-- Logo ---->

ظهور و سقوط يك امپراطورى

مصطفى رشيدى

روز ٢۵ فوريه چرخهاى توليد اتوموبيل ساب SAAB در كارخانه مركزى Trollhättan متوقف شد. اين كمپانى در لبه پرتگاه با ورشكستگى كامل دست و پنجه نرم ميكند. در ادامه پروسه كمابيش طولانى از بحران، امروز اضمحلال در كل موجوديت و آينده اين كمپانى حكم ميراند. جنرال موتورز مالك كمپانى ساب هيچ چشم اندازى براى نجات خط توليد ساب ندارد. دولت سوئد مصرانه از هر گونه مسئوليتى در قبال نجات آن شانه خالى ميكند. در هيچ كجاى دنيا خريدار جديدى مشاهده نميگردد... همه چيز حكم ميكند كه امپراطورى  شصت ساله اتوموبيل ساب در حال افول است. با بيش از دو ميليون دستگاه توليد شده، ساب يك اتوموبيل پر آوازه بود. در تكنيك، طراحى، بازاريابى و در فتح قلب و سليقه و چشمان مشقاقان در تمام دنيا در صف جلو قرار داشت. امپراطورى ساب زمانى مظهر توليد، مظهر سود، مظهر اميد، كيفيت و رقابت و مظهر كاركرد درخشان معيارهاى سرمايه دارى بود. زمانى نه چندان دور اتوموبيل ساب، توليد آن، مالكيت آن و چرخاندن كمپانى مملو از پرستيژ بود. امروز در آستانه اضمحلال، چاره انديشى براى نجات پيشكش، همه دست اندركاران در فكر آنند هر چه كه ميتوانند از اين ميّت فاصله بگيرند. از امپراطورى ساب امروز يك فاجعه بيش باقى نمانده است.

 فاجعه پايانى سرنوشت شصت ساله اتوموبيل ساب را ميتوان از زاويه تكنيك و توليد مورد بررسى قرار داد. رقابتهاى شديد تكنيكى و عقب ماندن اتوموبيل ساب از جمله در عرصه هاى تعيين كننده مصرف سوخت و مدل كوپه ها از مواردى است كه بحث در مورد آن در صفحه تكنيك مجلات و در گپهاى گرم كلوبهاى شيقتگان تكنيك نشانى از پايان ندارد. سرنوشت ساب را ميتوان از زاويه مالى و سرمايه و سودآورى مورد بحث قرار داد. بحران مالى، رقابت شديد در قيمتها و بازار جديد كار ارزان لگد آخر را به اين كمپانى زد و همين فاكتورها هيچ راه نجاتى را جلوى روى ساب قرار نميدهند. اما در عين حال ميتوان به دنياى واقعى رفت. ميتوان بداخل شهر Trollhättan  رفت. ميتوان بداخل سالن توليد، به نهار خورى كارخانه، به كافه جوار كارخانه سرى زد. امپراطورى ساب بر دوش دهها هزار كارگر و خانواده كارگرى ساخته شد. از اين دريچه صحنه رويدادها يكسر از رنگ و روى متفاوتى برخوردار است.

 امروز همگام با ورشكستگى كارخانه ساب، همزمان از سرنوشت دهها هزار خانواده كارگرى دست اندركار خط توليد  و از سرنوشت Trollhättan و كل مناطق نزديك به آن سخن گفته ميشود. براى اين جمعيت ساب، يك اتوموبيل در ميان اتوموبيلهاى ديگر، يك سهام در بازار اوراق قرضه نيست. ساب همه زندگى، گلبول خون، نان سر سفره امروز و تكليف سطح دريافتى در ايام بازنشستگى بوده است. امروز بلاتكليفى و سرخوردگى  در يك شهر و مناطق گسترده كارگر نشين حكمفرمايى ميكند. با اولين اخبار و شواهد مبنى بر ورشكستگى و از آن روزى كه دودكش كارخانه خاموش بماند، اين انسانها بايد خود را براى زندگى متفاوتى آماده سازند. مصافهاى مهمى از جمله شغل جديد، درآمد جديد، محل سكونت و مفاد پايه اى زندگى يكبار ديگر جلوى رويشان قرار ميگيرد. شايد وضعيت به وخامت بستن يك معدن مثلا در كشور بوليوى در دهه شصت نباشد، اما چنين مقايسه اى جايى براى دلخوشى نيست. روزنامه ها و رسانه ها را از نظر بگذرانيد، گوش به اظهارات و تصميمات صاحبان كارخانه و دولتمردان بسپاريد ... كراهت، رياكارى و بيرحمى سرمايه دارانه با همان هيبت جلوى رويتان رژه ميرود. اين فقط بيكارى و عواقب اقتصادى و اجتماعى تعطيلى كارخانه نيست، بلكه استفراغ گستاخانه احكام زورگويانه سرمايه دارانه همراه آنهم هست كه خاك تحقير و سركوفت را روى سر كل جامعه پخش كرده است.  درك اين حقيقت ساده كه امپراطورى ساب بر دوش كار و استثمار كارگران استوار بوده است، نياز به فهم زيادى ندارد. اما امروز مشاهده اينكه چگونه آوار بمراتب دهشتناكتر سقوطش را هم بر سر همان كارگر خراب ميكنند، بمراتب دردناكتر و خشم آورتر است.

 بحران در کارخانه اتوموبيل ساب از سابقه چند ساله برخوردار است، بحران در رقابت و قيمت و بحران در فروش. طى چند ساله اخير در طى يك كمپين سراپا رذيلانه، كارگران را عامل بحران قلمداد ساخته اند. در اين سالها به اسم بحران رسما نان و اشتغال كارگر را به گرو گرفته اند. امروز كارگران براى شما شهادت ميدهند كه چگونه به شدت كار بيشتر گردن گذاشته اند، از توقعات خود چشم پوشيده اند، تن به خفت رقابت با برادران و خواهران كارگرشان داده اند؛ اما ثمرى نداشته است.  يكسال پيش در تشريفاتى بسيار مشمئز كننده ياد آور جنگ گلادياتورهاى روم باستان، كارگران سوئدى توانستند صاحبان كمپانى را "قانع" سازند كه توليد كنندگان شايسته ترى از رقباى آلمانى خود خواهند بود. در آن مسابقه خط توليد در شهر Russelsheim در آلمان تعطيل شد. تمام فداركارى هاى  اتحاديه و كارگران و حتى چشم پوشى  از اضافه دستمزد پيش بينى شده در قرارداد سال ٢٠٠٩ هم نتوانست كارخانه را "نجات" دهد.  در پايان اين تاريخچه و در پرده آخر نمايش زمانيكه بايد درب كارخانه را بست  در پاداش فداكاريها و جانفشانيها، كارگران بمثابه موى دماغ قلمداد ميگردند. در مسابقه رذالت تنها سرمايه و سرمايه داران ميتوانند به قعر بيشرافتى نزول كنند، انسان كاركن  بدور از چرخ توليد، جايى كه سرمنشا سود نباشد، براى اينها يك تفاله است و نه بيشتر.

 هنوز بحث بر سر چگونگى سرنوشت کمپانى به نتيجه قطعى نرسيده است. مساله بسادگى اينستکه آيا کمپانى باقيمانده از "شر" فاکتور کارگران خلاص شده است يا نه.   اعلام ورشکستگى تنها يکى از انواع مکانيسمها و ترفندهايى است که  جامعه در اختيار صاحبان کمپانى قرار داده است  تا بتوانند از خسارتهاى وارده بر دارايى هاى  خود بکاهند. قوانين حاکم بدقت بگونه اى طراحى شده اند که صاحبان کارخانه را از هر گونه مسئوليتى در قبال عواقب بجا مانده از کارکرد خود معاف سازند. در قاموس قوانين حاکم پول و دارايى و حرمت سرمايه داران حتى در قعر ناتوانى و ورشکستگى و سقوط تا فِلِس آخر نيز مقدس بشمار ميروند. مطابق همين قوانين کارگران و سرنوشت آنها و  خسارت وارده بر اين انسانها در دايره مسئوليت کارفرما قرار ندارند. سرنوشت نهايى کمپانى ساب هم اکنون در گرو آنستکه در دنياى واقعى  چقدر کارگران  از مابقى موجوديت کمپانى جدا شده باشند. هنوز ميتوان باقيمانده کمپانى را بفروش رساند. صاحبان جديدى براى آن يافت. خط توليد را براه انداخت. حتى همان کارگران را بکار گرفت. اما همه چيز در گرو آنستکه پرونده کمپانى تاکنونى براى هميشه بسته شده باشد. هم اکنون خيل بزرگى از حسابداران و ماموارن اداره گمرگات و ماليات در حال کارند تا ترازنامه نهايى کمپانى را براى روز حراج آماده کنند. همزمان خيل بزرگترى بايد بکار بيافتد تا انتظارات و ادعاها و طلبکارى بيجاى کارگران را خفه کند. اين رسالتى است که بر عهده دولت سوئد قرار گرفته است.

 از مدتها پيش دفاتر اداره کار براى "نجات" کارگران در مجاورت کارخانه اطراق کرده اند.  در ملاقات با کارمند اين اداره و با پر کردن فرم تقاضاى کار، بيکباره کارگر کارخانه ساب دهها سال از عمر خود را دور مياندازد. همين کارگر با پر کردن فرم تقاضاى کار همه ادعا، انتظار و چشمداشت و اميدهايش را بايد بگور بسپارد.  دهها سال اشتغال بمعناى قربانى کردن همه انرژى و وقت مفيد از زندگى او براى کارفرما است. دهها سال شمشير داموکلس بيکارى را بالاى سر خود داشته است، دستمزدش را بگرو گرفته اند تا کارخانه و توليد را در اولويت مطلق همه نيازها و علاقه و علقه هايش قرار بدهد. امروز در محضر کارمند اداره کار بايد تضمين بدهد که "با دقت هر چه کاملتر بدنبال کار بعدى خواهد گشت"! اداره کار منت گذاشته که امکانات جستجوى کار را در اختيار بيکاران قرار خواهد داد. کلاسهاى "هنر جستجوى کار"  برقرار خواهد بود. بزبان آدميزاد کارگر مد نظر بايد اجبارا سراغ کارفرماهاى بعدى برود و با سماجت و خستگى ناپذير به آنها بقبولاند که کارگرى مفيد، سربزير، با تن سالم و بدون غيبت خواهد بود. در حاشيه بستن کارخانه يک هياهوى تبليغاتى گسترده و فشرده در جريان است.  شيره اصلى اين هياهو کشتن هر ذره از حق خواهى کارگر بخاطر دهها سال از زندگى و کار خودش است. با اين هياهو کارگر و خانواده کارگرى را از کارخانه تا مهد کودک شير فهم ميکنند که اين واقعه را بحساب بد شانسى طبيعى رهگذر زندگى بگذارند. هضمش کنند. در اين هياهو حتى فرصت فرو خوردن بغض از قربانيان آن دريغ ميشود.  امروز همان دولتى که تا ديروز امنيت و نظم را برقرار ميداشت، همان قوانينى و مکانيسمهايى که کارگر مطيع و کارکن را براى خط توليد تضمين ميساخت، همانها  صف کشيده اند تا در مقابل بيکارى و دشوارى و خشم و ناباورى امروز دستش را بگيرند و سر جايش بنشانند. از همه چيز گذشته راستى مگر فشار زندگى، سطح پايين صندوق بيمه بيکارى، قبوض پرداخت نشده کرايه خانه و ... چقدر مجال فکر کردن و بررسى و سازمان دادن مقاومت و حق طلبى را بجا ميگذارد؟

 براى يک شهروند سوئدى SAAB چيزى بيشتر از يک  يک اتوموبيل بود. اين يک افتخار ملى بحساب ميامد. براى يک کارگر کارخانه SAAB فراتر از يک اشتغال، يک منبع تامين زندگى بود. اشتغال در SAAB بعنوان دخالت مستقيم در خلق يک افتخار ملى شمرده  شده است. بخش مهمى از کارگران امروز کارخانه نسل دومى هستند که پس از والدين خود آگاهانه براى اشتغال در کارخانه خيز برداشته اند. کودکان آنها به همين نيت مدرسه را آغاز کرده اند. هنوز هم بازنشستگى در SAAB  بمثابه يک مدال، بعنوان انجام فريضه افتخار آميز در مقابل مادر ميهن بحساب ميايد.  آنچه در فروپاشى SAAB بطرز خيره کننده اى بچشم ميزند اين حکم تاريخى طبقاتى کارگرى است که مهين جز يک فريب نيست. ميهن براى کارگر جز يک "مهد" کار و جان کندن نبوده است. ميهن براى کارگر ابزار خاک پاشيدن به چشم او و انکار ابتدايى ترين حق وى نسبت به حاصل کار خويش است. در پروسه اضمحلال SAAB دولتمردان خودى، سرمايه داران و صاحبان خودى و غير خودى، کل لشکريان عقيدتى و افکار عمومى بطرز اعجاب آورى يکدست و منسجم در کارند که توهمات بيجا نسبت به وطن را در ذهن کارگر خفه کنند. ميهن سوئِد نميتوانست به اين وضوح ماهيت کثيف خود را در مقابل شريفترين بخشهاى جامعه عريان سازد. اين ميهن و نظام سرمايه دارى نميتوانست گستاخانه تر از اين بيرحمى و سودپرستى خود را بنمايش بگذارد.

 تاريخچه اتوموبيل SAAB يک فصل درخشان از قدرت خلاقيت انسان و فصل درخشانى از قدرت توليد در سطح جهانى است. بخش اساسى اين تاريخچه هيجان انگيز بدست کارگران ممکن گرديد. اما بايد بخاطر داشت در پشت يک توليد مدرن، در دل يکى از پيشرفته ترين نمونه هاى توليد سرمايه دارى کماکان کارگر، با گوشت و پوست خود با قيمت سنگينى از روح و جسم خود و بقيمت فرسودگى کل خانواده عروج اين امپراطورى را ممکن ساختند. اين امپراطورى سرمنشا ثروتى عظيم گشت اما سهم کارگران جز بخش ناچيزى از آن فراتر نرفت. امروز در سقوط اين امپراطورى دارند انتقام همين سهم ناچيز را بر سر همين طبقه خراب ميکنند.

 

٢٦ فوريه ٢٠٠٩