در کنگره سوم حزب چه گذشت؟
(پای صحبت تعدادی از نمایندگان کنگره)
پرتو : تصویر شما از سه روز مباحث کنگره سوم چیست؟ آیا توانسته است جوابگوی انتظاراتی باشد که شما از کنگره داشتید؟
جمال کمانگر:
کنگره سوم حزب حکمتیست را میشود از دو زاویه مورد بررسی قرار داد. یکم بعنوان کنگره سازمانی و روتین که به مباحث درون تشکیلاتی و موانع و مشکلات سر راه سازمان حزب رسیدگی میکند. دوم از زوایه ای فرا حزبی و رو به جامعه .
انبوه مباحثی که از طرف نمایندگان در 6 شماره کنگره منتشر شد مشغله و مباحثی که حزب با آن درگیر است را به نمایش گذاشت.از هر دو جهت کنگره با موفقیت برگزار شد.کنگره محل تلاقی 2نسل از کمونیستهای ایران و منطقه بود! حضور بیش از 100نفر از نمایندگان تشکیلاتهای مختلف حزب و میهمان در بعد سازمانی نشاط ، چفت شدن حزب به نسل جوان را به خوبی نمایندگی کرد. مشارکت عموم نمایندگان در بحثها و تلاش برای راه پیدا کردن و پیش برد بحثها جلوه دیگری از دخالت گری کمونیستی را به نمایش گذاشت. با توجه به وقت کمی که بود کنگره به تمام مباحث نپرداخت اما مباحثی که به آن رسید را به تفصیل مورد بررسی همه جانبه قرار داد.
کنگره با مباحثش ، با معطوف شدن به اوضاع سیاسی ایران و نقد و ارزیابی از جنبش کمونیستی ایران، طبقه کارگر و مصافهای آن ، با ترسیم اولویتهای حزب و مصافهای پیش رو ، با ارائه راه کارهای عملی و قابل وصول، کنگره امید و دخالتگری طیفی از کمونیستها بود که منتظر فرصتها نخواهند ماند بلکه خود فرصتهایی را خواهند آفرید.
سلام زیجی:
مباحث و جهت گیری های که در این سه روز و به ویژه در 2 روز آخر آن که وارد مباحث موقعیت جنبش کمونیستی ، جنبش کارگر، اوضاع سیاسی و اولویتهای حزب شدیم جایگاه ویژه ای به کنگره سوم داد. در روز اول و مبحث گزارش بدرستی به دستاوردهای حزب و جنبش آزادیخواهی در ایران در فاصله دو کنگره تاکید شده بود. بر افراشتن پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی در صحنه سیاست ایران یکی از شاخص های مهم این پیشروی بود. جمهوری اسلامی وحشیانه به مقابله این روند آزادیخواهانه برخواست و عملا ما و این جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی با رژیم وارد یک جنگ رودررو شدیم. رژیم با وجود بکار گیری تمام قدرت و اعمال شکنجه و جنایت و علیرغم همسوئی مستقیم و غیر مستقیم برخی جریانات و عناصر "اپوزسیون چپ" غیر شرافتمند نئوتوده ایستی با تلاش و جنایات و حربه های شکنجه گران اسلامی، ما و جنبش آزادیخواهان پیروزمندانه از این نبرد بیرون آمدیم .میخواهم تاکید کنم که با وجود برسمیت شناختن این دستاوردها اما کنگره بدرستی به این موقعیت رضایت نداد.
واقعیت این است ما چکیده سازمانی جنبش کمونیسم کارگری و خط حکمت هستم که میبایست در نبرد روزانه و در عرصه های متعدد نبرد طبقاتی بر علیه سرمایه داری و جمهوری اسلامی سرمایه در موقعیت دیگری قرار میگرفتیم. طبقه کارگر ایران هر سنگر و تشکلی را که فتح کرده و میکند مایه امید و حمایت ماست اما این طبقه بدون کمونیسم تحزب یافته و بدون تشکلها و مبارزه ای که به سنت کمونیستی کارگری متکی باشد هرگز نمیتواند به پیروزی برسد و نخواهدتوانست خود و جامعه راازبردگی مزدی نجات دهد. در غیاب بخش مهمی از پیشروان کمونیست کارگری و متشکل در حزب کمونیستی خود و مسئول در قبال سرنوشت کل جامعه نه تنها نمیتوان سرنگونی حکومت اسلامی را از طرق انقلابی به سر آنجام رساند که یک بار دیگر جنبشهای ضد کمونیستی و ضد کارگری درست مانند سال 57 کمونیسم و طبقه کارگر را میتوانند سرکوب کنند و به حاشیه سیاست و قدرت برانند. خود آگاهی طبقاتی و کمونیستی پیش شرط این بیداری جنبش ما است. جمهوری اسلامی دشمن خونین سی ساله طبقه کارگر است اما تنها دشمن نیست.کمونیسم ملی و پوپولیست، روشنفکران ناراضی و خلق گرایان و همه آنهای که با کارگر کارگر و با پرچم رفرمیستی و ناسیونالیستی و ضد تحزب کمونیستی در میان کارگران و جنبش کارگری کم و بیش سر و صدای دارند دشمنان جدیتر جنبش طبقاتی و سوسیالیستی کارگرانند. در لباس دوستی در میان جنبش ما حضور دارند تا از درون اهداف بورژوائی خود را دنبال کنند و اولین گام تحقق این هدف تلاش برای ممانعت از خود آگاهی طبقاتی و کمونیستی کارگران، مانع اتحاد آنها شدن و تزریق تحزب گریزی و فرستادن کارگردنبال نخود سیاه و جبهه های فرعی نبرد طبقاتی است.
کنگره بدرسستی به جوانب مختلف این موضوعات و نبردهای اصلی امروز طبقه کارگر و تشکل و مبارزه اقتصادی آن پرداخت. تمرکز دوباره روی مبانی کمونیسم کارگری و خط حکمت بنطر من حلقه کلیدی این کنگره بود که ما را در یک بستر و مسیر درستتر و متناسبتر با موقعیت امروز حزب قرار خواهد داد که در پرتو آن درستتر میتوان سیاست ناظر بر عرصه های دیگر فعالیت از جمله در میان کارگران، در کردستان در خارج و گارد ازادی را نیز تعریف و باز تعریف کرد.
این جهت گیری مهمترین جنبه ای بود که انتظارات من را به درجه زیادی تامین کرده است. اگر ما زمان بیشتری در اختیار میداشتیم در همین راستا مباحث و سمینار های در مورد سازمان حزبی و حزبیت و در مورد گارد آزادی،تشکیلات کردستان ، خارج کشور و غیره میداشتم بیشتر کمک میکرد که فوری این جهت گیری به استنجادات عملی در هر عرصه ای ترجمه شوند. متاسفانه کمبود وقت در کنگره این را ممکن نکرد، اما بی تردید در سطوح مختلف همین را باید در ادامه کنگره دنبال کنیم و در تشکیلاتها و عرصه های متعدی که پیشاروی ما است با توجه به موقعیت کل جنبش و اوضاع سیاسی ایران آنرا در دستور خود بگذاریم.
فواد عبداللهي:
سوالتان بسيار کلي است. سعي مي کنم يک درجه اي از انتزاع را وارد کنيم تا مشخص تر به جنبه هايي از کنگره که حد اقل از نظر من مهم بودند بپردازم.
١- شخصا قبل از همه چيز سخت کوشي و جسارت کادرهاي امروز حزب را ميستايم. آنها تنها اهرم واقعى ما براى تثبيت و تحکيم روشهاى کمونيستى در حزب حکمتيست اند. ضامن ادامه کاري و استواري حزب بر موازين عملي بلشويکي تنها از عهده کادرهاي کمونيستي بر مي آيد که امروز ستون فقرات حزب را چه در داخل و چه در خارج تشکيل مي دهند. کادرهائى که اهميت تفکيک و تمايز نظرى و عملى از خرده بورژوازى را عميقا درک کرده اند. انقلابيگرى محدود خرده بورژوائى را بدور افکنده اند و مبارزهاى همه جانبه عليه سرمايه دارى و همه ظواهر آن را امر دائمى خود ميدانند، کادرهائى که از زاويه منافع و مصالح جنبش جهانى پرولتاريا حرکت مي کنند، کادرهائى که انقلابيگرى خود را نه از دمکراسى، که از سوسياليسم کارگري استنتاج کرده اند، کادرهائى که محتواى سبک کار پوپوليستى را درک کرده اند، به شکست محتوم اين روشها عميقا معتقد شده اند و لذا تحت هيچ شرايطى به اين سبک کار تسليم نمي شوند و تمکين نمي کنند... کادرهائى که به اين ترتيب با کيفيتى نوين و با پراتيکى کاملا متمايز با پراتيک تاکنونى جنبش ما کمر بسته اند. کنگره قبل از همه چيز، کنگره اين کادرها بود.
٢- بار ديگر تمايزات خود را مشخص تر کرديم، براي ما مانيفست کمونيست وجوه اين تمايزات را بطور کنکرت مشخص کرده است. کمونيستها آن بخشى از پرولتاريا هستند که منافع پرولتاريا را بر عليه مالکيت خصوصى بورژوائى بطور کلى و کل نظام سرمايهدارى در تمام وجوه آن نمايندگى ميکنند. اين محور تمام نظريات کمونيستى است. اما تمايز کمونيستها با ساير جريانات تنها در نظرات و اهداف نيست؛ کمونيسم از آنارشيسم، سنديکاليسم، اتحاديهگرى، خلق گرائى، ليبراليسم، رفرميسم، پارلمانتاريسم و غيره در عمل نيز متمايز است. اين تمايز عملى، يعنى شيوههاى مبارزه کمونيستى براى رسيدن به اهداف کمونيستى نيز خود مؤلفه اى در تعريف هويت و موجوديت مستقل ماست. کمونيسم گرايشى در جنبش طبقه کارگر است که با اهداف و روشهاى مستقل خود از ساير جريانات سياسى- طبقاتى متمايز ميشود. حزب حکمتيست، نماينده متشکل کمونيسم به مثابه يک جريان متمايز و مشخص در جنبش طبقه کارگر است.
از اينرو جذب کردن کارگران و رهبران راديکال سوسياليست طبقه کارگر به حزب و اهداف برنامه اي آن، آگاه کردن ذهنيت کارگران به اين امر مهم که تنها آنان اند که مي توانند متحدانه، نظم موجود را در هم پيچند، اينکه طبقه کارگر خودش در رأس کليت آزادي قرار بگيرد، بفهمد که بايد قرار بگيرد، بفهمد که رهبر انقلاب و مدافع خواسته هاي دموکراتيک است، جدايي مذهب از دولت و مسأله زني که در جامعه در موقعيت درجه دوم قرار گرفته را امر خود بداند و از حمايت توده هاي وسيع مردم برخوردار باشد، از جمله اولويتهاي ايندوره حزب خواهد بود.
و بالأخره مقابله با ديدگاههايى که نميگذارند همين کارها را بکنيم.
اکونوميسم که ما را از مبارزه سراسرى سياسى براى کسب قدرت باز ميدارد.
آنارکوسنديکاليسم به همين ترتيب؛ با اين تفاوت که در مقابل سنّت مبارزه حزبى و تشکل حزبى طبقه قد عَلم ميکند و باز نتيجه عمليش اين است که در موقع قيام و روز قيام حضور نخواهى داشت.
پوپوليسم يعنى اين که شرکت در قيام زير پرچم "هخا" يا جنبشهاي بورژوازي ارتجاعي ديگر، و اين طبعاً همان تکرار افتضاح جمهورى اسلامى است. پوپوليسم در جنبش کارگرى چيزى جز ائتلافطلبى با خرده بورژوازى نيست.
٣- کنگره، خصوصیات عینى اين عصر که ما در آن کمر به نابودى سرمایهدارى بستهایم و به این خاطر در حزب حکمتيست متشکل شده ايم را به بحث گذاشت و ویژگیهاى تعيين کننده ايندوره را بر شمرد:
در این عصر به معنى مشخصى که ما در آن بسر میبریم تحول انقلابى جامعه تنها از طریق انقلابات پرولترى ممکن است. در زمان مارکس اینطور نبود. در بسیارى از جوامع عقب افتاده و فئودالى تحولات انقلابى از طریق انقلابات بورژوا- دمکراتیک کاملا ممکن بود و کمونیستها باید تکلیف خودشان را در یک چنین تحولات تاریخىاى مشخص میکردند. اما امروز انقلاب عصر ما اساسا انقلاب پرولترى است و حتى تحولاتى که قاعدتا باید جامعه بورژوایى به انجام آنها قادر ميبود و قاعدتا ميبایست انقلابات بورژوا– دمکراتیک آنها را به سرانجام میرساندند، بیش از پیش به وظيفه پرولتاریا و انقلابات پرولترى تبدیل شده است. این مهم است! عدم درک این نکته هم باعث انحرافات تئوریک و در نتیجه طبقاتى مهمى در جنبش چپ در طول چند سال گذشته شده است.
براى مثال مسأله مذهب را در نظر بگیرید. مذهب ابزارى است در خدمت سرمایه براى تحت انقیاد نگهداشتن طبقه کارگر. مذهب دیگر تفکرى به مثابه روبناى جامعه خانخانى و فئودالى نیست، اعم از این آموزشهاى مذهبى، متکى شدن آموزشهاى مذهبى علىالظاهر به تبینهاى "علمى" جديد، تا تأمين معیشتى خود دستگاه روحانیت به سرمایه وابسته شده و در خدمت سرمایه است. رها کردن توده تحت ستم جامعه از ستم مذهبى دیگر نمیتواند وظیفه انقلاب بورژوا-دمکراتیک باشد، براى اینکه هر جا از آنها عکس بگيريد تمام دستگاه رسمى مذهب را در کنار سرمایه بزرگ ميبینیم. اينجا مبارزه عليه مذهب تماما بر عهده پرولتاريا نهاده شده است.
بحران اقتصادي که امروز گريبانگير بورژوازي در سطح جهاني شده پاي طبقه کارگر را به وسط ميکشد. امروزه اخبار واقعي اخبارى است مبنى بر این که کارگران فلان معدن، فلان کشور، فلان پالايشگاه چه کردهاند. ديگر بحث بر سر اعتراض فلان فرقه مذهبي يا قومي نيست. ذهنيت جامعه با اخباري شکل مي گيرد که درش هزاران کارگر اعتصاب کرده اند. فرانسه را نگاه کنيد، واقعا در اين دوره در جامعه بورژوايي، اخباري که در آن کارگران محور نباشند به اخبار درجه دوم تنزل پيدا ميکند. اين ديگر انعکاس يک واقعيت اقتصادي است، عصر امپرياليسم و آماده کردن طبقه کارگر براي انقلابات پرولتري است.
مانيفست کمونيست، بين الملل اول، انقلاب اکتبر، بين الملل سوم و انقلابيون کمونيست بيشمار در طول دهها سال، ميليونها کارگر را تحت پرچم کمونيسم بسيج کردند، ايده کمونيسم، ايده الغاى مالکيت خصوصى بورژوائى، ايده تشکل پرولتاريا در يک حزب مستقل سياسى، و ايده کسب قدرت را در ميان کارگران کاشتند و بارور کردند. کمونيسم تاريخى دارد و امروز روزي است که بار ديگر آشکارا اعلام موجوديت کند.
باور کردن جنبش کمونيستى بمثابه يک جريان زنده در جنبش طبقاتى پرولتاريا، گام اول در تعريف زنده و اصولى حزب حکمتيست در شرايط امروز است. اما کمونيسم از ديگر جريانات موجود در جنبش طبقه کارگر متمايز است و دقيقا بر مبناى اين تمايز تعريف ميشود و به خود موجوديتى مستقل ميبخشد.
اينجا ديگر بحث بر سر برنامه حزب معيّنى را تبليغ کردن و تشکل حزبى معيّنى بوجود آوردن از طريق قيام تودهاى در مقابل اَشکال ديگر کسب قدرت، مشخصاً سازماندهي قيام را تبليغ کردن، جنبش مجامع عمومي را به رکن حرکت تودهاى پرولتاريا تبديل کردن، عملاً طبقه کارگر را در رأس همه آزادي ها قرار دادن و با انحرافات مشخص مبارزه کردن... اينها در دستور ما است.
اسد گلچینی:
کنگره سوم حزب حکمتیست در پاسخگویی به وضعیت مبارزه کمونیستی ما موفق بود. مباحثات مهمی در این زمینه صورت گرفت و به نتایج قابل توجهی در این مورد رسیدیم. نگاهی به یک سال گذشته حزب، پیشرویهای مهمی که حزب ما در صحنه سیاسی و مبارزه کمونیستی در تقابل با رژیمی وحشی و هار در دفاع از آزادی و برابری خواهی داشت، اوضاع سیاسی بمراتب پیچیده تری که وجود دارد، بحران غیر قابل تصور سرمایه داری و فلاکتی که بر طبقه کارگر و مردم ستم دیده در ایران و همه جای دیگر میرود، وضعیت طبقه کارگر و مبارزات اجتناب ناپذیر آن برای رهایی و نشانه رفتن سرمایه داری و قدرت یافتن کارگران و بزیر کشدن عمامه و تخت آنها به عنوان تنها راه خروج و بالاخره در دستور قرار دادن وظایفی که استنتاجات ما از همه این بحثها بود ودر برابر حزب و رهبری آن قرار گرفت.
دنیا تغییرات زیادی کرده است و به طبع این در ایران نیز طبقه کارگر میرود تا بیشتر از همیشه در تحت سلطه حاکمان سرمایه دار در شرایط دشوار تری از هر لحاظ قرار بگیرد. کنگره توانست این شرایط را ببینید، بدرستی توصیف کند و جدال و مبارزه کارگران و کمونیستها بر علیه نظم حاکم سرمایه داران را از آن استخراج کند. این برای یک حزب کمونیستی امر بدیهی است اما در شرایطی که جنبش کمونیستی در دنیا و ایران نیز در زیر سایه جنبشهای ناسیونالیستی و پوپولیستی رژه میرود و تحت تاثیر آن هم قرار میگیرد، شفافیت بسیار بیشتری باید به تئوری و پراتیک کمونیستی داده شود. شفافیت بمراتب بیشتری باید به پراتیک کمونیستی و مشغله های یک حزب کمونیستی و رهبریش داده شود. اگر هدف این حزب جنبش برابری طلبانه و ضد سرمایه داری است آنگاه نمیتواند تحت تاثیر مبارزات ضد رژیمی مبارزه با سرمایه داری را کمرنگ کند. بنیاد های چپ ناسیونالیستی و پوپولیستی را مبارزه صرف ضد رژیمی شکل داده است و ما نیز با وجود همه تمایزاتی که با این جنبشها داشته ایم ، از آن بری نبوده ایم. کنگره بار دیگر به این جلب شد که چگونه طبقه کارگر انقلاب سوسیالیستی اش را نشانه میرود. حزب حکمتیست البته که همیشه با همه شاخه های چپ و کمونیستی در ایران متمایز بوده و از این نظر مناسبترین و آماده ترین حزب برای برداشتن این قدمهای مهم در مبارزه کمونیستی و کارگر بوده است اما از آنجا که ما هنوز با ایجاد صفی قدرتمند و کمونیستی در میان کارگران و رهبران آنها برای دست بردن به قیام و انقلاب آماده نشده ایم، از آنجا که طبقه کارگر و رهبرانش قادر به یافتن ما و ما قادر به جلب آنها نشده ایم این وظیفه بسیار آشکار تر در برابر کنگره قرار گرفت.
این مساله نه تنها کنگره و همه حزب در همه جا و همه بخشهایش، بلکه کل جنبش کمونیستی و چپ را خطاب قرار داد. این کنگره از این نظر کنگره ای معطوف به طبقه کارگر و حنبش کمونیستی بود. جنبشی که باید بتواند در اتکا به حزب کمونیستی با پایه اجتماعی کارگری و آماده برای بدست گرفت قدرت بدون هیچ چون و چرایی بجنگد. قدرتمند شدن کارگران و همه ستم دیدگان، زنان و جوانان مبارز زمانی ممکن است که مبارزه و جنبش آنها در محل کار و زندگی قدرتمند شود. حزب ما از این نیرو میگیرد، از این باید نیرو بگیرد و افق و سیاسیتهایش را به افق و سیاست رهبران این مبارزه تبدیل کند. این راه پیشروی ماست، این راه قدرتمند شدن مبارزه کارگران و مردم مبارز و محروم است که باید در هر قدم این مبارزه پس زدن ارتجاع هدفش باشد و به زیر کشیدن رژیم اسلامی هدفش باشد. در یک کلام جنبش و حزب ما خمیر مایه این قدرتمند شدن و قدرت سیاسی است که باید بوسیله حزب قدرتمند کمونیستی ممکن شود. این شالوده کار ما در این کنگره بود و از این لحاظ بدون تردید کنگره ای بود که چنانچه قادر به اجرای تصمیماتش بشویم باید کار ما و مبارزه ما را در همه زمینه ها تغییربدهد.
ثریا شهابی:
کنگره سوم حزب حکمتیست باز همچون دو کنگره قبلی خود، یک کنگره روتین نبود. روتین به این معنی که فعالیت سال گذشته را بررسی میکند و نقشه عمل و آرایش رهبری بعدی را تعیین میکند و با اطمینان به کار خود خاتمه میدهد. برای بررسی کنگره سوم خوب است نگاه گذرایی به کنگره دوم، یک سال و نیم قبل و پشت سرمان، بیاندازیم.
یک سال و نیم پیش، زمانی که کنگره دوم خود را برگزار میکردیم، حزب و جنبش ما در موقعیت کیفیتا متفاوتی با موقعیت حزب و جنبش مان در آستانه کنگره سوم بود. یک سال و نیم پیش، در کنگره دوم، ما هنوز از حضور بالقوه حزب حکمتیست در ایران صحبت میکردیم. گفتن در مورد امکانات و پتانسیل های حزب و جنبش مان در ایران، به خودی خود در آن کنگره بسیار شورانگیز بود. در کنگره دوم ما در موقعیت کاملا متفاوتی با کنگره سوم قرار داشتیم. هنوز نوک کوه حضور ما و جنبش مان را، کسی ندیده بود، چیزی که ما خود بر آن واقف بودیم.
از کنگره دوم تا کنگره سوم اتفاقات بسیار زیادی افتاده است. هم موقعیت ما عوض شده است، هم اوضاع جهان و هم اوضاع ایران. جالب این است که تاثیرات تغییر اوضاع بیرونی برروی حزب ما، تاثیراتی عمیقا جنبشی و به درجه زیادی آگاهانه است. ما از جنبش خودمان، جنبش کمونیستی در ایران نیرو میگیریم و به آن نیرو میدهیم. ضربان و طپش فعالیت حزب ما با دنیای بیرون میزند. ما در دل جنگ مردم، جوانان، دانشجویان، طبقه کارگر و رویارویی زنان با جمهوری اسلامی، بزرگ میشویم و نوسانات آن بر ما تاثیر میگذارد. این ویژگی همه جریانات، احزاب و نهادهای اجتماعی و مردمی است. به جرات میتوان گفت که ما بار دیگر کمونیسم، از نوع رادیکال و انقلابی اش، را در ایران اجتماعی کرده ایم. و این اتفاقی است که بین دو کنگره ما، کنگره دوم و سوم افتاده است.
در کنگره دوم ما بعنوان حزب و جریانی که حقانیت سیاسی اش در مقاطع مهمی چون خطر حمله آمریکا، راه افتادن تحرکات ارتجاع قومی، کمپین اتمی، و بروز مخاطرات جنبش سرنگونی نشان داده است، شناخته میشدیم و در کنگره سوم ما بعنوان حزب و جنبشی شناخته میشویم که حضور فعال و رادیکال خود در ایران را علاوه بر جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات و زندانهایش به همه اپوزیسیون هم نشان داده است. تا جایی که دوستی و دشمنی با ما و حزب ما برای نسلی از کمونیست ها در ایران از معیار های مهم قضاوت میزان دوستی با مردم است.
کنگره سوم بعد از عروج مجدد چپ و کمونیسم در ایران، عروج جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی، برگزار شد. در فاصله دو کنگره حزب ما از یک حزب روشن بین، که بالقوه میتواند نقش موثری در صحنه سیاست در ایران داشته باشد، به حزبی بالفعل اجتماعی، فی الحال مطرح و موثر در اعتراضات اجتماعی تبدیل شد. و این رویدادی از سر اتفاق نبود. این حاصل کار و فعالیت صبورانه و آگاهانه طیفی از رهبران کمونیست و رهبران عملی، در حزب و در ایران بود. این ویژگی رنگ خود را عمیقا به کنگره سوم ما زده بود و به این اعتبار به کنگره سوم خصلت ویژه تری نسبت به کنگره دوم بخشیده بود.
کنگره سوم را میتوان به جرات کنگره بخش متحزب جنبش کمونیستی در ایران خواند، کنگره جنبشی که ابعاد اجتماعی و سیاسی آن بسیار بزرگتر از خود حزب است. کنگره ای که به خاطر اختناق بخش بزرگتر آن در ایران نمی توانست به طبیعی ترین شکل و کاملترین شکل نمایندگی شود. به این اعتبار کنگره سوم کنگره ای روتین و متناسب با بدنه جنبشی اش نبود.
خصلت روتین بنودن دولبه است هم به یک حزب و سازمان کمونیستی کالیبر و توانایی اقدامات "غیرمعمول"، گسترش جهشی و انقلابی میدهد و هم میتواند در مقابل روتین شدن فعالیتهایی که خصلتا در یک حزب با دیسیپلین باید روتین باشد، موانع و مشکلاتی ایجاد کند. حزب ما در کنگره سوم و نشست های آن به این موقعیت واقف بود.
این کنگره به اعتقاد من کنگره عروج مجدد کمونیسم در ایران پس از شکست انقلاب 57 و بعد از سی سال سرکوب خونین بود. کنگره تلاش برای هرچه بیشتر چفت شدن با پایه های کمونیسم در ایران، گسترش نفوذ در طبقه کارگر و پاسخ گویی به مسائل مبارزاتی آن، بود. کنگره تلاش برای متحزب کردن هرچه بیشتر جنبش کمونیستی بود. این کنگره بعلاوه کنگره اعلام جنگ مجدد با جمهوری اسلامی ایران بود.
رهبری منتخب کنگره باید ملزومات پیشرویهایی که کنگره مقرر کرد، را فراهم کند و موانع پیشروی را از پیش پا بردارد.
بهرام مدرسی:
جواب هم مثبت است و هم منفی. مثبت است بخاطر مباحثات بسیار گرم و پرحرارتی که همگی رو به آینده ای داشتند که حزب حکمتیست ها در تلاش است تا به نفع انسانیت و برابری رفقم بخورد. مثبت بود به آن جهت که همه مباحث با هر تحلیل و ارزیابی سیاسی، بلافصل به چه باید کرد مسئله میپرداخت. مثبت است از آن جهت که به مباحثات بسیار جدی در رابطه به جنبش کارگری، اوضاع سیاسی ایران و منطقه، موقعیت حزب حکمتیست و چه باید کردها پرداخته شد.
منفی است به این جهت که به نظر من سه روز زمان کافی برای پرداختن به همه مباحثات نبود. ما مباحث بسیار جدی داشتیم که در صورت وقت بیشتر میشد به نتایج عملی به شکل قطعنامه و یا مصوبات معینی منجر شوند.
در کنار همه این ها در این کنگره بیشتر از هر کنگره دیگری جای رفقای حزبی از سرتاسر ایران خالی بود. این کنگره علیرغم عدم حضور این عزیزان، بو و ترنم صدای آنها را با خود داشت.