هدف سفر خاورمیانه ای بوش:

مساله فلسطین یا ایجاد جبهه در برابر جمهوری اسلامی؟

مصاحبه پرتو با فاتح شیخ

 

پرتو: بوش به خاورمیانه سفر کرده است. گفته میشود دو هدف دارد. یکی مساله فلسطین و اسراییل و دیگری ایجاد جبهه در برابر جمهوری اسلامی ایران از دولتهای دوست آمریکا در منطقه. به نظر شما کدامیک از این دو در اولویت بوش است. کدامیک از اهمیت بیشتری برایش برخوردار است؟ 

 

فاتح شیخ: قطعاً دومی. مساله فلسطین همیشه در سایه مهمترین مسائل جاری منطقه بوده و امروز هم مشخصاً در سایه کشمکش آمریکا و رژیم ایران بر سر آینده عراق و منطقه قرار گرفته است. این از سر ضعف جنبش فلسطین در قیاس با قدرت اسرائیل نیست، آنقدر که از سر موقعیت هر دو در منطقه است. کمی توضیح شاید به درک پیچیدگی امروز مساله کمک کند: نه اسرائیل و نه فلسطین هرگز روی پای خود موجودیت مستقل نداشته اند. موجودیت اسرائیل و توسعه طلبی و قلدری نظامی تا به امروزش، امتداد سیاستهای امپریالیستیِ ای است که حدود یک قرن است انگلیس و فرانسه و بعداً آمریکا در مقابل مدعیان جهانی و منطقه ای خود در خاورمیانه اعمال میکنند. آن طرف هم جنبش فلسطین بخشی از ناسیونالیسم عرب منطقه بوده، با فراز و فرودش بالا و پائین رفته، با چپ و راست شدنش به چپ و راست چرخیده و با تقسیمش به رگه های مختلف، تکه پاره شده است. ناسیونالیسم اخص فلسطینی در این ١٥ سال حکومت خودگردان ساحل غربی و غزه پا گرفته، و به تاثیر از تحولات منطقه به دو جناح ملی پرو-غرب فتح و "ساف"، و اسلامی پرو-ایران حماس و جهاد، تجزیه شده است. حرکتی که آمریکا با کنفرانس آناپولیس شروع کرده و دارد تعقیب میکند، دادن چشم اندازی به حل مساله فلسطین در مقابل گرفتن حمایت دولتهای عرب متحد خود در مقابله جاریش با ایران و ایجاد محور اتحادی در برابر آن است. روز قبل از این سفر، بوش در واشنگتن با رئیس جمهور ترکیه دیدار کرد. دو طرف مهر تایید مجدد بر همپیمانی استراتژیک خود در ارتباط با مسائل منطقه بخصوص عراق زدند. در مورد کشمکش هسته ای هم بوش تایید میانه روانه ای از رئیس جمهور ترکیه گرفت. در عوض پای قراردادی برای کشیدن لوله نفت و گاز از عراق به ترکیه امضاء گذاشت که بر اساس آن ترکیه علاوه بر سهیم شدن در آینده سیاسی و منافع اقتصادی عراق، با رهائی از وابستگی به گاز ایران، برای شرکت در محور مورد نظر آمریکا در منطقه در برابر رژیم ایران آماده تر میشود. هدف این بده بستان بوش با بزرگترین همپیمان خود ترکیه، در کنار دیدار از سران دولتهای عرب متحدش، ایجاد آرایش جدیدی در منطقه حول سیاستهای آمریکا و مقابله اش با رژیم ایران در عراق و جاهای دیگر است. تحرک بخشیدن به مساله فلسطین هم برای بوش از این منظر ارزش مصرف دارد، گرچه خود حل مساله فلسطین و تقویت موقعیت محمود عباس هم در این شرایط به نفع آمریکاست.    

 

  پرتو: بوش در این دیدار از اشغال فلسطین توسط اسراییل حرف زده و خواهان متوقف کردن شهرک سازیهای جدید و برگرداندن سرزمینهای اشغالی به فلسطینی ها شد. حتی میگوید باید به آوارگان فلسطینی غرامت پرداخت شود. چقدر این اظهارات بوش برای خوشایند دولتهای عرب دوست آمریکااست؟ و با توجه به سابقه مساله و در مدت کوتاهی که برای بوش باقیمانده آیا چشم انداز صلح در چارچوب آنچه که او میگوید وجود دارد؟

 

فاتح شیخ: بی شک پشت این "کلمات" بوش چرخشی هست. راهی جز این نداشت. با حمایت نامشروط از اسرائیل تشکیل دولت فلسطین را هشت سال طبق تقویم قرارداد اسلو و سه سال طبق تقویم "نقشه راه" خودش عقب انداخته است. به زبان آوردن چهار کلمه نامطبوع برای اسرائیل، بخاطر جلب نظر محمود عباس و دولتهای عرب با خدمات استراتژیکش به اسرائیل قابل مقایسه نیست. جایگاه اسرائیل برای پیشبرد استراتژی میلیتاریستی آمریکا و امپریالیسم غرب خیلی بالاتر از جایگاه عربستان و مصر و اردن و شیخ نشینهای خلیج است. اما امروز توازن قوا هم به نفع جمهوری اسلامی و هم به نفع درجه ای استقلال عمل دولتهای عرب بهم خورده است. بوش ناچار از قدری کوتاه آمدن در برابر آنهاست. ناچار از کمی خم شدن به طرف حل دیرشده مساله فلسطین است. و الا آنها به طرف رژیم ایران خم میشوند و کار آمریکا در خاورمیانه زارتر خواهد شد. بوش مایل است قدری به اسرائیل فشار بیاورد. اختلاف معینی دارند. بوش که با انتشار گزارش سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و نیز به دلایل دیگر، به این زودی قادر به زدن ضربه نظامی به ایران نیست، با استفاده مقطعی از مساله فلسطین به حساب اسرائیل، قصد دارد رژیم ایران را منزوی کند. اسرائیل اما همچنان بر حمله نظامی به ایران تاکید میکند. برجسته ترین نقطه دیدار اخیر بوش از اسرائیل، تلاش اهود باراک در ارائه "اسناد و مدارک"! برای قانع کردن بوش به این مساله بود که گزارش سرویسهای اطلاعاتی آمریکا در ماجرای هسته ای ایران واقعی نبوده و رژیم ایران مشغول ساختن بمب اتم است. اظهارات بوش چه در مورد اشغال و چه در مورد شهرک سازی حداقلی است که میبایست قبل از دیدار با روساء و شیوخ عرب بر زبان بیاورد. راجع به "چشم انداز صلح" در فلسطین در مدت باقی مانده برای بوش، همه شک دارند. اما اجبار به تن دادن به حل مساله فلسطین و فشار آوردن به اسرائیل برای آمریکا یک اجبار واقعی است. دور نیست کلید حل این مساله باز در دست یک رئیس جمهور دمکرات قرار گیرد. قطعاً تا انتخابات رئیس جمهور جدید آمریکا در نوامبر امسال، مچ فشار دادنهای متقابل آمریکا و اسرائیل ادامه خواهد داشت. اگر دمکراتها برنده شوند، احتمال تشکیل دولت فلسطین بالا خواهد رفت. اگر هم در این فاصله حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل به ایران صورت گیرد، پیامدهای آن، ازجمله در مورد مساله فلسطین، قابل پیش بینی نیست.           

 

پرتو: بوش در این سفر به کشورهای کویت، بحرین، امارات متحده، مصر و عربستان میرود. اینها از کشورهای دوست امریکا محسوب میشوند و هر کدام نیز اهدافی را در منطقه از جمله در فلسطین و عراق تعقیب میکنند. مساله فلسطین به کنار، آیا بوش موفق خواهد شد جبهه ای از متحدینش را علیه ایران در منطقه ایجاد کند؟

 

فاتح شیخ: بعید است بوش در این سفر موفق به ایجاد جبهه ای از متحدانش علیه ایران شود. این دولتها هم یاد گرفته اند و هم امکان آن را دارند که در این قبیل موارد بیشتر احتیاط کنند. تنها موفق خواهد شد مانع نزدیکتر شدنشان به ایران بشود. در مورد ترکیه فی الحال این هدف حاصل شده است، نه فقط با تلاش آمریکا بلکه بخاطر منافع خود دولت ترکیه در عراق و منطقه و تقابل ناگزیرش با رژیم ایران. ترکیه یک بار در دهه نود قرن بیست در رقابت با رژیم ایران بر سر گسترش نفوذ در کشورهای قفقاز و آسیای میانه برنده شد اما روسیه در سالهای اخیر موفق شده آنها را مجددا به خود نزدیک کند. اکنون ترکیه با تکیه به قدرت نظامی اش میتواند از فرصتی که با بن بست استراتژی آمریکا برای شریک شدن در سرنوشت عراق و فعالتر شدن در خاورمیانه به دامنش افتاده است، استفاده کند. این فاکتور، ترکیه را به مقابله ناگزیر با رژیم ایران و تجدید و تحکیم همپیمانی اش با آمریکا سوق داده است.

پرتو:  آیا  هدف ایجاد جبهه ای علیه ایران در خاورمیانه ، به معنی کنارنهادن کامل گزینه جنگ از جانب دولت امریکا در رابطه با ایران است؟ آیا استراتژی امریکا در منطقه تغییر میکند؟

فاتح شیخ: ایجاد جبهه علیه ایران بهیچوجه به معنی کنار گذاشتن گزینه جنگ توسط آمریکا در رابطه با ایران نیست. برعکس، میتواند تسهیل کننده آن باشد. دستکم به معنی خنثی شدن یا تخفیف مخالفت دولتهای عرب و دولت ترکیه با حمله آمریکا به ایران است. این گزینه روی میز هست حتی اگر دمکراتها ریاست جمهوری را بگیرند. آنچه مانع دست بردن بوش به این گزینه است، فاکتورهای استراتژیکتری در عرصه رقابت قدرتهای امپریالیستی با استراتژی میلیتاریستی آمریکا و تبدیل خود به ابرقدرت یگانه و یکه تاز جهان است. آمریکا از این زاویه ناگزیر است استراتژی خود را تغییر دهد. اما این تحول یکشبه نیست. بوش به ظاهر هم شده زیر بار این ناگزیری و تغییر نمی رود و مسلماً آن را به رئیس جمهور و دولت جدید (به احتمال زیاد دمکرات) پاس خواهد داد. شیفت این مقطع هم شبیه مقطع پیروزی بیل کلینتون بر جورج بوش پدر، با ناگزیری هیات حاکمه آمریکا به ایجاد "تغییر" ارتباط دارد. این روزها هر دو کاندید رقیب حزب دمکرات، هیلاری کلینتون و باراک اوباما، هر دو مانند بیل کلینتون بر شعار "تغییر" با مارجینالی از تفاوت تاکید میگذارند. اینکه بوش تغییر را به دامن جانشین خود پرتاب میکند به این معنی نیست که تصمیم به حمله نظامی به ایران را هم به دولت جدید واگذار کند. اتفاقا به دلیل اینکه رئیس جمهور بعدی را به درجه ای به ادامه کمابیش همین استراتژی میلیتاریستی با کمترین تغییر ناچار کند، ممکن است در همین ماههای باقیمانده از ریاستش، با خنثی کردن موانع، گزینه حمله به ایران را متحقق کند. یا بر اثر حمله اسرائیل به ایران و به بهانه "دفاع از خود" و "دفاع از متحد استراتژیک خود" وارد جنگ شود. رودرروئی این هفته قایقهای ایران و ناوگان آمریکا در تنگه هرمز نشان داد که هر اتفاقی میتواند ضامن انفجار را خارج کند و کابوس جنگ را به واقعیت هولناک جنگ بدل سازد.