-- Logo ---->
فمينيسم، اصلاحات و قانون گرايي
يا برابري كامل زن و مرد
پری زارع
تجارب دهه هاي اخير نشان مي دهد كه فمينيست ها، قانون گراها، اصلاح طلبان و روشنفكران ليبرال با هر اندازه تفاوت درنگرش به مسايل، در رابطه با آپارتايد جنسي، تبعيض و نابرابري و بی حقوقی زنان در ايران، نمی توانند هیچ درجه از برابري طلبی كامل زن و مرد را نماينده گي کنند. اعتراض به تبعيض جنسي در قالب طرح خواست هاي جزيي و بشدت ناچيز و در چارچوب قوانين اسلامي، شرع و فتواي فقها وجه مشترك جريانات فوق را تشكيل مي دهد.
دوم خرداد فرصتی بود تا در ميان اين طيف، فمينيست ها بيشتر از همه پرچم مخالفت با تبعيض جنسي را به دست بگیرند. در حالیکه امكان اشاعه فرهنگ سوسياليستي و برابري طلبي و مبارزه و تلاش براي برابري كامل و بي قيد و شرط زن و مرد براي زنان و مردان کمونیست و سوسياليست بطور سيستماتيك تنگ و تنگ تر مي شد. به همين دليل، براي این بخش از فعالین حقوق زن ابتدا اين اميد بوجود آمد كه فمينيسم بتواند ابزار و وسيله اي باشد كه بتوان از طريق آن، بخشي از زنان را براي کسب هر درجه از آزادي و حقوق انساني خود بسيج و متشكل كرد. در اين دوره عليرغم هر نقدي به فمينيسم، همكاري و همدلي با اين جريان و استفاده از امكانات علني اي كه در اختيار داشتند، به نفع جنبش برابري زن و مرد ارزيابي مي شد.
فمینسیت ها كه اساسا خط مشی خود را بر کار فرهنگی بنا نهاده بودند، با بهره وری از امكانت لازم در كل به کار نشر ادبیات فمینیستی مشغول بودند. بر خلاف چپ هاي غير اجتماعي، تلاش اوليه زنان و مردان سوسياليست و كمونيست براي همکاری با فمينيست ها در برگزاری 8 مارس ها و سایر تحركات اجتماعي و برای استفاده از هر اندازه انرژي و پتانسيل موجود در جامعه، عليرغم هر اختلاف فكري، تلاشی صمیمانه بود. اما متاسفانه اين جهت گيري انساني و اصولي نتوانست مانع از افتادن فمينيسم به دامن اصلاح طلبي و قانون گرايي محض تحت نام تغيير قانون گردد. طولي نكشيد که لیبرالیسم حاکم بر جنبش فمینیستی تحت عنوان ”تاکتیک های لیبرالی“ ، اختلاف در دیدگا ها و راه حل ها را آنقدر عمیق کرد که نه تنها توقع همراهي و همكاري منتفي شد، بلكه این خط مشی لیبرالی آنها را كاملا در صف مقابل چپ و كمونيسم و برابری خواهی بی قید و شرط قرار داد.
پس از آن یک مسئله کاملا روشن شد و آن اين بود كه فمينيست ها به هر كس كه خود را فمينسيت مي ناميد از قومي و مذهبي و اسلامي و ... نزديكتربودند تا به چپ ها و كمونيست ها. آنان تحت نام فعاليت فرهنگي هر گونه فعاليت سياسي و حزبي چپ و كمونيستی را تخطئه و از آن گريزان بودند. در مقابل، سياست دفاع از ٢ خرداد را برگزیده و سپس به همراه شخصیت های رفراندوم خواهی چون مهرانگیز کار تا مدتی به یکی از پرچمداران این طرح ارتجاعی تبدیل شدند.
از همان زمان فمينيسم به تدریج از دايره ي تلاش براي تغييراتي ولو جزيي خارج، و به جرگه ي ليبرالیسم قانون گرا پیوست.
اگر زماني فعاليت فمینیست ها بر آگاه گری اجتماعی از طریق اشاعه ي ادبیات فمینیستی و در همان قالب نقد و اعتراض به موقعيت فرودست زنان متمرکر بود، و اين در خود امری مثبت بود، اما به تدريج و با ادغام نیرو و توان خود در كمپين یک میلیون امضا، بر خلاف نظر گردانندگان آن که“ از دايره حرف به حوزه عمل“ وارد شده اند، فعالیت های آگاه گرانه فمينيستي شان هم تحت تاثير اين كمپين به حاشيه رانده شد.
اظهار نگرانی نوشين احمدي خراساني، در مطلبی تحت عنوان " ما در كمپين يك ميليون امضا اشتباه كرديم" همین واقعیت را نشان می دهد. او می گوید که نهادهای مدنی، فرهنگي و فمينيستي دست اندر کار كمپين نمی بایست خود را در آن ادغام و هويت شان را گم مي ساختند. ایشان با اشاره به گوشه ای از تناقضات موجود در کارکرد جریانات دست اندرکار كمپين و ديگر تحركات حول و حوش آن به دنبال راه برون رفت مي گردد و طبيعي است كه موفق نمي شود.
وی از طرفي می گوید که مدتها است فعاليت تشكل هاي غيردولتي (NGO) كارآمدي خود را از دست داده و به قول معروف مجوز اين نهادها ديگر "به درد سبزي پاك كردن هم نميخورد" و از طرف ديگر نگران اين است كه نمي بايست مركز فرهنگي زنان و ديگر نهادهاي مشابه خود را در كمپين يك ميليون امضا منحل مي كردند.
اين يك واقعيت است كه با پايان دوره اصلاحات دوم خرداد زوال ان جي او ها هم شروع شد. چرا كه اكثريت آنها محصول اين دوره بودند. نوشين احمدي خراسانی با افسوس ازدوره خاتمي ميگويد: "امروز ديگر پذيرفته ايم كه دولتي داريم كه براي حذف و انزواي فعاليت هاي مسالمت آميز اجتماعي و فرهنگي ما ازمنطق خاصي پيروي نمي كند". به اين ترتيب ایشان گويا تازه متوجه شده اند كه در دولت جديد حتي شانسي براي مبارزه ”مسالمت آميز“ و قانونگرايي که آنها به دنبالش بودند نیز وجود ندارد.
گذشته از موضوع کار آمد یا ناکارآمد ی کنونی تشكل هاي غيردولتي، نفس ادغام و حل شدن فمينيسم به مثابه جرياني موجود در جامعه، در كمپين قانون گراها، ليبرال ها و اصلاح طلبان در واقع اثبات ناكار آمدي خود فمينيسم است.
اكنون فمينيست ها نه تنها اميد برگشت به همان تلاش هاي فرهنگي گذشته را ضعيف می بینند، حتی اميدشان به كمپين يك ميليون امضا هم واهي از آب در آمده است.
اين واقعيت را هم بايد پذيرفت كه ضعف جريان سوسياليستي و كمونيستي در جنبش برابري طلبانه ي زنان نيز عامل مهمي در تعيين سرنوشت فمينيسم در ايران و افتادن آن به دامن اصلاح طلبي و قانون گرايي بوده است.
در حالي كه تعرض جمهوري اسلامي به حرمت و كرامت انساني زن همچنان ادامه دارد و لایحه ی جديد خانواده در واقع حق ايجاد بی قید و شرط حرمسرا را براي مردان ثروتمند و طبقات دارا تامين مي كند، نه تشكل هاي غيردولتي و نه كمپين يك ميليون امضا، هيچكدام مانعي ولو كوچك بر سر راه اين تعرض ها نيستند.
خواست تغيير قانون ولو يك بند آن خواستي برحق است. اما حتي اين حد اقل هم با روش هاي قانون گرايانه و اميد بستن به تفاسير متفاوت از شرع و اسلام از سوی ”آیات عظام“ قم امكان پذير نيست.
كساني كه دختران و زنان جوان را با قلم و دفتري سراغ جمع آوري امضا مي فرستند و مهلت چند ساله اي هم براي آن تعيين ميكنند تا بلکه به كمك تفاسير شرعي امثال آيت االله صانعي مطالبه اي را به كرسي بنشانند، جنبش اعتراضي زنان را به بيراهه مي كشانند. اميد واهي مي دهند و حتی هيچ اميدي نمي دهند. اين ها نه تنها تاثيري در تغيير شرايط فرودست زن و آپارتايد جنسي ندارند؛ حتي راه برون رفت خود را هم گم كرده اند.
براي مثال، فعالین فمينيست معتقدند كه بايد كمپين را نهادمند كرد. براي اين كار پيشنهاد مي كنند از دل كمپين "هسته هاي خودبنياد" درست شود و اين هسته ها حول سايت هاي جديد متشكل گردند و در پروسه اي 10 ساله خود را تثبيت كنند!
در واقع با اين چشم انداز بدون تعچيل و مسالمت آميز و قانوني، قرار است قوانینی مانند حق حضانت، ازدواج و طلاق، ارث و دیه به نفع زنان تغيير كند! اين راهكارهاي بي ثمر و بي تعجيل، دست جمهوري اسلامي را در نهادينه كردن آپارتايد جنسي همچنان باز مي گذارد.
تصورش را بكنيد؛ زناني كه هم اكنون منتظر اجرای حکم سنگسارند. ميليونها زن اسير آپارتايد جنسي اند و از آن رنج ميبرند. ميليون ها دختر جوان در مدارس و خيابانها و حتي در ميان خانواده هاي تحت تاثير تبليغات مذهبی و مردسالار هيچ امنيتي ندارند و... همه اينها بايد اميد خود را به كمپيني ببندند كه قرار است در پروسه ای ١٠ ساله و بر روی سایتهای اینترنتی از خود"هسته هاي خودبنياد" بيرون دهد!
فعالين اين كمپين قرار نيست اجتماعي شوند. نهادهاي حول آن قرار نيست توده اي شوند. امضا كنندگان قرار نيست يك روز به خيابان آورده شوند و نه تنها قرار نيست اين اتفاقات بيفتند، بلكه به اذعان نوشین احمدی خراسانی خود نهادهاي موجود يكي پس از ديگري دچار بحران و یا در كمپين منحل مي شوند و چشم انداز حركت خود كمپين هم دچار بحران است.
بحران كمپين و نهادهای دخیل و بی افقی فعالین آن، نتیجه ی قانونگرايي محض، تداوم اصلاح طلبی شكست خورده و نهایتا بحران هويتي يك اقدام بي خاصيت است که از همان ابتدای شکل گیری برای ما و بسیاری دیگر روشن بود.
شعار زنان ايران فمينيست شويد!، نه راه نجات توده ی ميليوني زنان در ايران است و نه خود فمينيست ها را به جايي ميرساند. تنها يك جنبش برابري طلبانه با پرچم برابري كامل زن و مرد ميتواند اميد رهايي را متحقق سازد.
راه نجات زنان از آپارتايد جنسي، از تحقير و بي حرمتي، ايجاد تحركي برابري طلبانه براي احقاق حقوق زنان و برابري كامل زن و مرد است. زنان و مردان سوسياليست و كمونيست و برابري طلب ميتوانند پرچمدار اين جنبش عظيم برابري زن و مرد و لغو آپارتايد جنسي شوند.
حتي به عنوان فمينيست هم اگر شانسي براي ابراز وجود و حضور در جامعه وجود داشته باشد، باز در گرو وجود چنين جنبشي است. علاوه بر آن، جنبش برابري زن و مرد راه رهايي هر زني صرفنظر از موقعيت اجتماعي و اقتصادي و فكري است.
شعار رهايي بخش توده ميليوني زنان، زنده باد برابري كامل زن و مرد و لغو آپارتايد جنسي است. بايد با اين مطالبه و نه كم تر سراغ جامعه و سراغ زنان و دختران معترض و متنفر از آپارتايد جنسي رفت. آنها را جمع و متحد و متشكل كرد و به خيابانها و ميادين شهرها كشاند. تنها گوشه كوچك و نسيمي از اين نوع جنبش و تحركات انساني سوسياليست ها و زنان و مردان برابري طلب در ايران و در ابعاد بين المللي است كه جمهوري اسلامي را از اجراي عمل شنيع سنگسار باز داشته است.
بحران كمپين و نهادهای دخیل و بی افقی فعالین آن، نتیجه ی قانونگرايي محض، تداوم اصلاح طلبی شكست خورده و نهایتا بحران هويتي يك اقدام بي خاصيت است که از همان ابتدای شکل گیری برای ما و بسیاری دیگر روشن بود.
شعار زنان ايران فمينيست شويد، نه راه نجات توده ی ميليوني زنان در ايران است و نه خود فمينيست ها را به جايي ميرساند. تنها يك جنبش برابري طلبانه با پرچم برابري كامل زن و مرد ميتواند اميد رهايي را متحقق سازد.
راه نجات زنان از آپارتايد جنسي، از تحقير و بي حرمتي، ايجاد تحركي برابري طلبانه براي احقاق حقوق زنان و برابري كامل زن و مرد است. زنان و مردان سوسياليست و كمونيست و برابري طلب ميتوانند پرچمدار اين جنبش عظيم برابري زن و مرد و لغو آپارتايد جنسي شوند.
حتي به عنوان فمينيست هم اگر شانسي براي ابراز وجود و حضور در جامعه وجود داشته باشد، باز در گرو وجود چنين جنبشي است. علاوه بر آن، جنبش برابري زن و مرد راه رهايي هر زني صرفنظر از موقعيت اجتماعي و اقتصادي و فكري است.
شعار رهايي بخش توده ميليوني زنان، زنده باد برابري كامل زن و مرد و لغو آپارتايد جنسي است. بايد با اين مطالبه و نه كم تر سراغ جامعه و سراغ زنان و دختران معترض و متنفر از آپارتايد جنسي رفت. آنها را جمع و متحد و متشكل كرد و به خيابانها و ميادين شهرها كشاند.
تنها گوشه كوچك و نسيمي از
اين نوع جنبش و تحركات انساني سوسياليست ها و زنان و مردان برابري طلب در ايران و
در ابعاد بين المللي است كه جمهوري اسلامي را از اجراي عمل شنيع سنگسار باز داشته
است.