میخواهم زنده بمانم!

حمله خونبار ماموران جمهوری اسلامی در منطقه سراوان دست کم ده کشته و پنج زخمی بجا گذاشت. این خبر در فاصله کوتاه به گره گاه سوزان سیاسی ایران سر باز کرد. یک زخم کهنه از تلاش معاش از راه فروش بنزین زیر تهدید مرگ  نیروهای نظامی، و یک قتل عام کور در تازه ترین صحنه آن، آتش اعتراض به جان مردم و خانواده قربانیان انداخت. مردم خشمگین، در مقابل جواب سر بالا و چرندیات مسئولان به کمتر از  تصرف فرمانداری رضایت ندادند. واحدهای مسلح جلودار خشم مردم نشدند، از ترس جان زیر چتر پادگان قدس دست به کلاه گرفته و چشم به سیر وقایع دوختند.

کیفرخواست  سراوان

سراوان با گالن های بنزین و  مخاطره جان برای یک پول سیاه توسط مردم فقیر، تنها یک پوسته از لایه های عمیق تر از جدالهای پر مخاطره و پر شتاب طبقه کارگر در منطقه است.  کیفرخواست یک جامعه بر علیه مجرمین و مسئولین شناخته شده است: ما حق داریم زنده بمانیم، چرا ما را میکشید؟ چرا ما را با فقر، با نداری، با فلاکت و بیکاری و بیماری و چرا با گلوله میکشید؟

این کیفرخواست  خون آلودتر از هر وقت دیگر،  بجای تابوت ها،  بر دوش مردم به چرخش درآمد. و بعلاوه این کیفرخواستی بود که  پوست تازه می انداخت: دیگر بس است، نمی گذاریم  هر بلایی که دلتان خواست را بر سر ما بیاورید!   

جزئیات و ماسبق رویداد سر نخهای کلافی را بدست میدهند که هر یک به پرونده جدیدی از بازی با جان مردم ختم میشوند. مردمی در قعر فقر و تباهی، یک دستگاه دولتی که شاخص همه چیز هست بجز تامین و بهداشت و سلامتی ساکنان؛ دولتی که بجای نظارت و مراقبت و جوابگویی، ناگهان حاضر به یراق و دست به ماشه از زمین و آسمان سر بر میاورد؛ هر کدام به سهم خود سرنوشت دیروز و امروز سراوان را با هزاران هزار شهر، روستا، محله و کارخانه سرزمین لعنت زدگان اسلامی سرمایه بهم میبافد.

تصور فاجعه چنگ در قلب انسان میافکند. غرش بی امان تیربارها کوچکترین شانسی برای زنده ماندن باقی نگذاشتند. در غیاب کوچکترین مقاومت، در غیاب هر گونه راه فرار، قتل عام برنامه ریزی شده در منجلاب جبن و ننگ، شایسته ترین عنوانی است که برای "تله مرگ  سوختبران سراوان " میتوان سراغ گرفت. بهانه ها و توجیهات و سر هم بندی سناریوهای مسخره از طرف ماموران دولتی و سرکوب فقط چندش آور است.

سراوان در یک سطر

در روندهای سیاسی ایران، سه شنبه پنجم اسفند سراوان خبری بود که همه منتظر وقوع آن بودند. اما کانون سوزان اتفاقات  نه در آنچه رخ داد، بلکه در آنچه میتوانست رخ دهد، در ظرفیت تعرض مردم عاصی نهفته است. ایران آبستن اعتراض است. این موج اعتراضی هر زمان میتواند سر باز کند. ایران اعتراضات راه خود را به جلو باز میکند. توده مردم زحمتکش چیزی جز انبان نفرت چیز دیگری برای از دست دادن ندارند. در عوض رو به آینده، روی دیگر سکه، این پیام، در متن اوج التهاب، اما  سرد و خونسرد بر پیشانی سراوان نقش بسته است: از جمهوری اسلامی جز یک مشت خاکستر  چیز دیگری قابل تحمل نیست.

سنگر سراوان

اسفند سراوان کل جنبش اعتراضی در ایران را به یک سنگر در قلب جبهه دشمن جلو رانده است. در فقر و فلاکت گسترده، در شرایطی که اعتراضات کارگری و حق طلبانه تنها راه بقاء است، این جنبش و این اعتراضات، دقیقا برای بقاء و برای اینکه جان سالم بدر ببرد، باید بتواند با زبان سراوان حرف بزند.

روایت سراوان را باید از زیر دست جمهوری اسلامی، از زیر دست تفنگچی های کشتار مرزی تا لشکری از امام جمعه و طرفداران "ساماندهی قانونی امرار معاش سوختبران" بیرون کشید. روایت سراوان، روایت طبقه کارگری است که  ناچار است در زیر سلطه خونبار حکومت اسلامی سرمایه در نبردی هر روز بر سر نان باید در عین حال صفوف خود را برای نبردها و پیروزی های بزرگ آماده کند و صیقل دهد. روایت سراوان، روایت طبقه کارگری است که در مبارزه بر سر دستمزدها، بیمه بیکاری و برخورداری از درمان و بهداشت، همه صفوف طبقه خود را از شوش تا سراوان، از بازنشستگان تا جوانان بیکار پتروشیمی ها، از کولبران مریوان تا سیه چردگان سوختبر دل کویر بیرحم، را گرد میاورد؛ خشم و عصیان و بی تابی و انتقام را یکجا با خون گرم اتحاد در رگ صفوف رزمنده متشکل خود میپروراند تا مهر خود را بر تحولات داغ سیاسی جامعه بکوبد:

اجازه نمیدهیم هر بلایی دلتان خواست را بر سر ما بیاورید!

پنجم اسفند ۱۳۹۹