آزادي، برابري پرچمي انساني بر فراز جامعه!

مظفر محمدي

آزادي، برابري پرچمي علني و اجتماعي است

آزادي، برابري پرچمي است كه علنا بر فراز جامعه بر افراشته شده و افتخار برافراشتن علني و  اجتماعي اين شعار و خواست و پرچم را دانشجويان آزاديخواه وبرابري طلب كسب كرده اند. اما اين پرچم ديگر محدود به دانشگاه ها و يا محدود به داب نيست. در اينجا ميخواهم به جنبه هاي مختلف اين پديده انساني و فضاي حول آن به اختصار بپردازم.

 اگر از فشار سركوب و زندان و شكنجه جمهوري اسلامي بگذريم كه آزاديخواهي و برابري طلبي را دشمن ترسناك خود ميداند، گرايشاتي از جمله انحلال طلبي، فرقه گرايي يا تلاش براي تبديل كردن داب به جرياني مخفي نيز كمر به تضعيف اين جنبش بسته و مجموعه اين گرايشات از نئوتوده ايسمي كه در مخالفت و دشمني با داب سنگ تمام گذاشته است، تغذيه ميكنند.

 گفته ميشود، داب جرياني  علني و اجتماعي  و توده اي نبوده و نيست و حزب و جريان سياسي معيني بدون در نظر گرفتن توازن قوا و اختناق،  اين حركت را باعث شده و گناه كبيره تر آن است كه خواهان تداوم و گسترش آن هم بوده و هست. در نتيجه، اين نگرش، مخالفت با داب و تلاش براي انحلال و يا شقه كردن آن و سرانجام زيرزميني كردن آن را  وظيفه و دين سياسي خود ميداند.

 اما واقعيت آشكار و عيني اين است كه داب قبل از اينكه تشكيلات و سازمان  و مركزيت داشته باشد، جنبشي علني است. جنبشي علني با رهبران و فعالين و سخنگويان علني و اجتماعي خود. اين جنبش علنا ابراز وجود كرد و پرچم آزادي و برابري را در دانشگاه ها  و دروسط  تهران بر افراشت. نياز به استدلال و تحليل نيست كه اين عينيت و علنيت را همه ديدند و شخصيتهايش را همه ميشناسند. اين جنبشي است كه بيشتر از هر جنبش تا كنوني در اين ٣ دهه، از زندان رفته و زندان نرفته ها يش، معرفه جامعه اند.

اين جنبش شعار معين خودش را دارد. شعار داب سرنگوني جمهوري اسلامي نيست. شعارش، آزادي و برابري  و دانشگاه پادگان نيست،‌ است.  اين جنبش، رهبران و فعالينش، شخصيتهاي علني، نه الزاما منتخب  كسي، بلكه در واقع سخنگويان جنبش اند. اين جنبش و شخصيتهايش قبل از اينكه اعضاي ثبت نام شده داشته باشد، حاميان و سمپاتهاي گسترده اي در دانشگاه ها و در ميان دانشجويان و خارج از ديوارهاي دانشگاه ها در ميان كارگران و مردم آزاديخواه دارد. و صد البته اين جنبش ظرفيت و پتانسيل توده اي شدن را داشته و هنوز هم دارد. اين بستگي دارد به اينكه فعالين اصلي و سمپات هاي داب چگونه كار خواهند كرد. متاسفانه تلاش هاي تا كنوني كم تر در اين جهت بوده است. علاوه بر فشار سركوب توسط دولت،‌ بيشترين تلاشهاي از درون و فشار از بيرون بر اين مبنا است كه اين جنبش مخفي شده و به فرقه هاي مخفي به نام "چپ راديكاال"، "چپ سوسياليست"، "چپ كارگري" و يا يك فرقه و گروه مخفي تقسيم شود.

 جالب است كه اكثر اين گرايشات در آغاز، ١٣ آذر را نقطه عطفي در جنبش آزاديخواهانه و برابري طلبانه ارزيابي كرده و فراخوان مستقل دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب  را با خواست انساني و فراگير آزادي، برابري و دانشگاه پادگان نيست، ستودند. اما متعاقبا و همزمان با يورش دولت و پليس به اين جنبش، به جاي حمايت و تقويتش، آن را  تخطئه  و به آن پشت كردند.

استقبالي كه كل جامعه از اين حركت بعمل آورد و سمپاتي اجتماعي كه حول آن ايجاد شد، به دليل همين ابراز وجود علني و اجتماعي بود. اگر اين اتفاق نمي ا فتاد،‌ اين نقطه عطف هم بوجود نمي آمد!

تمام اهميت مساله در عينيت و علنيت يافتن اين حركت بود. ١٣ آذر و يا جنبش اجتماعي مخفي يا نيمه مخفي، بي معني است. اگر نتيجه تلاشهايي چون  نشريات چپ و محافل وسيع دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب به بر افراشتن علني اين پرچم در ١٣ آذر نمي انجاميد، الان نه بحثي از داب بود و نه  كارهاي روشنگرانه ميتوانست مدت مديدي همچنان ادامه داشته باشد. تبديل شدن ١٣ آذر به نقطه عطف، به معني  درستي و اهميت اين مبارزه انساني علني و اجتماعي بود.

 عليرغم هر كم و كاستي و عليرغم سركوب وحشيانه و ديگر ضديت ها با داب، پرچم و شعار انساني آزاديخواهي و برابري طلبي مرزها را در نورديد. اين حركت انساني  همه جا با سمپاتي بخش پيشرو جوامع بشري روبرو شد. حتي مدياي بورژوازي هم نتوانست در موردش سكوت كند. اكنون در جامعه ايران آزاديخواهي و برابري طلبي داراي حرمت و اعتبار شده است. از وكلايي كه براي دفاع از دانشجويان زنداني به ميدان آمدند و با احترام از داب حرف زدند تا خانواده هايي كه تحت اختناق و سركوب رژيم، حلقه اي انساني حول خود و فرزندانشان ايجاد كردند...، همه از دستاوردهاي اين نبرد انساني عليه استبداد و تبعيض و نابرابري است.  اين دستاورد غيرقابل بازپس گيري است. بذري كه افشانده شده باز و باز خواهد روييد. بخش چپ جامعه از اين هوا تنفس كرده و در هر برآمدي باز هم به آن دست خواهد برد.

 كساني كه به هر بهانه به اين حركت پشت كردند و عليهش شدند  و ائتلاف شومي كه عليه اين جنبش شكل گرفت،‌ پاسخ خود را تا كنون گرفته  و ضديتشان با اين جنبش در تاريخ مبارزات آزاديخواهانه و برابري طلبانه  اين دوره ثبت شده است.

داب پرچمي را به جامعه  اعلام كرد كه بدون شك و با اطمينان ميگويم كه، امروز در جامعه ايران محك و سنجش درستي يا نادرستي هر مبارزه و حركتي،  ديگر نه رفراندوم و فدراليسم و اصلاح طلبي،‌ بلكه  آزاديخواهي و برابري طلبي است. طبقه كارگر، كارگران سوسياليست، كمونيستها و زنان و مردان وجوانان متنفر از تبعيض و خواستار آزادي و حرمت انساني ، به كم تر از اين رضايت نخواهند داد. اين محكي شده است كه مبارزات و جنبشهاي اجتماعي آتي را با آن خواهند سنجيد. با اين كه چقدر به آزادي و برابري نزديك و يا پايبند است يا نيست.

ممكن است سركوب جمهوري اسلامي و دشمنان داب اين پرچم را موقتا پايين بكشند و دچار وقفه و ركود كنند،  اما مگر داب به جامعه قول داده بود كه همه در خانه خود بنشينند و منتظر بمانند!

قرار نبود داب انقلاب كند. قرار نبود به تنهايي رژيم را سرنگون كند. گيريم موقتا به اين جنبش و حركت يك عقب نشيني را تحميل كردند. گيريم براي مدتي جلو پيشروي اش را با شكنجه و زندان گرفتند. اما اين جنبش نداي آزاديخواهي ورهايي طلبي از درون ميليونها كارگر و زن و جوان در ايران است. اكنون ديگر صاحبان اين جنبش تنها فعالين سرشناس كنوني نيستند. هر كارگري كه از  تبعيض و استثمار و فقر و گرسنگي بيزار است، هر زني كه تحقير و تبعيض را تا مغز استخوان حس كرده و هر جوان و هر انسان شرافتمندي كه از دخالت مذهب و ارتجاع به ستوه آمده است اين پرچم و اين نوك كوه يخ را مي بيند و به آن چشم اميد ميدوزد. باز با اطمينان ميگويم كه اين پرچم فردا روز بوسعت جامعه و در ابعاد چند ده و چند صد هزاري نفري بر افراشته خواهد شد.

شكي نيست كه فشار سركوب يك رژيم تا دندان مسلح كمر اين جنبش را خم كرده است.  گمان نميكنم هيچ آدم سياسي عاقلي پيدا شود و جنگ و جدال بين چپ  در دانشگاه ها  و كل جامعه و جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي  با  دولت را جدي نگرفته باشد. اما مساله مهم اين است كه نتيجه اين جنگ و جدال را هر جرياني بنا به خواست و تمايلات فكري و حتي حب و بغض خودش جمع بندي ميكند. گرايشي هست كه  اين فشار و سركوب  را بهانه ميكند تا به شرح مصيبت  و پيدا كردن مقصر و غير مقصر بپردازد و در نهايت به تسليم و انحلال طلبي ميرسد.

  اما ارزيابي و جمع بندي صاحبان و فعالين جدي اين جنبش و جريان كه به حقانيت جنبششان باور دارند، از اين جنگ و جدال، پيروزي جمهوري اسلامي و شكست داب نيست. تعرض به داب بسيار سنگين بود. جمهوري اسلامي كل مديا و دستگاه قضايي و پليسي و شكنجه گرانش را بسيج كرد و در مقابل اين جنبش "ترسناك" ايستاد. ده ها نفر از بهترين فرزندان مردم و فعالين و انسانهاي آزاديخواه و برابري طلب دستگير و شكنجه شدند. چنين  مقياسي را در هيچكدام از جنبشهاي چند دهه اخير نميتوان ديد. چپ جامعه تعرض خودش را شروع كرد و با مقاومت رژيم تا دندان مسلح مواجه شد. و اين قابل پيش بيني بود. اما هر چه هست رژيم برنده اين جدال نيست.

پرچمي كه برافراشته شده و خواستي كه در جامعه اعلام گشته هنوز پا برجا است. حتي اگر تعدادي از فعالين اين جنبش از سر ناباوري به خود و يا تجديد نظر در خط مشي و سياست اين جنبش و يا از گيج سري سياسي و  فرقه گرايي و انحلال طلبي و... ، اين جنبش را رها كرده و هر كس پي كار خود برود،‌ جنبش چپ دانشجويي در حال و آينده بي نياز از پرچم آزاديخواهي و برابري طلبي نخواهد بود.

هر شخص و يا جرياني بخواهد اين چپ را به فرقه هاي جدا از هم تبديل كرده و داب را به عنوان ظرف مبارزه متحد اين چپ و ابزار توده اي و اجتماعي شدن چپ دور بزند و خود را بي نياز از آ‌ن بداند،‌ تير به پاي خود و اين چپ زده و خود جز فرقه اي در حاشيه تحولات دانشگاه و جامعه  و بي تاثير در اين تحولات  باقي نخواهد ماند.

 و بالاخره گفته ميشود كه فعالیت دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب به عنوان یک جريان و جنبش علنی و اجتماعي قابل  گسترش نيست. بنا به اين نظريه، كساني كه از گسترش فعاليت داب حرف ميزنند كفر و گناه كبيره اي مرتكب ميشوند. گويا خطاي غير قابل بخششي است اگر كسي  بگويد اين فعاليت اجتماعي و انساني بايد گسترش يابد!

و ظاهرا تفكري هست كه معتقد است، پس از نقطه عطف ١٣ آذر، بايد هر كس به خانه خود ميرفت. يا گويا ميشد با يك اعلاميه مخفي قبل از ١٦ آذر، دانشجويان را به آكسيوني دعوت كرد و خود پشت آن مخفي شد. آري، اگر كسي اين جنبش را يك آكسيون ببيند حق دارد اين را بگويد. بگويد شما در يك اعلاميه مخفي فراخواني ميداديد و بعد از آن هم باز مخفيانه به كار خود ادامه ميداديد.  اما اين ديگر نميتوانست داب باشد. بلكه پديده ديگري ميبود.

اگر داب را يك جنبش اجتماعي و علني بدانيم بنا بر اين كجاي دنيا جنبش هاي اجتماعي و حركتها و فعاليتهاي اجتماعي مي آيند و ميگويند ما آمديم يك خودنمايي بكنيم و ديگر خيال ادامه و گسترش نداريم.

اگر صحبت از انتخاب تاكتيك درست در مقابل اختناق و سركوب است اين بحث ديگري است. ١٦ آذر ٨٧ نشان داد كه داب نميخواهد ريسك كند، توازن  قوا را برسميت ميشناسد و بنا براين بي گدار به آب نميزند. اين يك تاكتيك موفقيت آميز و عاقلانه بود. اما مساله مورد نظر اين گرايشات، انتخاب تاكتيك درست در مبارزه نيست.

از نظر همه مخالفين و منتقدين تا كنوني داب، داب تشكيلاتي علني اجتماعي نيست، اختناق كارش را تمام كرده  و بنا بر اين حرفي از گسترش فعاليت و مبارزه در ميان نيست. اين مواضع  و اين ارزيابي و احكام در واقع همه با هم  حكم   انحلال و ختم كار اين جنبش را صادر ميكنند.

 

كمونيست ها و  داب

اساس بحث نئوتوده ايسم اين است كه چرا كمونيست ها و بويژه حكمتيست ها در مبارزه دانشجويان آزاديخواه و برابري دخالت ميكنند. و ظاهرا حزب سياسي را به توده ها چكار؟ اين  بحث قديمي بسيار آشنايي است كه پوپوليست ها در مقابل ماركسيسم و ماركسيستها مداوما علم كرده اند. اينكه  "توده ها خودشان ميدانند چكار كنند"، "لطفا خود را قاطي مبارزه توده ها نكنيد" و يا "شما در محل نيستيد" و از اين قبيل...  اثبات پوچي اين ادعا و نظر كار مشكلي نيست. اما درك  اينكه كمونيسم وماركسيسم علم است و كمونيستها موظفند آن را به ميان طبقه كارگر برده و به خودآگاهي طبقه تبديل كنند براي پوپوليست ها مشكل است و آن را نمي فهمند.

يا در همين حول و حوش و بر اساس جمعبندي و نتيجه گيري هاي فوق، تمايلي وجود دارد كه به جاي تداوم و گسترش فعاليت اجتماعي داب، تعدادي از فعالين داب را بيرون كشيده و در يك محفل زير زميني سازمان دهد و اين را مبناي كار كمونيستي ميداند.

اين كه هر دو سه نفر كمونيست هم ميتوانند محفلي شوند و فعاليت مخفي بكنند، شايد ايرادي ندارد. اگر كمونيست ها  در دانشگاه  يا هر كجا  خود را سازمان دهند و سازمان مخفي درست كنند و يا حتي حزب بسازند، خوب بسازند. اما اين شكل و شيوه كار ديگر به داب  ربطي ندارد. داب قرار بود جنبشي علني و اجتماعي باشد و بدوا خواست توده هاي دانشجو را نمايندگي كند و دانشجويان را متشكل و متحد  و در مقابل خط راست سدي بسته و از آزادي و برابري دفاع كند. داب ميبايست ظرف مبارزه همه دانشجوياني باشد كه به آزادي و برابري معتقدند، كه نميخواهند دانشگاه پادگان بشود، كه با ناسيوناليسم و فرقه گرايي بيگانه اند. داب ظرف اتحاد همه مبارزين و آزاديخواهان دانشگاه ها است و تنها سازمان كمونيست ها نيست. كمونيست ها هر طور كه بخواهند و لازم باشند ميتوانند متشكل و متحد شوند و  تشكل كمونيستها اساسا حزبشان است. حزبيت اصل بي بروبرگرد سازمانيابي كمونيستي است.

 اگر كسي ميخواهد حزب بسازد، خوب برود بسازد. اما نميشود اول فاتحه داب را به عنوان جنبشي علني و اجتماعي خواند و بعد رفت و با همان اسم و رسم، فرقه اي كمونيستي درست كرد. اگر داب سازمان فراگير دانشجويان چپ است، كه از نظر من هست و ميبايست باشد، خوب جاي همه دانشجوياني است كه به شعارهاي داب معتقدند و يا سمپاتي دارند.

گرايشي كه داب را با يك فرقه مخفي كمونيستي يكي ميگيرد، اساسا و شايد از همان ابتدا نفهميده است كه داب يك جنبش اجتماعي و علني و يك پرچم فراگير است كه  توده وسيع دانشجويان چپ و نه فقط  كمونيست ها  را در بر ميگيرد.

 در حال حاضر، مساله كمر راست كردن اين جنبش از زير فشار سركوب و گسترش آن، مكانيسم خودش را دارد. رهبري اين داب بايد در عمل و در محل شكل بگيرد و بخشها و شعبات اين جنبش در همه دانشگاه ها تشكيل شده و جدالش را زير پرچم آزادي و برابري و دانشگاه پادگان نيست عليه استبداد و تبعيض به پيش ببرد.

 كمونيست ها خواه اعضاي احزاب سياسي و كمونيستي باشند يا نباشند، يا سازمان كمونيستي شان هرچه هست،  ميتوانند نيرو و موتور محركه اين جنبش باشند و با سياست و تاكتيكهاي درست و با توجه به توازن قوا  و غيره  آن را هدايت كنند. شعار اين جنبش در حال حاضر سرنگوني جمهوري اسلامي و يا انقلاب كارگري نيست. اين جنبش، حزب كمونيستي نيست. جنبشي اجتماعي با گرايش مسلط چپ و برابري طلبانه است. چسپاندن نام سوسياليسم و كارگر و غيره جز ذهني گرايي چپروانه نيست. اين چپگرايي، داب را يك سازمان ماركسيستي اعلام ميكند تا به اين بهانه فعاليت اجتماعي آن را غير ممكن كرده  و به فعاليت مخفي و زيرزميني تحت نام  كمونيسم و سوسياليسم و كارگري و غيره، بخزد. اين چپ روي درحرف و راست روي در عمل است.

 نئوتوده ايسم به عنوان تئوري سرگرداني و انفعال، نه معناي حزب سياسي را فهميده  و نه فعاليت اجتماعي را. اين گرايش از پوپوليسم هم عقبمانده تر است. از طرفي مخالف و دشمن قسم خورده حزب سياسي كمونيستي  است و فعاليت احزاب سياسي در جنبش هاي اجتماعي را ممنوع اعلام ميكند و از طرف ديگر هر گونه فعاليت اجتماعي و توده اي در شرايط اختناق را باور ندارد. و تنها فعاليت اجتماعي اي را ممكن ميداند كه خود را با قوانين موجود تطبيق داده باشد و لابد در زمين اصلاحات بازي كند.

ما در يك سال و  نيم اخير در مقابل خط و سياست ضديت با تشكل كمونيستي، حزب قدرت سياسي و حزب سياسي طبقه كارگ،ر ايستاده ايم و آن را افشا كرده ايم و اين مبارزه كماكان ادامه دارد. من در مطلب جداگانه اي تحت عنوان "طبقه كارگر بدون حزب سياسي برده مزد ي باقي ميماند" مجددا به اين امر پرداخته ام.

 از نظر من، يا داب به عنوان جنبشي با همان پرچم و شعار و بهم پيوسته و با ايجاد يك رهبري محكم و اجتماعي و كاردان در محل، باقي ميماند و امكان گسترش و اجتماعي شدن خط و پرچمش وجود دارد، و يا اگر مخفي شود و يا به بخشهاي مختلف شقه شده و فرقه هاي گوناگون از آن بيرون بيايد، اين پايان كار داب خواهد بود.

اين سياستي است كه رژيم در پيش گرفت و براي تحقق آن به شديدترين سركوب و شكنجه هاي وحشيانه متوسل شد. اين سياستي است كه قبلتر چند نفري به نام دانشجويان سوسياليست و با همين استدلالها انتخاب كردند و رفتند و اين سياستي است كه نئوتوده اي ها  عليه داب در پيش گرفته اند. افتادن در اين دام اشتباهي است كه به تجزيه داب به فرقه هاي غير اجتماعي و درحاشيه و بي تاثير خواهد انجاميد.

اگر كسي فكر كند با پشت كردن به جنبش اش و يا كشيدن گوشه اي از لحاف و  دعوا بر سر سهم خواهي و  اين كه صاحب داب كيست و من ميروم و تو ديگر رسميت نداري، فعال و رهبر جنبش ميشود و يا فكر كند زدن يك وبلاگ يعني جنبش، اين كارها جز جست و خيز هاي كودكانه معنايي ندارد و به جايي نميرسد. يك جنبش، پرچم، فعال، كادر و نيرو جمع كردن ميخواهد. ايستادن در ميدان نبردي رودر روي دشمن  و حاضر در ميان مردمي كه چشم اميد به آن ميدوزند و دورش جمع ميشوند. و اين تجربه داب هم هست. پرچم آزاديخواهي و برابري طلبي كه از زير خاك در نيامد. خط سياسي روشن و ‌كادر و فعال علني و اجتماعي داشت. نيرو جمع كرد، فعاليت علني و اجتماعي كرد و جسارت و كارداني از خود نشان داد.

و امروز با اطمينان ميگويم كه عليرغم همه سركوبگري ها و مخالفت و كارشكني هاي گرايشات ديگر، اين پرچم به  خاك نمي افتد. اين پرچم را چپ آزاديخواه و برابري طلب با قدرت بيشتر دردانشگاه ها و كارگر ماركسيست در ميان طبقه كارگر مجددا برخواهد افراشت. اين تجربه وسنت ماندني است.

ما هميشه بر اين اصل پاي فشرده ايم كه كمونيست ها قبل از هر چيز بايد خودشان را متشكل كنند و كميته هاي كمونيستي و حزب كمونيستي شان را بسازند. و مسلم است كه اين سازمانيابي كمونيستي در شرايط اختناق كاملا مخفي است و پيچيد گي ها و مكانيسم خاص خود را دارد.

اما اينجا بحث بر سر سازمانيابي و كار مخفي كمونيست ها در شرايط اختناق نيست. بحث بر سر يك جنبش معين، يك حركت اجتماعي و علني و يك پرچم علني است كه در روز روشن در صحن دانشگا ه ها و در مركز شهر بزرگ تهران برافراشته شد و هزاران نفر را دور خود جمع كرد. به جامعه اميد داد. به جناح راست جامعه گفت كه به كم تر از آزادي و برابري رضايت نميدهد. گفت كه فدراليسم و رفراندوم و ناسيوناليسم و قوم پرستي و فرقه بازي پوچ است و جواب خواستهاي طبقه كارگر و مردم زحمتكش و زنان اسير آپارتايد جنسي نيست...

اكنون اين جنبش و پرچم و فعالينش زير وحشيانه ترين سركوب و شكنجه و تعقيب قرار گرفته و هنوز اين سركوبگري ادامه دارد. اگر كسي بخواهد اين جنبش را زنده و بالنده نگه دارد بايد تلاش كند آن را گسترش دهد. بايد تلاش كند رهبري اش را علنا و اجتماعا  در محل سازمان دهد و تبليغات و تاكتيك هاي مناسب با شرايط اختناق را برگزيند. داب بهنگام حمله سبعانه  رژيم ميبايست عقب نشيني كند. ميبايست برگردد و نيرويش را دوباره جمع و جور كند. و اين كار و تلاش تا كنون ادامه داشته است. تحركات ١٦ آذر ٨٧ صحت عقلاني بودن اين تلاش ها را نشان داد. و اين ميتواند ادامه  و گسترش  يابد.

اما تلاش  بر اساس ارزيابي و تفكر نئوتوده ايستي وجمعبندي هاي نادرست، به  تضعيف داب و اساسا  در جهت از بين بردن آن است. داب مخفي مرده است. داب اجتماعي و با رهبران و فعالين اجتماعي را هيچ دشمني عهده دار نخواهد بود. دانشگاه ها ازنفس نيفتاده اند. چپ در دانشگاه ها به اندازه كافي قوي هست  و نيرو دارد. اين چپ ظرفيت و پتانسيل توده اي شدن و اجتماعي شدن بيشتر را دارد. و اين كاري است كه دست همه فعالين چپ و سوسياليست و بويژه دانشجويان ازاديخواه و برابري طلب را ميبوسد. اين سنگر بدست امده را حتي اگر امروز كساني خالي كنند و يا واگذار كنند، فردا نيروي چپ تر و تازه نفس تري دوباره اين سنگر را گرفته و آن را عميق تر و گسترده تر خواهد كرد.

اين را تجربه رشد و گسترش چپ، سوسياليست ها، ماركسيست ها و حكمتيست ها در دانشگا ه ها و محيط هاي روشنفكري در ميان جوانان نشان داده است. اين روندي رو به پيش است و به عقب برنميگردد. اين خوشبيني ماركسيستي، افق و راهنماي همه كمونيست ها  در اين جبهه و جنبش معين است.

در مقابل انحلال طلبي، عليه حزب گريزي و فرقه بازي، عليه انفعال و تسليم چه از نوع نئوتوده ايستي و چه از موضع چپروي كودكانه اي  كه گروه هاي فرقه اي را جانشين جريان و جنبشهاي اجتماعي ميكند، بايد ايستاد.

اين مقابله و جدالي است كه محدود به دانشگاه نميشود. جدال اساسي ما در همين رابطه، در ميان طبقه كارگرو براي خودآگاهي طبقه و اتكا به نيروي خود و به حزب سياسي اش است.