-- Logo ---->

اعجاز در حماقت يا سقوط در شرافت

مصطفی رشیدی

آيا در مخيله شما ميگجنيد که زمانى اسرائيل، نه،  در بيان دقيقتر، ارتش اسرائيل و آنهم در غرش توپها و هواپيماها و بمبهايش، پرچمدار صلح و پرچمدار نجات مردم فلسطين باشد؟  اين زمان فرا رسيده است. گوش خود را بدست ناسيونالسيتهاى ايرانى پرو غرب بسپاريد! اما اعجاز  سردمداران اين جريان در احزاب سياسى اپوزسيون بسيار بيشتر از اينست. جنگ در غزه روى داد، اما مردم و فضاى سياسى ايران عقب گرد سختى را به گرده کشيدند. اينرا بايد بحساب اپوزسيون ناسيوناليست پرو غرب، از راست تا چپ ترين جناحهاى آن، از حزب مشروطه خواه تا حزب کمونيست کارگرى نوشت. هيچ گاه اين خانواده اينقدر مواضعشان، لحن و تبليغات و نتيجه گيرى هايشان بهم شبيه نبوده است. جنگ غزه بوته آزمايش کُنه سياستها و ظرفيتهاى  اپوزسيون ناسيوناليست پرو غرب ايرانى، در عرصه اى بسيار گسترده تر از کشمکش فلسطين  گشت.

غزه: يک جنگ، يک بهانه و يک فاجعه جهانى

در مورد قدرت شگرف شکل دادن و هدايت افکار عمومى در دنياى معاصر زياد گفته شده است. با تکيه به اين ابزار ميتوان سياه را سفيد جلوه داد و بخورد مردم داد. جنگ امريکا در عراق نمونه گويايى از اين بود که چگونه کثيف ترين اهداف نظامى ـ سياسى در قالب يک جنگ و پيشتر از آن در قالب ده سال از محاصره اقتصادى، به نام نامى دمکراسى و آزادى براى خود مشروعيت گرفت و به پيش برده شد. جنگ اسرائيل در غزه نمونه جديدتر و کثيف تر از همين پديده در تاريخ معاصر ثبت خواهد شد. در جنگ غزه، اسرائيل حمايت سکوت آميز و حتى فعال را از دولتها و رسانه ها و افکار عمومى را در سطحى باور نکردنى براى خود فراهم آورد. اينرا بايد به حساب يک معجزه گذاشت. همه اين معجزه در يک فرمول ساده نهفته بود و آن اينکه اسرائيل توانست اين تصوير را به کرسى بنشاند که جنگ دو طرفه، ميان اسرائيل و حماس صورت گرفته است. همين و بس.

تبيين دلخواه دولت اسرائيل و دوستانش از اين خاصيت جادويى برخوردار بود که تمام سوابق کشمکش، واقعيت بزرگ اشغال، تاريخ سى سال از کشتار، جنگ سى روزه لبنان همگى را کنار بزند. در يک چشم بهم زدن بهانه هاى دلقک وار خمپاره ها و تونلهاى زير زمينى،  جنگ و جنايتى به اين عظمت را موجه جلوه دهند.  در اين سه هفته صدها هزار نفر مردم بيگناه در ترس و وحشت و مرگ و ويرانى و استيصال درغلطيدند. در نگارش وقايع اين سه هفته،  نگارنده فرضى در مقابل اين سوال الکن خواهد ماند که چگونه حب يک تعبير دلبخواه در پنج کلمه، جهانيان را به تماشاچيانى تبديل ساخت که تن دادند بغض خود را فرو ببلعند، منتظر بمانند تا ژنرالهاى اسرائيلى به اهداف نظامى خود دست پيدا کنند. مستقل از اينکه چه کسى پيروز و يا بازنده اين جنگ بحساب بيايد، اما، انسانيت و  صلح، حقيقت، وجدان و فهم و جانبدارى سياسى به قربانگاه اين جنگ رفت. طنز تلخ اين رويداد بخصوص در اين بود که در تارک اين قربانگاه کس ديگرى بجز ارتش اسرائيل ننشسته بود!

جنگ "سرب گداخته" عليه غزه پايان يافت. مقامات ى مدعى اند اين جنگ عليه حماس و عليه جمهورى اسلامى بود و با پيروزى به پايان رسيده است. همين مقامات اکنون از برکات پيروزى شان براى صلح آينده در منطقه سخن ميرانند. فرماندهان ارتش منت بر سر مردم فلسطين ميگذارند که آنها را از شر تروريستهاى ايران و حماس محفوظ داشته اند. دولت مربوطه از مديريت صحيح در بازسازى غزه دم ميزند. و بلاخره وجدان بين المللى هم نبايد از قلم بيافتد، فرمانده کل قواى ارتش راسا دستور پيگيرى "تخطى هاى احتمالى" ارتش از  کنوانسيونهاى حقوق مردم بيدفاع در شرايط جنگى را هم صادر فرموده اند! همين ژنرالها براى تلفات غير نظاميان غزه سر تاسف تکان ميدهند و در عين حال قاطعيت افتخار آميز ارتش خود در مقابله با تروريستها و مردم حامى آنها  را يادآور ميگردند! پذيرش هر يک کلمه از اين ادعاها، بعمناى اينستکه بشريت بايد عقب نشينى بسيار فضاحت آميزى در شعور خود را برسميت بشناسد.

آيا کسى هست که نفهمد نقشه حمله ربطى به خمپاره اندازى هاى کذايى نداشته است؟ آيا کسى هست نفهمد که بمبهاى خوشه اى و فسفرى و اورانيومى، بمباران ساختمان سازمان ملل و صليب سرخ آگاهانه و نقشه مند صورت گرفته است؟ آيا کسى هست که نفهمد اسرائيل و همين جنگ مشخص نيز،  نه دشمن تروريسم، بلکه برعکس مادر و مولد تروريسم و حماس در سراسر منطقه است؟  هيتلر با مرورى بر رويدادهاى امروز از حسرت در قبر بخود خواهد پيچيد،  حسرت بهانه هاى بهتر براى جنگ و جنايتهايش، حسرت يک دوجين حماس، و مهمتر از آن حسرت  ژورناليسم نوکر از نوع مدرن آن!

 اما حقيقت آنستکه جنگ اخير اسرائيل و "پيروزى" آن در برابر افکار عمومى اساسا برپايه هاى دروغ و فريب استوار نبود. حقايق رويدادهاى جنگ هر روزه به همه جاى دنيا مخابره ميشد. اين جنگ را بر زمينه هاى سياسى از قبل داده شده در جوامع مختلف به خورد مردم دادند. در غرب بى تفاوتى سياسى جارى، پارلمانتاريسمى که نفس دخالت مردم در تحولات سياسى را عقيم ساخته است را بايد بر شمرد. اما دنياى ما دنيايى است که جنگ خليج، حمله به يوگسلاوى، حمله به عراق و حمله اسرائيل به لبنان را بخود ديده است. خود اين جنگها هدفى  جز تثبيت قلدرى هاى خونين در ذهن مردم در جهان را تعقيب نميکرد. قرار بر اين بود که مردم "اراجيف" مربوط به اراده بين المللى، اصول و قواعد روابط بين الملل را بکنار بگذارند. قرار بر اين بود که مردم خو بگيرند که قلدرها هر جا که منافعشان ايجاب کند دست به جنگ، کثيف ترين جنگها خواهند برد. جنگهايى که بمباران بيمارستانها و مردم بيگناه هدفهاى طبيعى آن است. قرار بود که مردم به اين صحنه ها، و بد تر از آن، بهانه هاى بغايت سخيف آن خو بگيرند. اسرائيل دارد از برکات اين فضا سود ميبرد. غزه ميدان آزمايش اين چنين جنگى و با چنين بهانه هايى بود. مردم غزه با خون و هست و نيست خود بهاى اين جنگ را دادند، و انسانيت و شعور انسانى با يک زخم تازه.

مردم ايران، قربانيان چندگانه در جنگ

قابل پيش بينى بود که جمهورى اسلامى يک فاکتور مهم  جنگ غزه باشد. رابطه با حماس، کشمکش مستقيم رژيم با اسرائيل از دلايل واضح آن بود. اما بسيار فراتر از آنچه که جمهورى اسلامى ميخواست، فضاى سياسى ايران تحت تاثير جنگ غزه قرار گرفت. تحرک و خون تازه اى در فضاى سياسى ايران جريان يافت و غزه به گره گاهى تبديل شد که کشمکشهاى سياسى ميان مردم و رژيم،  سوالات  و مواضع، سياستها و جريانات سياسى اپوزسيون نيز جان بگيرند.  

جمهورى اسلامى آشکارا در بسيج افکار عمومى در ايران به نفع سياستهاى خود در جنگ غزه ناکام ماند. جز مجموعه اى از گله کرايه اى بسيج و جمعيت محدود شناخته شده کسى در تظاهرات و انواع نمايشات رژيم شرکت نجست. فضاى اجبارى و تحميلى بر فضاى سياسى ـ خبرى جامعه رسوا ماند. و نه تنها اين، بلکه موج عکس آن به شکل تمسخر و دهن کجى به نمايشات رژيم گسترش وسيعى يافت. فضاى سياسى حاکم بر مردم ايران را بنگاه بى بى سى  و شرکا، و درست در چهارچوب الگوى دلخواهشان در سراسر دنيا، شکل دادند. شکست رژيم بجاى خود، آيا پيروزى بى بى سى را بايد بحساب يک پيشرفت گذاشت؟  در نزد مردم تسرى مخالفت با رژيم به مخالفت با متحدان رژيم، و در اينمورد معين حماس،  از قبل قابل پيش بينى بود. اين از داده هاى بديهى  جامعه ايران است.  آيا تمام تنفر بر حق مردم از رژيم ميتواند توجيه کننده دست راستى ترين تحميقهاى سياسى دنياى امروز باشد؟

 در مورد جامعه ايران نيز، جنگ غزه را اساسا نه با تکيه بر دروغها، بلکه اين جنگ را بر دوش جريانات سياسى معين، بر دوش اپوزيسيون ناسيوناليست ايرانى  به افکار عمومى فروختند. جنگ غزه، از حزب مشروطه خواه با مواضع صریحش تا حزب کمونيست کارگرى با موضع وسط ایستادن "محکوم کردن هردو طرف جنگ تروریستی " زمين را زير پاى ناسيوناليسم ايرانى گرم کرد، و دور جديدى از فعاليت و ابراز وجود اين جريانات را موجب گشت.

اپوزسيون ناسيوناليست ايرانى و بخصوص دستجات پرو غرب آن يکسره بعنوان عقبدار تبليغات جنگى ارتش اسرائيل در فضاى سياسى ايران ظاهر گشتند. اين جريانات رسوايى و فضاحت مهمى را بجا گذاشتند. با مخابره هر خبر جنايت اسرائيل يک دو جين از اعلاميه ها و ابراز نظر اين حضرات منتشر ميگشت که ياد آور ميگشت که در طرف مقابل حماس تروريست، اسلامى،  حماس مزدور جمهورى اسلامى قرار دارد. مردم غزه در تبليغات اينها يا هواداران فعال دستجات نظامى تروريستى حماس بودند، يا در بهترين حالت "اسيران مظلوم تروريستهاى حماس". در سيستم تبليغى اين جماعت اگر نميشد جنايتهاى جنگى اسرائيل را نديده گرفت، ولى تبليغاتشان توجيه گر اين بود که صلح و آرامش بجز با کنار زدن حماس ممکن نيست. در تبليغات اين جماعت نفس جنگ و حمله اسرائيل، نفس مشروعيت بهانه آن در حمله به حماس ايرادى وارد نبود. چپ ترين و با وجدان ترين اين جريانات ميتوانستند در مباحثه تلويزيونى کنار وزير جنگ اسرائيل بنشينند و در مورد چگونگى تاکتيک موثر و با دوز کافى  "اومانيستى"  جنگ بر عليه دستجات تروريستى در داخل شهرک غزه به مجادله بپردازند. تخصص عميق اين جماعت در شناخت از کارکرد اسلام سياسى ميتوانست در  کنفرانس وزارت امور خارجه اسرائيل بکار بيايد که چگونه صلح در خاورميانه بدون نابودى حماس ممکن نيست... مواضع اين جماعت در رابطه با جنگ غزه يکسره شنيع و شرم آور است.

حماس و تکليف دولت فلسطين

اما تکليف تروريستهاى اسلامى حماس چه ميشود؟ پز ضد اسلامى اپوزسيون ناسيوناليست ايرانى در اين کشمکش پايانى نداشت. مگر نه اينکه اينها "بيش از هر کس" از  زخم خوردگان از حکومت اسلامى ايران هستند؟ مگر نه اينست که اينها "بيش از هر کس"  در مبارزه عليه تروريسم اسلامى درگير هستند؟ مگر نه اينستکه اينها با تکيه به زبان فارسى سريعا  به اخبار دست اول از روابط ديپلماتيک و مالى سپاه پاسداران مندرج در سايتهاى دولتى مطلع ميگردند؟ مردم فلسطين بايد خوشحال باشند که اپوزسيون ناسيوناليسم ايرانى به جمع خير خواهان سرنوشت آنها اضافه شده است. برگ برنده اين جريانات اکسير نجات از چنگال اسلام سياسى حماس و جمهورى اسلامى است! اينکه چگونه مواضع اين مصلحين تازه در جنگ فاشيستى مانند جنگ غزه بيشتر بکار وزارت ارشاد دولت اسرائيل ميايد، معمايى است که گشودن آن زياد هم دشوار نيست.

اينکه جمهورى اسلامى از حماس حمايت ميکند، اينکه حماس يک جريان تا مغز استخوان اسلامى و ارتجاعی است، اينکه اين جريان بر تروريسم و انتحار ناب  استوار است نيازى به اثبات ندارد. اينکه حماس و مساله فلسطين برگى در دست جمهورى اسلامى براى تصفيه حسابهاى خود با امريکا است نيز نيازى به اثبات ندارد. اين جزو تبليغات روزمره هر دو طرف، جمهورى اسلامى و حماس، بوده و هست. روزانه دارند با هم عکس ميگيرند و ارقام و شواهد را اعلام ميدارند. دست اندازى اين جريانات در  سرنوشت مردم فلسطين جزو داده هاى بيست و سى ساله اخير است. اتفاقا براى نجات مردم فلسطين از دست اسرائيل و از جمله از دست جانواران اسلامى، بشريت فهيم و ارگانهاى شرافتنمد جهانى شعار "خروج بى قيد و شرط اسرائيل، تشکيل فورى دولت فلسطين" را مورد تاکيد قرار دادند. ده سال پيشتر، که حماس بيشتر از اکنون بمب ميگذاشت و قوى تر بود،  راه چاره در خروج فورى و بى قيد و شرط اسرائيل جستجو ميگشت. آن زمان تحت همين شعار و با همين خواست، حتى در مقابل فاشيت ترين رهبران اسرائيلى از جمله شارون بزرگترين جريانات ضد جنگ در خود اسرائيل شکوفا ميگشت. ناسيوناليست ايرانى "ضد اسلامى" امروز ما نبايد در مقابل فعال ضد جنگ ده سال پيش اسرائيلى ـ درست در مجادله بر سر نجات از شر تروريسم اسلامى ـ  از خجالت آب بشود؟

اشغال فلسطين و سرکوبگری اسرائيل سر منشا رشد فاسدترين جريانات اسلامى در سراسر منطقه و جهان است. آيا براى فهم اين حکم ساده بايد  ناسيوناليسم ايرانى را به کلاس اکابر در زمينه سياسى و جامعه شناسى دعوت نمود؟ آيا اين جريانات نميفهمند که الفتح از حزب الله لبنان اسلامى تر و مرتجع تر است؟ آيا اين جريانات نميفهمند که سرکوب اسرائيل، طفره روى از برسميت شناخته شدن حقوق ساده مردم فلسطين، جنگها و بهانه هاى تازه بيشترين کمک به حماس بوده و خواهد بود؟  براى يک فرد با عقل و حافظه متوسط که در پانزده سال اخير در اين دنيا روزنامه خوانده باشد على القاعده نبايد تشخيص ميان هدف جنگ و بهانه هاى جنگى دشوار باشد. تهييج اعلاميه هاى اين جماعت سرشار از تحميق و حماقت است. بيست سال پيش جنگ امريکا عليه صدام محکوم ساختيم، دفاع از کويت در مقابل صدام جنايتکار را يک بهانه جنگى ناميديم. ده سال بعدتر جنگ عليه يوگسلاوى را محکوم ساختيم و گفتيم نجات سارايوو يک بهانه است. جنگ به عراق عليه صدام، جنگ لبنان نيازى به افشاگرى هم نداشت. ژورناليسم بين المللى بالتفاق (در تحقيقات پس از فاجعه!) در صحت اين ارزيابى ها شريک شده اند. آيا ابراز وجود انديشمندانه و رهايى طلبانه اپوزسيون پرو غرب زيادى تمسخر آميز نيست؟

بطور قطع مشکل اپوزسيون ناسيوناليست ايرانى از سر کج فهمى آنها، از  سر خود فريبى و بطور اتفاقى و فى البداهه هم نيست. مساله اصلى اين اپوزسيون حتى خود مساله فلسطين و مردم فلسطين نيست. اين بيان گوياى دنياى سياسى است که براى کل منطقه، و از جمله براى خود مردم در ايران در دستور خود دارند. 

در تمام مدت خطر جنگ امريکا و جمهورى اسلامى خيل بزرگى از "صاحب نظران سياسى" در گوشه و کنار دنيا، از دريچه تقابل تروريسم اسلامى و آمريکا به اظهار نظر پرداختند. بخش بزرگى از اينها را انسانهاى خوش نيت و چه بسا چپ تشکيل ميدادند که با عينک خير خواهى براى مردم جهان و حتى ايران، براى  از شر تروريسم جمهورى اسلامى قلم زدند و به موضع گيرى پرداختند. خواندن مواضع اين سربازان نستوه ضد اسلامى، خواندن خونسردى اين جماعت در مقابل جنگى که ميتوانست در بگيرد، خواندن دنياى کودکانه محکوم کردنها و محکوم نکردنهاى اين جماعت باصطلاح صاحب نظر مو بر تن خواننده راست ميکند. راستى کسى هست که مواضع ناسيوناليسم پرو غرب ايرانى را از زبان شيرين فارسى براى مردم جنگ زده غزه ترجمه کند؟

بيلان جد و جهد اپوزسيون ناسيوناليست ايرانى

افکار عمومى مردم و فضاى سياسى در ايران بازنده جنگ غزه شدند. اين جنگ و بهانه هاى آن در نزد افکار عمومى با سکوت همراه شد، تاييد گرفت و مورد اعتراض واقع نشد. بحث بر سر چند و چون ابراز وجود اين اعتراضات ـ در صورت وجود ـ مستقل از نمايشات رژيم نيست. مساله اينستکه شکست رژيم در بسيج مردم در نمايشات خود، سکوت و بى اعتنايى مردم را نبايد يکسره به حساب يک موفقيت بر عليه رژيم نوشت و بر يک پديده بسيار مهم چشم بست.

دوره فعالى از ابراز وجود ناسيوناليسم ايرانى صرف اين گشت که مردم ايران يک جنگ تماما قلدرانه و جنايتکارانه  را "هضم" کنند. اين مردم از کنار اوج توحش و قلدرى، در مقابل اوج فاشيسم و نژاد پرستى بگذرند. در مقابل صفحه تلويزيون و در مقابل صحنه هاى فاجعه سرى تکان بدهند و "خطاى قربانيان" را مورد بررسى قرار بدهند. ناسيوناليسم ايرانى تسمه نقاله شيوع دنيايى از سموم ناسيوناليستى ايرانى ضد عربى و باصطلاح  ضد "اسلامى" گشتند. اين عاليجنابان ناسيوناليست ايرانى مشوق اين شدند که مردم در مقابل درياى خون، خونسردى خود را حفظ کنند، در محکوم ساختن کسى عجله بخرج ندهند، و بجاى آن به بررسى "پيچيدگى" سياسى مساله فلسطين در دستگاه دولتى اسرائيل گردند!

تشابه استدلالات و مواضع در مواضع اين جريانات اتفاقى نيست.  اين تشابه را قبلا در مورد جنگ امريکا عليه عراق، در جنگ احتمالى امريکا و جمهورى اسلامى ديده بوديم. جنگ غزه فرصتى بود  که کارکرد اين مواضع در مقابل صحنه هاى واقعى جنگ را با چشم خود ببينيم. بايد اذعان کرد که نتيجه اين آزمايش حيرت آور بود. بايد اين رويدادها را جلوى چشم گرفت و نشان داد ناسيوناليسم ايرانى آبستن کدام ظرفيتها است.  

طنز تلخ در اينستکه ناسيوناليسم ايرانى دست را به جمهورى اسلامى باخته است. اين جريان در زمين سياسى سترون است. غزه و فلسطين پيشکش، کاش همه  جد و جهد ايندوره اينها به اندازه يک سر سوزن در مقابل جمهورى اسلامى دستاوردى مثبتى را بهمراه  ميداشت. در طول سه هفته جنگ غزه اين پادوهاى بيمقدار، داوطلبانه زحمت رژيم را کمتر کرده و در رابطه با نقش جمهورى اسلامى در منظقه تبليغ کردند. در عوض اينها از فرط دشمنى با رژيم شيپور انساندوستى را از سر گشادش دميدند و تمام ميدان همدردى با مردم غزه را به رژيم سپردند. در تمام طول جنگ دولت اسرائيل "دلايل" محاصره اقتصادى عراق و قطع شير خشک کودکان عراقى را از همپالکى هاى پنتاگون کپى کرده و جار ميزند. ارتش اسرائيل جنايتکارانه  به بهانه "سوء  استفاده حماس"، نان و آب ساکنين غزه را بگروگان گرفتند. دنيا به خشم آمد، آنوقت لکنت زبان اپوزسيون پرو غرب را نگاه کنيد! ببينيد که چگونه جمهورى اسلامى به ميداندار کمک رسانى فورى و بدون قيد و شرط انسانى به مردم فلسطين تبديل شده است!

 

و باز هم مردم غزه

دولت اسرائيل بايد فورا از خاک فلسطين خارج شود و بدون قيد و شرط تشکيل يک دولت فلسيطنى را برسميت بشناسد. ترکيب اين دولت، حتى اگر حماس بتواند در آن قدرت را کسب کند، تغييرى در اين حکم نميتواند بدهد. تعيين تکليف مساله کشمکش ميان جريانات اسلامى و مردم فلسطين به طريق اولى هيچ ربطى به دولت و ارتش اسرائيل ندارد. در دنياى امروز، و از ده سال پيشتر "برسميت شناختن حق مردم فلسطين و دولت فلسطينى" هيچ خط فاصل سياسى را روشن نميکند. هوادارى از اين خواست ديگر فضيلت نيست. اينرا حتى کابينه هاى دولت اسرائيل يکى پس از ديگرى جزو وظايف خود اعلام ميدارند. روساى جمهورى امريکا با همين شعار به کاخ سفيد ميروند. بحث بر سر چگونگى تشکيل اين دولت است. بحث بر سر بهانه هايى است که اسرائيل و شرکا تحت آن از تشکيل  دولت فلسطين سر باز ميزنند، شهرکهاى مهاجر نشين تازه تر ميسازند، بمباران ميکنند، محاصره اقتصادى را تحميل ميسازند و يک سر سوزن از فاشيسم و سرکوبشان کمتر نشده است. بهانه هاى دولت اسرائيل عليه مردم فلسطين حتى در "خفت آميزترين" توافقات حتى در مقابل "سر بزيرترين" جريانات فلسطينى هميشه جنايت بيشتر بوده است. تا اين اشغالگرى سراپا جنايتکارانه هست رشته بهره برداران از نوع جمهورى اسلامى و حماس هرگز قطع نخواهد شد. تا اين اشغالگرى هست آن مردم هرگز شانسى براى رهايى از جريانات ارتجاعى نخواهند داشت. اين احکام را هيچ عقل سليم، هيچ ذره از شرافت انسانى نميتواند ناديده بگيرد.

جنگ اخير اسرائيل عليه غزه، در فرصت سه هفته بيشمار صحنه هايى از توحش و جنايت را به سراسر دنيا منتقل ساخت. اين صحنه ها در شبکه چشم ميليونها ميليون انسان نقش بست. ميليونها انسان در اشک و همدردى سر بديوار کوبيدند. انسانيت بزحمت خواهد توانست از اين فاجعه کمر راست کند. اما اين هنوز آخر پايان کابوس نيست. اين صحنه ها تا ده سال بعدتر مورد بهره بردارى انواع جريانات ارتجاعى قرار خواهند گرفت. از هر جريان سياسى فرسنگها دورتر از صحنه هاى جنگ انتظار ميرفت که حداقل با تشخيص و تاکيد بر حقيقت مايه تسلى قربانيان آن باشد، راه چاره نشان دهد و راه را بر بهره بردارى از پيامدهاى منفى اين جنگ بکاهد. چنين انتظارى از ناسيوناليستهاى پرو غرب ايران بيجاست. بر آنها خرده نبايد گرفت، تعلق سياسى شان بيشتر از اين قد نميدهد.

***