اسلام در سوئد: يک هيولا در گهواره
مصطفى رشيدى
اسلام در کشور سوئد پديده نسبتا تازه اى است. البته مسلمانان و حتى مساجد در اين کشور از سابقه طولانى برخوردارند. اما بعنوان مثال در مقايسه با انگليس و يا آلمان، اسلام بعنوان يک پديده فعال سياسى ـ اجتماعى، بعنوان يک پديده سازمانيافته و هدفمند بيشتر از حدود يک دهه را پشت سر ندارد. برانداز کردن اين موجود به تمام معنا "دُردانه" واقعا تماشايى است. اين جامعه در سطوح مختلف، و بسيار پر سر و صدا، با پديده اسلام گلاويز است. در عين حال در اين ميان براى هر ناظر چيزى بيشتر از کمى عقل ضرورى نيست که تشخيص دهد چگونه دهها دست زير بغل اين موجود "نازنين" را گرفته اند، چگونه تر و خشکش ميکنند. چگونه سخاوتمندانه و کرور کرور برايش پول خرج ميکنند، چگونه انواع لَـلِه و دايه هاى مهربان از رياض تا تهران و قاهره براى امروز و فردايش نقشه ميريزند، چگونه در هر دسته گلى که به آب داده ميشود با عجله ليس اش ميزنند، و يک طفل معصوم را با لباسهاى سفيد از گهواره درمياورند و جلوى جامعه نگاه ميدارند!
پديده اسلام بسرعت خيره کننده اى گهواره را پشت سر گذاشته است. هر کس براحتى ميتواند تشخيص بدهد که اسلام حاصل پروژه هدفمند صاحبان اين جامعه است و سايه سنگين آنرا نميتواند ناديده بگيرد. هر روز که ميگذرد، اين سايه سنگين تر ميشود. زمانى بود که مبارزه عليه تعرض اسلام متوجه دور دستها ميشد. مبارزه عليه اسلام در غرب و از جمله در مورد مشخص سوئد، اساسا متوجه قوانين و حکومتها و دار و دسته هاى اسلامى در سومالى و ايران و عربستان را شامل ميگشت. اين دوره سپرى شده است. امروز هر کس بايد چشم بر روى يک واقعيت تلخ باز نگاه کند که براى مبارزه عليه اجحافات مذهبى اسلامى لازم نيست راه دورى را طى نمود. امروز هر کس بايد تشخيص بدهد که علاوه بر فشار وجدان بيدار انسانى نسبت به قربانيانى در دور دستها؛ بلکه حتى براى حفاظت از فرزندان خود، براى دفاع از حداقلى از معيارهاى تمدن و آزادى در زندگى و جامعه خود بايد فورا و همينجا آستين ها را بالا زد. واقعيتها و فاکتها خود گوياى يک وضعيت وخيم هستند. تحقيقات و گزارش تازه منتشر شده اى در رابطه با جريانات و فعاليتهاى اسلامى در شهر "مالمو" در جنوب سوئِد تصوير روشنى را بدست ميداد. سه هفته اخير را کل اين جامعه صرف جويدن ٣٧ صفحه گزارش کرده است. چرا اين گزارش را هم نميشد مثل افشاى هر دسته گل ديگر به سطل آشغال انداخت؟ مشکل ساده است: با فرض سر سوزنى از وجدان و احساس مسئوليت، هضم گزارش غير ممکن ميگردد.
بحث بر سر تحقيقاتى است که توسط وزارت دفاع و با سفارش دولت تهيه شده است. در پى بررسى خطرات بالقوه از جانب گروههاى افراطى ذره بين را روى جريانات اسلامى و در منطقه مهاجر نشين "روزنگرد" Rosengård در شهر مالمو گذاشته اند. تا آنجا که به سرويسهاى امنيتى مربوط باشد، تحققيات مربوطه ظاهرا چيز تازه زيادى را بدنبال نداشته است. کمتر کسى است که در تعلقات اسلامى ـ تروريستى بخشى از سازمانهاى فعال در اين منطقه آگاه نباشد. ظاهرا ارگانهاى دفاعى هنوز بايد کار بيشترى صرف کنند تا از انتقال پول و لجستيک ميان گروههاى مظنون با دوستان طالبان و وهابيون آل سعود آنها سر در بياورند. اما بخش اساسى گزارش پرده از کارکرد ده ساله نوع ديگرى از اسلام بر ميدارد؛ اسلامى که مجاز بوده، ميدان داشته است، حمايت شده است. اين گزارش يک افتضاح محض براى مسئولين اين جامعه است.
يک گزارش تکان دهنده ـ يک بيلان خفت آور
در تحقيقات مربوطه جمعا سى نفر از مسئولان مدارس و خدمات اجتماعى، پليس و مقامات ادارى منطقه به سئوالاتى در مورد چگونگى فعاليت نهادهاى اسلامى و وضعيت موجود پاسخ داده اند. در گزارش ميخوانيم که تحت فشار و تهديدات مستقيم نهادهاى اسلامى زنان و دختران منطقه مجبور به استفاده از حجاب گشته اند، ميخوانيم که افرادى رسما براى "کنترل عقايد" و "کنترل فرهنگ" محله را زير نفوذ داشته اند، ميخوانيم که معلمان مدارس با تهديد از خير کلاسهاى آموزش جنسى و موزيک گذشته اند، ميخوانيم که چگونه در مدارس غير دولتى از معاشرت و همبازى شدن کودکان دختر و پسر جلوگيرى ميگردد، و در گزارش مربوطه در مورد ازدواج اجبارى دختران حتى در خود سوئد و با کمک مساجد محلى ميتوان خواند. شرکت کنندگان در تحقيقات مربوطه در شرح يک روند رشد و گسترش نوع راديکال از جريانات اسلامى متفق القول هستند. اين يک روند است، چندين سال را پشت سر دارد. در مقابل چه اقداماتى صورت گرفته است؟
اين گزارش هر چه که در مورد جريانات اسلامى بگويد، در هر حال يک بيلان خفت آور براى مسئولان دواير دولتى در منطقه روزنگرد است. اين گزارش محله اى در بغداد يا در موگاديشو يا در مشهد نيست. اين شرح حال ده ساله محله اى در مرکز اروپا است. با زبان فصيح و روشن و با زبان خود مسئولان دواير دولتى شرح ناتوانى، بى ميلى و بى تفاوتى آنها در مبارزه با وضعيتى که شرحش رفت را بازگو ميکنند. در ميان اينها پليس نشسته است که ميبايست از امنيت و آرامش شهروندان جامعه حفاظت کند. در ميان اينها مربى و پرستار و معلم نشسته است که قرار است کودک و جسم و روانش را صيانت نمايند. اين مراجع ميگويند و با مثال و شواهد به وزارت دفاع اطمينان خاطر ميدهند که سرنخ مساله حتى تا گروههاى تروريستى هم ادامه دارد. آنوقت کسى نيست بپرسد که چه کرده اند؟ و چگونه قربانيان بيگناه( که با اظهارات خودشان اساسا زنان و دختران و کودکان بى پناه را شامل ميشده است) را مورد دفاع قرار داده اند؟ پاسخ اين سوال خود حديث ابعاد تکان بزرگترى از فاجعه است.
در لابلاى گزارش ميخوانيم که چگونه دواير دولتى، با وجود علم به وضعيت موجود و کارکرد نهادهاى مذهبى اسلامى، انواع نهادها و انجمنها و مساجد را با انبوهى از کمک مالى تقويت کرده اند. مسخره نيست که مسئولان دولتى در امر دفاع از حقوق زنان و کودکان را به نهادهاى رنگارنگ اسلامى سپرده اند؟ راستى از دريچه چشم دخترک خردسال ساکن اين منطقه دنيا و جامعه پيرامونى اش چقدر بايد ترسناک و منزجر کننده بنظر برسد. اين دخترک خردسال براى يک زندگى امن و ساده انسانى ميتوانست دست بدامن چه کسى گردد؟ معلم و مربى مدرسه؟ پليس؟ پيشنماز مسجد محله؟ ماموران "کنترل عقايد و فرهنگ"؟ واقعا جميع گردانندگان اين جامعه بايد از بيشرمى آب از سرشان گذشته باشد که اجازه انتشار گزارش را ميدهند.
تکرار داستان مدينه و اينبار در شمال اروپا!
منطقه روزنگرد در جوار مرکز شهر مالمو يک نمونه بارز از گتوهاى مهاجرنشين در اروپا است. اکثريت بزرگ بيست و دو هزار نفر ساکنان اين منطقه، خارجى هستند. اين جمعيت بيکارى وسيع، فقر، استاندارد بسيار پايين اماکن مسکونى، کيفيت نازل در رفاهيات و خدمات اجتماعى و آموزش پرورش را با يکديگر شريک هستند. هشت هزار نوجوان اين منطقه فقط از دو مرکز تفريحى برخوردارند اما در عوض تعداد مساجد و بنيادهاى رسمى اسلامى در منطقه از ده مورد متجاوز است. هر چه که دولت و کمون در رابطه با رفاهيات و مدارس و ساير ملزومات اجتماعى در اين منطقه خسيس ظاهر شده اند، اما همزمان کمکهاى مالى سخاوتمندانه اى را در اختيار نهادها و بنيادهاى مذهبى اسلامى قرار داده اند. مسئولان مدارس از کمبود پرسنل و امکانات براى چاره جويى در مقابل ناهنجاريهاى آشکار کودکان و دختران در رابطه با رفتارهاى والدين شکايت دارند، در عوض از زبان مسئولان بالاتر ميتوان در گزارش مربوطه مطالعه کرد که چه مبالغ سنگينى سالانه در اختيار مسجد و آخوند محله گذاشته ميشود تا براى جا انداختن حقوق دختران و کودکان در خانواده و در جامعه صرف نمايند!!
خدمات دولت به اسلام و جريانات اسلامى محدود به امکانات مالى نيست. ليست و اهميت خدمات معنوى دولت به اين پديده بسيار وسيع تر و پرارزش تر است. چشم پوشيدن مقامات ريز و درشت در مقابل باند کنترل عقايد در محله روزنگرد را بايد در فرهنگ پرورى اسلامى حضرات ضرب کنيد تا به ابعاد واقعى سرويس داوطلبانه به اسلام نزديک گرديد. خدمات رسمى دولت سوئد براى اسلام را بايد بعنوان مدينه ديگرى در تاريخچه اين دين ثبت کرد. جامعه سوئِد و سيستم اجتماعى اين کشور هيچگاه سکولار نبوده است. دست و پاى مسيح و کليسا هيچگاه از آموزش و پرورش کوتاه نشده است. سازمانهاى اخوت مرتجع مسيحى در حزب سوسيال دمکرات هميشه پر نفوذ بوده اند. مدارس مذهبى مسيحى با آموزش هاى بغايت ارتجاعى مسيحى در دست اندازى به کودکان جلودار نداشته اند. اما هر چه هست، سرويس داوطلبانه اينها به اسلام با هيچ معيار "دمکراتيک"، "نسبيت فرهنگى" و يا "رابطه حسنه ميان پيامبران" قابل توضيح نيست. آيا مسخره نيست، پارلمان و اداره مدارس، اداره تحصيلات عالى و دانشگاهى، روساى کمون و در معيت کشيشها دايره دستشان گرفته اند، باد به غب غب انداخته و با اقدامات با شکوه از نوع تعطيلات عيد فطر در مدارس، مصرف گوشت حلال در مدارس، کلاسهاى جداگانه دختران و پسران در مدارس اسلامى، لزوم درجات دکترا براى آخوندهاى مساجد زير زمينى؛ يکى پس از ديگرى بادمجان دور بشقاب دين مبين ميچينند؟! دخترک بينواى اين منطقه بايد در مقابل همه فشارها به چه کسى پناه ببرد؟ به مقامات ادارى که ذکرشان رفت؟ به معلم "مهربانى" که روزانه چند بار بنا به سفارش و از ترس والدين مومن مراقب است که اثرى از گوشت حرام در بشقاب جلوى او قرار نگيرد؟
اسلام سياسى، اسلام سازمان يافته و تعرض اسلام
هيچ کس نميتواند منکر يک جريان سازمان يافته اسلامى در سوئد باشد. اين جريان بشدت سياسى و هدفمند است. گزارش مربوط به منطقه روزنگرد در شهر مالمو تازگى ندارد. دو سال پيشتر تحقيقات مشابهى پرده از فشار باندهاى اسلامى براى محجبه کردن زنان و دختران در منطقه Hissinge در شهر گوتنبرگ برداشته بود. مساجد زير زمينى با الگوى مشابه در شهرهاى متعدد فراوان هستند. جريانات اسلامى از وضعيت اجتماعى و تبعيضات آشکار نسبت به ساکنين محلات خارجى نشين سرمايه فعاليت و رشد ساخته اند. در اين اتاقک هاى زيرزمينى بساط کمک هاى درسى به کودکان، امکان تجمعات ساده تفريحى براى نوجوانان "سرگردان" و عاصى محله، بساط قهوه خانه بزرگسالان تا نماز هفتگى و خطابه آخوند وارداتى در هم ميجوشد. تا اينجا همه ميدانستند كه نوجوان محله دور هويت ملى – مذهبى به اين مساجد و فعاليتها جلب ميگشتند. تا اينجا همه ميدانستند كه اين مساجد پاتوق "خودمانى" براى بزرگسالان مرد محله بود كه در امورات روزمره از جمله كار و مسكن و ترجمه ميتوانستند از كمكهاى مجانى بهره ببرند. همين آقايان بتدريج مياموختند كه چگونه كودكان دختر را از شر كلاسهاى شنا و موزيك در مدارس برهانند. همين آقايان از امكانات قانونى براى عقد و صيغه همسر دوم و سوم هم سر در مياوردند. اينها را همه ميدانستند، اما دردآورتر نقش تازه تر اين مراكز است و آن اينكه مسجد و فعالان اسلامى محله "راه چاره اى" را در مقابل ساکن محله و مهتمر از همه جوانان محله قرار ميدهند که چگونه عليه تبعيضات و عليه نارسايى ها دست به اقدام بزنند!
ده سال بعدتر و بتدريج امروزه اينجا و آنجا، مسجد و نهاد اسلامى محله مربوطه را قلمرو نفوذ خود اعلام کرده و خود را طرف حساب مدرسه و کمون و پليس و ادارات جا ميزنند. اين ملغمه مدام انزوا، نادانى و هويت مذهبى اسلامى باز توليد ميکند و هر قدم که بجلو برداشته است، عوارض آن پاى تعداد هر چه بيشترى از شهروندان و در صف اول آن زنان و کودکان را گرفته است. امروز سايه اسلام و تهديد اسلام را ساکنين محلات مهاجر نشين در خانه خود، در آموزش و مدارس و در دنياى ذهنى کودکان خود بطور روزمره لمس ميکنند. آيا كسى هست كه نداند و نبيند موجود در گهواره از چه قماشى است؟
بازگشت به جبهه: سكولاريسم و تمدن
وقت آنستكه پرونده نسبيت فرهنگى را بست و آنرا بكنار گذاشت. كمتر تئورى را در دنياى نظرى سياسى – اجتماعى ميتوان سراغ گرفت كه باندازه نسبيت فرهنگى فرصت و امكان يافته باشد كه در عمل خود را نشان دهد. وضعيت موجود اوج كارآيى ارتجاعى نسبيت فرهنگى است كه تاوان آنرا بيشمار زنان و كودكان بطور روزمره دارند پس ميدهند. در تمام ايندوره براى يك مهاجر زخم ديده فرارى از حكومت اسلامى همواره حيرت برانگيز بوده است كه چگونه پديده اسلام به يك موضوع مجادلات "نرم و دمكراتيك" و در تالارهاى آكادميك تنزل مييابد. در تمام ايندوره گارد باز چپ ترين جريانات جامعه غربى در مقابل پديده اسلام همواره موجب حيرت و شگفتى بوده است. اين دوره سپرى شده است. نسبيت فرهنگى هر چه كه هست، زمينه ها و دلايل آن هر چه كه ميخواهد باشد، تركيب حماقت و يا ساده لوحى و يا تعلق طبقاتى چپ اين جامعه به هر نتيجه اى كه ميخواهد دست بيابد؛ علیرغم همه اينها بايد و وقت آن رسيده باشد كه تالارهاى آكادميك را ترك گفت و به سراغ واقعيت رفت.
نقد قاطع ما عليه نسبيت فرهنگى، كشمكش براى هدايت و جلب نيروهاى چپ و مترقى اين جامعه در جهت مبارزه مستقيم عليه جريانات اسلامى ميتواند و بايد ادامه يابد. اما عقل و تجربه و وجدان حكم ميكند كه دست بكار شد و براى دور جديدى از كشمكش در زندگى آماده شد، خندق هاى تازه تر از مبارزه عليه دست دارزى اسلام و جريانات اسلامى را حفر كرد. بايد در محله و در مدرسه در مقابل نيروهاى زنده و واقعى اسلامى سنگر گرفت. در هر مدرسه بايد فرياد والدين خشمگينى كه از تمسك هاى اسلامى جانشان به لب رسيده است دست و پاى مديران مربوطه را جمع كند. مبارزه ما عليه مسئولان براى ايجاد تفريحگاههاى سالم براى نوجوانان محله بايد تشديد گردد، اما همزمان سرنوشت نوجوانان به تعداد فعالان حى و حاضرى گره خواهد خورد كه در مقابل فعال اسلامى محله قد علم كند.
اين جامعه رسما اعلام كرده است كه در مورد سرنوشت قربانيان تعرضات جريانات اسلامى مسئوليت بعهده نميگيرد. نمونه منطقه روزنگرد در جنوب سوئد گوياى وضعيتى است كه انسانها ميتوانند در اين جامعه به آن سقوط كنند. گزارش مربوطه سند ميزان مسئوليتى است كه جامعه براى خود قايل است. سرنوشت ما، كودكان و زنان جامعه، و از جمله كودكان خود ما به كشمكش مستقيم با جريانات اسلامى گره خورده است. اشتها و پلاتفرم و اهداف و ظرفيت جريانات اسلامى بر كسى پوشيده نيست. اين هيولا را، ما بهتر از هر كسى ميشناسيم. سوال اينستكه چگونه سراغ اين كشمكش ميرويم.
***
نويسنده از مسئولان نهاد "اول كودكان" در سوئد ميباشد.