عود حاد بحران اقتصادی
عود ضعیف خاتمی مدل ۸۸
فاتح شيخ
٢- سیکل درماندگی رژیم اسلامی در مقابه با بحران اقتصادی
هفته قبل گفتم که برگشت خاتمی به جدال قدرت راس رژیم، جزئی از اوضاع سیاسی ایران بر متن بحران اقتصادی جمهوری اسلامی است و در این چارچوب باید به آن پرداخت. این جدال قدرت بطور فرمال از کانال جنجال رسوائی به نام انتخابات خواهد گذشت. انتخاباتی که با خاتمی و بی خاتمی از دید اکثریت عظیم مردم، یک نمایش وقیح و نفرت انگیز است و شرکت در آن به دلائل سیاسی و تجربی روشن، کسر شان شهروندان جامعه است. اما بررسی برگشت خاتمی از زاویه اوضاع سیاسی و بحران اقتصادی، موضوعیت دارد و استفاده فعالانه از آن به عنوان یک عرصه زنده آگاهگری، با هدف بسیج و متحد کردن کارگران و مردم در مصاف با رژیم اسلامی ضروری است.
در بخش قبلی اشاره کردم که پروژه خاتمی "توسعه سیاسی" نیست، تلاش برای نجات نظام از بحران اقتصادی است. چند روز پیش اولویت این دوره خاتمی از زبان مرتضی حاجی وزیر کابینه او و مدیر بنیاد باران چنین اعلام شد: "... مشکل اصلی مسایل اقتصادی است؛ بیکاری فراگیر شده و شاهد آمار روز افزون فرار سرمایه ها و مغزها از کشور هستیم. همچنین درآمدهای سرشار نفتی با بی برنامگی مواجه شده و امکان استفاده مردم از این درآمدها ایجاد نشده است. مساله اصلی امروز، مشکلات اقتصادی و معیشتی است بنابراین اولویت برنامه های آقای خاتمی نیز ارائه راهکار برای حل این مشکلات خواهد بود". مرتضی حاجی هدف خاتمی را "حفظ موجودیت نظام و پرهیز از درگیر شدن جمهوری اسلامی ، دوام و بقای نظام" اعلام کرد و با اشاره به مشکلات دوران ریاست او گفت: "خاتمی می داند که موضوع هر ٩ روز یک بحران هنوز پا برجاست ولی وی به رغم همه این سختی ها حاضر شده اعلام کاندیداتوری کند"!
اما نکته اصلی اینجاست که احمدی نژاد هم چهار سال قبل اولویت خود را حل همین مشکل اقتصادی عنوان کرد و نظیر همین جنس عوامفریبی راجع به معیشت مردم را چاشنی آن کرده بود. همانوقت روشن بود که این اولویت از راه کشف و شهود تیزهوشانه و دورنگری استراتژیک ایشان طرح نشده بود، بلکه رانده شدن معضل اقتصاد به صدر جامعه، پس از سالها بحران اقتصادی مداوم ناشی از حاکمیت مافیای اسلامی، آن را در دامن رژیم گذاشته بود. اما در واقع، معضل اقتصاد حتی چهار سال قبل هم تازگی نداشت. از مقطع روی کار آمدن رفسنجانی به دنبال ختم جنگ با عراق، راه اندازی اقتصاد جامعه مشکل اصلی رژیم اسلامی بود. اگر پس از هشت سال صدارت رفسنجانی و شکست پروژه "سازندگی"، خاتمی در آستانه دو خرداد ٧۶ بعنوان امام زمان "توسعه سیاسی" ظهور کرد، دقیقا به این علت بود که بدون تغییر سیاسی اساسی در رژیم اسلامی، گشودن راه برای حل مشکل اقتصادی ناممکن بود و این ناممکن بودن، کاملا عیان شده بود.
یکی از مصافهای دو جناح در دوره هشت ساله خاتمی بر محور این سوال می گشت: اقتصاد یا توسعه؟ اگر تجربه شکست خورده پروژه رفسنجانی این بود که: بدون ایجاد تغییر سیاسی اساسی در جمهوری اسلامی حل بحران اقتصادی ممکن نیست، تجربه شکست پروژه خاتمی این بود که: "توسعه سیاسی" هم در جمهوری اسلامی ممکن نیست. حاصل جمع این دو تجربه اینست که جمهوری اسلامی قادر به حل بحران اقتصادی و سیاسی و بحران ایدئولوژیک و فرهنگی حاصل از تحمیل احکام قرون وسطائی اسلام بر جامعه مدرن و رو به غرب و غیراسلامی ایران نیست و نخواهد بود.
این نگاه تاریخی از آن جهت ضروری است که یک بار دیگر روشن شود که چرا در دوره خاتمی، جنبش توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی آغاز شد؟ چطور شد که آن جنبش (جنبش برخاسته از خیزش ١۸ تیر) نتوانست به پیروزی برسد و فروکش کرد. چه تحولات دیگری لازم است که جنبش توده ای نوینی برای سرنگونی این رژیم شکل بگیرد و این بار به پیروزی هم برسد؟ این بحثها در ادبیات سیاسی حزب حکمتیست، به وفور و با روشنی طرح شده است و در اینجا در پرتو اوضاع مشخص روز، جنبه هایی از آن مرور می کنیم.
جنبش توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی از این رو در دوره خاتمی آغاز شد که موقعیت مردم در رابطه با جمهوری اسلامی تغییر کرده بود. مردمی که کاسه تنفر عمیقشان از جمهوری اسلامی لبریز شده بود، خود را در موقعیتی می دیدند که نه تنها میخواهند جمهوری اسلامی دیگر بر آنها حاکم نباشد، بلکه می توانند آن را براندازند. به بیان دیگر تلقی مردم از موقعیت خود در برابر رژیم از "باید برود" به "می توان آن را برانداخت" تغییر یافته بود. به این ترتیب "براندازی" که آرزو و هدف و چشم انداز مبارزاتی مردم بود، به کابوس شبانه روزی رژیم تبدیل شد. موضوع اصلی شکاف و مصاف دو جناح رژیم چگونگی برخورد با این کابوس بود.
درحالیکه جناح به اصطلاح اصلاح طلب معتقد بود بدون توسعه سیاسی دایره خودیها، از پس مردم سرنگونی خواه بر نمی آیند، جناح محافظه کار در مقابل اصرار داشت که شل کردن بند خفقان و سرکوب به امید ایجاد یک نوار حفاظتی از دایره خودیها به دور رژیم، راه را برای یورش مردم سرنگونی خواه و عبورشان از روی جنازه جمهوری اسلامی باز خواهد کرد. ازآنجاکه ارکان حاکمیت جمهوری اسلامی اساسا در دست جناح محافظه کار بود، درها به روی تعدیل رژیم بسته شد. خاتمی و عمده نیروی جناحش شکست را پذیرفتند و بازی را واگذار کردند.
اما جناح محافظه کار آگاه بود که بدون نشان دادن راهی به معضل اقتصاد، نخواهند توانست تنها با ابزار سرکوب و خفقان، مردم تشنه براندازی و آزادی را خانه نشین کند و به تسلیم بکشاند. ظهور امام زمان دیگری به نام احمدی نژاد با عصای تقلبی معجزه اقتصادی و "بردن پول نفت بر سر سفره مردم" از این نیاز جناح راست نشات گرفت. در آخرین پرده انتخابات قبلی، از بین دو خط رفسنجانی و احمدی نژاد برای جوابگوئی به اقتصاد، وزنه اراده خامنه ای بر کفه دومی نشست و برد او را مسجل کرد. در این دوره چهارساله، پلاتفرم خامنه ای و احمدی نژاد، تشدید تدریجی بندهای سرکوب و خفقان و در عین حال تلاش برای حل معضل اقتصاد از راه تحمیل خود به غرب خدای سرمایه بود. امروز در آستانه جدال جدید بر سر آنکه کدام مهره کدام جناح در راس حکومت باشد، هر دو این سیاستهای جناح محافظه کار به بن بست خورده است. بن بست این جناح، فرصت مجددی به جناح باخته که دور قبل بازی را واگذار کرد، داده است که دوباره به صحنه برگردد، اما این بار نه با پلاتفرم توسعه بلکه با پلاتفرم حل معضل اقتصاد.
تفاوت در این است که در چهار سال گذشته، حکومت اسلامی با وجود برخورداری از یک رانت بالای پول نفت، موفق نشد نه راهی برای خروج از معضل بحران دیرینه اقتصادی اش نشان دهد و نه خرده پولی از آن همه رانت نفت را سر سفره اقشار پائین و متوسط جامعه ببرد. جناحی که تجربه شکست پروژه تعدیل رژیم را بر دوش می کشد، با توجه به پیامدهای بحران اقتصادی جهانی بر سرمایه داری ایران که کاهش شدید پول نفت مشخصه اصلی آن است، چگونه می تواند جمهوری اسلامی را از این دور باطل بحرانهای همه جانبه خارج کند؟
کشاکش دو جناح رژیم، دیگر بر سر اقتصاد یا توسعه نیست، چون دومی از صورت مساله دو طرف حذف شده است. "برنامه" اعلام شده خاتمی این را تصریح کرده است. اما کشاکش امروز دو جناح بر سر اقتصاد هم فقط می تواند نقطه پایان سیکل درماندگی جمهوری اسلامی در حل معضل اقتصادی مادرزادش تلقی شود.
بحران اقتصادی جهانی، صورت مساله جهان و همه قدرتهای بزرگ و متوسط و کوچک سرمایه داری را عوض کرده است. از آمریکای اوباما تا ژاپن و اروپا تا ایران خامنه ای و احمدی نژاد و خاتمی، تا روسیه و چین و آمریکای لاتین، از اسرائیل و فلسطین تا مصر و ترکیه و عراق و کل خاورمیانه، همه جای دنیا درگیر بحرانی است که هیج نشانی از فروکش ندارد. توفان بحران همچنان ویران می کند و همه جا رویاروئی طبقاتی بورژوازی و کارگر را شفاف و برجسته میکند. نبردهای طبقاتی در حال جوشش است. در کنار جنگ و بحران و تشدید رقابت قدرتهای بورژوا-امپریالیستی برای تقسیم مجدد جهان، مبارزه طبقه کارگر برای برچیدن سرمایه داری، یک روند مهم و تعیین کننده تحولات امروز دنیاست.
در چنین شرایطی در ارتباط با بحرانهای بهم تنیده اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی، چند مساله برجسته می شود: اول اینکه جمهوری اسلامی یکی از آن حلقه های ضعیف و آسیب پذیر اقتدار سیاسی و اقتصادی بورژوازی جهان است که در مصاف متحدانه طبقه کارگر و توده های محروم جامعه تاب مقاومت ندارد. دوم اینکه خاتمی "رقیق شده" سال ۸۸ راه حل معجزه واری برای نجات رژیم اسلامی از بحران اقتصادی "غنی شده" اش در اختیار ندارد، همچنانکه احمدی نژاد نداشته و ندارد. سوم اینکه تبدیل بحران اقتصادی موجود به پرتگاه نابودی جمهوری اسلامی یک امکان واقعی است. و آخر سر اینکه تحقق این هدف مشروط بر این است که طبقه کارگر و کمونیسم در ایران نیروی عظیم اجتماعی اش را فعال کند، در صفوف متحد و سازمانیافته و صف مستقل، مبارزات اقتصادی و سیاسی موجود را به یک تعرض همه جانبه با هدف روشن و بی تخفیف برانداختن جمهوری اسلامی و به پیروزی رساندن انقلاب سوسیالیستی ارتقا دهد.
٢٦ فوریه ٢٠٠٩