۱- تحولات و تغييراتي
که در صف بندي
بلوکهاي جديد
پس از فروپاشي
اردوگاه شوروي
سابق و بويژه
در نتيجه حمله
آمريکا در سال
۲۰۰۳ به عراق
پيش آمده است،
عملا رژيم
اسلامي را به يکي
از برندگان
سناريو سياه
عراق تبديل
کرده است. رژيم
اسلامي از
بستر بن بست
دولت بوش در
عراق از بحران
به بهانه اتمي
و نقشي که در
بحران خاورميانه
و مساله فلسطين
نصيب جمهوري
اسلامي شده
است، امکان جديدي
براي تقابل با
جنبش اعتراضي
مردم و تحميل
فلاکت اقتصادي
به طبقه کارگر
و مردم ايران
پيدا کرده
است. سياست
نظم نوين و
سناريو عراقيزه
کردن برخي
جوامع ديگر،
نظير آنچه در
سومالي و
سودان و
دارفور در جريان
است، به جزء
انتگره اي از
معادلات سياسي
جامعه ايران
تبديل شده
است. حزب حکمتيست
اين فاکتورهاي
جديد و در عين
حال خطرناک به
حال مدنيت
جامعه را با
چشمان باز در
محاسبات و ارزيابيها
و سياستهاي
خود مد نظر
قرار ميدهد.
۲ - کشمکشهائي
که در ديناميسم
جامعه ايران
جريان دارد،
با توجه به اين
تحولات، روند
سرنگوني و جايگزيني
رژيم اسلامي
است که ميتواند
در اشکال
مختلفي سير
کند. آنچه
مسلم است
جامعه ايران،
در چهار چوب
جمهوري اسلامي
حالت يک موقعيت
متعارف و غير
بحراني را به
خود نميگيرد.
۳ - تلاش براي ايجاد"حکومت
يک دست"، نه
شکافهاي درون
رژيم را برطرف
خواهد کرد و
نه دست رژيم
اسلامي را بويژه
بر متن فقر و
فلاکت اقتصادي
که بر طبقه
کارگر حاکم
شده است، در سياست
سرکوب و کشتار
و اختناق در
ابعادي که
لازمه ساکت
کردن يک جامعه
متوقع است، باز
نگاه ميدارد.
۳- اما
بحران کنونى
رژيم اسلامى
از بنيادى
ترين خصوصيات
جامعه و اوضاع
سياسى ايران
ناشى ميشود و
نه فقط در
چهارچوب
جمهورى اسلامى
قابل رفع
نيست، بلکه بناگزير
دائما تعميق
ميشود و زمينه
هاى عينى واژگونى
رژيم اسلامى
را فراهم ميکند.
اولا،
بقاء هر حکومت
بورژوايى، و
از جمله رژيم
اسلامى، در
وهله اول در
گرو تضمين
يک دوره رشد و
توسعه اقتصاد
کاپيتاليستى
در ايران است،
صرفنظر از دشوارى
عظيم
سازماندهى و
تضمين چنين
افق اقتصادى
اى براى هر
بخشى از بورژوازى
ايران، رژيم
اسلامى بنا به
مشخصات ماهوى
اش بطور ويژه
اى از تحقق اين امر
عاجز است.
رژيم اسلامى
بنا به ماهيت
سياسى و هويت
اسلامى خود تاکنون نتوانسته
و نميتواند به
يک حکومت
متعارف سرمايه
دارى در ايران تبديل شود،
مناسبات
حقوقى و
ساختارهاى
اقتصادى و
سياسى مناسب
براى حرکت سرمايه و
کارکرد و
گسترش
مکانيسم
بازار را ايجاد
و تضمين کند،
و شرايط ادغام
فعالانه
بازار داخلى
ايران در
اقتصاد و
بازار جهانى
سرمايه دارى
را فراهم
کند. جمهورى
اسلامى نه فقط
توان رفع بحران
اقتصاد
سرمايه دارى
ايران را
ندارد، بلکه
خود موجب
تشديد اين
بحران است. بن
بست اقتصادى
سرمايه دارى ايران
مبناى اصلى
بحران چاره
ناپذير حکومت
اسلامى است.
ثانيا،
حکومت اسلامى
و نظام سياسى
در ايران، بعنوان
يک نظام و
رژيم سياسى
استبدادى،
مرتجع و ضد
انسانى مورد
تعرض توده
وسيع مردم
است. اين حکومت
که بزور
سرنيزه و
کشتار و
بزرگترين نسل
کشيها تا
اينجا دوام
آورده است،
اکنون
رودرروى نسل جديدى از
مردم است که
در يک مقياس
دهها ميليونى
آزادى و حقوق
مدنى خود را مطالبه
ميکنند. حکومت
سرنيزه و
سياست سرکوب و
ارعاب
پاسخگوى اين
موج اعتراضى
جديد نيست و
سرنگونى رژيم
اسلامى در دستور
جامعه قرار
گرفته است.
ثالثا،
تسلط حکومت
مذهبى و
مقررات و
موازين ارتجاعى
اسلام در
ايران قابل
دوام نيست.
اسلاميت
حکومت
مستقيما در
برابر
سکولاريسم و
آزاديخواهي عميق
مردم و
جامعه و فرهنگ
عامه قرار
گرفته است.
جامعه ايران
يک حاکميت
مذهبى و اسلامى
را بيش از اين
تحمل نميکند و
عليه آن بپاخاسته
است.
۴ - در
تقابل جنبشهاي
اصلي که آينده
سياسي جامعه ايران
را رقم ميزنند،
اپوزيسيون و
ائتلاف سنتي
ملي اسلامي،
بويژه پس از
شکست دو
خرداد، به انشقاقها
و شکافهاي جديد
دچار شد. پيوستن
برخي از شخصيتهاي
لايه هاي اين
جنبش به صف
اپوزيسيون
راست و ناسيوناليست
طرفدار غرب،
نازائي و عقيم
بودن آن و ظرفيت
تجزيه شدن
آنرا بين
جمهوري اسلامي
و اپوزيسيون
راست آشکارتر
کرد. به اين
ترتيب يک حفاظ
مهم رژيم
اسلامي در
برابر صف
سرنگوني طلبي
مردم وستون
اتحاد طيفها و
احزاب و
سازمانهاي
اپوزيسيون
خودي و غير
خودي شکاف و
ترک هاي جدي
برداشته است.
اپوزيسيون
راست طرفدار
غرب، بويژه با
تحولات عراق،
اعتماد دروني
خود را از دست
داد و شيفت هر
از چند گاه يکبار
دپارتمانهاي
دولتي آمريکا
به حمايت از
جريانات قومي
و طرحهاي
فدراليستي و
تجزيه ايران،
بر بنياد ها و
ستونهاي ايدئولوژيک
وجنبشي اين
اپوزيسيون
ضربات سختي
وارد کرده
است. اپوزيسيون
انقلابي و سوسياليست
شانسي براي
قرار گرفتن در
راس مبارزه
توده هاي مردم
ايران براي سرنگوني
رژيم اسلامي پيدا
کرده است. حزب
حکمتيست
آماده است که
رهبري جنبش
سرنگوني رژيم
اسلامي را بر
عهده بگيرد.
۵ - واقعيت
اين است که
تحرک چپ غير
اجتماعي در
حزب کمونيست
کارگري پس از
مرگ منصور
حکمت، با سياست
غير مسئولانه
متلاشي کردن
حزب کمونيست
کارگري و
متعاقب آن در
پيش گرفتن
فعاليت در حاشيه
اپوزيسيون
راست و ناسيوناليست،
بطور ابژکتيو
به جنبش و
آلترناتيو
کمونيسم
کارگري ضربات
بسيار سختي
وارد کرد. کمونيسم
هيچ چاره اي
ندارد جز اينکه
در شرايطي که
از نظر منافع
مردم حضور عملي
يک حزب انقلابي
و چپ افراطي
ضروري است، اين
اعتماد مردم
به کمونيسمي
که نماينده
راديکاليسم و
قاطعيت و سازش
ناپذيري و
مبارزه با
مماشات با هر
نوع حک و
اصلاح و استحاله
رژيم بوده است
و ماهيت رژيم
اسلامي و
جناحهاي آنرا
در سراسر
دوران حاکميت
ارتجاعي اش به
مردم
شناسانده
است، را بسرعت
اعاده کند.
حزب حکمتيست
مصمم است اين
لطمات را
جبران کند و
در اين مسير
تاکنون گامهاي
موثري
برداشته است.
ساختن
يک حزب سياسي
اجتماعي و
ظاهر شدن در
ظرفيت حزبي که
پاسخگوي اين نياز
جامعه به چپ و
کمونيسم
باشد، از منظر
اجتماعي و از
زاويه منافع
طبقه کارگر و
توده هاي مردم
و نيز بويژه
از منظر قرار
دادن کمونيسم
بر صحنه سياست
ايران و تبديل
کردن کمونيسم
به يک نيروي
دخيل در
معادلات سياسي
ايران و
منطقه، يک
ضرورت فوري
است. يک شرط
اساسي براي
تبديل شدن
کمونيسم به يک
نيروي اجتماعي،
ظاهر شدن به
عنون قاطع ترين
و پيگيرترين نيروي
سرنگون کننده
جمهوري اسلامي
و با توجه به
اوضاعي که سياست
نظم نوين در
منطقه و بخصوص
عراق بوجود
آورده است،
ظاهر شدن به
عنوان رهبر
مبارزه مردم
براي بزير کشيدن
جمهوري اسلامي
و در همان حال
مدافع حفظ مدنيت
جامعه در
برابر نيروهاي
سناريو سياه و
آمادگي براي ايفاي
نقش در چنين
اوضاع محتملي
است. گارد
آزادي و
سازماندهي
مردم در محلات
و کارخانه ها
پاسخ کمونيسم
است که بايد
بسرعت
سازماندهي و
گسترش يابند.
۶ - اما
سرنگوني رژيم
و مقابله با
احتمالات
سناريو سياه و
عراقيزه شدن
جامعه، حلقه
هائي از رابطه
اجتماعي کمونيسم
با طبقه کارگر
و توده هاي
مردم در
استراتژي حزب
ما براي
انقلاب
اجتماعي و به
پيروزي
رساندن کمونيسم
در ايران است. در
نتيجه حزب
حکمتيست در
تاکتيکها و
روش هاي
مبارزه سياسي
خود بايد تلاش
کند که: اولا طبقه کارگر،
بويژه در
مراکز اصلي
توليد و صنايع
کليدي بعنوان
يک نيروى
مستقل و
تحت پرچم
سوسياليستى
خود پا به
ميدان مبارزه
بر سر قدرت
سياسى بگذارد،
ثانيا بخش
قابل توجهي از
کارگران پيشرو
و رهبران شبکه
هاي کارگري در
صنايع کليدي
خود را در طيف
گرايش حکمتيست
تداعي کنند و ثالثا،
توده وسيع
مردمى که عليه
رژيم اسلامى
بپاخاسته اند
به سوسياليسم
و جمهورى
سوسياليستى
بعنوان يک
آلترناتيو
سياسى و
اجتماعى واقع بينانه
و قابل تحقق
بنگرند. حزب
حکمتيست
ايران بايد به
حزب سياسى
کارگران و
رهبر مبارزه
مردم براي بزير
کشيدن جمهوري
اسلامي و به
عنوان يکي از
فاکتورهاي سياسي
غير قابل حذف
و چشم پوشي در
صحنه سياست ايران
و در اذهان
توده هاي عادي
مردم بدل شود.
۷ - حزب
حکمتيست در
تحولات جارى
ايران براى يک
پيروزى تمام عيار سوسياليستى،
براى تحقق
آزادى،
برابرى، حکومت
کارگرى و براى
برقرارى فورى يک جمهورى
سوسياليستى
مبارزه ميکند.
حزب حکمتيست
بايد خود را
به عنوان حزب
راديکال
افراطي که براي
الغاي بردگي
مزدي، برابري
بي قيد و شرط
حقوق مدني زن
و مرد و دفاع
سرسختانه از
حق و حرمت و
حقوق کودک و
مبارزه براي ايجاد
جامعه اي
آزاد
برابر و مرفه
و فارغ از ستم
طبقاتي،
شناخته ميشود،
در اذهان ميليونها
مردم تداعي
کند.
۸- حزب
خواهان
سرنگونى فورى
رژيم اسلامى است و با هر
تلاش نيروهاى
درون و بيرون
حکومت براى
حفظ حکومت
اسلامى در اشکال جديد
و جرح و تعديل
شده، و در
اوضاع فعلي بين
المللي و
منطقه اي، در
مقابل سقوط
جامعه ايران
به ورطه سناريو
سياه و طرحهاي
ارتجاعي
مانند فدراليسم
و پاشيدن هويت
قومي به
شهروندان
جامعه، قاطعانه
مقابله ميکند.
حزب حکمتيست در عين حال
از هر گشايش
سياسى و
فرهنگى که با
فشار مردم به
حکومت اسلامى تحميل
ميشود
فعالانه دفاع
ميکند و در
مقابل هر تلاش
دولت اسلامى
براى تشديد
اختناق، و
پليسى تر کردن
فضاى جامعه و
تحميل فقر و
فلاکت بر طبقه
کارگر و
جامعه
قاطعانه مى
ايستد.