-- Logo ---->

انتفاضه در شهر مالمو ـ سوئِد!

مصطفى رشيدى

عکس برگزارى نماز جمعه ٢١ دسامبر،  در روى چمنهاى کنار خيابان، يکى از تصاوير مربوط به يک هفته ناآرامى در محله Herrgården شهر مالمو در جنوب سوئِد بود. بخش اصلى  صف بيست نفره و چند نفره نمازگزاران را کودکان و نوجوانان (پسر)  زير شانزده سال تشکيل ميدهند. پس از پايان نماز، چهره شناخته شده اى از نهاد فرهنگى اسلامى مربوطه در ميان تعداد کثير خبرنگاران اعلام ميکند که ناآرامى ها ادامه پيدا نخواهد کرد. خشنودى پليس و مقامات ادارى درست باندازه نگرانى عميق تاکنونى شان توى چشم ميزند.

پانزدهم دسامبر و با تخليه مسجد محله توسط پليس و بيرون راندن جوانانى که در آن به نشانه اعتراض قريب سه هفته بست نشسته بودند، ناآرامى ها را دامن زد. اين ناآرامى ها نفس را در سينه پليس و مقامات ادارى حبس کرد. بيلان دهها اتوموبيل سوخته، بمبهاى دستى و سنگ پرانى به سمت اتومبيلهاى دولتى، گستردگى و سازمانيافتگى درگيريها و ناتوانى آشکار پليس در مقابله با گروههاى جوانان محله دلايل روشنى بر نگرانى پليس را توضيح ميدهد. اين ناآرامى ها بسرعت توجه کل جامعه را بخود معطوف ساخت. در رسانه ها لقبهاى مختلف را بخود اختصاص داد، شورش جوانان، عصيان، گروههاى افراطى، گروههاى خرابکار حرفه اى، دستجات نوجوانان افسار گسيخته از دست والدين لاابالى را از جمله ميتوان در ميان اين القاب بياد آورد.  "انتفاضه" لقبى بود که خود نوجوانان محله از آن استفاده کردند.  امروز و با فروکش درگيرى ها و آرامش نسبى، بيش از هر کس انواع گروههاى اسلامى در جلوى صحنه مشغول جمعاورى امتياز و کسب موقعيت بهتر است که بچشم ميخورند. 

گتوهاى مهاجر نشين يک واقعيت اجتماعى رسمى در سوئِد تبديل شده است. اين محلات زمانى به درصد بالاى ساکنين مهاجرين و فرهنگ در همجوش متلون مشخص ميگشتند، همزيستى "فرهنگ اصيل شرقى" در دل تمدن مدرن غربى قند در دل جامعه شناسان نيمبند آب ميکرد. اين دوره خيلى زود سپرى گشت. بجاى جامعه شناسان، اين محلات سالهاست که  عمدتا به مشغله دستگاه پليس تبديل شده اند.  امروز معيارهايى از قبيل سطح بالاى بيکارى، سطح نازل مدارس و امکانات و تفريحات کودکان و نوجوانان، سطح پايين امکانات اجتماعى، تبعيض و تحقير واقعيات سرسخت و گريز ناپذير اين محلات بحساب ميايد. يک فاکتور ديگر را نيز بايد به مشخصات اين محلات اضافه کرد، آنهم "مساجد زيرزمينى" است. مساجدى که در مکانهاى متروک، زير زمين و يا انبارى ساختمانهاى مسکونى در اين محلات بساط خود را پهن کرده اند.  گتوهاى مهاجر نشين، کمبودها و تبعيضاتش، يک پديده اتفاقى نيست، شورش و نارضايتى و انواع مخاطرات اجتماعى در آن غير منتظره بحساب نميايد. مساجد زيرزمينى و کارکرد آنها به يک بخش "طبيعى" از اين پديده تبديل گشته است. در مورد وقايع محله Herrgården از فقر و تبعيض و نارضايتى و عصيان بسيار گفته شد. در اين ميان  مسجد زيرزمينى محل بود که در مرکز رويدادها و کشمکشها قرار گرفت. براى هر کسى که چشمى براى ديدن حقايق داشت  اين رويداد در عين حال گوياى بليه اسلام سياسى هم بود که تمام ساکنان، و بخصوص جوانان را هدف گرفته است.

نود و شش درصد ساکنين محله Herrgården را خارجى ها تشکيل ميدهند. تنها ١٨ درصد از اين ساکنين از نوعى شغل برخوردارند. قريب شصت درصد از نوجوانان اين محله مدرسه را بپايان نميرسانند. سطح و کيفيت آپارتمانها و خيابانها و امکانات بهداشتى و امثالهم با هيچ معيار رسمى جامعه قابل قياس نيست. اين محله در دل منطقه بزرگتر Rosengård  و با همين مشخصات جاى گرفته است. محلات مشابه در حاشيه شهرهاى  ديگر دست کمى از اين محله ندارند. نقطه مشترک ديگر اين محلات، مسجد و چرخانندگان آنست. اتاقکى براى کمک به درس و مشق کودکان، اتاقکى با يک ميز پينگ پنگ و يا ابزار تفريحى ساده براى نوجوانان، و اتاق ديگر براى نماز و قران و بحث و تبادل نظر. در محله Herrgården، در مدت شانزده سال مسجد مربوطه به عنوان تنها محل تفريحى و روابط اجتماعى نوجوانان جاى خود را باز کرده است. اين محل و گردانندگانش عصاى دست والدين براى تربيت فرزندانشان عمل کرده است. اين مسجد عملا فونکسيونهاى متعدد ديگر اجتماعى را براى تسهيل زندگى "براداران و خواهران مسلمان" بخود جلب کرده است. اما نکته اساسى اينستکه فعاليت اين مساجد روى پاشنه يک عمل خير بدون چشم داشت و براى جميع مسلمانان گرفتار در غربت نچرخيده است.  درگيرى هاى خيابانى پنج روزه در شهر مالمو تنها عصيان و يا "انتفاضه" خودبخودى جوانان براى دفاع از "تنها محل سرگرمى" خودشان نبود. کسى در سازمانيافتگى اين درگيريها و پيامدهاى امروز و فرداى آن ترديدى بخود راه نميدهد.

از سالها قبل مسجد محله Herrgården بعنوان مرکز فعال يکى از سياه ترين جريانات اسلامى (شعبه وهابيون اسلامى و وابسته به شعبات طرفدار عربستان سعودى) براى پليس، مقامات ادارى شناخته شده است. هر ساله و با گذشت زمان و پابپاى محبوبيت آن در ميان ساکنان محله، اين مسجد به مرکزى براى اعمال مقررات مذهبى افراطى اسلامى در کل محله تبديل شده است. از طرف اين مسجد دختران و زنان براى پوشش اسلامى تحت فشار بوده اند، با فشار همين مسجد ادارات کمون مجبور به تعطيل کردن جشن سالانه تابستانى در محله گشته اند، فشار مسجد در کريدورهاى اداره اجتماعى و حتى درمانگاه محل براى کارکنان از جنس مخالف براى مراجعان زن و مرد به يک دردسر جدى تبديل شده است. کودکان و نوجوانانى که خارج از دايره نفوذ والدينشان بعنوان خدمه و پليس اسلامى ظاهر گشته اند، از مدتها قبل خود را نمايان ساخته بود. امروز چند صد نفر از همان کودکان و نوجوانان از طرفى براى دفاع از يک "امکانات واقعى" خود صف بسته اند و از طرف ديگر بمثابه مهره ابراز قدرت يک نهاد فوق ارتجاعى مذهبى مورد بهره بردارى قرار گرفته اند. هر دو وجه اين حقيقت را پليس و مقامات و صاحبان جامعه ميدانند. خود اين مراجع در بوجود آوردن اين وضعيت شريک بوده اند و شرم آورتر اينستکه امروز براى خاموش کردن بقول خودشان "ناآرامى ها" باز هم به تداوم وضعيت تاکنونى و در توافق با همان نهادهاى مذهبى پناه آورده اند.

وجود و پاگرفتن اين مساجد و بنيادهاى مذهبى در يک شکاف واقعى در جامعه سوئِد ممکن شده است. گتونشينها يک بخش از کارکرد اين جامعه و در جهت ايجاد شهروندان کم خرج تر است. ساکنان درجه دو در تمام شئونات حاصل اين سياست است. اين حفره يک ميدان واقعى براى ريشه دواندن اسلام سياسى فراهم آورده است. اين جريان مثل هميشه و مثل همه جاى دنيا روى ويرانه فقر و سرخوردگى انسانها سرمايه گزارى کرده است. مساجد زيرزمينى محلى براى تجمع و ارتباط و مساعدت جمعى شکل ميگيرد  و بزودى بعنوان ابزار اعمال قوانين الهى دست خود را بر روى زندگى مراجعين و ساير ساکنان دراز ميکند. اين مساجد و چرخانندگانشان از کمکهاى دلسوزانه براى کمک داوطلبانه به درس و مشق کودکان خانواده هاى مهاجر شروع کرده و پس از مدت کوتاهى بعنوان طرف حساب ادارات در زمينه آموزش و پرورش "مناسب" براى کودکان مدعى ظاهر گشته اند. جالب اينجاست که کمکهاى داوطلبانه ديروزشان شامل تکاليف و مشق خانه بود، و مشاورت امروزشان بيکباره روى لزوم جدا سازى دختران و پسران تاکيد دارد!

ابعاد بزرگ چشم پوشى و همگامى  و سازش مقامات ادارى با اين جريانات اسلامى صداى اعتراض بسيارى را بلند کرده است. در اين ميان اما اعتراضاتى از قبيل اعتراض جريانات راسيستى مبنى بر ساده لوحى مقامات در مقابل اسلاميون، محلى از اعراب  ندارد. بر عکس همراهى آگاهانه مقامات با جريانات اسلامى مبتنى بر يک سياست آگاهانه و حساب شده است. مسجد و اسلاميون نعمت خداداده و طبيعى و ارزانى هستند که قرار است افسار جامعه خودى مسلمان را بدست بگيرند. کمکهاى درس و مشق به کودکان براى اداره دولتى دقيقا در ادامه صرفه جويى در زمينه ها آموزشى است.  تجمع جوانان در مسجد نيمه مخروبه دقيقا در ادامه صرفه جويى در زمينه هاى پرورشى نوجوانان جامعه جا ميگيرد. در ادامه همين راه، ادارات دولتى با کمال ميل مسجد محله و "توصيه هاى اصيل اسلامى" را بعنوان طرف حساب خود انتخاب ميکند.

درگيرى هاى خيابانى در منطقه مهاجرنشين شهر مالمو به هر بهانه اى که آغاز شده بود، اما از زمينه و ظرفيت بسيار بالايى براى گسترش در ميان جوانان و مردم برخوردار بود. سابقه کافى، تلنبار بزرگى از نارسايى و نارضايتى از قبل مهيا گشته بود. نگرانى از همين زمينه ها و درس از شورشهاى مشابه باعث شد که پليس، بقول خودشان، از اعمال خشونت بيش از اندازه پرهيز کند. بنظر ميرسد در ادامه مذاکرات مقامات ادارى و پليس از يک طرف و جريانات اسلامى از طرف ديگر "راه حل" مطلبوعى بدست آمده است.  پليس به نفع گشتهاى بزرگسالان متشکل از اعضاى نهادهاى اسلامى کنار کشيده است، و در عوض قول مساعد براى مکانى مناسب براى مسجد قبلى در آينده نزديک را کسب نموده اند! در پايان يک هفته از ناآرامى،  موسسه مذهبى ابن الرشد، و چند نهاد اسلامى ديگر صحنه چرخان بجا مانده اند، مباحثات نارسايى هاى اجتماعى کمتر بگوش ميرسد، وعده اى در ايجاد مراکز آموزشى و فرهنگى و ورزشى در ميان نيست در عوض جوانان به مسجد بزرگتر آينده حواله داده ميشوند!  ميشد انتظار داشت که پليس و مقامات ادارى با صدمات ناشى از چند روز جنگ خيابانى، در شناخت بيشتر از جريان اسلامى درس عبرت گرفته باشند و در سرنوشت جوانان محله بخود بيايند؛ اما برعکس باران رحمت از تمجيد و تشکر نسبت به اسلاميون سرگرفته شده است!

بيش از نيمى از ساکنان گتوهاى مهاجر نشين را جوانان زير بيست سال  تشکيل ميدهند. توقعات اين جمعيت و  نارضايتى و عصيان اين جوانان را کسى نخواهد توانست لگام بزند.  سرنوشت بهتر براى اين جوانان روى دوش اين جامعه، والدينشان و روى وجدان آگاه جامعه سنگينى ميکند. به اين منظور بايد  با  دولت و سياستهاى بشدت طبقاتى و تبعيض آلود در افتاد. اما پس از گذشت سالها، اسلام سياسى به نيروى هر چه بزرگتر و پيچيده ترى قد علم کرده است که براى ساده ترين زندگى انسانى نميتوان آنرا نديده گرفت. عصيان محله Herrgården براى همه انسانها و مراجع آگاه جامعه يک زنگ خطر جدى ديگر در مقابل پديده اسلام سياسى در گنداب گتوها در دل اروپا بود.

 

٢٣ دسامبر ٢٠٠٨