-- Logo ---->

سمينار اول كميته سازمانده در باره جنبش كارگري در ايران

شركت كنندگان: مظفر محمدي، بهرام مدرسي، آرام فرهمند و اعظم كم گويان

 

ارائه كننده بحث، مظفر محمدي:

رفقا! بحث من امروز در مورد موقعيت كنوني طبقه كارگر و موانع و مشكلات بر سر راه آن و راه هاي برون رفت از ان است.  در اين رابطه:

١- به  شرايط كار و زندگي طبقه كارگر نگاهي گذرا دارم  و به عواملي را كه اين شرايط را فراهم كرده اند  ميپردازم.

٢-  به  مبارزات كارگري اشاره اي دارم

٣- موانعي كه  بر سر راه جنبش و مبارزه  طبقه كارگر وجود دارد را بر ميشمرم

٤- و سرانجام  از ديدگاه خودم ميگويم كه راه حل برون رفت طبقه كارگر از وضعيت كنوني چيست؟

اين را هم اضافه كنم كه من اين بحث را قبلا در يك شماره ويژه پرتو تحت عنوان "موقعيت كنوني، سياست و افق  جنبش كارگري ايران" منتشر كرده ام. اين بحث امروز در واقع در ادامه آن و حاوي  مسايل و نكات جديدي در تكميل آن است.

***

اجازه بدهيد مقدمتا دو نكته را بگويم:

يكي اين است كه بحث از شرايط كار و زندگي طبقه كارگر مساله اي ايدئولوژيك نيست. اينكه كارگر به صرف مزدبگيري موقعيت  نابرابري دارد عمومي است و در همه جاي دنيا  همين است و محكوم است. اما علاوه بر اين نگاه عمومي، براي كسي كه بخواهد در سرنوشت طبقه كارگر نقش داشته باشد، آگاهي از اقتصاد سياسي و اطلاع كامل از شرايط  زندگي اقتصادي،  سياسي و حتي روحي كه طبقه كارگر در هر كشور معين در آن به سر ميبرد،  ضروري و حياتي است. نفس تصوير و بازگو كردن اين شرايط،، گفتن و نوشتن و فيلم ساختن از آن و به خود كارگر نشان دادن گام بسيار مهمي در خودآگاهي توده طبقه كارگره. اين خودآگاهي را فقط بخش كوچكي از كارگران دارند. 

اين كاري است كه در ايران نشده و نميشود. اخيرا آماري خواندم كه در يك سال اخير حدود ٣٠٠ جلد كتاب فال گيري  چاپ ويك ميليون و ششصد هزار وبلاگ در رابطه با فالگيري در ايران  بوجود آمده. در مقايسه با اين اما در مورد شرايط كار و زندگي طبقه كارگر ١٠ جلد كتاب منتشر نشده است.                        .

و دوم،   ميخوام بگويم كه،  جنبش كارگري مورد نظر ما جنبش طبقه كارگر در تمام ابعادش است. يك مبارزه طبقاتي تمام عيار با مبارزه اقتصاديش ، مبارزه سياسيش ، جنبش كمونيستي و حزب كمونيستي اش و الي آخر. بنا براين، منظور از جنبش كارگري انطور كه معمول چپ است فقط مبارزه اقتصادي كارگران نيست.

تاحالا در اين رابطه تز و منشور و قطعنامه با تصاوير گوناگون از جنبش كارگري كم داده نشده اما هدف ما دادن  تصويري از يك جنگ طبقاتي و همه جانبه به جنبش كارگري است. تصوير و افقي كه بدون آن جدال دايمي طبقه كارگر با بورژوازي به كشمكشي بي پايان و دردناك تبديل ميشود. وظيفه ما كم درد و كم درد سر تر كردن اين پروسه و نشان دادن راهي است كه طبقه كارگر را از موقعيت طبقه پايين دست و مزدبگير و برده واري كه براي هر ذره  بهبود زندگي خود و خانواده اش بايد جان بكند، مبارزه كند، اعتصاب كند ، زندان برود و كتك بخورد، بيرون بياورد. اين با موقعيت واقعي طبقه كارگر خوانايي ندارد. اين وارونگي را بايد به خودآگاهي طبقه كارگر تبديل كرد. اين شرط و تضمين  اتحاد و تشكل كارگري  و پيروزي هاي پي در پي طبقه در مبارزات اقتصادي و سياسي اش است.

 

***

برميگردم يه موضوع

1- ابتدا به شرايط كار و زندگي طبقه كارگراشاره اي دارم

در بحثي كه قبلا داشته  و نوشته ام،  شرايط كار و زندگي كارگران درمنطقه عسلويه كه منطقه بهره برداري از حوزه گاز جنوب است را نمونه آورده ام كه گوشه اي از  اين شرايط  را منعكس ميكند.

 

- عسلويه روي چاه هاي گاز بنا شده و يكي از عظيم ترين پروژه هاي گازي دنيا است.  حدود ٥٠ هزار كارگر متناوبا در اين شركت كار ميكنند. كارگران در كمپ هايي زندگي ميكنند كه شركتهاي پيمان كاري برايشان درست كرده اند. در هر كمپي بين ٤٠٠ تا ٥٠٠ كارگر زندگي ميكنند. بنا به اظهارات خود كارگران، مسكن بيشتر شبيه يك طويله است. در هر اطاق ٨ تا ١٢ نفر زندگي ميكنند. كمپ هاي عسلويه در واقع اردوگاه هاي كار اجباري اند. چيزي شبيه اردوگاه هاي هيتلر براي لهستاني ها.

 ٦٠ تا ٧٠ در صد كارگران مواد مخدر مصرف ميكنند. مواد مخدر مثل نقل ونبات در منطقه پخش است. حقوق كارگران را مرتب به تعويق مياندازند. اغلب كارگران بعد از چند ماه دست خالي به منازلشان برميگردند و راهي جز اينكه زن ودخترانشان تن فروشي كنند باقي نمانده است. مزد كارگران حدود ٢٠٠ هزار تومان است كه گاهي فقط كفاف خرج مواد مخدرشان است. 

- دعواي مليتي بين كارگران افغاني وبلوچ ، ترك و لر و عرب و فارس ،  و اختلاف بين شيعه  و سني و نماز خوان و بي نماز و نجس و پاك مدام وجود دارد.

بخش جاده سازي و اسكله سازي اين پروژه  دست سپاه است. سپاه از نيروي كار مجاني سربازان استفاده ميكند...

***

من مي فهمم كه كل طبقه كارگر ايران در كمپ زندگي نميكنند. اما شرايط ميليون ها كارگر پروژه اي و فصلي و بيكار بدتر از كارگران عسلويه نباشد، بهتر نيست. تازه انها بهرحال ظاهرا كار ميكنند و مزدي ميگيرند. اما كارگر بيكار نه شغلي دارد و نه سرپناهي. ناامني شغلي و بيكاري بر بالاي سر كل طبقه از مراكز بزرگ تا كوچك قرار دارد. لشكر بيكاران و گرسنگان جلو درب كارخانه ها صف ميكشند تا جاي كارگر شاغل و استخدامي ثابت با دستمزد كمتر و توقع كمتر و حتي بدون قرارداد كار و از امروز تا فردا را بگيرند.

بقيه طبقه ما در مراكز بزرگ و كوچك كارگري دستمزد پايين و تقريبا ناچيز دارند، قراردادهاي كارشان موقته،  حقوق هايشان را چند ماه چند ماه نميدهند، و با  ناامني شغلي، ناامني محيط كار، نظامي شدن كارخانه ها و ...روبرو هستند.

قانون كار جمهوري اسلامي  سند بردگي كارگر است.  در اين قانون تشكل و اعتصاب ممنوع است.  كارگران كارگاههاي كوچك از شمول قانون كار حذف شده اند. كار قراردادي و موقت بيش از ٧٥ در صد نيروي كار را در برگرفته است.  مرجع تعيين دستمزد كارگران شورايعالي كار (نماينده شوراهاي اسلامي وخانه كارگر، دولت و كارفرما) است. از نماينده واقعي كارگران خبري نيست. همين اندازه دستمزد  ناچيز را به موقع  به كارگر نميدهند. ساعت كار يكسان نيست و در ا غلب جاها تا ١٠ و ١٢ ساعت در روز و  تابع شرايط كار در هر مركز كار است. از بيمه بيكاري مكفي خبري نيست و الي آخر...

- و بالاخره با تقسيم بندي كارگران و شقه شقه كردنشان بين آنها تفرقه انداخته اند. علاوه بر تفرقه هاي قومي و مذهبي  كارگر را به بخشهاي مختلف تقسيم كرده اند. يك عده استخدامي ثابت هستند. عده اي قراردادي موقت. تعدادي بسيج يا خانواده شهيد و جانبازند يا فعال و عضو شوراي اسلامي... ، كارگر استخدامي و ثابت پشت كارگر قراردادي موقت را نمي گيرد، يا كارگر شاغل  كاري به كارگر بيكار ندارد. كارگر بيكار هم راه حل بيكاري اش را در صف كشيدن جلو كارخانه ها و شركتها و انتظار جايگزيني آنها به جاي كارگران استخدامي وبا حقوق كمتر مي بيند.

 

 نميشود اين شرايط به شدت غيرانساني را به بخشي از طبقه كارگر تحميل كرد مگر اينكه جمهوري اسلامي جزيره آرامي را براي سرمايه داري و بورژوازي فراهم كرده باشد.

با نگاهي به  اقتصاد سياسي ايران در سه دهه اخير و در حاكميت جمهوري اسلامي متوجه ميشويم كه چگونه اين حزيره ارام بوجود مياد و چگونه مسير اوضاع  مدام به نفع بورژوازي و به ضرر طبقه كارگر تغيير كرده است.

- ده  سال اول حكومت اسلامي و همزمان با جنگ و سركوب و قتل عام هاي دهه ٦٠ كمر  طبقه كارگر را خم كرد. در تمام اين دوره دستمزدها ثابت ماندند. هماني هم كه بود به تعويق ميافتاد و كارگران به بهانه هاي مختلف جريمه ميشدند و به جبهه اعزام ميگرديدند.

-  دوره سازندگي رفسنجاني نتيجه اش تحميل يك قانون كار ضد كارگري شد.  در اين دوره ٨ ساله وبعد از يك دوره هرج و مرج و تقسيم دارائيهاي ملكي و كارخانه ها و نقدينه ها بين حوزه هاي علميه و رهبران سياسي و نظامي و  سرمايه داران،  بردگي و استثمار  به اصطلاح، قانونمند گرديد.

-  دوره اصلاحات خاتمي به هر آنچه كه به نان سفره كارگر مربوط بود خط بطلان كشيد و نجات رژيم از بحران سياسي را اولويت و هدف خويش قرار داد. در اين دوره بيشترين عقب نشيني و دشوارترين شرايط به طبقه كارگر تحميل شد. كار قراردادي موقت، خروج كارگاههاي ٦-٧ نفره از شمول قانون كار، كنار رفتن طرح طبقه بندي مشاغل و بيكارسازي هاي وسيع تحت نام طرح تعديل و غيره از پيامدهاي اين دوره اند.

- و بالاخره  در دولت احمدي نژاد  افزايش سرسام آور بيكاري و ارزان تر كردن كار تاحد كار مجاني  به نفع سودآوري سرمايه از خصوصيات اقتصاد سياسي اين دوره است.

- الگوي بورژوازي ايران و جمهوري اسلامي كشورهاي چين و جنوب شرقي آسيا است. كار هر چه ارزان تر و كارگر هرچه بي حقوق تر. سياست پوپوليستي احمدي نژاد از جمله تقسيم پول نفت بين مردم به جاي افزايش دستمزد يا بيمه بيكاري، واقع تبديل كردن انسانها به صدقه بگير دولت و گداپروري است. اين سياستي به شدت ضد كارگري و سلب حقوق انساني و تحقير انسان هاي كاركن جامعه است.

- به اين وضعيت، بحران اخير سرمايه داري جهاني را اضافه كنيد آنوقت مي بينيم كه نتيجه آن هم از همين حالا و در دراز مدت تر حمله بيرحمانه تري به طبقه كارگره. بيكاريهاي وسيع تري در راهه. مراكز كارگري بيشتري ورشكسته ميشوند.

سرمايه داران براي مقابله با بحران سرمايه شان، باز هم به جيب و سفره طبقه كارگر دست ميبرند. ميخواهند از بودجه عمومي و داراييهاي جامعه حفره گشاد سود سرمايه ها شان را پر كنند. اسم اين را ميگذارن بازگشت به اقتصاد دولتي يا كنترل دولت بر بازار. حتي  فراتر از ان اسمش را ميذارن سوسياليسم...، همه اينها آواري است كه بر سر طبقه كارگر خراب ميشود.

***

آيا طبقه كارگر ايران در مقابل اين تعرضات مدام به سطح زندگي و معيشتش ساكت بوده و كاري نكرده؟

 

II-در اينجا خيلي خلاصه به مبارزات كارگري  اشاره اي ميكنم

در تمام طول اين سه دهه، طبقه كارگر بجز در دو سه مورد و مقطع فقط از معيشتش دفاع كرده  و در اين دفاع هم موفقيت زيادي به دست نياورده است.

بعد از شوراهاي دوره قيام و زمزمه كنترل  كارخانه، طبقه كارگر ايران دو سه مورد تحرك مهم و تعرضي  داشته است.

- يكي  از آنها  اعتصاب كارگران نفت در اواخر سال ٧٥ بود. كارگران پالايشگاه هاي تهران، شيراز، اصفهان و تبريز با خواست افزايش دستمزد، اجراي قراردادهاي دستجمعي و خواستهاي رفاهي ديگر اعتصاب كردند. اين نقطه اميدي براي طبقه كارگر و كل جامعه بعد از سركوب سالهاي ٦٠ بود.

اين جنبش با تعقيب و دستگيري و زنداني كردن كارگران، اخراج و تبعيد صدها كارگر به نقاط نامعلوم و ضرب وشتم كارگران سركوب شد. با وجود اين در بهار ٧٦ دولت و سرمايه داران از ترس تكرار و گسترش  اين مبارزه، مجبور شدند به ميزان ٢٢ تا ٣٦ درصد دستمزد كارگران را افزايش دهند.

- دومين تحرك بزرگ كارگري، اعتصاب كارگران شركت واحد با خواست افزايش حقوق و برسميت شناخته شدن سنديكا و ديگر خواستهاي رفاهي بود. اين اعتصاب هم با دستگيري رهبران سنديكاي شركت عقب نشست. در زندان نگه داشته شدن رييس سنديكا و محافظه كاري بقيه اعضاي رهبري سنديكا مانع ادامه اعتراض ١٧٠٠٠ كارگر شركت واحد براي كسب حقوق خود شد. 

بجز اين موارد محدود مبارزه تعرضي ،  در طول اين سه دهه مدام به سطح معيشت كارگر تعرض شده، كارگر به عقب رانده شده،  فقر و گرسنگي به خانواده اش تحميل گشته  و حتي دستمزد ناچيزش را به موقع نداده اند. دولت و كارفرما تعرض كرده و كارگران با چنگ ودندان دفاع كرده اند. تلاشهاي دفاعي فرساينده

كارگران مكررا اعتصابات،  تحصن كرده اند. جلو مجلس و ادارات كار و در كارخانه  و حتي جلو درب خانه اين و آن آيت الله،تجمع كرده ، جاده ها را بسته ، پيكت كرده، لاستيك آتش زده  و راه پيمايي كرده است...

و درهمه اين مبارزات دفاعي، با سركوب حراست كارخانه و شوراهاي اسلامي، وزارت كار و نيروهاي انتظامي و پليس مخفي رژيم مواجه بوده و يا دستگير و زندان و اخراج شده است. طبقه كارگر در اين مبارزات دفاعي هم كمتر موفق شده است. طبقه كارگر را تا آخرين حد ممكن به عقب رانده اند و به گرسنگي و فلاكت كشانده اند.

اگر به مساله دستمزد كارگران  و مقايسه آن با نرخ تورم و  نياز خانواده كارگري و خط فقر نگاه كني و بسنجي ، تفاوت سرسام آور و دردناك است. دستمزد كارگر را اگر ٥ برابر كني تازه هنوز با ترخ تورم و گراني و نياز خانواده كارگري متناسب نيست. چند در صدي از كارگران  بيكاركه بيمه بيكاري ميگيرند كفاف چند روز مخارج خانواده شان نيست. همين يك مورد ناكامي كارگران در مبارزه دفاعي شان را نشان ميدهد. بگذريم از ساعات كار و ناامني محيط كار و قراردادهاي موقت و يا قرارداد سفيد و غيره...

نتيجه اين وضعيت، انتظار، ياس، محافظه كاري و دست به كلاه خود گرفتن است. خودكشي دستجمعي خانواده هاي كارگري،  پناه  بردن به خرافه  و بعضا تسليم به سرنوشت و موقعيت غيرانساني ازعوارض  ديگر اين وضعيت است.

بقيه اقشار زحمتكش جامعه (معلمان، پرستاران و همه حقوق بگيران جزء) حال و روز بهتري از كارگران ندارند.

اما تغيير اين وضعيت جواب سر راست و نسخه از پيش پيچيده شده اي ندارد. اين كه طبقه كارگر نبايد تسليم اين وضع ميشد يا بشود يك آرزو و كاش است. اما جواب نيست. بايد ديد كه اولا چرا طبقه كارگر به اين حال و روز افتاده  و دوم انيكه چكار بايد بكند تا از اين وضع در بياد.

***

 

III- بخش سوم حرفهايم در باره موانعي  است كه  بر سر راه جنبش و مبارزه  طبقه كارگر وجود دارد.

يك مانع اصلي بر سر راه مبارزه و موفقيت جنبش كارگري استبداد و اختناق است. اين ديگر گفتن ندارد و همه ميدانند.

سازماندهي اعتراض و مبارزه و اعتصابات كارگري در اين شرايط، مستلزم فداكاري بيش از حد، بهاي سنگين و توان بالاي رهبران عملي كارگران است. و اين كارگر را محافظه كار ميكند.

محافظه كاري و دست به كلاه خود گرفتن هر دو واقعي است. اما ديدن اين واقعيت و گفتنش از سر سرزنش طبقه كارگر يا فعالين كارگري  نيست. كارگر محافظه كار ميشود وقتي با سد و مانع استبداد و اختناق بر ميخورد و حرفش را مي جود، صراحتش كم ميشود، و سعي ميكند به هر وسيله ممكن دست ببرد تا بلكه مبارزه اش را به جايي برساند و كار و زندگيش به  خطر نيفتد.

دست به كلاه خود گرفتن تحميلي است به كارگر. چرا كه اگر قرار است در هر اعتراض كارگري تعدادي فعال و رهبر كارگر شغلشان را از دست بدهند و اخراج شوند و در ميان كارگران قدرت جلوگيري اين كار نباشد، آنوقت فعال كارگري مجبور است حرفش را بخورد، كوتاه بيايد تا شايد فرجي حاصل شود. منظور از فرجه و فرصت انتظار نيست. كارگر نميتواند در هر تحركي كه انجام ميدهد شاهد از دست دادن كار و در نتيجه گرسنگي و مرگ و مير فرزندانش و تن فروشي همسر و دخترانش بشود.

تمام مساله اين است كه اين فرصت و  فرجه چطور به دست مي آيد. چطور ميشه كاري كرد كه تيغ اختناق كمتر به تن كارگر زخم بزند و توانايي اخراج از كارفرما گرفته بشه؟ طبقه كارگرو بخصوص فعالين و رهبران كارگري  در سه دهه اخير كم فداكاري نكرده اند. اين فعال و رهبر كارگري  زخمهاي عميقي بر تن داره. گرسنگي كشيده، زندان رفته،‌ شكنجه شده و باز هم برگشته و مبارزه اش را از سر گرفته، اعتصاب كرده و پيكت كرده و با چنگ و دندان از معيشتش دفاع كرده است. سازماندهي اعتصاب در شرايط خفقان و حضور حراست در كارخانه و بيخ گوش كارگر، حضور شوراهاي اسلامي، حضور كارفرماي مسلح، و بالاخره لوله تفنگ نيروي انتظامي و شلاق دادگاه هاي جمهوري اسلامي ... كار آساني نيست. كار سخت  و پيچيده ودردناكي است. بخصوص زماني كه اين فداكاري ها به سرانجام نرسند و كارگر كماكان مزدش در گرو كارفرما باشد...

اختناق را كاريش نميشود كرد، مگر اينكه طبقه كارگر هم به قدرت خودش آگاه بشود و هم اين قدرت را از راه درست به كار بگيرد. تمام مساله اين است كه چكار بايد كرد كه اين كار اتفاق بيفتد يعني كارگر به قدرت خودش مانند يك طبقه نا آحاد كارگر و نه اين و آن صنف آگاه بشود  و اين قدرت را از راه درست بكار بگيرد.  

دراين رابطه و بنا براين موانع بر سر راه طبقه كارگر فقط اختناق نيست. نقش گرايشات بازدارنده و توجيه گر اين وضعيت، كمتر از اختناق نيست. گرايشات و سنت ها و روش هايي كه در صفوف طبقه كارگر و بيرون از آن نمايندگان و سخنگويان خودش را دارد.

براي مثال:

- خيلي ها به كارگرميگويند منافع ملي بر منافع طبقاتي ارجحيت دارد. دوره جنگ اين را گفتند. بعد آمدند و گفتند حالا دوره سازندگي يه كمربندها را سفت كنيد. دوره اصلاحات گفتند به آقا فرصت بديد اول ازادي مياره بعد همه چي خوب ميشه و ٨ سال هم به آقا فرصت داده شد.  گفتند احمدي نژاد طرفدار مستضعفه و پدر آغازاده ها را در مياره

- طبقه كارگر و مردم زحمتكش ايران در طول ٣ دهه اخير بارها تاوان و بهاي سنگين انتظار رفرم چه در بعد سياسي (دوره اصلاح طلبان) و چه اقتصادي ( دوره به اصطلاح  سازندگي رفسنجاني و عدالتخواهي احمدي نژاد) پرداخته اند.

-  يا در ميان كارگران اين توهم را دامن زده اند كه منافع كارفرما و كارگر همسو است. ميگويند كارخانه با سود بيشتر يعني حقوق بيشتر براي كارگر و حفظ شغل و كارخانه با سود كم تر يعني عدم پرداخت دستمزد كارگر و يعني تعطيلي كارخانه و اخراج كارگران... اين را ميخواهند  به رابطه كار و سرمايه و فلسفه زندگي كارگر تبديل. يا به جنگ وارد كنندگان مصرف مردم و مافياي اقتصادي رفت

- عده اي فكر ميكنند كه گويا ميشود  خرد خرد و هر صنف براي خودش و با تلاشها و فداكاري هايشان،  شغلشان را نگه دارند. يا حقوقهاي معوقه شان را بگيرند،  دستمزدشان را اندكي افزايش بدهند، جلواخراج همكارانشان را بگيرند.  صنفي گري  و تجزيه كردن كارگران به اجزاي مختلف وجدا از هم، عامل تفرقه دردناكي در ميان طبقه كارگر شده است. هر كس دست به كلاه خود داشتن  كلاهي را بر سر كسي باقي نگذاشته است.

- گفته و ميگويند كارگر را بگذاريد به حال خودش. خودش ميداند چكار كند. كارگر را چه به سياست. كارگر مبارزه اش صنفي  است، اقتصادي است. شلوغ نكن

- و بالاخره بعضي ها هم از دور ميگن لنگش كن. بزن و بينداز و انقلاب كن. الي آخر...

***

 

IV- بخش آخر صحبتم در مورد  راه حلهاي برون رفت طبقه كارگر از وضعيت كنوني است

بايد به جنگ سنت و گرايشات بازدارنده و موانعي رفت كه بر دست و پاي طبقه كارگر پيچيده، اين طبقه را از قدرت خود غافل و دور كرده و به موجودي ضعيف و ناتوان در تغيير شرايط كار و زندگي خود و بهبودي در سطح معيشتش از طرفي و درحاشيه جامعه و تحولات سياسي آن از طرف ديگر تبديل كرده و نگه داشته است. از جمله:

 

١-  بايد به جنگ ناسيوناليسم رفت و مبارزه طبقاتي را كه به نظر بديهي مي آيد و گويا كارگر به صرف كارگر بودن ضد سرمايه است و گوركن سرمايه داري، بايد بار ديگر به كارگران خاطر نشان كرد. ناسيوناليسم چه در لباس چپ و چه مستقيما و سرراست  از جانب بورژوازي، منافع كارگر و كارفرما را مشترك دانسته و ان را منافع ملي مينامد. اين گرايش ديروز كارگران را به جنگ مي فرستاد و امروز از طرفي آنها را تحت نام كرد و ترك و لر و بلوچ و افغاني و فارس به جان هم مي اندازند.

 كارگر هيچ منفعت مشتركي با بورژوازي ندارد. وظيفه كارگر پيدا كردن راه حل بحران اقتصادي سرمايه داري نيست. راه نجات طبقه كارگر كنار زدن نظام طبقاتي سرمايه داري ، لغو كار مزدي و برقراري سوسياليسم است. راه حل بحرانهاي اقتصادي و سياسي سرمايه داري و تحميل فقر و فلاكت و گرسنگي به جامعه ا ز طرف اين نظام نابرابر و سراپا تبعيض و فاسد و غير انساني، سوسياليسم است. اين امر امروز طبقه كارگر است. اين افقي است كه بر هر اعتراض و مبارزه كارگران براي ولو بهبودي در زندگي امروزش بايد ناظر باشد.

٢- ماهيت سنديكاليسم را بايد براي كارگران افشا و روشن كرد. سنديكاليسم امروز افق و تصويري به طبقه كارگر ميدهد كه  هم مانع  پيشروي در  مبارزه اقتصاديش  ميشود و هم كارگر را در حاشيه تحولات جامعه  بي نقش و بي دخالت نگه ميدارد. سنديكاليسم طبقه كارگر را به اصناف مختلف تقسيم و اعتراض كارگري را از هرگونه عنصر انقلابيگري و مبارزه راديكال تهي ميكند. براي سنديكاليسم طبقه كارگر نه يك طبقه واحد بلكه اصناف و بخشهاي جدا از همديگر است كه هر كدام پي كار خوداند. سنديكايشان را ميسازند و سرشان را پايين مياندازند و در چارچوب كارخانه و صنف خود مسايلشا ن را با سرمايه دار و دولت و كارفرما حل و فصل ميكنند. اين با منفعت عمومي به معناي يك طبقه واحد چه در مبارزه اقتصادي و چه سياسيش مغايرت دارد. من در بحث قبلي كه منتشر شده در مورد مبارزه اقتصادي و سياسي طبقه كارگر مفصل گفته ام و در اينجا تكرار نميكنم.

يك پايه محكم سنديكاليسم در ايران توده ايسم است. توده ايست هاي درون و بيرون كارگران تلاش ميكنند فعالين كارگري را در چهارچوب قانونيت بورژوايي محدود كنند.  اين را با لفاظي هاي سياسي در باره اوضاع سياسي و توازن قوا و فقر و گرسنگي كارگر تئوريزه ميكنند. اساس سياست توده ايسم به سازش كشيدن طبقه كارگر با بورژوازي است. اين گرايش سنتي و ديرينه در طبقه كارگر مبارزه طبقاتي را از هر گونه عنصر انقلابيگري تهي ميكند. و فعال و رهبر كارگري را فقط براي چانه زني با بورژوازي تا ديروز در چارچوب تشكل هاي دولتي و شوراهاي اسلامي و امروز در سنديكاهاي كارگري ميخواهد.  

قبلا هم گفتم كه سنديكاليسم با سنديكا فرق دارد. كارگران كمونيست خواستار برپايي جنبش مجامع عمومي و شوراهاي كارگري اند. ما با سنديكاها مشكلي  نداريم. مشكل جنبش كارگري سنديكاهاي موجود نيست. با وجود اينكه حتي سنديكا اجازه فعاليت ندارد و نميگذارند تشكيل شود. بنا براين  ازتلاش كارگران براي ايجاد سنديكا بايد حمايت كرد. كساني هستند كه از بيخ و بن با سنديكا مخالفند و يا عده اي كه كارگر را به كنترل كارخانه دعوت ميكنند؛ با صراحت بايد گفت كه اين ها خود از بيخ و بن پرت اند. ايجاد هرنوع تشكل صنفي وسياسي حق مسلم كارگران است و بايد قاطعانه از اين حق دفاع كرد. ايجاد سازمانهاي كارگري امر خود كارگران است.  بايد تلاش كرد تا سنديكا را  از ساختمان بوروكراتيك اتحاديه اي به مجامع عمومي كارگران متكي كرد.

از طرف ديگر در شرايط كنوني بخش اعظم كارگران سوسياليست در كار سنديكا سازي هستند و حتي در گرايش سنديكاليستي قرار گرفته اند. اما در واقع  جزو گرايش كمونيستي هستند. در اغلب اين سنديكاها  مجامع عمومي كارگري برگزار ميشوند. اين سنديكاهاي مستقل از دولت را بايد مورد حمايت قرار داد. كارگران كمونيست در اين سنديكاها فعاليت ميكنند و از آن به عنوان ابزاري براي متحد نگاه داشتن كارگران  استفاده ميكنند.

 مبارزه  براي اصلاحات يك جزء دايمي مبارزه كارگري و كمونيستي است.  اما براي خط كمونيستي و كارگري مساله اين است كه  جنبش مطالباتي و بطور كلي رفرم كجاي كار عمومي و اهداف كمونيستي كارگريش قرار دارد. مطالبات را هر جند كم و زياد كني باز مطالبه است و رفرم است

توده ايسم  و نئو توده ايستهايي كه اگر مستقيما به اين نام حرف نميزنند، ظاهرا پشت سنديكاها قايم شده اند، اما اين گرايش  در جنبش كارگري  سم است.  بايد اين سم را از جنبش كارگري زدود.

 

٣-  طبقه کارگر، و حتي همه بخش هاي جامعه، براي سازمان دادن تلاش خود براي زندگي بهتر، حتي در مختنق ترين شرايط هم، رهبران عملي و شبکه روابط اجتماعي و طبيعي خود را دارند.  شبکه کارگران سوسياليست و رهبران عملي کارگري يک جزء داده طبقه کارگر است. اما اين رهبران عملي و كارگران سوسياليست در ميان كارگران در ايران به شدت آلوده به گرايشات غيرسوسياليستي و غير ماركسيستي اند.

 شبكه وسيع كارگران سوسياليست و رهبران عملي كارگران  را بايد ازنفوذ گرايشات غيركارگري و غير كمونيستي و بوروكرات هاي متخصص و دلال كار و سرمايه، مصون نگه داشت. اين وظيفه كارگران كمونيست در ميان شبكه هاي كارگران و رهبران عملي كارگري و حزب كمونيستي كارگران است.  . نقد گرايشات ناسيوناليستي، سنديكاليستي، رفرميسم، كارگر كارگري، سياست گريزي و حزب گريزي و اكونوميستي درون كارگران بطور مدام و در عرصه هاي مختلف مبارزه اقتصادي، تشكل، حزبيت كارگران، سياست، جنبش هاي اجتماعي و غيره، پيش شرط عروج جنبش كارگري است. در مقابل آشفتگي كنوني در طيف چپ درون كارگران، بايد خاطرنشان كرد كه  شبكه ها و محافل كارگري بايد معلوم باشد كه پايشان در كدام مبارزه كارگر در كارخانه است. رهبر كدام مبارزه و اعتصاب كارگري اند. افقشان چيست؟ از چه سياستي پيروي ميكنند، اكونوميست، رفر ميست، يا سوسياليست اند؟  كارگر كارگري و حزب ستيز اند يا طرفدار حزب سياسي كارگر و از آن طريق دخالت طبقه كارگر در سياست و براي كسب قدرت سياسي؟...  اينها سوالاتي هستند كه بايد  در مقابل اين كميته ها و جمع هاي فعالين كارگري قرار داد. صرف كارگر بودن محافل و شبكه ها هنوز كافي نيست. سوال اساسي اين است كه ميخواهند كارگر را به كجا ببرند؟

كميته هاي كارگري سنتي قديمي در جنبش كا رگري است. اين  سنت اكنون به  تفكر فرقه اي چپ سنتي ايران آلوده شده و به شكل ديگري در آمده است. كميته هاي كارگري محافل كارگران سوسياليست و چپ و كمونيست درون جنبش كارگري است. پايش در كارخانه ها و  لولاي اتحاد و متشكل شدن كارگران است. كميته هاي كارگري در عين حال حلقه هاي بهم پيوسته درجنبش كارگري و در كارخانه ها و مراكز كار براي ايجاد همبستگي و بهم بافتن بخشهاي مختلف كارگران و مبارزاتشان و ارتقاي اعتراضات و مبارزات صنفي اينجا و آنجا به مبارزات سراسري  با اتكا به خواستهاي سراسري طبقه كارگر است.  اين كميته ها علاوه بر اينكه موتور محركه كارگران در مبارزات و دفاع از حقوق و معيشتشان هستند، در همان حال  در محافل كارگري  آموزش ماركسيستي كارگران را سازمان ميدهند. طبقه كارگر و بخصوص فعالين و رهبران و اژيتاتورهاي كارگري ميتوانند از همه ابزارهاي ممكن براي متحد و متشكل شدن و قوي شدن استفاده كنند. كميته هاي كارگري يكي از اين ابزارها است.

 

٤-  در دوره اخير كارگران براي پيشبرد مبارزات خود و در برابر شوراهاي اسلامي و خانه كارگر عملا اجتماعات اعتراضي خود را تحت نام مجمع عمومي بر پا مي دارند. اما برپايي مجمع عمومي هر از چند گاه و به مناسبت معيني، با جنبش مجمع عمومي فرق دارد.

طبقه كارگر بايد مجامع عمومي كارگريش را بچسپد. طبقه كارگر وجنبش كارگري را متوجه اين واقعيبت بي برو برگرد نمود كه كه امكان پذيرترين و ساده ترين و سر راست ترين ابزار اتحاد و قدرت نمايي اش مجامع عمومي كارگري است.  اين را به خدمت بگيرد و قدرت متشكل  و متحد خود را در مقابل قدرت متحد و متشكل كارفرماها و  دولت قرار دهد. اكثرخواستهاي كنوني كارگران در ايران مانند بيمه بيكاري، لغو قراردادهاي موقت كار، عليه بيكاري، افزايش دستمزدها به نسبت تورم و دهها خواست ديگر، سراسري اند. نمايندگان منتخب مجامع عمومي چند مركز كارگري كه ميتوانند شوراي نمايندگان كارگري را تشكيل دهند و نماينده اين خواستهاي سراسري ميتوانند بشوند.  با گردانهاي جدا از هم و منفصل و اين و آن صنف  كارگر و هر كه براي خود، بورژوازي به هراس نمي افتد و جواب كارگر را نميدهد. بايد بورژوازي را در مقابل قدرت متحد و واقعي كارگران به مثابه يك طبقه واحد قرار داد. آنوقت كارفرما غلط ميكند حقوق كارگر را به موقع و  آخر هر ماه نميدهد، غلط ميكند كارگر را بدون اجازه مجمع عمومي كارگران اخراج ميكند و كارگر با قرارداد موقت يا بي قرار داد و با دستمزد كمتر جايش ميگذارد، غلط ميكند جواب كارگر را نميدهد.
 در همان حال و همزمان  اتحادي  از كارگران شاغل و بيكار عليه بيكاري را لازم است. هيچ راه ديگري براي مبارزه با بيكاري، براي جلوگيري از اخراج، براي گرفتن بيمه بيكاري نيست مگر اتحادي از كارگران شاغل وبيكار. 

 

٥-  جنبش كمونيستي بخش واقعي از جنبش طبقه كارگراست  مبارزه اقتصادي و سياسي كارگران، جنبش كمونيستي و حزب كمونيستي كارگران همه اجزاي مختلف جنبشي هستند كه جنبش كارگري نام دارد. خيل عظيمي از گرايشات گوناگون از چپ و راست، مدام در تلاش هستند و با افاضات كارگر پناهي، كارگر كارگري و ليبراليستي، حزب گريزي و حزب ستيزي را در ميان كارگران تبليغ ميكنند. اين ها طبقه كارگر را از كمونيسم و حزب كمونيستي اش رويگردان كرده و دنبال نخود سياه ميفرستند. اينها عملا در كنار بورژوازي قرار ميگيرند.
بنا بر اين در مقابل همه روشنفكران وازده و سياست گريز و حزب گريز و همه وكلا و قيم و وصي هاي كارگران و رهبران خودگمارده و مصلحان و واعظان جامعه و كارگران كه به نام كارگر و سوسياليست براي طبقه كارگر تكاليف و وظايف و منشور مينويسند، بايد طبقه كارگر را به حزب كمونيستي اش فرا خواند. طبقه كارگر و جنبش كارگري  مثل نان شب به حزب كمونيستي كارگري اش نيازمند است و بايد به اين حقيقت گاه  باشد كه كه بدون حزب  كسب  قدرت از جانب طبقه كارگر و پايان بردگي مزدي مقدور نيست. غيرممكن است. بردگي مزدي ازلي و ابدي ميشود....
در همان حال يک حزب کمونيستي اجتماعي نميتواند جدا از شبکه هاي كارگران سوسياليست و رهبران عملي كارگران، رهبري کند. حزب كمونيست كارگران بايد بيش از هر چيز حزب کمونيست هاي درون اين شبکه هاي مبارزاتي و رهبران عملي کارگري و اجتماعي باشد.

٦-  باز به دليل و در نتيجه اين گرايشات در جنبش كارگري، طبقه كارگر به موقعيت واقعي اش در اقتصاد و جامعه و در عرصه سياسي و اجتماعي آگاه نيست يا از آن استفاده نمي كند. و جزو وظيفه خود نميداند كه  در مسايل جامعه مثل يك طبقه نه اين و آن صنف و يا آحاد كارگر،‌دخالت كند. امر جامعه را امر خود نميداند. (امر زن، جوان، آزادي بيان، زنداني سياسي، آپارتايد جنسي، هتك حرمت انسان،‌ مسايل سياسي ديگر...)

 منظور اين نيست كه كارگر همراه و همزمان با دانشجو و جوان و .. به خيابان بيايد. اما طبقه كارگر هم مانند ديگراقشار اجتماعي ، مانند ناسيوناليستها ، ليبرال ها، اصلاح طلبان، رفرميست ها ،‌ فمينيست ها و غيره نماينده و سخنگو و صاحب نظر و دخالتگر در مسايل اجتماعي داشته باشد. بگويد جنگ محكوم است، بگويد دخالت خارجي مردود است، انتخابات آزاد معني اش اين است، بگويد قوم گرايي منفور است، هتك حرمت زن و جوان و مردم در شان انسان نيست. بگويد ازادي و برابري در شان انسان است، بگويد طبقه كارگر صاحب جامعه است، كارگر بدبخت نيست، برده نيست، كسي نيست كه به او ترحم بشود و صدقه نقدي جلو در خانه اش ببرند ...  از اين حرف ها بزند. طبقه كارگر از طريق سخنگوها و نمايندگانش سري ميان سرها باشد. درحاشيه جامعه و در مراكز كار سرش به كار خودش نباشد.

٧- طبقه كارگر و جنبش اش را متوجه كرد كه مركز و منشا قدرت جدي اش در مراكز كارگري بزرگ است.
مانند شركت نفت، پالايشگاه ها، ماشين سازي ها و خدمات شهري  كه شاهرگ حيات و ممات بورژوازي است. طبقه كارگر و فعالين كارگري سوسياليست و كمونيست سر شان را بچرخونن طرف اين مراكز. به اينها عطف توجه كنند. روي اين مراكز سرمايه گزاري كنند و فعالين و رهبران اين بخش كارگران را بشناسند و سراغشان بروند.

٨-  در شرايط فعلي، بحران اقتصادي سرمايه داري جهاني نيز وظايف عاجلي را در دستور ما قرار داده است. ماركس اين آوارها و اين بحران ها را از صد و خرده اي سال قبل نه تنها پيشبيني بلكه در جزئيات با توضيح رابطه كار و سرمايه تعريف كرده است. آلان بيشتر از هميشه وقتشه طبقه كارگر را به ماركس دعوت كنيم و رجوع دهيم...، محافل كارگري را به خواندن ماركس و آژيتاسيون سوسياليستي عليه سرمايه داري و نكبتهايش دعوت كنيم.

٩-  و بالاخره راه عملي كردن وظايف فوق و براي مبارزه با موانعي كه دست و پاي طبقه كارگر را بسته است  ابزار اصلي و موثر ما  نقد است. نقد گرايشات گوناگون درون كارگران اگر درست انجام شود، اگر در عين تيزي و صراحت با فروتني و اعتماد بنفس انجام شود، يك خط متفاوت از گرايشات فعلي  در جنبش كارگري جا ميافتد و صاحبانش را پيدا ميكند. بدون اين نقد و بدون اين خط نميتوان به درون محافل كارگران چپ و راديكال و سوسياليست راه يافت. نقد تنها ابزار موثر ما براي  شناسايي محافل كارگران چپ و راديكال و سوسياليست و رفتن به اين محافل و جلب و جذب آنها به سياست هاي كارگري و سنت هاي ماركسيستي درجنبش كارگري و جلب  به حزب خودشان است.

يك ابزار مهم و موثر اين كار، نشريه ماركسيستي - كارگري  است  كه  هدفش را در ميان مدت اين قرار ميدهد كه به ميان محافل كارگري نفوذ پيدا كرده و به وسيله اي در دست رهبران كارگري در جهت كمك به مبارزات جاري با افق كمونيستي و سوسياليستي تبديل شود.يك نشريه قابل تكثير در ايران كه اگر دست كارگر ببينيد او را نگيرند. نشريه اي كه از افاضات روشنفكر خرده بورژوا و نگاهشان به كا رگر به دور است، حرف پرت نميزند، شعار نميدهد. نشريه اي با بحثهاي مستدل و راهگشا كه ابزاري بشود در دست كارگر كمونيست و رهبر كارگري در مبارزه طبقاتي اش.

 همزمان، ما بحثهاي اثباتي با ارزشي  در باره موقعيت طبقه كارگر، ماركسيسم و كمونيسم داريم. بحثهاي منصور حكمت در مورد حوزه هاي حزبي، محافل كارگري، آژيتاتور كارگري، عضويت كارگري، مبارزه اقتصادي و سياسي طبقه كارگر، تشكلهاي توده اي كارگري، سياست هاي كارگري در رابطه با جنبشهاي اجتماعي و غيره  را بايد جمع آوري و روي ميز كارگران سوسياليست و كمونيست قرار دهيم.  تهيه جزوات آموزشي، تهيه سي دي هاي تبليغي و آموزشي، آژيتاسيون سوسياليستي، افشاي ماهيت سياستهاي بورژوازي. همه ان كارهايي هستند كه بايد كرد.

الان روي ميز كارگران اينجا و آنجا ادبيات ضد كارگري سنديكاليست ها، گرامشي، توده اي -  اكثريتي ها و توده ايست هاي جديد ديده ميشوند. اين گرايشات با استفاده و در وا قع سوء استفاده از كم آشنايي فعالين كارگري به ماركسيسم و كمونيسم تراوشات ذهني خلقي و بورژوايي شان را در ميان  فعالين كارگري مي پراكنند و  آلوده شان ميكنند.

 ما بايد اين فعالين و رهبران و آژيتاتورها ي كارگري سوسياليست را از زير پر و بال گرايشات غير كارگري و غير كمونيستي بيرون بكشيم. افق كمونيستي ماركس  و حكمت را مقابلشان بگيريم.

كارگران سوسياليست و كمونيست را بايد متوجه كرد كه منافع طبقاتي شان ايجاب ميكند كه بدون واسطه اين گرايشات و مستقل و روي پاي خود كل منفعت طبقه را نمايندگي كنند. من شكي ندارم كه گوش فعالين و رهبران كارگري براي شنيدن  سياست ها و افكار و حرفهايي كه به نفعشان است باز است. راه حل هاي ما ا گر واقعا درست است را صرفنظر از اينكه به ما چقدر نزديك يا دورند، مي پذيرند و به راه حل واقعي مبارزه طبقاتيشان تبديل ميكنند.  و باز شكي ندارم كه گرايش كمونيستي و چپ در ميان كارگران دست بالا را دارد. اگر اينها نبودند نه اعتصابي شكل ميگرفت و نه حتي سنديكايي درست ميشد. اين كارگران سوسياليست الزاما ممكن است عضو هيات مديره اين و آن سنديكا هم نباشند. بايد به مجمع عمومي كارگران متشكل درسنديكا ها  رفت تا ديد آن پشت چه ميگذرد و نقش كارگران كمونيست و راديكال چقدر برجسته است.   

در نهايت و كل اين كارها،  بايد نتيجه اش بشود  سازماندهي كميته هاي كمونيستي كارخانه. حزب اگر در ميان كارگران درست شود همه آن چيزهايي كه گفتم و الان دور از دسترس به نظر ميايد قابل دسترس ميشود. آنوقت رهبري و هدايت جنبش كارگري دست كمونيست ها و ماركسيست ها و كارگران حكمتيست مي افتد.

اگر اين اتفاق بيفتد. آنوقت ميشود اميد داشت كه مجامع عمومي كارگري پا بگيرند و قدرت متحد كارگري را به نمايش بگذارند. آنوقت ميتوان شاهد اتحاد كارگري عليه بيكاري بود. تجمعات كارگري شاهد آژيتاسيون هاي پرشور سوسياليستي خواهند بود. نمايندگي هاي منتخب مجامع عمومي فراتر از اصناف ، در سطح شهرها و مناطق تشكيل  و خواستهاي سراسري طبقه كارگر را نمايندگي خواهند كرد. كميته هاي كمونيستي در كارخانه ها سازمان خواهند يافت و طبقه كارگر حزب كمونيستي كارگري اش را در درون خود خواهد يافت... و آنوقت طبقه كارگر با جنبش و مبارزه ا قتصادي و سياسي اش، با رهبران عملي و شبكه هاي كارگران سوسياليست و كمونيست و با حزب كمونيستي اش،‌ بعنوان طبقه صاحب جامعه عروج خواهد كرد.

اين تصويري شور انگيز است. اما خيالي نيست. دست يافتني است، اما كار ميخواهد و همه آنچه را كه گفتم اجزاي اين كار و فعاليت كمونيستي در ميان طبقه كارگر اند. و كار ما است

 با تشكر از شما من حرفهايم را در اينجا به پايان ميبرم

***

اظهار نظر حاضرين

آرام فرهمند:  با تشكر از مظفر. بحث  مفيدي بود و مسايلي را روشن می کرد. در مورد دلايل ضعف جنبش كارگري و اهرم هايي كه بايد روي آنها تكيه كنيم تا بتوانيم تغييري در اين وضعيت بوجود بياوريم، من در اينجا به نكاتي اشاره ميكنم.

 

يكي در مورد نااميدي و يا انتظار و ياسي است كه وجود دارد و اشاره اي شد براي مثال به چند مورد خودكشي كارگران  و حتي خودكشي دستجمعي(یعنی به همراه خانواده)... در جامعه  ما نمونه هايي از این پدیده را ديديم . ميخواهم روي اين مكثي داشته باشم. ميخواهم  بگويم  كه معني سياسي و اجتماعي اين فاجعه هاي اجتماعي چيست؟ وقتي كارگري بر اثر فقر و گرسنگي خودكشي مي كند معني اش  اين است كه هيچگونه الترناتيو و امكاني براي تغيير، نزديك و دم دستش نمي بيند. امكاني براي متحد شدن نميابد. يعني الترناتيوي دم دستش موجود نيست، با ادبياتي برخورد نكرده كه بتواند به هيجانش در بياورد و راهگشاي كارش باشد.  به امكان متحد و متشكل شدن دسترسي نداشته است.

 

نه به اين معني كه امكان متشكل شدن  در جامعه نیست بلكه به اين معنا که به آن كارگر كمونيست درون طبقه خودش دسترسي پيدا نكرده . علل اين امربه جاي خود، از قبيل اينكه كارگر كمونيست به همه آن گرايشاتي كه گفته شد مثل ناسيوناليسم ، توده ايسم، سنديكاليسم و غيره آلوده است و اين دسترسي اش را به هم طبقه اش را كم ميكند طوری که او كار خودش را ميكند و طبقه كارگر هم درد خود را ميكشد! و يا درجه سركوب و اختناق در جامعه كه بسيار بالا است و باعث اين پديده شده و غيره. اما در هر حال دستيابي به راه چاره اين دردي كه كارگر را به خود كشي مي کشد بسيار مهم و كليدي است. ما در آلمان ١٩٢٠و يا دوره هاي معين ديگر مي بينيم كه يك سري احزاب كمونيستي هستند و يك طبقه كا رگر ميليوني كه در صد خيلي زيادشان در سنديكا ها و تشكل هاي كارگري متشكل اند. در چنين شرايطي بحث اين است كه حزب چگونه باید به اين اتحاديه ها برخورد كند و به اين توده هاي كارگري كه در سنديكاها متشكل اند بايد چه گفت و به  فعالين سنديكايي چگونه برخورد كرد و ادبيات و تبليغات چگونه بايد باشد. اما ما حالا در شرايط ايران با اوضاعي روبروييم كه خلا بزرگي وجود دارد. يك جنبه اش مساله اوضاع اقتصادي و بحران بين المللي است و شرايط سرمايه كه يك آلترناتيو كمونيستي را مي طلبد اما عملا صاحب اين عرصه و كمونيستها و تشكلهاي كارگري كه بايد وجود داشته باشند وجود ندارند. ان اهرمهاي اجتماعي براي تغيير جامعه به نفع طبقه كارگر و براي تغيير شرايط فلاكتبار زندگيش و عليه سرمايه داري وجود ندارد. و اساسا کار سرکوب و دستگاه پلیس سیاسی همین است.

 

 در نتيجه بخش اساسي و زيادي از كار و پروژه ما اين است كه ما چگونه اين اهرم ها را بسازيم و سازمان بدهيم. و اين يك كار اصلي ما است. و اين كار آساني هم نيست و بايد در باره اش بگوييم و راه هايش را پيدا كنيم.

 

نكته ديگر در مورد نکته کلیدی است كه حزب ما به درست آن را برجسته کرده و آن اين است كه مبارزه طبقاتي وضوح بیشتری دارد می یابد و به جلوی صف  مبارزات اجتماعي دارد کشیده می شود و اين هم پاسخ خودش را لازم دارد. اين مساله در دوره هاي مختلف مطرح بوده براي مثال در دوره سالهاي ٥٧ مساله انقلاب و خميني و خلق گرايي و ظاهرا چپ ها هم هستند ولي طبقه كارگر در سیاست روز جامعه نمایندگی نمی شود و عملا قدرت را جريانات اسلامي بردند و نتیجتا انقلاب سركوب ميشود. در دوره هاي بعد  از سرکوب انقلای 57 ما سنت و  بحث نقش طبقه كارگر به کرات و از زوایای مختلفی باز کرده ایم، مساله حزب طبقه كارگر و قدرت سياسي و ..... و حالا به نوعي ديگر باید جوانب دیگری از آن را باز کنیم و راه هاي پيشروي و پيروزي مبارزه طبقاتي كارگران، مبارزه كمونيستي طبقه كارگر و حزب كمونيستي كارگري اش را به عنوان يك مجموعه بهم پيوسته و با هم مطرح كنیم و اين كاري است كه امروز پیش روی ما قرار دارد و بايد آن را اجرايی كنيم.

 

نكته آخري كه ميخواهم بگويم اين است كه اين كار يك پروژه كوتاه مدت نيست. اين كار ميخواهد واگر ما اين خط را در طبقه كارگر جا بيندازيم انقلاب را برديم و طبقه كارگر و حزبش را جايي برديم كه برگشت نا پذيراست. اين مساله براي ما شامل يك سري تغييرات در كار و روش و سيك كار و ابزارهاي تبليغاتي است و اتخاذ سياست ها و تاكتيك هاي مشخصي كه كميته هاي سازمانده حزب بايد به آن برخورد جدي و كارساز بكنند

 

بهرام مدرسي :

من هم تشكر ميكنم از رفقا براي بحث شان و من هم به نوبت خود ميخواهم كوتاه نكاتي را مطرح كنم. و در نظر دارم در همين چارچوب در سمينار بعدي بحث مفصلتري داشته باشم. به نظر من نيروي كار ارزان يكي از خصوصيات نظام سرمايه داري در ايران است. و اين از اركان سر پا ماندن و عمل كردن سرمايه در ايران حتي در دوره قبل از انقلاب  ٥٧هم هست. در اين دوره با پيش آمدن تحريم هاي اقتصادي از همان آغاز كار رژيم،  ضرورت تكيه روي نيروي كار ارزان براي حكومت جمهوري اسلامي و كل سرمايه داري ايران صد برابر كرد. نيامدن سرمايه ها  و  پول هاي بانكهاي خارجي به ايران و مواد اوليه براي صنايع سنگين و غيره باعث شد كه با فشار بيشتر بر طبقه كارگر اين مساله جبران شود  و اين زندگي مشقتباري را به طبقه كارگر تحميل كرد تا بتواند سيستمش را سر پا نگه دارد. فقر و بيكاري ، عدم پرداخت بموقع دستمزد و حقوق كارگران ، بيكارسازي ها و غيره بخش لايتجزاي حيات طبقه كارگر در جامعه ايران است. به تبع آن مبارزه عليه فقر و گرسنگي و براي حقوقهاي معوقه و عليه بيكارسازي ها و براي بيمه بيكاري  رودر رويي هاي مدام طبقه كارگر با سرمايه داري ايران را تشكيل داده است. و رودررويي با حكومت حافظ اين سيستم كه كارش ارزان نگه داشتن نيروي كار بوده است. اين محوري ترين كشمكشهاي طبقاتي كارگران با طبقه سرمايه دار در ايران و دولت نماينده اش بوده و هست.

اين گره گاه ها در دوره هاي مختلف تاريخي متفاوت است. براي مثال در روسيه ١٩١٧ گره گاه هاي ديگري وجود داشت . در ايران امروز محور مبارزات  طبقاتي و اجتماعي حول فقر و گرسنگي و بيكارسازي است. چيزي كه نيروي كار ارزان را براي طبقه سرمايه دار ممكن و تضمين كرده است.

مساله ديگر اين است كه در مقابل اين اوضاع  و در مبارزات كنوني كارگران،‌. سنديكالليسم رگ و پوست فعالين كارگري را طنيده است. و اين همزمان با اختناق، دامنه عمل سياستهاي كمونيستي را در ميان طبقه كارگر محدود كرده است. و راه مبارزه  با اين گرايشات بازدارنده نقد است. سنديكاليسم از نظر من اين نيست كه مبارزه را در رفرم مي بيند يا اعتراض كارگري را از راديكاليسم تهي ميكند. اينها هستند اما اساسي ترين ضرري كه سنديكاليسم به مبارزه طبقاتي ميزند اين است كه ابعاد طبقاتي مبارزات كارگري و جنبش كارگري را ميگيرد. مبارزات به اصناف و فابريك معين محدود ميكند. تجارب همين دوره نشان داده است كه هر صنف كارگري خواهان حقوق خود در همان صنف و كارخانه معين خودش است . در حاليكه بخش اعظم خواستهاي كارگران و از جمله بيمه بيكاري خواست سراسري طبقه كارگر است. سنديكاليسم طبقه كا رگر را و مبارزه طبقاتي اش را به عنوان يك طبقه در مقابل سرمايه داري و دولتش قرار نميدهد. مبارزه كارگر را پراكنده ميكند و اين مبارزات به اين صورت به نتيجه نميرسد. همانطوريكه تا الان به نتيجه نرسيده است. نقد ما از سنديكاليسم از اين سر است . ما بارها گفتيم كه سنديكاليسم مبارزه  اقتصادي كارگران را از سياست دور ميكند. ايرادي كه از ما ميگيرند اين است كه ميگويند شما ميخواهيد طبقه كارگر حالا بيايد و زنده باد سوسياليسم بكند و مرگ بر جمهوري اسلامي بگويد... اين آژيتاسيون پوپوليستي  و عقب مانده اي است كه ميخواهند اذهان را از مبارزه طبقاتي كارگران كه  مبارزه اقتصادي و سياسي اش  را هر دو در بر ميگيرد، منحرف كنند. هدف ما از دخالت طبقه كارگر در سياست به اين معنا است كه طبقه كارگر به عنوان يك طبقه در سياست دخالت كند و اين از عهده كارگران اين و آن كارخانه و بخش كارگري بر نمي آيد. براي مثال كارگران لاستيك سازي البرز نميتوانند به عنوان يك طبقه در سياست دخالت  كنند. اگر قرار است دخالتي صورت بگيرد كه بايد بگيرد حتي مبارزه اقتصادي كارگران هم بايد در چارچوب يك طبقه صورت بگيرد. اگر اين ا تفاق بيفتد بنا بر اين خواستهاي ديگري مطرح ميشود. بيمه بيكاري ارجحيت پيدا ميكند. خواستهايي كه سراسري است و همه بخش هاي طبقه كارگر را در بر ميگيرد و منافع كل طبقه كارگر را منعكس ميكند. و سنديكاليسم يكي از موانع بوجود آمدن چنين موقعيت و اتفاقي است كه بايد بيفتد. همچنين نقد شكل كار سنديكاليستي تنها از سر مجمع عمومي نيست. مجمع عمومي يك تشكل است و ما بايد مدام آن را تاكيد كنيم. اما اينكه چگونه مجامع عمومي منظم ميشوند در اين است كه خواستهايي را به ميان كشيد كه ضرورت برگزاري مجامع عمومي منظم را پيش بياورد. بنا بر اين طرح خواستهاي سراسري و فراتر از اين و آن صنف و كارخانه و از جمله عليه فقر و گرسنگي كه به كل طبقه كارگر تحميل شده است ،‌ براي دامن زدن به جنبش مجامع عمومي ضروري است.

در خاتمه ميخواهم بگويم كه اميدوارم بحثهاي ما كمكي باشد براي ارائه نقدي موثر از گرايشات و موانع و كمبودهاي مبارزه طبقه كارگر و  راه حل هاي كارساز در اين زمينه.

 

اعظم كم گويان:

من هم از شما رفقا تشكر ميكنم و نكاتي ميگويم. من فكر ميكنم كه شايد به يك سري مسايل كنكرت تر احتياج داريم سر موانع و فوكوس هاي كار،  سر چگونگي كار و با توجه به موقعيت عيني كه ما داريم در رابطه با جنبش كارگري و فعالين و كارگران سوسياليست. من هم فكر ميكنم براي رسيدن به راه حل هاي مشخص بايد نگاه  كنيم ببينيم چه موانعي وجود دارند و چگونه با آنها برخورد ميكنيم. راه پس زدن اين موانع بر سر راه طبقه كارگر و خودآگاهيش بطور مشخص چيست؟ نقد ابزار مهم ما براي اين كار است و از اين راه است كه ما نيرو ميگيريم و كمونيسم نيرو ميگيرد در ميان طبقه كارگر و فعالين كمونيست و سوسياليست ميان كارگران. ما الان در رابطه با فعالين سوسياليست كارگري  موقعيت مناسبي نداريم. همانطوري كه مي بينيم آشفته فكري و پراكندگي صفوف اين فعالين را رنج ميدهد. و اين نقد نظري و تحليلي و عملي و به روز بودن مباحث را در همه ابعاد جنبش كارگري، از موقعيت عيني اش تا مبارزات جاري اش و غيره را  مي طلبد. و اين چه بايد كرد اين دوره را ما را تعيين ميكند.

بنا بر اين در رابطه با جنبش كارگري يك بخشش نقد گرابشات درون كارگران است. اما نقد كدام يك از موانع در اولويت است و چگونه نقد ميكنيم و چه تاكتيكها و راه حل هايي را پيش پا ميگذاريم و ... مساله مهم و محوري ما است. خلاصه به عنوام كميته سازمانده بايد عملي تر و مشخص تر سراغ اين مسايل برويم. و سرعت بيشتري به خرج بدهيم.

مظفرمحمدي:
 در رابطه با بحث رفقا نكات آخرم را ميگويم. آرام گفت كارگر اميدي به تغيير ندارد. اين واقعي است. من در بخش اول حرفهام گفتم كه آشنايي به ماركس و ماركسيسم در ميان طبقه كارگر كم است. كارگر خيرخواه و ناجي اش را در ميان بورژوازي جستجو ميكند. فكر ميكند  راه حل هاي بورژوازي،  راه حل نجات  او از فلاكت هم هست. يك روز به او ميگويند دوره رونقه و وضعت خوب ميشود،‌ روز بعد بحران ميشود و ميگويند كمربندها را سفت كنيد و مزد اضافي نخواهيد. توده طبقه كارگر سرنوشتش را گره زده به اينكه بورژوازي چكار ميكند كي بحرانش تمام ميشود و كي رونق برميگردد و گويا رونق سرمايه بهشت كارگر است. كار زياد ميشود، دستمزدها افزايش پيدا ميكنند. ديگر آن بردگي مزدي ، اسارت دايمي و آن حقارت دايمي حاشيه اي ميشوند و فراموش ميشوند. مسايل خرد و ريز و امروز به فردا و اين ماه به ماه ديگر تمام ذهن كارگر و حتي فعال سوسياليست كارگري را اشغال ميكند. و تازه قرار است بورژوازي خودش اين مسايل خرد و ريز را جواب دهد و حل كند.

نمايندگان مختلف بورژوازي نماينده كارگر هم ميشوند. بورژوازي در لباس گوناگون از چپ و راست از زاويه خدمت به تداوم سوددهي سرمايه و حفظ نظام بردگي مزدي،  خيرخواه كارگر ميشوند. انگار كارگر بدبخت است. بيچاره و مظلوم و مستضعف  است.  و از اين سر تا آن سر جهان،‌ روشنفكران و محافل  چپ و رهبران خودگمارده فكري و فلسفي كارگران در كانون هاي نويسندگان و اتحاديه هاي " سوسياليستي و "كارگري" تا موسسات و صندوقهاي خيريه ملي و بين المللي و  آي ال او و بانك جهاني و غيره  بايد به دادش برسند و از گرسنگي نجاتش بدهند. تا خانواده اش مضمحل نشود. تا فرزندانش به جاي مدرسه در كنار خيابان دستفروشي يا گدايي نكنند و خريدو فروش نشوند وتن فروشي نكنند. اين سناريويي رقت بار، تنفر برانگيز و كاملا وارونه از موقعيت طبقه كارگر است. اين نگاه شكم سيران به گرسنگان است. اين نگاه بورژوازي به طبقه كارگر است. اين نگاه برده دار به برده است. اين تصوير از طبقه كارگر و موقعيتش را بايد تغيير داد. اگر كارگر به قدرت واقعي و به قدرتش در توليد آگاه شود، آنوقت اميد و اعتماد به ميان طبقه كارگر برميگردد.

رفيق ديگري در مورد خصوصيت اين دوره نظام سرمايه داري در ايران يعني كار ارزان، گفت. من  اينجا ميخواهم اضافه كنم كه بحران اقتصادي جمهوري اسلامي و سرمايه داري  ايران همزاد اين رژيم است. جمهوري اسلامي هرچه جلو آمده تلاش كرده است تا موانع بر سر راه رشد و گسترش سرمايه داري و جذب سرمايه  را بردارد و راه را هموار كند. كار را  ارزان كرده، تشكل را ممنوع كرده، اعتصاب را ممنوع كرده و بي حقوق كارگر را قانونمند كرده در چيزي به نام قانون كار... سه دهه طول كشيده تا رابطه كار و سرمايه در ايران آنطور بشود كه من آن را جزيره آرام براي سرمايه در ايران ناميدم. كار ارزان،‌ممنوعيت اعتصاب و تشكل. با وجود اين بحران اقتصادي ايران همزاد جمهوري اسلامي و لاينحل است. الان در اوج قدرت جمهوري اسلامي به لحاظ سياسي و قدرتش در منطقه، به لحاظ اقتصادي دچار بحران شديدي است كه آوار آن بر سر طبقه كارگر فرو ريخته و گراني و تورم و گرسنگي مطلق را به ميليونها خانواده كارگري و مردم زحمتكش تحميل كرده است. راه حل طبقه كارگر كمك به در آمدن بورژوازي و رژيمش از اين بحران نيست. راه حل طبقه كارگر خراب كردن اين آوار بر سر خود بورژوازي و حكومتش است. اقداماتي است كه در بالا گفتم. سازمانيابي طبقه كارگر در تشكلهايش و در حزبش و چشم دوختن به يك انقلاب كارگري است

و در آخر ميخواهم بگويم كه من هم فكر ميكنم بردن خط كمونيستي و كارگري به ميان طبقه، كارگر، پروژه اي يك شبه نيست.  زمان ميخواهد، نقشه حساب شده ميخواهد و ابزارهايي كه بايد به سرعت به خدمت گرفته شوند..

براي مثال براي تصوير واقعي وعيني از شرايط كار و زندگي طبقه كارگر در اين دوره و در شرايط حاضر  از نوع كاري ميخواهد كه انگلس دركتاب وضع طبقه كارگر انگليس كرد. شرايط كار و زندگي كارگر، تفكراتش، وضعيت رواني و حتي فرهنگ و اخلاقياتش، مناسبات و سنت هايي كه در خانواده هاي كارگري عمل ميكنند، روابط كارگران و خانواده هايشان با همديگر، رقابتها و يا زير بغل هم گرفتن هايشان، رهبران عملي كارگران ... همه و همه موضوع كار كارگر كمونيست است و آگاهي از آن براي پيشبرد مبارزه طبقاتي حياتي و ضروري است. سياست و تفكر هر چند شفته رفته و درست را بدون توجه به اين موقعيت نميتوان به آساني در طبقه جا انداخت...

براي مثال اگر ٢٤ ساعت در عسلويه زندگي كني، متوجه ميشوي كه در ميان كارگران چه ميگذرد و چه افكاري عمل ميكند و چه ردو بدل ميگردد... يا در مجمع عمومي كارگران شركت واحد بنشيني متوجه خواهي شد كه آن كارگري كه ته سالن نشسته و عضو هيات مديره هم نيست چگونه فكر ميكند و چه آژيتاسيون سوسياليستي در رابطه با عملكرد كار و سرمايه و سرنوشت خودشان انجام ميدهد... به نظر من كارگر سوسياليست و كمونيست در طبقه كارگر بوفور و بوسعت طبقه هست. حتي اگر  خيلي هاشان هم در گرايش سنديكاليستي جا گرفته اند و يا مشغول سنديكا سازي اند باز در گرايش كمونيستي اند و دارند مجامع عمومي كارگري سازمان ميدهند و اعتصاب و اعتراض سازمان ميدهند و آژيتاسيون سيوسياليستي ميكنند و احتمالا در هيچكدام از هيات مديره اين و آ‌ن سنديكا هم قرار نگرفته باشند. اين موضوع اصلي كار ما است و اين ماتريال داده شده براي گرفتن خط كمونيستي كارگري و بردن آن به جنبش و اعتراض كارگران است.

بازهم با تشكر از شما