت و درمان مجانی است، زن و مرد برابرند و غیره، فهمیدن این برای هر انسانی که منفعتی جدا از منفعت عمومی جامعه ندارد کار سختی نیست. در نظام کاپیتالیستی برای  این که منفعت اقلیتی مفتخور تامین شود برای کارگر قوانینی تصویب می کنند که کم ترین دستمزد و رفاهیات و بیشترین ساعت کار را در بر داشته باشد و هر وقت کارفرما بخواهد کارگر را که  گویا برده او است اخراج کند. یا برای برابری زن و مرد باید از مذهب و آیات عظام و غیره کسب تکلیف شود که حقوق زن چقدر است و چه هست و چه نیست. در حالی که برابری کامل زن و مرد در همه سطوح جامعه هیچ تبصره و ملاحظه ای نمی خواهد و هیچ تفاوتی بین حق زن و مرد وجود ندارد و هیچگونه تبعیض جنسی قابل قبول نیست.

 در نتیجه می خواهم بگویم که اولا مجامع عمومی و شوراهای کارگری و مردمی بعنوان تنها راه حل دخالت همگان در سرنوشت خود و جامعه در میان وسیع ترین نیروهای اجتماعی مورد بحث و اظهار نظر قرار گیرد. اگر مجامع عمومی و خردجمعی معیار باشد و اداره شورایی جامعه از جانب اکثریت مردم از کارگر و غیر کارگر پذیرفته شود بقیه راه را رفتن و در عمل کار سختی نیست. دوما فعالین کارگری و کمونیست ها و سوسیالیست ها دست بکار عملی برگزاری مجامع عمومی و تجربه شورایی شوند. مردم در عمل دریابند که از شهرهای بزرگ تا روستاها و از جوان ۱۶ ساله تا سالمند ۷۰  ساله و بالاتر  از شعور و ظرفیت کافی برای اداره شورایی زندگی خود و جامعه برخوردارند و نیازی به قوانین آسمانی و فتوای آیت الله ها و یا محققین بورژوازی ندارند. نسل جوان امروز که اساسا فرزندان کارگران و زحمتکشان هستند از علم و دانش و تخصص لازم در خدمت جامعه خود برخوردارند.

گفتم که جنبش مجامع عمومی کارگری و مردمی و تجربه شورایی کل کارگران و زحمتکشان را در محل های کار و محلات زندگی در بر می گیرد و نیازی به اجازه کسی نیست. از نظر من مانع اصلی ناباوری توده های وسیع زحمتکشان به نیرو و اراده خود برای تعیین سرنوشت جامعه است. کم نیستند کسانی درصفوف زحمتکشان که فکر می کنند و می گویند مگر می شود همه در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و غیره جامعه صاحب نظر باشند! حتما باید متخصصینی باشد که قوانین بنویسند و اداره امور را بلد باشند. یعنی یک عده آن بالا در مورد سرنوشت جامعه تصمیم بگیرند و من هم سرم را پایین بیندازم و مشغول کار در کارخانه و مدارس و ادارات و خدمات شهری و بیمارستان ها و محلات شهرها و کار در منازل...، باشم.

 بیش از یک قرن است تقسیم کار جامعه به شکلی است که اقلیتی مفتخور هم دسترنچ کارگران و زحمتکشان را صاحب هستند و هم  برای اکثریت کارکنان و زحمتکشان جامعه  تصمیم می گیرند. این آدرس غلط و این ذهنیت را بورژوازی در طول قرن به مردم داده  اند که گویا اکثریت مردم صلاحیت اداره زندگی خود و جامعه شان را ندارند و نخبگان و روشنفکران و متخصصین و الیت جامعه باید این کار را بکنند. مردم در طول یک قرن تجربه، همیشه بورژوازی را در راس جامعه و قدرت دیده اند. طبقات دارا  این سناریورا موضوعی ازلی و ابدی و مادام العمر می نامند و چنین القا می کنند که سرنوشت دیگری وجود ندارد. با یک نگاه به جامعه واکثریتی که چرخ های جامعه را می چرخانند اما در تعیین سرنوشت خود و جامعه دخیل نیستند و حکم ازلی – ابدی که قدرت و حاکمیت و دست به دست شدن در میان جناح های مختلف بورژوازی در حاکمیت و یا در اپوزیسییون،  توهین به شعور مردم است. این در واقع خاک پاشیدن به چشم مردم و دور نگه داشتن اکثریت جامعه از دخالت در سرنوشت خود  است. اراده و اختیار را از مردم گرفته اند تا خود بتوانند سوار برگرده اکثریت جامعه منافع کثیف مادی و چاپیدن دارایی ها و خرید ارزان نیروی کار را به دست بیاورند. درحالی که در یک نگاه واقعی می بینیم که در اصل اداره جامعه به معنای تولید نعماتش در کارخانه ها و در مزارع برعهده طبقه کارگر و زحمتکشان است. یا چرخاندن و مدیریت عملی  آموزش و بهداشت باز برعهده پزشکان و پرستاران و معلمان و کارمندانی است که فقط مبلغی هر ماهه از دولت سرمایه داران می گیرند. ایا این نظام و سیستم  سرنوشتی ازلی و ابدی است؟ نه. نباید باشد.

در دنیای واقعی جامعه را کارگران و زحمتکشان می چرخانند و اقلیتی مفتخور برگرده همین مردم سوار و استثمارشان می کنند و نیروی کارشان را با پول ناچیزی می خرند. بورژوازی و طبقات دارا برای این که مردم نتوانند بر شرایط فلاکتبار کار و زندگی شان بشورند و قیام کنند،  دولت و مجلس و دستگاه های قضایی و نظامی و پلیسی و زندان ساخته اند. همه این دستگاه ها در نظام شورایی برچیده می شوند و می بینیم زندگی چقدر سر راست تر و مستقیم تر و اسان تر می شود. چرا که هیچ کسی منفعت ویژه ای ندارد تا برای حفظ آن دستگاه سرکوب بسازد.

 در یک کلام جنبش شوراهای مردمی موضوعی است مربوط به قدرت. مجامع عمومی و شوراهای مردمی هم امروز به اکثریت زحمتکشان و کارکنان جامعه قدرت می دهد تا مطالباتشان را از حلقوم دولت و کارفرماها و سرمایه داران بیرون بکشند و هم نیرویی است که می تواند با کم ترین هزینه نظام سرمایه داری و حاکمیت اقلیت سرمایه دار بر اکثریت مردم را از سیاست خلع قدرت و از اقتصاد و چنگ زدن به داراییهای جامعه که  دست رنج و کار زحمتکشان است خلع ید کند.

 

كمونیست: شما در دوره قیام ایران از شخصیتهای كمونیست شناخته شده و دخیل در تحولات آن دوره در كردستان بودید. در ایران بعد از سرنگونی حكومت ڀهلوی یك دوره خلا قدرت را داشتیم كه سرانجام توسط ارتجاع اسلامی ڀر شد. در كردستان یك دوره قدرت دوگانه و بدنبال یك دوره اداره شهرها بدست نیروهای سیاسی و جمعیتها و نهادهای مختلف و مردم بود. تجربه این دوره كه تقریبا در همه انقلابات در دنیا به اشكال مختلف اتفاق افتاده برای فعالین كمونیست در شرایط امروز و تجربه خود شما از این دوره برای امروز این فعالین چیست؟

 مظفر محمدی: همه به درجه ای مطلع اند که مساله شورا در قیام و انقلاب ۵۷ در میان کارگران شرکت نفت کلید خورد. کارگران صرفا به نام خود و در مقابل دولتی که هنوز دندان داشت و سرنگون نشده بود، شیرهای نفت را بستند و این کار مثل این بود که با دستهایشان گلوی حاکمیت را بفشارند تا خفه شود. این اقدام  دستجمعی کارگران نفت هم  تیر آخری برای انداختن رژیم شاه بود و هم  زمینه دخالت و اراده کارگران را برای اداره شرکت نفت و دخالت در امورات این بخش صنعتی بزرگ را فراهم کرد.

 تشکل شورایی کارگران نفت  یک  تجربه درخشان در تاریخ جنبش کارگری ایران است. بعد از چند دهه امروز باز هم این تجربه را در میان بخش هایی از کارگران در جنوب ایران به پیشاهنگی هفت تپه  شاهدیم. با  این تفاوت که  کارگران نفت در شرایط انقلابی و قیام و سرنگونی رِژیم شاه راه حل اداره شورایی را انتخاب کردند. همچنین جنبش شوراهای کارگری آن دوره هم مدعی قدرت و الترناتیو حاکمیت پس از رژیم شاه نبود. مباحث آن دوره شورای کارگران نفت هنوز بخشا مطالبات بود. زمزمه ی شرکت کارگران در دولت موقت وجود داشت اما جدی و پیگیر نبود. دلیل آن هم روشن بود چرا که طبقه کارگر حزب سیاسی خود را نداشت و یا حتی یک نهاد هماهنگ کننده ی سراسری نبود که کارگران را به مثابه یک طبقه به مصاف قدرت در مقابل مدعیان دیگر قدرت که جناح های بورژوازی جدید بود، ببرد. کاری که از نظر ما و در انقلاب آتی "کنگره سراسری شوراهای مردمی" می کند. در نتیجه دولت جدید توانست شوراها را منحل و تعطیل کند و باز شرکت نفت و کارگران همان سرنوشت قبل از قیام و حتی بدتراز آن را تا امروز تجربه کرده اند.

 تجربه شورای کارگران نفت به ما میگوید که راه حل شورایی باید به راه حل کل طبقه کارگر و مردم زحمتکش تبدیل شود و جنبش شورایی سراسر جامعه یعنی طبقه کارگر و مردم در محل های کار و محلات زندگی را بپوشاند. این درسی است که امروز ما باید ازآن یاد بگیریم که اداره شورایی جامعه تنها توسط بخشی از کارگران و مردم متحقق نمی شود. این راه حل باید  عمومی و فراگیر و سراسری شود. به این دلیل ما "کنگره سراسری شوراهای مردمی" برخاسته از مجامع عمومی و شوراهای پایه در محل کار و محلات و شهرهای زندگی مردم را نهاد قدرت اکثریت جامعه می دانیم.

 در کردستان اتفاقات دیگری افتاد. من به همه ی جنبه های این اتفاقات نمی پردازم که جایش اینجا نیست. در فاصله دو تهاجم سراسری رژیم، کردستان تسلیم حاکمیت بورژوایی و مذهبی خمینی و هوادارانش نشد و به رفراندوم جمهوری اسلامی جواب منفی داد. در یک کلام به مدت یک سال کردستان تماما آزاد بود. کردستان آزاد بود و احزاب وجود داشتند اما ازجانب هیچکدام یعنی حزب دمکرات کردستان و جریانات چپ که به تدریج دور کومه له جمع شده بودند، شکل حاکمیتی که بر اراده و تصمیم توده های کارگر و زحمتکش و دخالت آنها متکی و در برگیرنده منافع کارگران و زحمتکشان باشد، مطرح نشد و در دستور هیچ جناح حزبی و سیاسی قرار نگرفت. حزب دمکرات درمنطقه نفوذ خود در شمال کردستان عملا حاکمیت حزبی اعلام نشده ای داشت و شوراهای روستایی را شورای حزب می نامید. شوراهایی که خود را دمکرات نمی نامیدند و مستقل بودند (ما چیزی به نام شورای کومه له در روستاها نداشتیم)،  فرمان انحلال و خلع سلاحشان را می داد.  در جنوب و بزرگ ترین شهر کردستان سنندج، که تحت نفوذ چپ بود اما این چپ هم هیچ نقشه و برنامه ای برای اداره شهر و روستاها نداشت. از جمله در هردو بخش کردستان هیچ قانون و آلترناتیوی برای اداره جامعه پس از سرنگونی رژیم شاه تصویب و به مردم ابلاغ نشد. چپ در کردستان و در غیاب حکومت مرکزی، نتوانست کارگران و مردم را در شوراهای محل کار و محلات زندگی سازماندهی کرده و قوانین پیشرو اداره جامعه را اعلام و به تصویب شوراها رسانده و عملا بطور دو فاکتو قدرت را در کردستان به دست بگیرد. اگر این اتفاق می افتاد، اولا کردستان بعنوان مرکز قدرت پایدارتر چپ و کمونیسم ابراز وجود می کرد و به الگویی برای سایربخش های ایران و طبقه کارگر و کمونیستها تبدیل میشد. ثانیا با سازماندهی شورایی اداره جامعه، نیروی بسیار عظیم تری آماده رویارویی با تعرض نظامی دولت جدید می شد.  مردمی که خود اراده ی کسب قدرت را داشت و قوانین مترقی و دستاوردهایی کسب می کرد، در مقابل دشمن چه در بعد نظامی و چه سیاسی و سازماندهی اعتراضات شهری به شکل توده ای و بسیار گسترده تر می توانست شرکت کند.

 در مدت یک سال کردستان آزاد، جمعیت هایی برای دفاع از آزادی و انقلاب در همه شهرهای کردستان و نهادهایی چون کانون معلمان و زمزمه سندیکا در میان کارگران بیکار و دفاتر (بنکه)های محلات از جوانان اساسا چپ در سنندج وجود داشت. اما این نهادها درحالی که احزاب و جریانات سیاسی مساله قدرت را در دستور نداشتند نمی توانست از احزاب جلوتر باشند. هیچکدام از احزاب به قدرت فکر نمی کردند و به کار سازماندهی و اداره جامعه مشغول نشدند. گفتم که در بخشی از کردستان و شمال آن حزب دمکرات عملا حکومت حزبی برقرار کرده بود. مردم کردستان هم مثل دیگر نقاط ایران وجهان که نسل اندر نسل تجربه حکومت بالایی ها را دیده بودند در مقابل حاکمیت حزب دمکرات یا تمکین می کردند و یا بی تفاوت بودند. در نتیجه وقتی جمهوری اسلامی به حمله گسترده نظامی دست زد، معلوم نبود مردم بجز احساسات قومی از چه چیزی در مقابل دولت جدید دفاع کنند. از شوراهایی که تشکیل نشد؟ از مدارس و مراکز بهداشتی که ساخته نشد؟ زن های کردستان می بایست از قانون برابری زن و مردی که مصوب و اعلام نشده بود دفاع می کردند؟... ما از فرصت فاصله بیش از یک سال بین حمله اول رژیم و عقب نشینی تاکتیکی اش و حمله سراسری دوم که کردستان آزاد بود درجهت سازماندهی قدرت مردم در شوراهایشان استفاده نکردیم. حزب ناسیونالیست کرد "حدکا" به این ها نیاز نداشت و اساسا قدرت از پایین را بر نمی تابید اما جناح  چپ هم به سازماندهی قدرت مردم از طریق شوراهای مردمی و تصویب قوانین مترقی و انقلابی به نفع کارگران و زحمتکشان اقدام نکرد.

 در این فاصله رژیم جدید چند تن از رهبران طراز اول خود را برای مذاکره به سنندج فرستاد. در کشمکشی که با هیات دولت جدید داشتیم آنها به تشکیل شورای شهر سنندج تن دادند. اما این شورا هم از درون مردم و در مجامع عمومی و شوراهای پایه بوجود نیامده بود و تنها حاصل یک توافق بود  واز جانب دولت جدید هم برای خریدن زمان؛ تا خود را تثبیت کرده و میخش را کوبیده باشد. درنتیجه و بطور واقعی شورای سنندج ظرفیت و پتانسیل اداره شورایی جامعه را نداشت و تنها وجودی بی خاصیت و  بدون نقشه و برنامه ماند.

 اگر چه از طرف احزاب چپ و راست در کردستان با نیروی محدود خود و البته با حمایت مردم حد اقل یک دهه در مقابل تهاجم گسترده ی رژیم از هوا و زمین مقاومت شد. اما مبارزه نظامی هیچ وقت توده ای نشد و در شرایطی که کردستان میلیتاریزه شده بود، مردمی که فاقد تشکل های کارگری و توده ای بودند، توان مبارزه و اعتراض سیاسی موثر علیه رژیم را نداشتند. شکی نیست شکست انقلاب در تهران و سراسر ایران بر روحیه مردم تاثیر منفی داشت.

 با وجود همه ی این فاکتورها، احزاب چپ و راست کردستان هر کدام با افق و اهداف معین خود، با نیروی نظامی محدود به یک عده از انقلابیون، توانستند یک دهه در مقابل حملات دولت جدید بایستند و فضای کردستان را بعنوان الگوی مقاومت در مقابل ارتجاع حاکم سرپا نگه دارند.

 خلاصه بگویم کردستان صاحب یک جنبش اجتماعی سازمانیافته مثل شورا برای  اداره جامعه نشد. این بی افقی سیاسی باعث شد هم جنبش های وسیع و سازمانیافته علیه رژیم به میدان نیاید و هم یک نیروی نظامی گسترده برای مقاومت تشکیل نشود.

 تفاوتی که امروز با دوره بعد از قیام ۵۷ وجود دارد این است که، احزاب چپ و راست برای کسب قدرت در کردستان خیز برداشته اند. احزاب چپ و بویژه حزب ما با نقشه و برنامه و تاکتیک های روشن و افق جامعه ی آزاد و برابر و سوسیالیستی و اعلام قوانین ناظر بر اداره جامعه را در دستور خود و کمونیست ها و آزادیخواهان کردستان دارد. ما تلاش می کنیم که شوراهای مردمی از کارگران و زحمتکشان شهر و روستاهای کردستان سازمان یابند. بدون تشکیل شوراهای کارگری و مردم، احزاب ناسیونالیست با استفاده از زور سلاح و حمایت های دول منطقه  حاکمیت حزبی خودرا تحمیل می کنند و درمقابل کارگران و نیروهای چپ برای ایجاد شوراهای قدرت می ایستند. در اینجا هم فعالین کارگری و اجتماعی و کمونیست های کردستان از همین حالا برای جا  انداختن شورا در میان مردم بعنوان تنها راه سد بستن در مقابل هر نیروی مافوق مردم وظیفه حیاتی و تعیین کننده دارند. باید شعار قدرت شوراهای مردم بر پرچم مبارزات و اعتراضات کنونی کوبیده شود.

 
كمونیست:  شما در شكل گیری شوراهای كارگری و مردمی در كردستان عراق هم در دوره تضعیف صدام حسین در سالهای ۱۹۹۰ و ۹۱ نقش داشتید و این تجربه را نیز در كتابی نوشته و منتشر كردید. این شوراها توسط احزاب مسلح ناسیونالیست كرد بعد از سرازیر شدن از كوه به شهرهایی كه مردم به كمك همین شوراهای تسخیر كرده بودند، منحل شدند. در كردستان ایران هم كم نبودند شوراهایی مردمی در روستاهایی كه شكل گرفته بودند و حتی مسلح شدند و توسط حزب دمكرات كردستان ایران منحل و خلع سلاح میشدند. چگونه میتوان مانع تكرار این وقایع شد و ادامه كاری شوراها را تضمین كرد؟

مظفر محمدی: با فروپاشی دولت صدام حسین ازجانب امریکا و متحدینش، مردم کردستان در یک قیام مسلحانه نیروهای رژیم را از کردستان بیرون انداختند. در نتیجه و درغیاب احزاب مسلح که هنوز از کوه سرازیر نشده بودند، مردم به راه حل شورایی اداره جامعه روی آوردند. شوراهای مردمی شهر و محلات و شوراهای کارگری یکی پس از دیگری بیشتر در شهرهای بزرگ جنوب کردستان از جمله سلیمانیه و به درجه کم تری در دیگر شهرها از جمله اربیل و کرکوک و مناطق تحت نفوذ حزب دمکرات کردستان عراق "پارتی" در حال تشکیل شدن و ابراز وجود کردن بودند.

 ایده شورا اساسا از جانب گروه های چپ و کمونیست مطرح و با استقبال توده های کارگر و زحمتکش مواجه شد. برای این کار در کارخانه ها و محلات کارگری و دیگر محلات شهر ها تجمعات بزرگ برپا می شد. پروسه کار اینطور بود که ابتدا فعالین و رهبران کارگری در اجلاسی مساله تشکیل شورا وچگونگی کار و تعیین محل برگزاری مجمع عمومی ... را به بحث و بررسی می گذاشتند. مرحله بعد دعوت از کارگران برای شرکت در مجمع  عمومی به منظور تشکیل شورا بود.

بعنوان نمونه در نشستی با فعالین کارگری کارخانه سیمان تاسلوجه، تصمیم گرفته شد که روز بعد کارگران سیمان در سالن مدرسه محله جمع شوند. با حضور اکثریت کارگران، شورای کارگران سیمان  تشکیل شد. در کارخانه تنباکو و کارگران البسه (تولید لباس) که بالغ بر ۳۰۰ نفر و همه زن بودند، همین اتفاق افتاد. تجمعات مردمی محلات شهر هم در مساجد برگزار و شورای محله تشکیل می شد.

 بعنوان یک تجربه ما متوجه شدیم بدون محافل و فعالین چپ و کارگری و کمونیست ها و آدم های سرشناس و محبوب محلات، شوراها با تبلیغ صرف و بخودی خود سازمان نمی یافتند. در تلاش برای سازماندهی شورایی کارگران و مردم آنچه که ما با آن روبرو بودیم شک و تردید و ناباوریهایی در میان مردم بودیم و این که آیا واقعا اتحاد مردم در شوراها زندگیشان را تغییر می دهد یا نه؟ و آیا از عهده این کار بر می آیند؟ این ناباوری بدلیل نسل ها سنت حاکمیت بورژوایی و از بالای سر مردم و بی اراده و بی اختیار کردن مردم، طبیعی و قابل تصور بود. زحمتکشانی که نسل پشت نسل فقط اجازه داشتند کار کنند و حتی اجازه اعتراض به شرایط غیرانسانی کار و زندگیشان را نداشتند. با وجود این؛ ما در جنبش شورایی کارگران و مردم کردستان حتی با یک اعتراض یا مخالفت مردم روبرو نشدیم. وقتی به مردم میگویید هیچ کس مثل خود شما صلاحیت تعیین سرنوشت جامعه را ندارد و سرنوشت خود را به دست هیچکس نسپارید، این تصویر و افق برای کارگران و مردم ملموس و هیجان انگیز بود. این شور و شوق و اعتماد بنفس را در همه ی اجلاس عمومی هم کارگران و هم مردم محلات شهر، شاهد بودیم.  این در شرایطی بود که توده های مردم به احزاب مسلح در کوه سمپاتی فراوانی داشتند. زمانی که این احزاب ازکوه ها به شهر سرازیر شدند با استقبال وسیع مردم که انتظارش را داشتند مواجه نشدند. دلیل این کار هم نارضایتی مردم از احزاب میلیشیا نبود بلکه فعل و انفعال اجتماعی وسیع حول شوراها بود که به مشغله مردم تبدیل شده بود. ما شاهد بودیم که احزاب مسلح  بخاطرمبارزه مسلحانه، مردم را مدیون خود می دانستند و انتظار داشتند بعنوان قهرمانان معرفی شوند و حق خود می پنداشتند که قدرت بلامنازع باشند و بدون توجه به خواست مردم حاکمیت و اداره جامعه را برعهده بگیرند. احزاب مسلح پارتی(حزب دمكرات به رهبری بارزانی) و یکیتی(اتحادیه میهنی كردستان به رهبری جلال طالبانی) زمانی شور و شوق کارگران و مردم را برای دخالت در امورات جامعه می دیدند، وقتی می دیدند شوراهای کارگران و مردم قوانین جامعه را می نویسند و اعلام می کنند، بر آن ها گران می آمد که چنین نیرویی حاکمیت آن ها را که از نظر خودشان می بایست بلامنازع وبدون رقیب باشد زیر سوال ببرد. احزاب مسلح ابتدا با احتیاط وارد دعوای قدرت شدند و نرمش های بخرج دادند. اما هرچه زمان پیش می رفت و جامعه مشغول رویهم  گذاشتن خشت های قدرت بودند، تامل و تحملشان کم تر میشد و نهایتا تصمیم به انحلال شوراها گرفتند. ابتدا کارفرماهای کارخانه هارا ابقا کردند، درحالی که شورای کارگران کارفرماها را از محل کار خود بیرون کرده بودند. برای مثال اتحادیه میهنی برای ابقای کارفرمای کارخانه سیگار او را با افراد مسلح به کارخانه بردند. تلاش دیگرشان این بود که  افراد مسلح را به محلات شهر می فرستادند تا مردم محله را تهدید کنند که از عضویت در شورا دست بکشند و بجای حضور در دفاتر شوراها به دفاتر احزاب بروند و قدرت را به آنها بسپارند. دفاتر شوراهای کارگری و شوراهای محلات را با تهدید اسلحه می بستند و پوسترهای شورا را از دیوارها می کندند و پاره می کردند.

 در مدت زمان تشکیل شوراهای کارگران و مردم، در شهر سلیمانیه نهادی مرکزی به نام "دسته ی پیش برد شوراها" برای هماهنگی شوراهای کارگران و زحمتکشان شهر تشکیل و در یک ساختمان بزرگ مستقر شد. کشمکش اعضا و افراد مسلح در ایجاد مزاحمت برای شوراها طولی نکشید، سرانجام جبهه احزاب ناسیونالیست در یک بیانیه که از رادیو پخش شد حکم به انحلال شورا دادند و احزاب خود را بعنوان تنها قدرت و حاکمیت جامعه اعلام کردند. این اتفاق در همه شهرها از جمله اربیل شهر تحت نفوذ پارتی هم افتاد.

 این که شوراها چرا نتوانستند مقاومت کنند دلایل روشنی داشت. از جمله این که شوراهای مردمی هنوز در نطفه ومردم درحال تمرین شورایی بودند، دلیل دیگر علاوه بر تاثیر عنصر سلاح در دست احزاب ناسیونالیست، درحالی که شوراها مورد پذیرش مردم بود، پروپاگاند احزاب مسلح به  تدریج باعث شد که بخشی از مردم حاکمیت احزاب مسلح  را حق آن ها بدانند. این در شرایطی بود که مردم شناختی از نوع حاکمیت احزاب مسلح  نداشتند، کم کم از شورا کنده شده و به عضویت  احزاب و نیروی نظامی آن ها پیوستند.  به این ترتیب شوراهای در نطفه درتوازن قوای نابرابر با احزاب مسلح و هم محق دانستن حاکمیت این احزاب از جانب بخشی از مردم، تجربه شورایی در کردستان عراق شکست خورد.

 شکی نیست اگر مردم این احزاب را آنطوری که امروز هستند و دو دهه حاکمیتشان را دیده اند، می شناختند جنبش شورایی چنان توده ای و گسترده بود که احزاب مسلح عهده دارشان نبود. هنوز هم و امروز در شرایط و توازن قوای دیگری و در حالیکه مردم به شدت از احزاب مسلح که داراییهای جامعه را به نفع خود و وابستگانشان مصادره کرده اند، متنفر اند، جنبش شورایی در کردستان عراق می تواند به جدال سازمانیافته با احزاب مسلح برود و از جمله به قدرت دو فاکتو و موازی با احزاب مسلح تبدیل شود.

 

كمونیست: به عنوان آخرین سوال فراخوان شما به فعالین كمونیست، به فعالین حزب حكمتیست و وظایف فوری و نقشی كه در این زمینه دارند چیست؟

 مظفر محمدی:  امروزه حتی نیروهایی از درون حاکمیت اذعان دارند که برای جمهوری اسلامی شانسی باقی نمانده، همه ی ترفندها و فریب کاری هایش را امتحان کرده و سرانجام امروز برای تداوم حاکمیتش علاوه بر نیروهای مسلح چندگانه، دولت و مجلس شبه نظامی تشکیل داده و در مقابل نارضایتی عمومی سنگر گرفته است. در طرف مقابل، علاوه بر اعتصابات کارگری در صنایع بزرگ نفت و پتروشیمی ها و فولاد و نیشکر هفت تپه...، زحمتکشان حاشیه نشین شهرها در خیزش های پشت سرهم، دارند سنگرهای مقاومت وتعرض را کنده و درهرفرصت و مناسبتی برای پس راندن رژیم استفاده می کنند. در وهله اول برسمیت شناختن این شرایط ضروری و حیاتی است. بر فعالین کارگری و مردمی و کمونیست ها و حکمتیست ها است که آستین بالا بزنند و مبارزات و اعتراضات گسترده و همه روزه ی مردم را هدایت و رهبری کنند. مجامع عمومی و شوراهای محل کار و زیست را بعنوان سنگر توده های کارگر و زحمتکش که در آن می ایستند، امروز برای مطالباتشان می جنگند و فردا ابزار کسب قدرتشان است را سازمان دهند. جنبش مجامع عمومی و اداره شورایی بعنوان ظرف و ابزار اتحاد توده های کارگر و زحمتکش مورد توجه فعالین و رهبران کارگران و توده های زحمتکش برای سازمان دهی قدرت و اراده ی مردم قرار گرفته است. جنبش شورایی بعنوان ابزار اتحاد و سازمان توده ای کارگران و زحمتکشان از حرف (تبلیغ و ترویج) به عمل ارتقا یافته و فعالین و سازمان دهندگانش را پیدا کرده است.

 در جامعه هشتاد میلیونی ایران حتما انواع کانون ها و انجمن ها و کمیته ها و احتمالا سندیکا و یا اتحادیه های کارگری و اقشار اجتماعی، تشکیل می شوند. اما در هر حال و در هر سناریویی، جنبش مجامع عمومی و شورا، سنگر کارگران و زحمتکشان در قبال تحولات کنونی و پیشامدهای احتمالی است. جنبش مجمع عمومی وسنت شورایی محدود به این و آن زمان و فصل معین و یا این وآن گوشه جامعه نیست. مختص چپ ها و کمونیست ها نیست. سازمان هیچ حزبی نیست. فراگیر و سراسری است و همه ی آزادیخواهان و برابری طلبان و مخالفین تبعیض و ستم و نابرابری را در بر می گیرد.  

 طبقه کارگر برای سرنگونی جمهوری اسلامی توده عظیمی از مردم را در بخش های مختلف جامعه، معلمان، پرستاران، کارمندان جزء ، جوانان و فقرا و محرومین و در یک کلام آن ۶۰ درصد مردمی که زیر خط فقر زندگی می کنند را با خودش دارد. کارگر در کارخانه عضو مجمع عمومی و شورای خود است. همین کارگر و خانواده اش در محلات شهر عضو مجمع و شورای محله است. سرنگونی جمهوری اسلامی به همه این نیروها نیاز دارد. و همه این نیروها در تعیین سرنوشت سیاسی و حاکمیت جامعه دخیل و شریک است. بورژوازی و آن بخش خرده بورژوازی که دستش به دهانش می رسد، منفعتش را در ساکت و راکد ماندن توده های زحمتکش و تحمیل حاکمیتش از بالا می بیند. کمونیست های طبقه کارگر به بسیج عمومی زحمتکشان و توده های محروم نیاز دارد. تداوم انقلاب تا برقراری حکومت کارگری امر طبقه کارگر و کمونیست های این طبقه است. حکومت کارگری و لغو کار مزدی بدون طی کردن این مسافت و گام های پشت سر هم پیروزی، میسر نیست. انقلاب آتی ایران یک انقلاب مداوم است و تا حکومت کارگری و لغو کار مزدی نیازمند پیروزی های پشت سرهم در مدت زمان معین است!

 دولتمردان نظام جمهوری اسلامی سرمایه داران که خطر شورا را ولو در جایی رسمیت پیدا نکرده، بیخ گوش خود احساس می کنند؛ جنبش مجامع عمومی و شورا را سنت کمونیستی می نامند و کارگران و زحمتکشان را از دست بردن به این شکل توده ای و قدرتمند اتحاد برحذر می دارند. از آنجا که تشکل های دولتی و در خدمت منافع کارفرماها یکی پس از دیگری در میان کارگران و مردم طرد شده و به حاشیه افتاده اند، جنبش مجامع عمومی و راه حل شورایی می رود تا خلا سازمانیابی توده ای را پر کند.

 جنبش مجامع عمومی و اداره شورایی به شکل "کنگره سراسری شوراهای مردمی" سیاست و تاکتیک کارگری و کمونیستی برای  پاسخ به شرایط کنونی ایران برای پس راندن مداوم رژیم و آلترناتیو آن پس از سرنگونی است. کنگره سراسری شوراهای مردمی، علاوه بر طبقه کارگر، مجمع نمایندگان ده ها میلیون انسان زحمتکش و اسیر فقر و زندگی فلاکتبار است. سنگر و فرصت و شرایطی است که پیشروان و کمونیست های کارگری متشکل در کمیته های کمونیستی، محافل و جمع و شبكه های كمونیستی، در حزب كمونیستی خود متشكل و به  تحقق استراتژی حکومت کارگری و سوسیالیسم، كمك  کنند.

مردم ایران تشنه تشکل و سازمانیابی و اتحادند. نیروهای راست و اپوزیسیون بورژوایی توده ی مردم را به عنوان  ابزار فشار بر جمهوری اسلامی برای شریک شدن در قدرت و یا پایین کشیدن رژیم می خواهند. این احزاب و جریانات، به دخالت و اراده توده های کارگر و زحمتکش در سرنوشت خویش اعتقاد ندارند. اپوزیسیون بورژوایی از همین حالا رییس جمهور و شاهشان را تعیین کرده اند. کارگران کمونیست و کمونیست ها و فعالین مبارزات توده ای با به میدان آوردن اراده و نیروی مستقل کارگران و زحمتکشان  متشکل در شوراهای مردمی دست رد بر سینه آلترناتیوهای مافوق مردم و کسب قدرت از بالا می زنند.

 حزب ما و حکمتیست های جامعه ایران در گسترش و تحکیم جنبش مجامع عمومی کارگری و شوراها نقش حیاتی بر عهده داشته و دارد. جامعه ایران آبستن حوادث بعضا غیر قابل پیش بینی است. اما کمونیست ها و پیشروان صفوف مردم در دل هر اتفاق و تحولی ولو پیش بینی نشده و در دل کشمکش های طبقاتی وسیاسی عمومی مردم، به قدرت جمعی و شورایی سازمانیافته توده های زحمتکش تکیه می کنند و قطب نمای کنگره سراسری شوراهای مردمی را بعنوان آلترناتیو حاکمیت در مقابل همه جریانات و جناح های بورژوایی قرار می دهند. بورژوازی برای حفظ نظام سرمایه و بردگی مزدی و  برقراری حاکمیت و آقایی اقلیت سرمایه داران بر اکثریت جامعه پر رو و صریح اند و ابایی ندارند. ما کمونیست ها و طبقه کارگر آگاه و مردم ستمکش ایران هم برای حاکمیت کارگران و اکثریت زحمتکشان و محرومان و حکومت شورایی و الغای نظام بردگی مزدی و ستمکشی انسان و برقراری جامعه سوسیالیستی، ابایی نداریم. "کنگره سراسری شوراهای مردمی" اولین گام پیروزی در این کشمکش طبقاتی است.

 ما شعار "زنده باد شورا" را بر پرچم هر تحرک و اعتراض اجتماعی و اعتصاب کارگری حک می کنیم.

بگذار بورژوازی حاکم و در  اپوزیسیون صدای بلند ما را از مجامع عمومی و شوراهای مردمی و از محلهای  کار و زندگی تا میادین و خیابان ها بعنوان انسان هایی که دیگر نمی خواهند مطیع و مقهور شرایطی باشند که نسل اندر نسل به ما تحمیل شده است، بشنوند و بر خود بلرزند.

ما زنجیرهای رقابت و تفرقه در صفوف خود را می گسلیم و عزم جزم کرده ایم که بیش از این و دیگر نمی خواهیم بنده و برده ی سوء استفاده بورژوازی و حاکمیت مالکیت خصوصی باشیم. زحمتکشان اعلام می کنند که دیگر نمی خواهند مورد معامله وخرید و فروش نیروی کار و جسم و جان خود و پایمال شدن  شخصیت و حرمت قرار بگیرند. ما می خواهیم یک بار و برای همیشه این حق را که تا زمانی که بورژوازی لازم دارند کارگران را به استثمار بکشند و هر وقت هم خواستند آنان را در گرسنگی مرگبار به حال خود رها کنند، از آن ها بگیریم.  ما عزم کردیم که با دستانی که همه ی داده های جامعه از مسکن و پوشاک و خوراک و ماشین الات و... را ساخته است، با همین دستان جامعه ی آزاد وبرابری بسازیم.

 حزب حکمتیست پنهان نمی کند که با برنامه و سیاست و تاکتیک های کمونیستی روشن، هسته ی محکم حزب سیاسی توده ای - کارگری ایران است. ما فعالین ورهبران کارگری و کمونیست ها و آزادیخواهان صفوف مردم را به اتحاد و سازمانیافتن حول این حزب  فرا می خوانیم. ما از آن ها  می خواهیم نه تنها مبلغ و مروج، بلکه فعال و سازمانده مجامع عمومی و شوراهای مردمی شوند و "کنگره سراسری شوراهای مردمی" را به آگاهی توده های هر چه وسیع تر کارگران و زحمتکشان و بعنوان قطب نمای پیروزی برجمهوری اسلامی و پیش به سوی جامعه ازاد و برابر و سوسیالیستی، تبدیل کنند.