-- Logo ---->

حسین مرادبیگی

اوباما و جمهوری اسلامی

 

باراک اوباما رئیس جمهوری جدید آمریکا در مصاحبه اخیر خود گفته است که او از سیاست جورج بوش در قبال ایران فاصله خواهد گرفت و در صدد به کارگیری رویه ای به مراتب فراگیر تری با دولت ایران برخواهد آمد. گفته اند که اعتقاد او این است که تعامل، بهترین گزینه برای شروع سیاست جدید آنهاست.

واقعیت این است که سیاست دولت آمریکا در مورد جمهوری اسلامی در هر دوره با میزان تاثیر گذاری و فشار بر جمهوری اسلامی در انطباق بوده است، ضمن اینکه به خاطر منافع سیاسی واقتصادی دراز مدت تر، دست دولت آمریکا و دول غربی همچنان زیر بغل جمهوری اسلامی قرار داشته است. سیاست فعلی اوباما و دمکراتها هم مهر این دوره را بر خود دارد که پائین تر به آن اشاره خواهم کرد. بهبودی رابطه آمریکا و جمهوری اسلامی هم با توجه با سابقه 30 ساله آن به فاکتورهای مختلفی گره خورده است. جمهوری اسلامی بخشی از بقاء خود را در کنار پهن نگاهداشتن بساط 30 ساله شلاق و اعدام خود مدیون بیگانه ستیزی و از جمله شعار "مرگ بر آمریکا" بوده است. حل این تناقض به تصفیه حسابی جدی و حتی خونینی در درون خود جمهوری اسلامی گره خورده است. 

جرج بوش جمهوری اسلامی را "محور شر" خواند و با اضافه کردن تهدید و حمله نظامی به سیاست جمهوریخواهان، فاصله خود را با سیاست تحمیل انزوای اقتصادی دوران کلینتون نشان داد. "دیپلماسی مستقیم" و "مشوقه های اقتصادی" یا "تعامل" که اوباما آن را فاصله گرفتن از سیاست دوران بوش نام نهاده است، محصول شکست دولت آمریکا در عراق، محصول موقعیت فعلی آن در جهان و در منطقه و بیانگر محدودیت هر چه بیشتر اهرمهای فشار دولت آمریکا به جمهوری اسلامی حتی نسبت به دوره کلینتون است. یکی با تهدید حمله نظامی و "وعده" یکی از وحشناکترین بمبارانی که جهان به خود خواهد دید وارد شد، دیگری با سیاست "هویج و تعامل" وارد شده است. همین گویای موقعیت فعلی آمریکا است. گفتن اینکه هرچند تضمینی نیست که تلاشی سازنده تر با دولت ایران به نتیجه بهتری از سیاست فعلی آنان منجر شود، از طرف مفسرین روابط خارجی دولت آمریکا، اما یک تلاش صمیمانه هرچند ناموفق حداقل راه را برای اعاده گزینه های سخت تری، هم در چشم افکار عمومی آمریکا و هم در سطح بین المللی، هموار خواهد کرد، بیشتر توجیه ژورنالیست پسندی است از این وضعیت و از واقعیت موجود. واقعیت این است که اهرم های فشار دولت آمریکا بر جمهوری اسلامی در این دوره محدودتر از گذشته شده است.

آنچه که در این دوره اوباما و دمکراتها روی آن سرمایه گذاری کرده اند این است که شکست دولت آمریکا در عراق آنطور که جمهوری اسلامی انتظار داشت به علت سرایت سریع بحران جهانی سرمایه به ایران و مشکلات لاینحل اقتصادی ای که جمهوری اسلامی با آن روبرو شده است و همچنین صف بندی سریع قدرت در منطقه در مقابل جمهوری اسلامی، در تفوق چشمگیر جمهوری اسلامی ترجمه نشد. سیاست "تعامل" بر این فرض و در اساس بر محدودیت اهرمهای فشار آمریکا به جمهوری اسلامی استوار است.  

 این از واقعیت مساله، اما تا آنجا که به گفته های اخیر اوباما مربوط میشود، برای ما و طبقه کارگر و دیگر توده مردم زحمتکش و آزادیخواه در ایران، صورت مسئله عادی سازی رابطه آمریکا و  جمهوری اسلامی نیست. آنچه که از نظر ما مهم است تاکید براین واقعیت است که نه جنگ طلبی و تهدید نظامی بوش و نه در آینده "تعامل" اوباما جز ضربه زدن به جنبش انقلابی و آزادیخواهانه و برابری طلبانه توده کارگر و دیگر مردم زحمتکش در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، خیری نرسانده و نمی رساند. خود جمهوری اسلامی بعنوان یکی از طرفهای این ماجرا جنگ افروزی میکرد و آمریکا را تحریک میکرد، در عوض از نفس تهدید و حمله نظامی آمریکا توجیهی میساخت برای گسترش سرکوب و اختناق و ارعاب ییشتر در جامعه و انداختن اوباش اسلامی به جان مردم.  "اتهام نوکر" آمریکا کافی بود کسی را پای اعدام ببرد. در این دوره هم هر دو طرف ممکن است به هم چراغ سبز نشان دهند، اما با هر "هویجی" که دهن سران جمهوری میگذارند، آنها نیز برای حفظ ظاهر مردم معترض را تحت عنوان طرفداران رابطه با آمریکا، سرکوب و دستگیر و احتمالا اعدام میکنند. در همانحال با هر درجه از رام شدن جمهوری اسلامی، "محور شر" نیز به تدریج تطهیر میشود. در مقابل توده کارگر و دیگر مردم آزادیخواه زیر بغل جمهوری را سفت تر میگیرند. مثل هر جای دیگری مصالح و منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا و دول سرمایه داری بویژه دول غربی ایجاب میکند که مقدم جناحهای "خوش خیم و بدخیم" اسلامی، اوباشی که خون مردم ایران را در شیشه کرده اند، گرامی داشته شود. در کل، دم خروس قلابی "حقوق بشر آمریکائی" و "دمکراسی آمریکائی"  بیرون میزند.

نه جنگ طلبی بوش و نه سیاست تعامل اوباما با جمهوری اسلامی در جهت مبارزه و منافع طبقه کارگر و مردم معترض به جمهوری اسلامی نیست، علیه آن است. یکی با تهدید نظامی شیرازه مدنی جامعه ایران را نابود میکرد، این یکی با "تعامل" سنگینی لاشه جمهوری اسلامی را بر گرده طبقه کارگر و دیگر مردم آزادیخواه در ایران سنگین تر و قابل توجیه تر میکند. باید دست رد به دخالت آمریکا در مسائل ایران زد، باید روی ریاکاری و جنایتکاری هر دوی  اینها تف انداخت. باید هر نوع محاصره اقتصادی و یا "مشوقه اقتصادی" را محکوم کرد. این وسط آنچه که تعیین تکلیف میکند و به ماشین سرکوب و کشتار و استثمار و در یک کلام توحش اسلامی سرمایه خاتمه میدهد، طبقه کارگر و دیگر اکثریت مردم زحمتکش و آزادیخواه در ایرانند. باید برای این نیرو جمع کرد و متشکل شد. واضح است همراه این مساله جریانات راست اپوزیسیون بورژوایی شروع به عوام فریبی و کشاندن مردم پای این یا آن جناح رژیم طرفدار رابطه با آمریکا و غرب خواهند کرد. این تقلاهای عوام فریبانه را باید افشاء و طرفداران آن را باید منزوی کرد. 

***