ضربه دیگری بر صدارت جهانی آمریکا
مصاحبه پرتو با فاتح شیخ
پرتو: دو هفته است اخبار و تفسیرها راجع به بحران مالی، ، بقیه مسائل دنیا را حاشیه ای کرده است. ماجرا از چه قرار است؟ آخرین خبرهای بحران چیست؟
فاتح شیخ: در گرماگرم بحرانهای اقتصادی، بورژوازی و دولتهایش همزمان با تشدید رقابت برای چاپیدن یکدیگر و دخالت از بالا برای کنترل بحران، مدام دارند تصویر وارونه از آنچه می گذرد به جامعه می دهند، مردم را در جزئیات اخبار و رویدادها غرق می کنند تا ذهنشان را از مشکلات واقعی و سوالات اساسی دور نگه دارند. آنها را با "ذهنیت بحران" (کمربندها را سفت کنید!) بار می آورند، در عین حال نمی گذارند بدانند ماهیت و علت بحران چیست. این جزو تعریف شغلی میدیا، دولتمداران، سیاستگذاران اقتصادی، بانکداران، سفته بازان، و خیل ژورنالیستها و مفسران خدمتگذار سرمایه است؛ همچنین بخش مهم مکانیسم خروج از بحران و آغاز دور جدید انباشت سرمایه بر متن تشدید استثمار طبقه کارگر و بار کردن فقر بیشتر و کار بیشتر بر گرده این طبقه است. در تقابل با این جنگل جنجال و فریب، اولین کار ضروری کمونیستها دادن تصویر واقعی، روشن و عامه فهم از ماهیت و علت بحران، همچنین ویژگی هر بحران خاص در شرایط اجتماعی روز است. با این بحران سوالات مهمی در سطح ماکرو مطرح می شود: دو دهه پس از سقوط سرمایه داری دولتی و گرمی بازار ایدئولوژی "بازار آزاد"، آیا این حجم از دخالت دولت در اقتصاد، خط بطلانی بر افسانه "بازار آزاد" نیست؟ آیا لطمه ای که این بحران به موقعیت آمریکا در اقتصاد جهان زده و می زند، ضربه دیگری به صدارت جهانی آمریکا نیست؟ پروسه تقسیم مجدد جهان، تنش روسیه و غرب، فقدان اتوریته مرکزی در جهان، حتی بصورت چند قطبی، تغییر بالانس قدرتها و غلبه هرج و مرج بر جهان، چه تاثیری بر روند بحران و پیامدهایش دارد؟ ارتباط شرایط اجتماعی جهان امروز، موقعیت طبقه کارگر جهانی، بویژه طبقه کارگر در جوامع پیشرفته، با بحران جاری چگونه است؟ آلترناتیو پرولتری و کمونیستی به این بحران و کل این اوضاع چیست؟ به این سوالات باید پاسخ داد. ابتدا ببینیم آخرین وضعیت چیست.
بحران جاری که بزرگترین بحران بعد از بحران بزرگ ١٩۳٠ توصیف شده، مشخصا با زلزله در وال ستریت بخاطر اعلام ورشکستگی بانک لیمن برادرز (یکشنبه شب ١٥/١٤ سپتامبر) شروع شد. لرزه های زنجیره ای بیشتر در اروپا، ژاپن، روسیه و بقیه دنیا بدنبال آمد. مرکز زلزله هنوز می لرزد؛ بانکهای بیشتری در آمریکا فرو می ریزد. در اروپا همچنین. حمله برای تصاحب شعبه های لیمن برادرز به قیمت ارزان، فروش اجباری مریل لینچ به امریکن بانک، ورشکستگی بزرگترین بانک بیمه آمریکا: ای آی جی (امریکن اینترنشنال گروپ)، تشدید رقابت برای بلعیدن بانکهای ورشکسته، به میدان آمدن دولت و بانک مرکزی آمریکا با نقشه ٧٠٠ میلیارد دلاری، واکنش اولیه مثبت بازار به این نقشه اما موج سریع واکنش منفی بدنبال تردید و تاخیر کنگره برای تصویب آن، جهش بیسابقه ۲٥ دلاری قیمت نفت ظرف یک روز (دوشنبه ۲۲ سپتامبر)، ادامه سقوط بازار سهام در آسیا، اروپا و آمریکا، بزرگترین ورشکستگی بانکی در تاریخ آمریکا (واشنگتن میوچوال WaMu)، سقوط بانک بی اند بی بریتانیا، فورتیس بلژیک، سانتاندر اسپانیا، کشیده شدن بحران مالی به بخشهای دیگر سرمایه (آلیتالیا در آستانه سقوط دربدر دنبال خریدار می گردد، گیر نمی آورد)، اینها فشرده خبری دو هفته ای است که اقتصاد دنیا را لرزاند. اما این دو هفته، مقطع انفجار اخیر این بحران است، شروع آن به ژوئن۲٠٠٧ و بحران اعتبار وام مسکن در آمریکا و انگلیس برمی گردد که سقوط چند بانک بزرگ ازجمله نورترن راک بریتانیا را در پی داشت و دولت انگلیس ناچار شد با اختصاص سرمایه سرسام آوری آن را به مالکیت خود در آورد. با ملی کردن بانک بی اند بی، دومین مورد ملی کردن در بریتانیا ظرف کمتر از یک سال صورت گرفت. هنوز هم باید دید روزهای آینده چه اتفاقات دیگری می افتد. به رغم اینکه نقشه ٧٠٠ میلیارد دلاری آمریکا پس از یک هفته مذاکره دولت و کنگره در آخر وقت یکشنبه قبل از شروع به کار بازارهای بورس در آسیا، قطعی شد، صبح دوشنبه ۲٩ سپتامبر بازارهای سهام در آسیا و اروپا روند نزولی این دو هفته را ادامه داد. سقوط سه درصدی بازارهای بورس انگلیس و فرانسه و آلمان و نیویورک حتی بعد از اعلام قطعی شدن نقشه ٧٠٠ میلیارد دلاری آمریکا، خبر از عمق بحران و برنگشتن "اعتماد" بازار میدهد.
پرتو: منشا و ماهیت بحران اقتصادی سرمایه داری، و علت این بحران خاص چیست؟
فاتح شیخ: بحران اقتصادی، خصلت ذاتی و ناگزیر تولید سرمایه داری است. اما هر بحران خاص به دلایل خاص و در شرایط اجتماعی مشخصی بروز پیدا می کند که باید بر اساس حرکت واقعی تولید سرمایه داری، اعتبار و رقابت در همان شرایط توضیح داده شود. مبنای توضیح، البته همان گرایشهای عام و تضادهای ذاتی تولید سرمایه داری است. بروز بحران یعنی اینکه تضاد ذاتی تولید سرمایه داری در ادامه حرکت تدریجی خود به یک انفجار بالفعل رسیده است. این تضاد ذاتی اینست که گرایش شیوه تولید سرمایه داری به رشد مطلق نیروهای تولیدی بدون توجه به تولید ارزش و ارزش اضافی، با هدف تولید ارزش اضافی و خودافزائی سرمایه در اصطکاک دائم است، رشد بیوقفه نیروهای مولد و بالا رفتن تولید، باعث گرایش نزولی نرخ سود می شود، چراکه نیروی کار محدود است و انباشت سرمایه نامحدود. درنتیجه، نرخ سود دائما گرایش رو به کاهش دارد. این گرایش منشا امکان بحران است. برای جلوگیری از بالفعل شدن این امکان، سرمایه داران و دولتهایشان به عوامل و گرایشهای متقابل چنگ می اندازند ازجمله: ارزان خریدن سرمایه و تکنولوژی، تشدید استثمار و کاهش دستمزد طبقه کارگر، به بازار کار کشیدن جمعیت اضافی و .... با این کارها آنها می توانند کاهش نرخ سود را جبران کنند، ولی نمی توانند خود این گرایش را و درنتیجه امکان بحران را از بین ببرند، امکان بحران و گرایش به کاهش نرخ سود، قانون تولید سرمایه داری است. بحرانهای دوره ای وقتی منفجر می شوند که گرایشهای بازدارنده زورشان به تراکم گرایش نزولی نرخ سود سرمایه نرسد. با اینحال باز سرمایه داری با تکیه به عوامل و مکانیسم هائی که بالاتر اسم برده شد، می تواند بر بحرانی که بروز کرده، غلبه کند و دور دیگری از انباشت سرمایه را آغاز کند. خود بحران دوره ای هم یکی از گرایشهای متقابل با گرایش نزولی نرخ سود و مکانیسم آغاز دور جدید انباشت سرمایه است، البته با این پیامد ناگزیر که بحران بعدی فراگیرتر و سختتر خواهد بود.
بحران جاری از یک سال و چند ماه پیش، مشخصا از ژوئن ۲٠٠٧ با بحران اعتبار وام مسکن در آمریکا و انگلیس شروع شد (credit crunch). با بالا رفتن سریع قیمت مسکن که خود عمدتا حاصل معاملات سفته بازانه در بازار مسکن توسط سرمایه اعتباری بانکها بود، بخش بزرگی از گیرندگان وامها قادر به بازپرداخت وامهایشان نشدند، درنتیجه هم آنها خانه هایشان را از دست دادند، هم بانکها بر اثر وامهای پرداخت نشده با بحران اعتبار مواجه شدند. سپکولاسیون در بازار مسکن و افزایش قیمت مسکن به چند برابر ارزش واقعی آن علت مشخص بالفعل شدن بحران کنونی و بروز انفجاری آن اول بار در ژوئن ۲٠٠٧ با ورشکستگی بانکهائی در آمریکا و انگلیس بود. این بحران فروکش نکرد و در ادامه به انفجار بزرگ دو هفته پیش در وال ستریت کشید که گفته می شود سنگین ترین بحران اقتصادی آمریکا از بعد از بحران ١٩۳٠ است. پیش از بروز زلزله وال ستریت، وزیر خزانه داری انگلیس الستر دارلینگ در اظهار نظر مشابهی گفته بود که بحران جاری آن کشور در شصت سال اخیر (از پایان جنگ دوم جهانی) سابقه نداشته است. علاوه بر بحران اعتبار مسکن عوامل تسریع کننده دیگری بر بروز و همجنین عمق و دامنه بحران اخیر تاثیر گذاشته اند که افزایش جهشی بهای نفت تا بالاتر از ١٤٠ دلار هر بشکه در دوره اخیر مهمترین آنهاست. اوضاع سیاسی پرهرج و مرج جهان، تنش روابط روسیه با آمریکا و غرب و کلا بهم خوردن تعادل قدرت به زیان آمریکا و غرب در مقیاس جهان که در اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل به وضوح خود را نشان داد، ازجمله شرایطی است که بر دامنه بحران، تداوم آن و دشواری بازگشت "اعتماد" به بازار تاثیر برجسته ای داشته است.
پرتو: ؟ این حجم عظیم دخالت دولت در اقتصاد در جریان این بحران چرا ضروری شده است؟ گفته می شود این سوت پایان بازار آزاد است؛ این حکم چقدر واقعی است؟ دامنه تاثیری که این دخالت و مشخصا نقشه پرهزینه دولت آمریکا بر این بحران بالفعل بجا خواهد گذاشت را چگونه ارزیابی می کنید؟ چه پیامدهائی برای معیشت طبقه کارگر و شهروندان (average Americans یا "مالیات دهندگان") آمریکا و دیگر کشورها خواهد داشت؟ و در آخر، آیا بحرانهای دوره ای همچنان ادامه خواهد داشت؟ یا اینکه سرانجام سرمایه داری در منگنه یک بحران بزرگ و همه جانبه از بین خواهد رفت؟
فاتح شیخ: به نظر من این نوع دخالت دولت در اقتصاد نه تازه است و نه ربطی به تقابل تاریخی سرمایه داری دولتی با بازار آزاد دارد. نظام سرمایه داری دولتی نوع شوروی و چین، اقتصاد مختلط (کینزی) نوع سوسیال دمکراسی غرب، دخالت گسترده دولت در اقتصاد در دوره رکود بین دو جنگ جهانی و همچنین در دوره بازسازی بعد از جنگ دوم و اقتصاد دولتی کشورهای عقبمانده از دهه پنچاه قرن پیش، همگی محصول شرایط تاریخی دوره معینی از تکامل سرمایه داری بود که با انقلاب تکنولوژیک و انفورماتیک دهه هفتاد و هشتاد قرن گذشته به سر رسید، با سقوط دراماتیک شوروی، چرخش سریع چین و به راست چرخیدن سوسیال دمکراسی اروپا تکیه گاههای جهانی اش را از دست داد و پرونده اش بسته شد. آن نوع نظام و آن نوع دخالت گسترده دولت در اقتصاد، رفت و دیگر بر نمی گردد و با جهش عظیم تکنولوژی و رسوخ سرمایه به همه سوراخ سنبه های کره زمین (globalization) در دو دهه اخیر، هر نوع امکان بازگشت آن منتفی شده است. اما دخالت دولت در اقتصاد به عنوان چوب زیر بغل سرمایه خصوصی، به عنوان مکمل بازار آزاد و تنظیم کننده آن همچنان وجود خواهد داشت. برخلاف وحشت راست افراطی بورژوازی و قیافه گرفتن پوچ راست میانه، که "چپ" ساده لوح ناراضی هم دوست دارد آن را جدی بگیرد، دخالت دولتهای آمریکا و انگلیس و غیره بهیچوجه سوت پایان بازار آزاد نیست. هرچند سوت پایان ادعای مسخره "پایان تاریخ" و تحکم وقیح "همین است که هست" راست افراطی هست. این بحران و اجبار دولتها به صرف هزاران میلیارد دلار برای جلوگیری از سقوطهای بیشتر، نشان دهنده و اثبات کننده واقعیت دگری است: واقعیت ناخوانائی کل نظام سرمایه داری، با شرایط اجتماعی دنیای امروز و ابتدائی ترین نیازهای بشریت امروز.
در مورد اینکه نقشه ٧٠٠ میلیارد دلاری آمریکا از عهده کنترل این بحران بر خواهد آمد یا نه، تردید در خود دستگاه حاکمه آمریکا قوی و جدی است. دولت می گوید ناچاریم به این "بزرگترین بحران پس از ١٩۳٠" پاسخ سریع بدهیم وگرنه زیانهای به مراتب بیشتری به اقتصاد آمریکا و درنتیجه به "مالیات دهندگان" وارد خواهد شد. بعلاوه لطمه به اقتصاد آمریکا ضربه دیکری بر صدارت جهانی آمریکا وارد خواهد کرد. باید توجه داشت که میزان واقعی مایه گذاشتن دولت از انباشت حاصل از استثمار طبقه کارگر برای نجات سرمایه داری انگل بانکی، از هزار میلیارد هم بیشتر است، با اینحال معنی واکنش منفی بازار در روز دوشنبه اینست که این مبلغ هنوز برای اعاده ثبات به اقتصاد آمریکا کافی نیست. اختلاف دمکراتهای حاکم بر کنگره با دولت بوش در نحوه مصرف این اعتبارات است نه در ناگزیری اختصاص آن. جهت نقشه سوق دادن سرمایه به حوزه های مولدتر و انقباض اعتبار در حوزه های کمتر مولد است. سخنان نانسی پلوسی رئیس کنگره گویا بود: "لاقیدی وال ستریت تحمل نخواهد شد، پارتی تمام شد!" این گویای عمق گندیدگی سرمایه در دنیای امروز است. جورج سوروس میلیاردر معروف همین روزها گفت: سپکولاسیون جزو بازار است. باید اضافه کرد، بیش از صد سال است که گندیدگی و سپکولاسیون انگلی، رکن اصلی موجودیت سرمایه داری است. امروز که دیگر سراپای نظام سرمایه داری انگل است. در هر حال نشانی از کارساز بودن این نقشه تاکنون به چشم نمیخورد و تا این لحظه در دو شاخصی که پایه این بحران خاص بوده، کمترین تغییری ایجاد نشده است: ١- قیمت مسکن همچنان بالا میرود، و ۲- فشار خردکننده بانکهای اعتباری برای چاپیدن همدیگر ادامه دارد و قطعا ورشکستگیهای بیشتر در پی خواهد آورد. واضح است که پیامد تزریقهای هزاران میلیارد دلاری در آمریکا و انگلیس و جاهای دیگر، تورم روزافزون و بالا رفتن فوری و جهانی قیمت هاست که بیش از پیش بر زندگی طبقه کارگر و اکثریت فاقد سرمایه در جامعه فشار آورده است.
در جواب به بخش آخر سوال: همین واقعیت تاریخی که بحرانها دوره ای هستند، یعنی اینکه سرمایه داری توانسته است بر آنها غلبه کند. در آینده هم خواهد توانست، مگر اینکه مبارزه طبقاتی کار و سرمایه به مبارزه بر سر خود نظام ارتقاء یابد یعنی طبقه کارگر با انقلاب خود، بورژوازی را از قدرت بیندازد و به حاکمیت سیاسی و سلطه اقتصادی اش، هر دو، پایان دهد. مبارزه طبقاتی درنتیجه این بحران میتواند و باید به سطوحی بالاتر از مبارزه اقتصادی اعتلاء یابد، اما از آنجا که نتیجه اعتلای مبارزه به این سطح از قبل قابل پیش بینی نیست، هیچ بحرانی برای سرمایه داری بحران "نهائی" نیست. بحران جاری هم بحران نهائی نیست و توسط بورژوازی قابل کنترل و قابل غلبه است. چقدر طول خواهد کشید و بر چه متن مشخصی دور جدید انباشت سرمایه آغاز خواهد شد، به عوامل گوناگونی بستگی دارد که اساسی ترین آن مبارزه طبقه کارگر برای مقابله با پیامدهای بحران، نه تنها در چارچوب دفاع از معیشت خود بلکه در ظرفیت تعرض به ساحت ننگین مالکیت بورژوائی است، چنانکه در اشکال ناسازمانیافته و بی رهبر "شورشهای گرسنگان" در ماههای اخیر در خیلی از نقاط دنیا و در اشکال سازمانیافته تر آن در تحرکات کارگری سالهای اخیر فرانسه به صحنه آمده است.
پرتو: آلترناتیو پرولتری (کمونیستی) به این بحران اقتصادی چیست؟ بر متن اوضاع امروز جهان، مشخصا چه باید کرد؟
فاتح شیخ: آلترناتیو پرولتری کمونیستی به بحران اقتصادی، پایان دادن به خود نظام سرمایه داری است با استثمار آن (کار مزدی)، با انباشت آن (مالکیت بورژوائی بر وسائل تولید)، با سپکولاسیون و گندیدگی آن و با بحران های دوره ای آن. بدون پایان دادن به نظام سرمایه داری و مناسبات استثمارگرانه سرمایه با کار، ریشه بحران خشک نخواهد شد، هر از گاهی بروز پیدا خواهد کرد و زندگی را برای طبقه کارگر و اکثریت مردم غیرسرمایه دار جامعه غیرقابل تحمل تر خواهد کرد. طبقه کارگر جهانی از خلال یک مبارزه طبقاتی همه جانبه اقتصادی، سیاسی و فکری، باید هم از معیشت خود و کل حقوق انسانی خود دفاع کند، هم دست به قدرت سیاسی ببرد، هم بر خلا ایدئولوژیک سیاسی موجود در دو دهه گذشته غلبه کند. این دیگر مشخصا به همت کمونیستهای پرولتری قرن بیست و یکمی گره می خورد که این خلا ایدئولوژیک سیاسی، چگونه با یک تعرض کمونیستی و مارکسیسیتی سازمانیافته به بنیادهای اقتصادی و سیاسی و فکری سرمایه داری پر می شود. این چیزی نیست جز یک نقد زیروروکننده از موضع طبقه کارگر امروز جهان به نظام سرمایه داری گلوبال امروز. چنین نقدی وجود دارد. آموزشهای مارکس امروز بیش از هر زمان صادق است و بیش از هر زمان مورد نیاز بشریت و راهگشای مارش او بسوی رهائی است. حزب حکمتیست با در دست داشتن پرچم مارکس و حکمت و با آموختن از پراتیک انقلابی لنین میتواند در این دوره پیشاپیش صف کمونیسم دخالتگر قرن بیست و یکم نقش بازی کند. دوره دوره "ما گفتیم"های ماست، نه "ما گفتیم"های سوسیال دمکراتها و طرفداران رنگارنگ سرمایه داری دولتی.
در عین حال در عرصه رفرم هم کمونیستها باید پرچمدار باشند و میدان را به رفرمیسم آبکی و بیپایه و مایه این دوره ندهند: اگر دولت از خزانه مرکزی در ابعاد هزارها میلیارد دلاری زیر بغل سرمایه داری گندیده را میگیرد، حقانیت مطالبات بهبودبخش طبقه کارگر برای جامعه، نظیر افزایش سطح دستمزدها پابپای تورم، بیمه بیکاری مکفی همگانی، برخورداری شهروندان از طب رایگان، بیمه بیماری فراگیر، حق مسکن و کمک هزینه مسکن، ... و در یک کلام اصل مسئولیت جامعه و دولت در مقابل افراد و شهروندان جامعه به مراتب روشن تر و انکارناپذیرتر است.
دوره، دوره ای است که حرف کمونیستی برو دارد، ساختن حزب کمونیستی از همیشه بیشتر ضرورت، حقانیت و زمینه و امکان عملی دارد. دوره دوره ای است که رقابتهای امپریالیستی برای تقسیم مجدد جهان میتواند به جنگ جهانی دیگری و یا به تحمیل شرایط برده وار (مدل چینی و روسی کارگر ارزان و سرکوب شده) بر طبقه کارگر جهانی و بخصوص بر طبقه کارگر در جوامع پیشرفته غرب تحمیل گردد و دستاوردهای دو قرن مبارزه طبقاتی مان بازپس گرفته شود. طبقه کارگر و کمونیستهای انقلابی اما می توانند ورق را برگردانند، می توانند نه تنها از این دستاوردها بلکه از همه قله های فتح شده تمدن بشری در برابر تهدید همه قطب های ارتجاع امپریالیستی دفاع کنند.