تاج و تخت بر شانه های لرزان شاهزاده
در حاشیه اظهارات آقای رضا پهلوی
ثریا شهابی
شیف اخیر جهت گیری دولت های اروپایی در مذاکرات و گفتگو با دولت ایران به دیدار و گفتگو با آقای رضا پهلوی، طرح یک بسته سیاسی از طرف اروپا در مورد رابطه با ایران، میتواند یا یک اقدام منفرد باشد یا آزمون خطاهایی از جانب دول اروپایی، برای شروع تغییر سیاست در قبال حکومت ایران و در قبال اپوزیسیون آن.
این نوشته در مورد علت این دیدارها و محتوای بسته سیاسی مورد نظر اروپا نیست. این جنبه از گفتگوی دول اروپایی با آقای پهلوی را میتوان جداگانه بررسی کرد و قضاوت قطعی در این مورد، امروز احتمالا کمی زودرس باشد. در این مطلب به محتوای اعلام مواضع و جهت گیری های آقای پهلوی بپردازیم، کاری که میتواند در بررسی تغییر احتمالی جهت گیری دول اروپایی نسبت به ایران هم کمک کند.
"بايد گذشته را پشت سر گذاشت و به اتفاق برای برقراری يک دموكراسی نوين منطبق با اصول و خواست جمعيت جوان ايران تلاش کرد".
این نقل قولی است از آقای رضا پهلوی که اخیرا پس از حضور او در مجلس عوام بریتانیا و پارلمان اروپا، بعنوان فشرده موضع گیری سیاسی او منعکس شده است. این جمله بیش از اینکه رو به مردم ایران داشته باشد رو به سلطنت طلبان، دولت بریتانیا و دول اروپایی دارد که نسبت به شانس احیای سلطنت در ایران بی اعتمادند.
بیائید ما هم اینجا گذشته و درسهایش را به میان نکشیم، برای تفاهم بیشتر امروز، " گذشته" را پشت سر گذاشه شده فرض کنیم! به صداقت ادعاهای امروز آقای پهلوی اعتماد کنیم، بپذیریم که ایشان خیال ندارد راه پدر و پدر بزرگ و سایر سلسله شاهان در ایران را دنبال کند. بپذیریم که آنچه که آقای پهلوی برای آینده ایران میخواهد، ترقی، سکولاریسم و دمکراسی است و ایشان همانگونه که امروز میگوید به هرآنچه که مردم ایران در این راستا انتخاب کنند، گردن میگذارد.
اجازه بدهید سنگینی اختناق آریامهری، مراسم احترام اجباری رعیت مابانه "ملت"نسبت به عکس و فیلم "اعلیحضرت" حتی در سینماها و تفریح گاههای عمومی، زدن چوب حراج به حرمت و منزلت شهروندان و معامله آن با مدالهای بلاهت در مراسم شرفیابی های شاهانه، را فراموش کنیم! سانسور، ساواک، ترس، کمیته مشترک، شکنجه و زندانی سیاسی و اعدام مخالفین را فراموش کنیم. پای آن گذشته را به میان نکشیم که در مقابل اقیانوس عظیم برکات جنایات فاشیستی دو دهه حکومت اسلامی، آن گذشته قطره کوچکی بنظر میرسد.
به امروز آقای پهلوی، سیاست ها و موضع گیریهایشان نگاهی بیاندازیم. ما هم معتقیدم رضا پهلوی شریک آنچه پدر و پدربزرگش کردند، نیست. او را روی پای خودش و پلاتفرم و برنامه سیاسی خودش امروز باید قضاوت کرد.
آقای پهلوی میگوید طرفدار یک نظام سکولار و پارلمانی مبتی بر دمکراسی است و شکل جمهوریت یا پادشاهی برای او فرقی نمی کند و ایشان به هرآنچه که مردم بخواهند تن میدهد. این موضع برای کسی و مقامی که بدون هیچ انتخاب آگاهانه، بدون کمترین تصمیم و تلاش شخصی، از بدو تولد برای یک مقام سیاسی و حکومتی و بالاترین آن، یعنی برای احراز مقامی شاهی، توسط پدرش کاندید شده است، موضع سخاوتمندانه ای بنظر میرسد.
اعلام اینکه آقای پهلوی اصرار خاصی بر بازگرداندن پادشاهی به ایران ندارد برای کسی که میخواهد جنبش مشروطه سلطنتی و ناسیونالیستی در ایران را رهبری کند، موضع ضعیفی است و برای مخالفین سلطنت "جذاب" بنظر میرسد. تا جایی که "جذابیت" آن برخی از شخصیت های سیاسی را تحت تاثیر قرار داده است و مثلا آقای حسین لاجوری در نامه اخیرشان به "شاهزاده رضا پهلوی" به مناسبت روز تولد "شاهزاده" وظایف تاریخی مهمی بر دوش آقای پهلوی گذاشته اند!
آقای پهلوی میگوید. بقول خودش "جريانات او را وادار کرد وارد صحنه سياست شود" و ایشان "پس از فوت پدر" وادار شده اند که وارد صحنه سیاست در ایران شوند. آقای پهلوی نه همچون بسیاری از مخالفین جمهوری اسلامی و "عوامی" که جریاناتی مثل فقدان عدالت در جامعه یا وجود فقر و تبعیض و نابسامانی های اجتماعی و شکاف طبقاتی آنها را "وادار میکند وارد صحنه سیاست شوند" و بعنوان اپوزیسیون فعالیت سیاسی کنند، بلکه "پس از فوت پدر" برای انجام کاری وارد صحنه سیاست شده اند. بدور از همه تعارفات، خود آقای پهلوی هم میدانند که ایشان میراث پدر برای احیای پادشاهی را تحویل گرفته اند، هرچند که امروز اشتهای چندانی در ابراز آن نشان نمی دهند. ایشان حتی در کمال "سخاوت" اعلام کرده اند که ایران قانون اساسی جدیدی بر مبنای بیانیه جهانی حقوق بشر لازم دارد. یعنی اینکه حتی تعهد پادشاه به قانون اساسی مشروطه هم الزامی نیست. بی دلیل نیست که ناسیونالیسم پروغرب، سلطنت طلبان و جریان مشروطه خواه سرنگون شده در انقلاب 57، به آقای پهلوی به خاطر این "مواضع ضعیف" بی اعتماد هستند.
آقای پهلوی میگوید "شکل حکومتی" چندان تعیین کننده نیست. بنظر میآید که خود خوب میدانند که بسیار بعید بنظر میرسد که مردم ایران، پس از خلاصی از حاکمیت اسلام و پس از تجربه دو انقلاب مشروطه و ضددیکتاتوری، اگر آب و نانشان را کسی گرو نگرفته باشد و به اختیار رای بدهند که بعد از خلاصی از فیضیه و امام و ولایت فقیه، بر فراز سرخود و خانوادهایشان خاندان سلطنتی بنشیند. آقای پهلوی به نوع پادشاهی کشورهای اسکاندیناوی اشاره میکند. واقعیت این است که اگر در دانمارک و سوئد و انگلستان پادشاهی که بازمانده عصر ارباب - رعیتی و اشرافیت فئودالی است هنوز برجا است، به این خاطر است که این حکومت ها از تیر رس انقلابات بورژوایی، ضدپادشاهی و ضدفتودالی رسته اند و به درجه زیادی خود را بر مقتضیات روبنای جامعه سرمایه داری امپریالیستی منطبق کرده اند. احیای سلطنت در یک کشور در خاورمیانه، کشوری که دو انقلاب ضد دیکتاتوری اش، مشروطه و انقلاب 57، به شکست کشیده شده و توسط همان پادشاهان سرکوب شده است، پروژه عقیمی است. احیا سلطنتی که تاریخا به ضرب و زور ارتشهای انگلیس و آمریکا و کودتای ارتش، سرپا مانده بود، به سادگی و به رای مردم، شوخی است. بی باوری خود آقای پهلوی به پروژه احیا شکل حکومت سلطنت پادشاهی از همین واقعیت سرچشمه میگیرد. آقای پهلوی آنقدر واقع بین هست که تا امروز هنوز" در تبعید تاجگذاری" نکرده و خود را "شاه در تبعید" نمی خواند. واقع بینی که سکت مذهبی چون مجاهد با رئیس جمهور و کابینه در تبعیدش از آن فرسنگ ها دور است. آقای پهلوی احتمالا میدانند که سلطنت یکبار سرنگون شده توسط یک انقلاب در ایران را نمی توان دوباره با هیچ سریشم دمکراسی و حقوق بشری به مردم ایران قبولاند. این را دولت های اروپایی هم به سختی باور میکنند. از شکل حکومت بگذریم و به محتوی سیاسی آلترناتیو آقای پهلوی بپردازیم.
آقای پهلوی میگوید " طرفدار يک نظام دموكراسی پارلمانی سكولار" است. سکولاریسم پدیده ای است که ماهیتا تناقضی با حاکمیت جریانات ناسیونالیست، سرمایه داری و طبقه اش ندارد و در برخی از کشورهای غربی به درجه زیادی تثبیت شده است. و آن عبارت است از جدایی مذهب از دولت و کوتاه شدن دست مذهب از آموزش و پرورش، حذف عناوین مذهبی از هویت شهروندی مردم، و لغو تمام قوانینی که منشا و ارجاع مذهبی دارد. بعلاوه و مهمتر سکولاریسم یعنی آزادی نقد مذهب و بی مذهبی و قطع کامل حمایت مادی و معنوی دولت و نهادهای دولتی از دستگاه مذهب و تبدیل نهادهای مذهبی به بنگاههای خصوصی قابل حسابرسی. بنگاههایی که مالیات میپردازند و موازین کار همه بنگاههای تجاری و خصوصی بر آن حاکم است.
سکولاریسم یعنی از فردای به قدرت رسیدن فرضی آقای پهلوی، در مدارس هیچ مذهبی تدریس نخواهد شد! مذهب رسمی در کشور وجود نخواهد داشت و مسلمان بودن یا نبودن ایشان بعنوان یک شخصیت سیاسی یا مقام دولتی امر خصوصی خودشان است و به کسی مربوط نیست. یعنی اینکه دولت برای نگاهداری "آستان قدس رضوی" از کیسه مردم خرج نخواهد کرد. یعنی دولت نه تنها ریالی به مساجد و طیف آخوند و منبر و سفره این حضرت و آن پیغمبر و فرستادن مردم به مکه و زیارت این و آن امامزاده، ریالی خرج نخواهد کرد که مساجد را بقول منصور حکمت چون صنتعت دخانیات مشمول مالیات خواهد کرد و دست درازی این نهاد های مذهبی را به حریم زندگی کودکان ممنوع خواهد کرد. حجاب کودکان را ممنوع خواهد کرد. و هرنوع نقد مذهب و اسلام را از گزند فتوای این و آن مقام مذهبی محفوظ نگاه خواهد داشت و مثلا اگر کسی در مورد مذهب کمدی ساخت و یا کاریکاتوری از محمد کشید و موجب خنده و تفریح همگان شد هیچ کس حق تعرض به این فعالیت را به هیچ بهانه ای از جمله بهانه توهین به "مقدسات مسلمانان" ندارد! یعنی آزادی و حقوق برابر همه شهروندان اعم از اینکه مذهب دارند یا ندارند و آزادی نداشتن هرنوع مذهبی و آزادی تبلیغ بی مذهبی به همان میزانی که تبلیغ مذهب آزاد است.
این معنی سکولاریسم است. عنوان سکولار و سکولاریسم بدون معلوم کردن محتوای آن، پوچ و وسیله ای برای گمراه کردن مردم است به حساب نفرت عمیق مردم از اسلام و مذهب در قدرت! امروز آقای خاتمی هم برای مقبولیت دادن به موقعیت اپوزیسیونی خود به خود "سکولار میگوید و در ایران تا دلتان بخواهد آخوند و شکنجه گر "سکولار" ریخته است. آقای پهلوی اگر میخواهد کسی سکولاریسم شان را جدی بگیرد باید امروز که هنوز آلترناتیو سیاسی شان پیروز نشده است سکولاریسمش را در همه جوانب تعریف کند. مردم ایران حق دارند بدانند که سکولاریسم آقای پهلوی از نوع دوخردادی های در حکومت است یا نه؟ سکولاریسم بدون شکافتن محتوای آن، جعبه در بسته ای است که میتوان در آن آقایان خاتمی و خلخالی را هم گنجاند.
در مورد حکومت پارلمانی، آلترناتیو آقای پهلوی بعنوان کاندید شاهی در ایران، برتری بر جمهوری اسلامی ندارد. جمهوری اسلامی از تمام اشکال حکومت های سلطنتی در ایران بیشتر مبتنی بر پارلمان بوده است. به جناچ بندی ها و دعواهای جناج های مختلف در پارلمانهای جمهوری اسلامی در طول حیاتش نگاه کنید! تنها یک فقره از این جناج بندی ها و نزاع جناحها در هرکدام از سلسله های پادشاهی در ایران کافی بود که موجب قتل و کودتا و تاج گذاری و تاج برداری از این سلسله به سلسله بعدی شود. تاریخ پادشاهی ایران مملو از این توطئه های داخلی شاهانه است. پارلمان و پارلمانتاریسم بعنوان "دوای درد بی درمان آزادی" مردم همه جای جهان و بخصوص ایران، امروز بیش از پیش دروغین بودنش را به مردم ثابت کرده است.
پارلمان بدون اینکه معلوم باشد کدام طبقه و حزب سیاسی با کدام برنامه های سیاسی و اقتصادی و مکانیزم های اجرایی در قدرت است، چیز زیادی در مورد محتوای سیاسی حکومت نمی گوید. همانطور که داغ ترین مباحث و تقابل ها و تخاصم های پارلمانی در ایران امروز، نه تنها کمترین بارقه ای از آزادیخواهی و "صدای مردم" را در خود منعکس نمی کند که وظیفه هارمونیک نگاه داشتن سنفونی سرکوب و فقر و خفقان اسلامی را بعهده دارد.
دمکراسی پارلمانی در عالیترین شکل اش، در مهد تولد و پرورش اش در اروپا و آمریکا امروز بر متن بحران اقتصادی سرمایه، خود را رسما و علنا به مدیران بانکها و کارتلهای مالی و بنگاههای اقتصادی تسلیم کرده است و نمایندگان محترم این پارلمانها تند و تند مشغول تصویت طرح های بیکار سازیها و سرازیر کردن پول رفاه و درمان و شغل مردم به سمت جیب گشاد بانکداران و سرمایه داران برای نجات سودآوریشان اند. صحبت از پارلمانتاریسم برای آینده ایران بعنوان نسخه نجات بخش امروز با توجه به تجربه خود جمهوری اسلامی و بر متن اوضاع دمکراسی پارلمانی در آمریکا و اروپا، مستقل از هر تحلیل تئوریکی، شوخی نه، بریشخند گرفتن واقعیات است.
آقای پهلوی در مورد مطلوبیت "احتمالی"، داشتن شاه برای جامعه ای مثل ایران میگوید، این مقام سمبل وحدت ملی بودن در جامعه ای متشکل از اقوام گوناگون است و تلویحا میگوید داشتن شاه این برتری را بر مثلا جمهوریت دارد. به این اعتبار باید فرانسه با دربرگرفتن مردمی با انواع و اقسام مذاهب و بی مذهبان، با وجود جمعیت کثیر فرانسوی های سیاه پوست، از عربستان سعوی یک دست عرب زبان "مسلمان" و ایران زمان محمد رضا شاه و رضا شاه و .. نا متحد تر بوده باشد؟ آیا سوئد دارای حکومت پادشاهی از جمهوری آلمان، "قومی تر" و نا متحد تر است؟ آیا ایران تحت حاکمیت پهلوی از هند "قومی تر و ملون تر" بود و به خاطر داشتن شاه امن تر و متحد تر بود؟ آقای پهلوی "شاهزاده" متولد شده است، سمبل تراشی به بهانه این تولد، برای مردم متمدن ایران مناسب نیست. واقعیت این است که نه ایران جامعه ای قومی است و نه پادشاهی وسیله حفظ "وحدت ملی"! این مقام از پدر به ارث رسیده است به همین سادگی. و عده ای، جنبشی، جنبش بازگرداندن سلطنت برای ا حیا روزهای خوش گذشته خودشان، به آن دخیل بسته اند. این واقعیت ربطی به اعتقادات قلبی و احتمالا آرمانی آقای پهلوی ندارد.
ایشان از پدر "ارثی" برده و "وظیفه ای" تحویل گرفته اند که خودشان چندان اشتهایی برای آن نداشته اند و امروز این موقعیت متناقض طرفدارانش را با مشکل مواجه کرده است. ناسیونالیسم پروغرب ایرانی علاقه ای ندارد یک شاه سلطان حسین دیگری که "برای شاهی تربیت نشده" را، بر تخت بنشاند. با پلاتفرم هم سلطنت و هم جمهوریت هر دو، و "منهم چندان اشتهایی برای شاهی ندارم"، مستقل از امکان یا عدم امکان احیا سلطنت، به هیج جا نمی توان رسید. این برای آقای پهلوی بعنوان یکی از رهبران جنبش ناسیونالیستی پروغرب شانس زیادی برای عروج بدست نخواهد داد.
آقای پهلوی!
شما یا باید حزب سیاسی درست کنید و از مقام "تسهیل کننده جاری شدن رای مردم" چیزی که معلوم نیست چرا مردم باید دربسته آن را به صرف تعلق خونی شما به پدرتان قبول کنند، به مقام یک شخصیت سیاسی شیف کنید و بگویئد برنامه اثباتی تان چی است و برای تحقق آن به چه شکل مبارزه میکنید، یا با سیاست وداع کنید! گفته اید مردم ایران این بار نباید تنها بدنبال "نه" به حکومت براه بیفتند! و باید بدانند چه میخواهند بجای رژیم قبلی بگذارند! گفته فیلسوفانه ای است. این درس را شما هم باید بیاموزید که "نه" شما به جمهوری اسلامی اگر قاطعانه "آری" به یک شکل حکومتی معین و برنامه سیاسی اقتصادی و اجتماعی معینی نباشد، اگر آن را در یک پلاتفرم سیاسی و یک حزب سیاسی متعین نکرده باشید، در نظر مردم هیچ نیست جز "آری" خجولانه تان به حکومت پدر و پدر بزرگتان با تمام خصلت های آن.
آقای پهلوی!
اگر میخواهید در عالم سیاست "پشت به گذشته"، " رو به آینده" دخالت کنید، باید به مردم بگوئید که قانون اساسی پیشنهادی امروزتان چی است؟ مفاد آن کدام است و به چه شکلی مردم را فرامیخوانید که در سازمان شما عضو شوند و در تصمیم گیریها و سیاست هایش دخالت کنند! میگوئید که از زمان مرگ پدرتان مشغول فعالیت سیاسی هستید و با ایران در ارتباط هستید و مشغول فعالیت هایی! مردم ایران حق دارند بدانند که این فعالیت های چی است، چگونه سازمان مییابد و از کجا به کجا رسیده است! آیا شما در خارج یک نهاد پادشاهی تشکیل داده اید؟ نهادی که همچون نهادهای مذهبی معلوم نیست چگونه میتوان در آن بالا و پائین رفت و از حسابرسی مردم در امان است؟ آیا تلاش دارید بالای سر جامعه و مردم و همه احزاب و سازمانها و نهاهای سیاسی، قدرت مافوقی درست کنید؟ نهاد "دفتر شاهزاده پهلوی" چی است؟ چگونه نهادی است، شرط کار در آن چی است؟ روابط کاری و مکانیزمهای تصمیم گیری در آن چگونه است؟ مردم حق ندارند بدانند چه میکنید؟ اگر آری آن را اعلام کنید تا مردم قضاوت کنند و با چشمان باز تصمیم بگیرند!
میتوانید از "بارگاه شاهی" پایین بیایید و همچون مردم متمدن، "مردم عوام" فعالیت و مبارزه سیاسی کنید. باور کنید این متمدنانه تر است و مردم با فکر بازتر مورد قضاوت قرارتان میدهند. دیپلماسی مخفی و اطلاع رسانی قطره چکانی نسبت به سیاست هایتان، با پرچم "شاهانه" برای مردم ایران بنحو زننده ای کم است.
به احزاب دیگر و از جمله حزب حکمتیست نگاه کنید. برنامه این حزب برنامه یک دنیای بهتر را نقد کنید. آلترناتیو خودتان را در مقابل آن مطرح کنید و برای آن نیرو جمع کنید. از مردم بخواهید به سازمان و حزب شما برای تحقق اهداف سیاسی که شما درست میدانید بپیوندند. از حزب حکمتیست بیاموزید که، تصمیم میگیرد سازمانی سراسری بسازد، اسناد آن را در مراجع قانونی تصویب میکند، حزب اش را میسازد، آن را گسترش میدهد، تشکیل نیروی نظامی اش، کمیته های کمونیستی و گارد آزادیش را در ارگانهای حزبی تصمیم میگیرد، به مردم اطلاع میدهد، به سوال در مورد آن جواب میدهد، دوست و دشمن در موردش قضاوت میکنند، آن را تشکیل میدهد و به مردم اطلاع میدهد که چگونه میتوانند آن را تشکیل دهند و فعالیت هایش را به اطلاع مردم میرساند و از جوانان میخواهد آن را تشکیل دهند.
از حزب ما بیاموزید که پیه حمله دوست و دشمن را به جان میخرد و بدون دیپلماسی مخفی نحوه کارکرد اداری و سیاسی خود را بطور علنی و شفاف در اختیار قضاوت مردم قرار میدهد. حزبی که در شرایط اختناق فاشیستی هم در دسترس مردم است. هرکس میتواند عضو آن شود و خود را برای بالاترین مراجع تصمیم گیری و اجرایی آن کاندید کند. این نوع فعالیت سیاسی شایسته مردم ایران است نه "این پا و آن پا کردنهای" شاهانه!
مردمی که در ایران زندگی میکنند و 29 سال است در تمام جوانب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با یک حکومت فاشیستی در سطوح مختلف در نزاع اند، شعور و درک سیاسی و مکانیزمهای قبول کردن و نکردنشان پیچیده تر، پخته تر، بالغ تر و سیاسی تر از آن است که بدنبال این آلترناتیو های دربسته بیفتند. آَقای پهلوی شما برخلاف ادعایتان نه پشت به گذشته که با سرمایه گذشته وارد میدان سیاست شده است و مردم ایران حق دارند شما را به گذشته خاندانتان وصل کنند.
***