توضیح داستان فضاحت های این چند نفر از فعالین سنتی جنبش کارگری چند سال اخیر را دیگران گفته اند. با این حال اینها دو پای در یک کفش کرده و اصرار دارند که هفت تپه ای ها پیروز نشده اند! اینها در هر برآمدی در هفت تپه و از جمله در خلع ید از اسد بیگی، با دیدن هر موج حمایتی از هفت تپه، با هر میزان بالا رفتن اعتبار فعالین و سخنگویان هفت تپه، این جمع به خلاف همه کارگران و همه مدافعان آنها، غمگین میشوند، ناراحت و دمق میشوند، عکس العملهایی نشان میدهند که برای هیچ آدم بی غرضی قابل هضم نیست. در دل هر پیروزی ذره بین بدست دنبال یافتن بهانه ای میگردند تا بر خلاف همه کارگران، بگویند اینجور نیست !

تلاش میکنند، دستاوردهای آنها را کوچک و کم اهمیت نشان بدهند، رهبران و نمایندگان آنها را کوچک و کم اعتبار نشان بدهند.

خصومت اینها با پیروزی کیسی که در چند سال اخیر تمام جامعه ایران را قطبی کرده بود و نهایتا به نفع پیروزی یک طرف تمام شد، کاری کرده که اینها به دلیل بغض گلوی شان ناتوان از رویت واقعیات باشند. می گویم بغض، چون یک علت بغض، افسردگی است.

کسی به سختی می تواند قانع شود، اینها که سابقا جزو فعالین خوش نام کارگری بودند، چه شد که امروز با استفاده از خوشنامی سابق خویش، به  سنگر دشمنی آشکار با هفت تپه افتاده اند؟ چرا به جای افتخار به دستاوردهای هفت تپه، به جای احساس قدرت از سمپاتی میلیونها انسان کارگر به هفت تپه، به جای احساس غرور و شادی از شکست اسد بیگی و دولت و قوه قضائیه در این کیس، غم بارشان شده است. معلوم نیست دوستانی که مدعی اند مدافع و حامی کارگرند و حتی خود را پیشقراول میدانند، چشم دیدن عروج کارگر هفت تپه ، چشم دیدن اتوریته  و اعتبار بسیار بالای نمایندگان آنها و چشم دیدن پیروزی آنها را ندارند!!!

هر چه هست هفت تپه و طبقه کارگر ایران به عنوان مدافع آنها بی گناهند. مشکل سیر دگردیسی این دوستان و بعلاوه حسابگری ها و حسادتهای نا متناسب شخصی آنها است. ثوای انتقال جنبشی اینها در یکی دوسال اخیر به نفع جنبش ناسیونالیستی کرد، حاشیه ای شدن شان در جنبش کارگری، یک افسردگی سیاسی عمیق برای اینها فراهم آورده است. اینها در گذشته خود، فعالینی در جنبش کارگری بوده اند، که در تمام سالهای فعالیت شان، در جاهای محرک اعتراضات و اعتصابات کارگری در سطوحی بوده اند اما سازماندهی شورای کارگری و مجامع عمومی هزاران نفره، احتمالا حتی در آرزوهای شان هم نبوده است.

با این حال، اینها در دوره خود، در غیبت حضور کارگر رادیکال صنعتی در میدان تشکل و اعتراض قدرتمند، این یکی ها با همان آکسیون های چند ده  نفره هم خبرساز بودند. تقریبا تمام تک فعالین کارگری این سنت در آن دوره، برای خود یک گروه  و کمیته سیاسی هم عقیده داشت، که با آن مانور سیاسی میدادند، تفرقه ایجاد می کردند و خبر می ساختند. از بدشانسی اینها، امروز اوضاع عوض شده است،  و دوربین ها روی مناطق و مراکز صنعتی کشور زوم شده اند.

حالا که کارگر صنعتی در ابعاد وسیع به میدان آمده است، حالا که نه فقط تظاهرات های هزاران نفره و اعتصابات قدرتمند دهها روزه و چند ماهه هم سازمان پیدا می کند، شورای قدرتمند کارگری هم نه فقط سازمان می یابد بلکه شعارش در ابعاد اجتماعی افق  طبقه کارگر شده است، اینها که تا دیروز "فعالیت کارگری" در اشکال کمیته ها و ... ابزارشان در رقابت و جنگ فرقه ای بود، بازارشان تعطیل شده است.

به همین دلیل،به جای خوشحالی و شوق در چشم، بغض گلوی شان را گرفته و پرت و پلا میگویند، چون خود را در حاشیه می بینند و قدرت رقابت هم ندارند. نتیجه این شده که کنترل خود را از دست داده اند، تا جایی که پشت سر هم به فضاحت سیاسی تن میدهند و منزوی تر شده اند. اینها میتوانستند امروز خود را بخشی از این پیشروی ها ارزیابی کنند، اما کار در حاشیه، بر متن محدود نگری سیاسی، امروز خود آنها را قربانی گرفته و به موضعی افتاده اند، که شایسته هیچ انسان شرافتمندی هم نیست.

یک فعال  نیمه کارگری که چهار بار با فعالین و رهبران کارگری سلام و نشستی داشته باشد، به راحتی به بی بضاعتی عملی و نظری این عده در غرولندهای امروزشان علیه هفته تپه ای ها پی خواهد برد. شخصا خیلی دلم میخواست که یک انتقاد  نیم بند  به خوشحالی  امروز کارگران هفت تپه ارائه می دادند، ولی هر چقدر سر وته اینها را زیر و رو میکنی، چیزی جز ترس و نگرانی  در  از دست دادن موقعیت شان چیز دیگری  نخواهی دید. آخه قرار بر این بود که سازمان دادن کارگران در تشکل و صنف های خود در ایران را،  اینها  هماهنگ کنند. چونکه بدون وجود  این عده جنبش کارگری ایران دست و پا چلفتی و توان یک روز دست گذاشتن روی گلوی سرمایه را ندارد.  خب یکی از عوارض خود خواندگی ، توهم در برازندگی ست. کاریش هم نمیشه کرد، دنیای تخیلات و آرزوهای انسان، این موجود دو پا محدودیتی نمیشناسد.

بازنگری در تعریف از فعال و رهبر کارگری مسئله دیگری که امروز یقه فعالین سنتی را گرفته. فعال و رهبر کارگری که امروز در  هفت تپه روی سکو میرود، به همراه خود دست دهها نفر دیگر را بالا میبرد و زنجیره ای از رهبران کارگری را تحویل میدهد. اگر یکی به زندان رفت، آن دیگری روی سکو میرود. فعال کارگری در این سنت، سازماندهی میکند، اتحاد و همبستگی برقرار میکند  و خو را باز نشر میکند. اما فعال سنتی از قبیل این دوستان ناتوان در این عرصه است، هیچ خشتی روی خشت نمی گذارد و بیشتر در نقش یک فعال سیاسی زندان رفته ظاهر میشود تا رهبر و فعال کارگری. اینجا قصدم اصلا در بی اهمیت کردن فعالین سیاسی و زندانیان سیاسی نیست ولی یک فعال سیاسی حتما به منزله داشتن خصوصیات یک  فعال کارگری نیست . بلاخره یک فعال سیاسی جدی و حق طلب دلیلی ندارد که از پیشروی یک مرکز کارگری، از پیروزی آن در مقابل کارفرما ضد کارگر دولت جنایتکار ایران خوشحال نباشد.

بنابراین این پرت و پلا گفتن ها  نه از سر نگرانی برای موقعیت و دستاوردهای امروز و فردای هفته تپه است نه به روی ریل بازگرداندن انحراف و کجروی های جنبش کارگری.، بلکه  ناشی از دست رفتن موقعیت خود و به انزوا رفتن سنتی است  که طبقه کارگر ایران چند سالی است در حال عبور از آن  است. اگر در دوره ای سرکوب به عنوان عارضه ای در کند کردن  پیشروی طبقه کارگر نقش جدی ایفا میکرد و فعال کارگری اش  به دلیل دور بودن از محیط زیست و کار  کارگران  ناتوان از شناخت سوخت و ساز و زیر و بم های محیط های کارگری بود، اما امروز و با سر بلند کردن سنتی که خصلت سرکوب را به خوبی می شناسد، زمینه آن و اهداف احتمالی از اعمال  سرکوب کردن را سبک سنگین میکند و با این بینش به  خنثی کردن آن  در مسیر پر فراز و نشیب مبارزات پیش رو خود میپردازند. چیزی که در سنت قبلی بیگانه میباشد.

از اینروست چه در دوره رکود و چه در صعود، شاهد  جدال  گرایشهای  مختلف در درون طبقه کارگر هستیم. در حال حاضر، پیروز این میدان، گرایش مجامع عمومی و شورای های کارگری ست و چپ سنتی بازنده آن.

اما این تحول بر هر کس پا رو زمینی معلوم بود که اتفاق می افتد. معلوم بود اعتراضات کارگری اگر در مراکز اصلی سرباز کند، رهبران خود را بیرون میدهد، سازمان و تشکل خود را میسازد، قدرتمند است و شکست آن کار ساده ای نیست. معلوم بود اگر عدالتخواهی کارگری در مراکز اصلی کارگری و صنعتی به میدان بیاید، خودش سخنگو های خود را دارد ، توجه جامعه را به خود جلب میکند، زمین را زیر پای سرمایه داران داغ میکند و سمپاتی جامعه را به خود جلب میکند. هر دلسوز واقعی طبقه کارگر قاعدتا با این اتفاق نیرو میگیرد، احساس قدرت میکند، افتخار میکند و سعی میکند با آن همراه و به عنوان جنبش خود دفاع کند. این راه در مقابل این دوستان هم بود. این انتخاب در مقابل این طیف هم بود. میتوانستند این انتخاب را بکنند و اعتبار خود را حفظ کنند و حتی جایگاه بهتری پیدا کنند. در این میان هفت تپه بی گناه است. این یک انتخاب سیاسی است و ما و دیگران هم به همین عنوان به آن نگاه میکنیم.

۱۵ می ۲۰۲۱