تند نرويد ، توده ها در خيابان نيستند!
مظفر محمدي
دوره سختي است. فقر و فلاكت و گرسنگي، بي تشكلي و پراكندگي طبقه كارگر، سركوب و ارتجاع ، راست روي و نواي سازش، دميدن در شيپور ناسيوناليسم و فرقه گرايي مذهبي و قومي و كاشتن تخم تفرقه در ميان مردم و ... همه زمينه هاي رشد محافظه كاري و سازش و رويگرداني از راديكاليسم و عملا قرار گرفتن در كنار بورژوازي خودي را فراهم مي آورد.
"تند نرو، توده ها در خيابان نيستند."، " الان وقت مبارزه مسالمت آميز و قانوني و آرام است"...، اينها تازه شعارهاي جناح چپ اند. جناح راست اپوزيسيون، صريح و سر راست تر، هرگونه راديكاليسم را با شعار "خشونت بد است" تخطئه ميكنند.
سرنوشت چپ را قرار است توده ها تعيين كنند وگرنه خودشان كاره اي نيستند و قرار نيست كاري بكنند. قرار است هر بار توده ها به خيابان بيايند و شلوغ بشود تا جريانات سياسي از چپ و راست روحيه بگيرند و كف بزنند و رقابت كنند و بازوهايشان را به همديگر ( نه به دشمن) نشان بدهند و مسابقه، "من رهبرم" راه بيندازند وآثار و علائم رهبربودنشان را در مدياي اينترنتي به هم نشان بدهند. اين ها مانند قهرمانان چپ داستان هاي "مونتي پايتن" قبل از اينكه به "دشمن مشترك" آسيبي برسانند، پاي همديگررا لگد كرده و با هم تعيين تكليف ميكنند... اين سرنوشت همه نماينده گان سياست دنباله روي از توده ها است.
الان كه توده ها سخت گرفتارند و با گرسنگي و بيكاري و فقر و نداري و سركوب دست و پنجه نرم ميكنند، اين دست از سياسيون هم روحيه باخته و كاخ آروزهايشان فروريخته به كنج خلوت خود برگشته و سعي ميكنند براي توجيه وضعيت كنوني تئوري ببافند. پرچم هاي سفيد سازش با بورژوازي برافراشته ميشوند.
دوره دوم خرداد بهانه سازش اين بود كه رژيم اهلي شده و ميخواهد اصلاحات كند، مزاحمش نشويد و بگذاريد كارش را بكند. اين نه فقط توهم بلكه سازش كامل با جناحي از بورژوازي خودي بود. حالا رژيم با ثبات تر و قدرتمند در سركوب و تحميل فلاكت به جامعه، بهانه سازش از نوع ديگر و روي ديگر سكه تسليم به بورژوازي حاكم است.
نئوتوده ايست ها بخشي از اين جريان فكري وسياسي درجامعه اند كه پرچم مخالفت با هر گونه انقلابيگري، ميليتانتيسم و مبارزه راديكال را برافراشته اند. اينها به نيابت از توده هايي كه خودشان فكر ميكنند به خانه رفته اند، ندا ميدهند، شلوغ نكنيد، صبر كنيد ما ميخواهيم از نمد تئوريهايمان كلاهي براي خود و مردم ببافيم! به ما ميگويند، كميته هاي كمونيستي و گارد آزاديتان مزاحم كار آرام ما است. بگذاريد ما انشاي چشم انداز و تكاليف مان را بنويسيم.
نادمان مبارزه راديكال دانشجويي اكنون به دوستان و دلسوزان تحكيم وحدت تبديل شده و آنها را نصيحت ميكنند كه، تند نرويد، خودكشي نكنيد! الان وقت كار قانوني و در چارچوب قوانين موجود است. با حاكميت در نيافتيد. مگر نمي بيند اوضاع عوض شده است!
از بركت اين اوضاع و اين تقلاهاي سازشكارانه، در ميان طبقه كارگر هم محافظه كاري و دست به كلاه خود گرفتن به وفور يافت مي شود. در اينجا هم علاوه بر نئوتوده ايسم، كميته ها و نهادها و فعاليني هستند كه نيت شان كمك به ايجاد اتحاد و تشكل در ميان كارگران است. اما در عمل نشاني از بسيج و اتحاد كارگري نيست. اينها تسليم آستان سنديكاليسم و صنفي گري و محدودنگري سنديكاليستي شده و به اين قبله توكل كرده اند. ميگويند چرا سنديكا بد است؟ مگر نه اين است كه همين را هم نميگذارند و اجازه نميدهند؟
براي گرايشات رفرميست و قانونگرا، مبارزه طبقاتي يا نماينده گي كردن سوسياليسم در مدياي اينترنتي و مجازي است و يا لوليدن در لابلاي قوانين موجود و انتظار خيرخواهي از بورژوازي و دولت.
وقتي از اين كميته ها و فعالين و جوينده گان اتحاد و تشكل كارگر، مي پرسيد، حال كه شما مي گوييد، همين فعاليت صنفي و سنديكايي را هم نميگذارند، چرا سراغ مجامع عمومي كارگري نميرويد؟ شانه بالا انداحته و ميگويند، اي بابا مگر مجمع عمومي هم شد تشكل؟! يا بهانه مي آورند و ميگويند مگر ميشود هزاران كارگر يك مركز كارگري را هر چند وقت يك بار زير سقفي جمع كرد، جا براي اين همه آدم كجا گير مي آيد!
قبل از جواب به اين بهانه ها، اساسا بايد ديد كه نتايج و عاقبت كار صنفي گري ومحدودنگري سنديكاليستي و محافظه كاري و قانونگرايي و تسليم چارچوب قوانين موجود بودن، چيست. شكي نيست كه سرنوشت صنفي گري و محافظه كاري و قانونگرايي سنديكاليستي، از خانه كارگر بهتر نمي شود. آنها هم مي خواستند طبقه كارگر را در هر صنف خود در چارچوب قوانين جمهوري اسلامي محدود و مهار كنند. اما اكنون ديگر نه كارگران و نه سرمايه داران به اين پا درمياني و واسطه گري خانه كارگر نيازي ندارند. خود مستقيما سراغ كارگر ميروند و مي پرسند برادران چه ميخواهيد؟ بگوييد اگر وسعم رسيد چشم و اگر نه بايد با اين وضع بسازيم. كارخانه من صرف نمي كند و تقصير من هم نيست، تقصير مافياي اقتصادي ويا بحران بين المللي است و ...
همانطوري كه در عرصه سياست، ما و مردم دوم خرداد را شكست نداديم، در عرصه اقتصاد و كار هم، طبقه كارگر، خانه كارگر و شوراهاي اسلامي را شكست نداد. جمهوري اسلامي اكنون به هيچكدام از آنها نيازي ندارد. در عالم سياست خود پرچم ناسيوناليسم را دست گرفته و آرمان ها و آرزوي بورژوازي را تمام و كمال نمايندگي و در عرصه اقتصاد، سودآوري سرمايه و كار ارزان را برايشان تامين و تضمين ميكند. در رابطه با طبقه كارگر هم، درجه اي از اعتراض و خودنمايي را براي كارگر به رسميت مي شناسد و اجازه ميدهد اعتصاب و پيكت كنند و لاستيك آتش بزنند. حالا ديگر دولت احمدي نژاد مطالبه فلان بخش كارگر اعتصابي را همان روز در دستور جلسه هيات وزيران مي گنجاند. بنابر اين براي مبارزه در چارچوب قوانين موجود، نه نيازي به دوم خرداد هست و نه خانه كارگر و حتي سنديكا. كافي است در هر صنف و بخش جدا جداي كارگر هر بار دو سه نفري بروند و با آقايان مذاكره كنند و امضا و تومار جمع كنند و وعده بگيرند و برگردند و منتظر بشوند، تاحدي هم اجازه عصباني شدن دارند، همين.
براي اصلاحات چي ها، محافظه كاران، رفرميست ها، سنديكاليستها و توده ايست ها همين مشاهده ساده و ضع موجود كافي ا ست تا تئوري سازش با وضع موجود را نتيجه بگيرند. و اينكه، شلوغ نكنيد، توده ها در خيابان نيستند... و فكر ميكنند كه كار آرام سياسي و مبارزه آرام "طبقاتي" اگر چند ده سال ديگر هم طول بكشد ثمره اش شيرين خواهد بود!
اما احزاب سياسي جدي و بخصوص حزب كمونيستي كارگري و فعالين راديكال و كمونيست كارگري و جنبشهاي اجتماعي، جامعه و مبارزه طبقاتي و توازن قوا را طور ديگري مي بينند.
حزب سياسي جدي نه در هنگام شلوغي و زماني كه مرد م به هر بهانه اي به خيابان مي آيند شيفته و تهييج ميشود و شعار زنده باد انقلاب سر ميدهد و نه زماني كه اين مبارزات باز به هر دليلي افت كرده روحيه مي بازد و پرچم شلوغ نكنيد و تند نرويد را بر مي افرازد.
طبقه كارگر چه به هنگام شلوغي ها و در تند پيچ هاي سياسي و چه بهنگامي كه بورژوازي درحال كوبيدن ميخ خود و سركوب و ارعاب و يا تحميق جامعه است، يك امر دايمي دارد و آن مبارزه طبقاتي بي امان چه براي بهبود زندگي خود و افزايش دستمزد و بيمه بيكاري و چه تحقق توازن قوايي كه بتواند در آن به عنوان نماينده منافع كل مردم زحمتكش جامعه، وظيفه در هم كوبيدن ماشين سركوب و استثمار سرمايه داري را به سرانجام برساند. به اين اعتبار تغيير جامعه به نفع انسانيت و برابري و آزادي، امر تعطيل ناپذير طبقه كارگر آگاه است. امري كه تحقق آن يك روز زودتر بهتر و تعجيل براي اين تغيير امري ضروري است.
اينجا است كه ديگر طبقه كارگر با محافظه كاران و توده ايست ها و سنديكاليستها و غيره آبشان به يك جوي نميرود و راهشان از هم جدا ميشود. اينجا است كه مكانيسم مبارزه طبقه كارگر از روشها و سياستهاي بورژوايي و راست روانه و قانونگرايانه تبعيت نمي كند. اين مكانيسم اراده جمعي و متحد و متشكل طبقه كارگراست.
براي طبقه كارگر آسان ترين، ممكن ترين، نتيجه بخش ترين و متحد كننده ترين كار دست بردن به ايجاد مجامع عمومي كارگري در تمام مراكز كار است. مجامع عمومي كارگري مركز و نقطه قدرت كارگراست. ابزاري است كه به هر تك كارگري اعتماد به نفس ميدهد تا خود را در مقابل سرمايه داران و دولت تنها نبيند.
مجامع عمومي محل و سرپناه محكم همه كارگران است. هيچ تك كارگري از اين مركز قدرت و اتحاد بيرون نمي افتد.
مجامع عمومي كارگري به دفتر و دستك و اسم نويسي مثل سنديكا و انتخاب روسايي براي مدت طولاني نيازي ندارد. دفتر و دستك مجمع عمومي كارگري سالن هاي كارخانه و حتي در صورت لزوم حياط كارخانه و يا پارك شهر همجوار مراكز كارگري است... و مجريان تصميمات مجمع عمومي كارگري، نمايندگاني هستند كه ميتوانند فقط براي يك ماموريت معين انتخاب شده باشند و در مجمع بعدي جايشان را به همكاران ديگر خود بدهند...
اگر بحث از اتحاد و تشكل واقعي و قدرتمند كارگري است، اگر حرف از بسيج و به حركت در آوردن توده وسيع كارگران است، اگر بحث از محافظت از فعالين و رهبران كارگري است و اگر صحبت از ايجاد فشاري واقعي و نشان دادن قدرت واقعي كارگري است... اين كار مجامع عمومي كارگري است.
طبقه كارگر متشكل در جنبش مجامع عمومي كارگري نه تسليم فضاي ركود مبارزات اجتماعي ديگر اقشار مردم و يا تسليم ارعاب ميشود و نه مبارزات خودبخودي و شلوغي هاي مقطعي، ان را به هيجان مي آورد و كور كورانه به خيابان مي كشاند.
شاهرگ حيات سرمايه داران و دولتشان در دست طبقه كارگر است. در جامعه اي كه طبقه كارگر پراكنده و دچار اغتشاش و اسير محدودنگري صنفي و اسير سنديكاليسم و محافظه كاري و غيره است، اميدي به تغيير اساسي به نفع انسانيت و به نفع آزادي و برابري نمي رود. هر انقلابي بدون حضور طبقه كارگر آگاه و حزبش در راس و رهبري آن، انقلابي بورژوايي است و تنها اتفاقي كه مي افتد، تعويض قدرت و انتقال ثروت از اين جيب به آن جيب در ميان شاخه ها و شعبات گوناگون سرمايه داران است.
راه برون رفت طبقه كارگر از پراكندگي، اغتشاش، صنفي گري و محدودنگري سنديكاليستي و انتظار و تسليم، اين است كه به منبع قدرت و اتحادش دست پيدا كند. اين منبع و ابزار جنبش مجامع عمومي كارگري است.
كارگران كمونيست و فعالين كارگري و سياسي كه به حال خود و كارگر دل ميسوزانند، بايد به اين ابزار قدرت و اتحاد طبقه كارگر چنگ بيندازند.
جاي فعالين كارگري، كارگران كمونيست وسوسياليست نه در كميته ها و كمپين هاي اينترنتي جمع آوري امضا و تومار و يا سفرهاي سمبليك گشت وگذار، بلكه در قلب مجامع عمومي كارگري و در رهبري و هدايت اين جنبش عظيم اجتماعي و طبقاتي درمقابل سرمايه داران و دولتشان است. آژيتاتور كمونيست، كارگر سوسياليست و رهبر عملي كارگري حلقه اصلي و تعيين كننده در تحقق جنبش مجامع عمومي كارگري است.
جنبش مجامع عمومي كارگري هم تكاني به خود طبقه كارگر براي در آمدن از شرايط برده وار كار و خطر فلاكت و گرسنگي ميدهد و هم به متحدين كارگران در ميان مبارزات اجتماعي زنان و جوانان و در دانشگاه ها و محلات مردم زحمتكش روحيه و توان و افق سياسي جديدي مي بخشد. چرا كه مبارزات سياسي ديگر اقشار اجتماعي تنها در صورتي كارساز و ثمر بخش است كه حول طبقه كارگر قدرتمند و متشكل و متحد در مجامع عمومي، شورا و حزب سياسي اش حلقه زده باشد و به آن اتكا كند.
حزب حكمتيست نه شيفته شلوغي هاي خودبخودي در هرابعادي و نه تسليم و مرعوب دوران ركود مبارزات مردم چه در نتيجه توهم يا استيصال و يا سركوب و اختناق است.
حزب حكمتيست طبقه كارگر را به ايجاد مجامع عمومي كارگري فرا ميخواند و اتحادي از كارگران شاغل و بيكار را عليه بيكاري و با شعار افزايش دستمزدها و بيمه بيكاري ضروري وحياتي ميداند.
در همان حال جنبش عظيم اجتماعي زنان عليه آپارتايد جنسي و جنبش عظيم جوانان عليه فشار اخلاقي و فرهنگي و دخالت مذهب در زندگيشان را جزيي از مبارزه طبقاتي كارگران و امر طبقه كارگر ميداند. طبقه كارگر اگر به اين نيروي عظيم اجتماعي بي اعتنا باشد، خود را از يك نيروي عظيم توده اي و متحد خود محروم كرده است. كارگران كمونيست و حكمتيست ها در هر كجاي جامعه در كارخانه و دانشگاه و در ميان زنان و جوانان و در محلات زحمتكش نشين، لولاي اين اتحاد طبقاتي و مبارزاتي كارگران و مردم زحمنكش در جامعه اند.
به اين اعتبار جنبش و مبارزه طبقاتي ما از افت و خيزهاي اجتماعي
متاثر ميشود اما تسليم آن نمي گردد. راديكاليسم و مبارزه راديكال جزء دايمي و
لاينفك مبارزه طبقه كارگر و كمونيست ها در هر شرايط اجتماعي و سياسي است. و باز به
اين اعتبار ميليتانتيسم و تعجيل در مبارزه براي تغيير جزو بي برو برگرد مبارزه
طبقاتي كارگران و كمونيست ها است.