یکی احمق ها و دیگری دیکتاتورها


احمق ها تراوشات و تخیلات معیوب ذهن بیمار خود را جانشین مکانیسم جامعه قرار می دهند. زمانی که  پروپاگاند و تحلیل ها و تهییج های پوچ شان بی اثر و ثمر می شود  یاس و ناامیدی و شکست را جانشین می کنند.  و مستبدین شیوه ی زور و تحمیق و دروغ را در خدمت منفعت و امنیت "ملی" و اداره ی جامعه که در واقع همان پندار و تصور باطل حفظ بقا است، قرار می دهند.
 
مکانیسم جامعه و کارکردهای آن

مکانیسم و کارکردهای جامعه نه بطور کلی بلکه در شرایط کنونی ایران بطور مشخص، همبستگی اجتماعی است. همبستگی ای که بر دو پایه استوار است. یکی همبستگی اجتماعی طبقه کارگر بنا به خصلت همسرنوشتی و منافع مشترک و متکی به تجارب مبارزاتی چند دهه ی اخیر. و دیگری همبستگی اجتماعی اکثریت محرومان و تهیدستان (فرهنگی، بازنشسته، کارمند جزء، دستفروشان، تن فروشان، سربازان...) بر اساس دردها و نیازهای مشترک.

معمولا این همبستگی، همدردی و نیاز مشترک زمانی درک می شود که ابرازگشته و قابل مشاهده باشد. یعنی در عمل اجتماعی و فریاد و اعتراض خود را نشان دهد. اما این همه ی واقعیت نیست و فقط بخشی از حقیقت است. یعنی بروز اجتماعی همبستگی و همگرایی چیزی نیست که مردم شب می خوابند و صبح ان را ابراز می کنند و فریاد می زنند. درد و نیاز مشترک در شرایط استبدادی و دیکتاتوری مدت ها و گاها سال ها و دهه ها روح و روان انسان را خراش می زند، افسرده می کند، نفرت بوجود می آورد و خشم ایجاد می کند. این خشم و نفرت نهفته است که در برهه هایی از زندگی انسان ها سر بر می آورد و به فریاد تبدیل می شود.
تحولات دوره های اخیر مثل  انقلاب ۵۷، خیزش دانشجویی ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ ، خیزش اجتماعی تیرماه ۹۶ گرسنگان، جنبش توده ای آبان ۹۸ زحمتکشان و خیزش اجتماعی شهریور ۱۴۰۱ یکی پس از دیگری گواه بر این واقعیت است.

جنبش های کارگری و اجتماعی و اعتراض و خیزش و انقلاب در شرایط ایران یک تصادف و استثنا نیست. به یک قاعده تبدیل شده و تا بزیر کشیدن حاکمیت سرمایه و نظام سرمایه داری در ایران ادامه خواهد داشت.
این قاعده ی مبتنی بر شرایط ویژه ی نظام جمهوری اسلامی، سرنگونی این نظام را حتمی و قطعی کرده است.

چرا که علاوه بر نفس وجود اجتماعی بورژوازی و حاکمیت اقتصادی و سیاسی سرمایه که خود بحران زا و عامل جدال همیشگی کار و سرمایه است، عملکردهای دیگر ویژه ی دیکتاتوری جمهوری اسلامی، زوال این حاکمیت را تشدید و سرنگونی اش را قطعی کرده است. از قبیل:

دسته بندی ها و ترکیب نظام مبتنی بر رهبری مطلق امام و آیت الله، سپاه پاسداران، ارتش، بسیج و پلیس مخفی و دسته های چماقدار، مراکز انحصاری اقتصادی متکی به اختلاس و حیف و میل اموال جامعه امثال انحصارات مالی سپاه، آستان قدس رضوی، ... امامان جمعه  و حوزه های علمیه و مراکز فسق و فجور آخوندهای متمول و فاسد،  گروه های نظامی و شبه نظامی وابسته به جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه، دخالت مذهب و شرع و رواج خرافات در زندگی مردم، لمپنیسم و شارلاتانیسم سران و نهادهای حاکم، دروغ و فساد و دزدی آشکار ثروتهای جامعه، زن ستیزی و آپارتاید جنسی، ستم ملی بر بخش هایی از شهروندان جامعه، سرکوب اقلیت های قومی و مذهبی و تخریب محیط زیست در خدمت همان انحصارات مالی نظامی و دولتی و مذهبی ویژه حاکمیت...

همه ی این ها در مقایسه با کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری و حتی عقبمانده ترین کشورهای خاورمیانه، ویژگی هایی بیسابقه و کم سابقه ای هستند. این شکل از حاکمیت، اگر از طرفی حافظ نظام جمهوری اسلامی از طریق زور و کشتار و زندان و شکنجه است، اما از طرف دیگر خود بحران زا و بانی هرج و مرج اقتصادی، سیاسی و حکومتی است. فساد نهادینه سرتاپای این نظام را در برگرفته و متزلزل کرده است. این رژیم در واقع فاقد ثبات اقتصادی و سیاسی و حکومتی است و از پاسخگویی به ابتدایی ترین نیازهای جامعه عاجز و در حقیقت نظام فقر و فلاکت جامعه است.  

این شرایط، جنبش های انقلابی و خیزش های اجتماعی را با فاصله های کم و کم تر از همدیگر موجب شده و بحران انقلابی مساله قدرت سیاسی را روی میز جامعه قرار داده است. چنین شرایطی، طبقه کارگر و زحمتکشان و گرسنگان و در راس آن ها کارگران کمونیست و کمونیست ها و سوسیالیست ها و ازادیخواهان و برابری طلبان را برای تعیین تکلیف نهایی با جمهوری اسلامی بسیج می کند. جمهوری اسلامی درمقابل این تحول ناگزیر و اجتناب ناپذیر ولو بتواند مدت کوتاهی تعادل خود را حفظ کند، اما رفتنش را حتمی کرده است.

عکس العمل های هیستریک، انتقام جویانه، کشتار جمعی و تهدید و بازداشت و تجاوز و شکنجه های وحشیانه در هر دوره از خیزش های انقلابی، نشانه استیصال نظامی است که تنها بعنوان ضامن موقت بقایش به آن پناه برده است. بنیان های نظام از جمله حکومت دین و رواج فرهنگ پوسیده و فاسد دینی و مساله زن و حجاب اجباری که چشم اسفندیار نظام است، یکی پس از دیگری سقوط کرده و فرو می ریزند. جمهوری اسلامی در مقابل آزادیخواهی و برابری طلبی میلیون ها انسان کارگر و زن و جوان خواهان زندگی بهتر، مستاصل و در مقابل اداره ی اقتصاد جامعه و تامین نیازهای اولیه ی مردم عاجز و درمانده است.
 
عقب نشینی، رکود، شکست!

 جمهوری اسلامی فواصل خیزش های انقلابی را بعنوان شکست این جنبش ها قلمداد کرده و هر بار تلاش می کند، سنگرهای از دست رفته را بازسازی کند. اما این توهم هر بار با خیزش بعدی پوچ می شود.
جمهوری اسلامی همه ی راه ها امتحان کرده است: اقتصاد جنگی، کوپنی کردن کالا، انقلاب فرهنگی، دوران بازسازی اقتصاد، اصلاحات، اعتدال، پوپولیسم عوامفریبانه با تکیه بر وعده ها و رشوه های احمدی نژاد به بخش هایی از روستائیان و...

امروز تنها ابزار حفظ و بقای نظام سرکوب عریان است. تهدید روزمره ی مردم است. خامنه ای می گوید، در مقابل زنان ما دفاع نمی کنیم، تعرض می کنیم! اما در مقابل تعرض زنان و جامعه، فراموش نمی کند که باید جوانب احتیاط را رعایت کرد. "تعرض با احتیاط "! چرا که خوب می فهمند که  تهدید اشکار و عریان خامنه ای و بیت رهبریش و  حوزه های علمیه و مساجد و سران نظامی و انتظامی، با مقاومت زنان و جامعه روبرو شده و پاسخ می گیرد. خوب می دانند که تهدید و تعرض شان کسی را نمی ترساند. زوال حکومت از زمانی که ترس مردم ریخته شد و طعم اتحاد و همبستگی را چشیده و تجربه کرده، شروع شده است. ریزش از درون نظام، برج عاج  خامنه ای را از درون و بیرون به یک مترسک تبدیل کرده است. دیوارهای بتونی قلعه ی بیت رهبری در مقابل تعرض پی در پی جامعه پوسیده و در حال فروریختن است. 

دو دسته هستند که مکانیسم های اجتماعی را نمی شناسند. یکی احمق ها و دیگری دیکتاتورها. این دو دسته نبض شان با نبض همدیگر می زند. هر دو به یک اندازه متوهم و اسیر حماقت و بلاهت هستند. اپوزیسیون راست و بورژوایی که مکانیسم های جامعه را نمی فهمند، فواصل خیزش ها را عقب نشینی و رکود می نامند و دیکتاتور هم آن را شکست دشمن "جامعه" فرض می کند. این دو صف به یک اندازه ابله، احمق و متوهم اند. 

استراتژی و تاکتیک

مکانیسم های  اجتماعی امروز یک استراتژی عمومی و سراسری دارند و آن سرنگونی جمهوری اسلامی است. امروز بیشتر از همیشه اکثریت عظیم همه ی بخش های جامعه، پذیرفته اند که سرنگونی جمهوری اسلامی پیش شرط هر گونه تحول سرنوشت ساز برای کل جامعه است. اما برای تحقق این هدف و استراتژی، یک تاکتیک برای همه وجود ندارد. تاکتیک های مبارزاتی بسیار متنوع و گسترده  است.

برای مثال اعتراضات و اعتصابات کارگری، اعتراضات و اعتصابات دانشجویان، فرهنگیان، بازنشستگان، پرستاران...، خیزش ها و اعتراضات اجتماعی تهیدستان و گرسنگان، اعتراضات زنان در" خیابان ها و محلات و مدارس و دانشگاه ها)، اعتراضات گروه های روشنفکری و هنرمندان...، تاکتیک ها و شیوه های مبارزه توده های مردم است. برای اپوزیسیون بورژوایی، شورش، عصیان و خیابان، هم استراتژی و هم تاکتیک شان است. در نتیجه زمانی که خیابان خلوت می شود، تمام بنیان فکری و استراتژی شان فرو می ریزد. البته فراموش نمی کنیم که عصیان و شورش برای بورژوازی نه ابزار انقلاب از پایین مردم بلکه بعنوان عامل فشار بر رژیم و تن دادن به  "رژیم چینج" از بالا و حتی نه واگذاری قدرت بلکه تقسیم قدرت با اپوزیسیون با حفظ همه ی نهادهای قدرت موجود از مجلس و دستگاه بوروکراسی فاسد اداری و اقتصادی و قضایی و پلیس مخفی و سپاه و بسیج است. همه به یک اوضاع واحد رجوع می‌کنند، ختم انقلاب و هر نوع حرکت انقلابی و حفظ، دوام و بقاء توحش بورژوایی در ایران.

برای جمهوری اسلامی واضح است که اعتصابات کارگری و اعتراضات فرهنگیان و بازنشستگان از جنبش و خیزش سراسری زحمتکشان گرسنه، جنبش آزادی زن و خلاصی فرهنگی جوانان، مجزا نیست. هر اعتراضی از برداشتن حجاب دختران در خیابان تا اعتصاب کارگران و اعتراضات فرهنگیان و بازنشستگان کارگری و فرهنگی و... را سنگرهای بهم پیوسته ی تعرض به خود می داند. با کارگران و معلمان و بازنشستگان اعتصابی همان رفتار را می کند که در خیابان با دختران و زنانی که حجاب اجباری را عملا لغو کرده اند و زحمتکشانی که با فریاد اعتراض به فقر و گرسنگی زمین را زیر پای حکام تبهکار داغ کرده اند. سیاست خامنه ای تنها در برابر زنان، تعرض نیست بلکه سیاست سرکوب عریان در مقابل کارگران و زحمتکشان و همه ی تهیدستان است. تنها ابزار باقیمانده در دست خامنه ای و نظامش، تفنگچی های حزب اللهی درون سپاه و بسیج و پلیس مخفی است. کفگیر خامنه ای و بیت اش به  ته دیگ خورده است.
 
جنبش انقلابی ایران چشم به پیروزی دوخته است

خیزش شهریور ماه ۱۴۰۱ از همان ماه های آغاز نشان داد که پتانسیل توده ای شدن و پایداری و مقاومت را دارد. عوامل مهم و تعیین کننده ی این پایداری و مقاومت، عبارتند از:
یکی، همبستگی، همسرنوشتی و دردها و نیازهای مشترک در صفوف طبقه کارگر و اقشار مختلف جامعه. همه ی جنبش های طبقاتی و اجتماعی از کارخانه تا مدرسه و دانشگاه و محله در باره خواستهایشان یک دل و یک صدا هستند. خواست آزادی و برابری!

عامل دوم، این است که نظام سرمایه داری ایران ازپاسخ دادن به نیازهای اقتصادی و سیاسی جامعه عاجز و ناتوان است. این بی جوابی و ناتوانی، از طرفی توده های مردم را برای به زیر کشیدن این نظام ناگزیر کرده و از طرف دیگر در صفوف حاکمیت شکاف های عمیقی ایجاد نموده است. توازن قوای کنونی بین مردم و دولت حتی برای نزدیک ترین عناصر به حاکمیت آشکار و ترسناک است. بخشی از درون و بیرون حاکمیت با زبان بی زبانی اعتراف می کنند که  شانسی برای ادامه ی حیات این نظام نمی بینند.

عامل سوم، چپ و رادیکال بودن جنبش انقلابی و اجزای تشکیل دهنده ی این خیزش و جنبش است. رادیکالیسم جنبش در شعارهای ازادیخواهانه و برابری طلبانه، برابری بی قید و شرط زن و مرد، کوتاه شدن دست مذهب از دخالت در زندگی مردم و از دولت. خاتمه دادن به فقر و تنگدستی و برخورداری یکسان همه از رفاه و خوشبختی، فاصله گرفتن از قوم گرایی و سیاست و افق اپوزیسیون بورژوایی تکیه بر دول غربی، نفی بازگشت نظام شاهی، به حاشیه راندن فرقه های مذهبی از نوع مجاهدین و در یک کلام آزادی و خوشبختی و سعادت همگانی با قدرت دخالت مردم از پایین و اداره شورایی جامعه! 

این خصوصیت و ویژگی جنبشی است که جوهر و محتوای آن ضدسرمایه داری است. چرا که هیچکدام از این نیازها و خواستها در چهارچوب نظام سرمایه دارانه و بویژه نظام جمهوری اسلامی متکی به ارتجاع مذهبی و اقتصاد رانتی فرقه ها و نهادهای دینی حوزوی و امامان مرده و زنده،  متحقق نمی شود.

در مقابل توحش سرمایه و دین در جمهوری اسلامی، سوسیالیسم بعنوان راه حلی برای انتخاب شدن، در دستور جنبش انقلابی است. درک این شرایط و آماده شدن برای تحقق آزادی و برابری بر ویرانه های نظام نکبت بار سرمایه و دین در ایران وظایف عاجل و تعیین کننده ای در دستور کارگران سوسیالیست و زنان و مردان و جوانان آزادیخواه و برابری طلب قرار داده است. محور اساسی پراتیک اجتماعی و تاکتیک های مبارزاتی در خدمت تحقق هدف سوسیالیستی ازادی و برابری بر محورهای اساسی زیر استوار است.

اولا- برسمیت شناختن و آگاهی کامل به مکانیسم های جامعه و توازن قوای اجتماعی در برهه های معین مبارزاتی و اتخاذ تاکتیک های مبارزاتی متناسب با توازن قوا.

دوما - ارتقای مبارزات اجزای مختلف جنبش های اجتماعی به یک همبستگی و همدلی و شعار و خواستهای سراسری رفا، ازادی و برابری.

سوما- ابراز وجود عملی رهبران کارگری و توده ای زن و مرد و جوان برای هدایت و سازماندهی  جنبش های اجتماعی و فراهم کردن زمینه ی ایجاد رهبری سراسری جنبش انقلابی ازتدارک تا تعرض برای یکسره کردن کار دشمن.

چهارم- ما کمونیست ها در دل تحولات انقلابی ایران با  شعار اساسی، آزادی، برابری، حکومت کارگری؛ بدون وقفه برای ایجاد حزب کمونیستی دردرون طبقه کارگر بعنوان ستاد مبارزه این طبقه و ایجاد جامعه ی سوسیالیستی آزاد و برابر و مرفه مبارزه می کنیم.

منصور حکمت :

"تحقق شعار ازادی، برابری؛ حکومت کارگری یعنی تحقق بخش حداکثر برنامه حزب کمونیست کارگران، مستلزم بوجود آوردن درجه بالایی از آگاهی و تشکل در میان طبقه کارگر ایران است. آگاهی و تشکلی که در انزوا از جامعه و در ماوراء جامعه به دست نمی‌آید، بلکه باید در دل همین مبارزات جاری و خیزشهای پی در پی انقلابی و از طریق کار پیگیر کمونیستها به دست آید. طبقه کارگر باید از هر دوره و عرصه مبارزه طبقاتی و انقلابی آگاه‌تر، و متشکل‌تر و با پیوندی عمیق‌تر با حزب خود، حزب کمونیست، به جلو گام بردارد. شعار “آزادی، برابری، حکومت کارگری” قطب‌نمای حرکت پیوسته ما از دل نبردهای متعدد و عرصه‌های متنوع مبارزه است."

این پیامی استوار و پابرجا به کمونیست های طبقه کارگر و سوسیالیست ها و ازادیخواهان و برابری طلبان  درون جنبش های اجتماعی  زحمتکشان؛ زنان وجوانان است!
 
مرداد ۱۴۰۲- ژوئیه ۲۰۲۳