نقل از نشریه پرتو شماره ١٥

 

درگیری در عراق تلاش برای یک کاسه کردن نهائی قدرت دولتی

 

مصاحبه نشریه پرتو با فاتح شیخ

 

پرتو: فاتح شیخ، هفته گذشته شهر بصره و نقاط دیگری در جنوب عراق صحنه درگیریهای شدید میان نیروهای مقتدا صدر و ارتش عراق بود؛ ماجرا چه بود؟ درگیری بر سر چه هست؟ مالکی و مقتدا صدر هر دور از جریانات اسلامی شیعه در عراق هستند، اختلافشان چیست؟ جنگ شیعه و سنی که قبلا بسیار در مورد آن گفته میشد به کجا کشید و چرا اکنون حاشیه ای شده است؟

 

فاتح شیخ: درگیریها در بصره و چند شهر دیگر جنوب عراق، همچنین در بعضی محلات بغداد، از ۲٦ مارس شروع شد. حالت جنگی با دخالت مقامات ایرانی پس از چند روز متوقف شد، اما رویاروئی ادامه دارد و توافق موثری صورت نگرفته است. مالکی شخصا در راس "نیروهای دولتی" فرماندهی حمله به سپاه مهدی مقتدا صدر در بصره را بعهده گرفت و اعلام کرد: نه عقب نشینی، نه گفتگو، نه مذاکره، جنگ تا سرکوب کامل "مجرمان" و "سرکشان"! اما با مقاومت شدید سپاه مهدی، که برایش غیرمنتظره بود، و با سرپیچی وسیع افسران ارتش که حاضر به جنگ با سپاه مهدی نبودند، ناگزیر شد پای یک توافق ٩ ماده ای برود که یکشنبه ۳٠ مارس در قم بین هیات "پارلمان" عراق با مقتدا صدر امضاء شده بود. این هیات البته ربطی به پارلمان نداشت؛ مرکب بود از دو نماینده از حزب مالکی و هادی عامری رئیس سازمان بدر بازوی نظامی حزب عبدالزیز حکیم. در خود جنگ هم در واقع واحدهای نظامی بدر و الدعوه با سپاه مهدی درگیر بودند نه "ارتش و نیروهای امنیتی" دولت عراق. در جریان درگیریها هزار افسر ارتش بخاطر سرپیچی از جنگ با سپاه مهدی اخراج شدند و بیش از هزار افسر هم تا به حال فرار کرده اند. این از ارتش که ملغمه ای از بدری و صدری و بعثی و صحوه و کرد و ترکمان و ... است. "نیروهای امنیتی" هم اساسا اسم رمز همان سازمان بدر است. 

رویاروئی فعلی بخشی از جدال جاری دارودسته های مسلح شریک در قدرت بر سر سهمشان از قدرت و ثروت عراق است که امروز دو طرف جدال "بدری ها" و "صدری ها" هستند؛ درگیری تا به حال بیش از هزار کشته و زخمی از طرفین و مردم سیویل بجا گذاشته است. این رویاروئی در شرایط سیاسی خاص امروز، ویژگیهایی دارد که باید بطور مشخص بررسی شود.

کشمکش بر سر تسلط بر بصره و دیگر مناطق نفتی جنوب است؛ اما به جنوب محدود نیست، صحنه های دیگر آن در بغداد و نجف و کربلا جریان دارد. با شروع درگیری در بصره، سپاه مهدی مقر هر دو حزب حکیم و مالکی در محله صدر بغداد را به آتش کشید.

مضمون سیاسی این درگیری تلاش برای یک کاسه کردن نهائی قدرت دولتی، شکل دادن به "دولت مرکزی" و کسب هژمونی در آن است. اینجا دیگر طرفهای درگیر، فقط بدری و صدری نیستند، همه نیروهای دو جنبش ناسیونالیسم عرب عراقی و ناسیونالیسم کرد در آن دخیل اند. بعلاوه بازیگران قدرتمندتر دیگری هم به درجات متفاوت حضور دارند: آمریکا و انگلیس، ایران، ترکیه و دولتهای عرب منطقه.

نیروهای مستقیما درگیر در رویاروئی فعلی، هر دو به اصطلاح "شیعه" هستند و تا چند ماه پیش در ائتلاف بزرگ حکومتی و پارلمانی شریک بودند. این فاکت همراه فاکتهای متعدد دیگر اثبات میکند که توصیف رویاروئی "شیعه" و "سنی" در مورد جدالهای جاری در عراق اعتبار جدی ندارد (هیچوقت نداشته)، در هر حال اعتبار آن نسبی و فرعی است. در جدال قدرت عراق بعد از سقوط رژیم بعث، نیروهای سیاسی معینی صف آرائی کرده اند که به تناوب از مذهب، قومیت، تعلقات عشیره ای و غیره برای جلب نیرو بهره برداری میکنند. نظیر اکثر کانونهای جدال قدرت که در جاهای دیگر جهان جریان دارد. بر این مبنای جداسازی اتنیک – مذهبی است که دنیا در دو دهه اخیر پر از صحنه های سناریو سیاه شده است. جامعه عراق که این روزها پنجمین سال سقوط رژیم بعث توسط لشکرکشی آمریکا و انگلیس را پشت سر میگذارد، یکی از صحنه های این سناریو سیاه جهانی است که تحولات مشخص آن را باید در همین چارچوب جهانی تعقیب و بررسی کرد.  

در این چارچوب ترم "شیعه"، "سنی" هیچ واقعیتی را توضیح نمیدهد، برعکس بر واقعیات طبقاتی و سیاسی جامعه پرده سیاه میکشد. عراق یک جامعه سرمایه داری است که دولت بورژوائی در آن بر اثر جنگ و اشغال سقوط کرده و پاشیده است. در این جامعه پاشیده جنگزده، طبقه کارگر و کمونیسم هنوز آن اندازه توان و سازمانیافتگی کسب نکرده که قادر باشد به یک بازیگر اصلی جدالهای سیاسی و نظامی بر سر قدرت و تعیین تکلیف سیاسی جامعه تبدیل شود. در طرف مقابل آن، انواع جنبش ها و جریانات و خرده جریانات طبقه بورژوا، با سقوط رژیم بعث میدان پیدا کرده اند که خواه در همسوئی با اشغالگران و خواه در مقابل آنها، با کمک این یا آن دولت منطقه که دستی در عراق دارد، وزنی پیدا کنند، به اندازه وزنشان در جنگ قدرت شرکت کنند و سهم طلبی کنند. موضوع اصلی جنگ و جدال پنجساله در عراق، چگونگی خاتمه دادن به اشغال و شکل دادن مجدد به "دولت" بوده است. به حکم اینکه عرصه تولید نفت در عراق اصلی ترین عرصه استثمار طبقه کارگر است و تصاحب این رانت عظیم اقتصادی اصلی ترین عرصه کشمکش قدرت میان گروهبندیهای مختلف بورژوازی است، میشود فهمید که جنگ بر سر چگونگی خاتمه دادن به اشغال و بازسازی دولت و سهمگیری از آن به موازات جنگ بر سر ثروت نفتی و تسلط بر مناطق نفتخیز مهمترین موضوع و مضمون جدال قدرت در عراق امروز است.

جنگ بدری و صدری بخشی از این جنگ است، اینها قبل از اینکه "شیعه" باشند و بر این لولا دنبال اتحاد و ائتلاف بگردند، دو فراکسیون بورژوائی رقیب قدرت اند، قبل از اینکه "شیعه" باشند دو فراکسیون رقیب در ناسیونالیسم عراق هستند. و باز قبل از اینکه "شیعه" باشند در حال حاضر بر سر میزان استفاده از حضور و نفوذ ایران در عراق با هم رقابت دارند و دولت ایران هم از هر دو آنها برای تحکیم بیشتر حضور و نفوذ خود (ازجمله با حمایت از هر دو و حفظ بالانس در بینشان) استفاده میکند.

نیروهای دیگر ناسیونالیسم عراقی موسوم به "سنی" هم چه در رقابت با بدر و صدر و چه در بین خودشان برای سفت کردن جاپایشان تلاش میکنند. همچنانکه بدری و صدری در تقابل قرار گرفته اند، در آن طرف هم صحوات و القاعده رودرروی هم ایستاده اند. با توجه به این فاکتهاست که ترم شیعه، سنی و اسلام سیاسی، مقولات مناسبی برای توضیح کشمکشهای جاری در عراق نیستند. قطعا طبقات، جنبشهای طبقاتی و نمایندگان سیاسی شان که در جامعه سرمایه داری عراق  فعالند، از این مقولات برای ایجاد شکاف و تفرقه میان مردم و جلب نیرو به صفوف خود بهره برداری میکنند و از این راهها هم بر اوضاع تاثیر میگذارند. هم اکنون در بغداد به دنبال پاکسازیهای منطقه ای بر اساس سنی و شیعه، پاکسازی صدری و بدری شروع شده است.      

در بلبشوی پنج سال گذشته عراق، تقابل دو جنبش ناسیونالیسم عرب عراقی با ناسیونالیسم کرد یک واقعیت سیاسی- تاریخی است که بعنوان یک فاکتور مهم تداوم داشته و دارد. تا این لحظه ناسیونالیسم عراقی در موقعیتی نبوده که تلاش کند مناطق کردنشین زیر نفوذ و سلطه ناسیونالیسم کرد را به کنترل خود باز گرداند. اما باز گرداندن کردستان به زیر کنترل دولت مرکزی از دستور هیچیک از گروهبندیهای ناسیونالیسم عراقی از شیعه تا سنی خارج نشده است. بطور مثال کاملا مشهود است که حالا که خود چنین توانی ندارند، هرچه بیشتر به توان و ظرفیت دولتهای ایران و ترکیه برای محدود کردن دامنه ساطه ناسیونالیسم کرد و کسب سلطه و کنترل مجدد بر آن تکیه می کنند.

 

پرتو: مقتدا صدر به نیروهای خود، ضمن کلی قدردانی از آنها بخاطر دفاعشان از "میهن" و "اسلام" و مقابله با اشغالگران، اعلام کرده که به جنگ پایان دهند و درگیریها موقتا پایان یافته است. آیا این یک عقب نشینی است؟ کلا موقعیت این جریانات را چگونه ارزیابی میکنید؟ آینده دولت مالکی و جریانات سهیم در آن را چگونه ارزیابی میکنید؟

 

فاتح شیخ: به نظر من توقف درگیری یک پیروزی سیاسی مهم برای مقتدا صدر و سپاه مهدی است، حتی اگر از نظر نظامی عقب نشینی باشد. مالکی که با عربده "نه عقب نشینی، نه گفتگو، نه مذاکره ..." به میدان آمده بود، عملا هم عقب نشسته هم دارد مواد توافق هیات اعزامی را اجرا میکند. ازجمله روز جمعه دستور توقف حمله به صدریها را صادر کرد. طبعا رجزخوانی را ادامه میدهد که "سلاح زمین بگذارید!"، طرف هم هنوز میگوید نه! گفته است هدف ما سپاه مهدی نیست بلکه پاکسازی آن از عناصر مجرم و بعثی است. طرف هم گفته است مالکی برود صفوف ارتش و نیروهای امنیتی دولت را از مجرمان و بعثی ها پاک کند، ما هم حاضریم در این کار به او کمک کنیم. گذشته از رجزخوانی متقابل، رویاروئی جاری تا این لحظه از نظر سیاسی به نفع صدریها بوده، از نظر نظامی هم شواهدی وجود ندارد که طرح مالکی پیش رفته باشد. تنها دستاورد بازداشت شخصی به اسم یوسف موسوی است که گویا در بصره جریانی بنام حزب الله ( شعبه سپاه قدس ایران) دایر کرده و یکی از عوامل ترور و ناامنی و غارت نفت بوده است. این موضوع ربطی به جریان صدر ندارد، گرچه در جهت یک کاسه کردن قدرت به نفع بدری ها و حزب مالکی و محدود کردن نفوذ ایران در منطقه بصره میتواند برای طرح مالکی پوان به حساب آید. بعد از این رویاروئی آینده دولت مالکی از همیشه تیره تر است و ارزیابی از توانائی اش در بازسازی دولت و برقرار به اصطلاح "آشتی ملی" از همیشه منفی تر است. این دولت دوام نمیآورد. بقاء دولت مالکی ناشی از ترس جریانات سهیم در قدرت از آینده نامعلوم تر است. ابهام و انتظار در مورد تعیین تکلیف انتخابات رئیس جمهوری در آمریکا، دلیل دیگر سر کار ماندن مالکی است.

 

پرتو: جمهوری اسلامی هم با مقتدا صدر رابطه دارد و هم با دولت مالکی، کلا نقش جمهوری اسلامی در این ماجرا چه است؟ ظاهرا مقتدا صدر پرچم ناسیونالیسم عرب و علیه اشغال را برداشته است و انگار تمایل چندانی به دخالت جدی ایران در عراق ندارد و یا کمتر گوش به فرمان ایران است. با این وصف رابطه آنها با ایران و دول عربی به کجا میرسد؟

 

فاتح شیخ: درست است، جمهوری اسلامی هر دو را حمایت میکند، تلاش دارد از آنها استفاده کند، هرچه بیشتر به خود وابسته شان کند و بالانس بینشان را نگهدارد و حتی المقدور از "غالب و مغلوب" شدن جلوگیری کند. این به نفع جمهوری اسلامی هم در سطح سراسری عراق و هم در منطقه بصره است. بویژه در بصره و ناصریه و غیره حفظ این توازن به ادامه و گسترش دست اندازیهای جمهوری اسلامی امکان بیشتر میدهد. دست اندازی مستقیم جمهوری اسلامی به منابع نفتی این مناطق از بصره تا الاهوار و مجنون و غیره فاکتی است که فعلا نه مالکی نه آمریکا و انگلیس نمیتوانند با آن کاری بکنند. واضح است که مقتدا صدر بیشتر ناسیونالیست است تا اسلامی و تا شیعه و علیه اشغال است. در مصاجبه با تلویزیون الجزیره گفت او مخالف تقسیم عراق به شیعه – سنی است و در خیلی موارد سیاسی، ازجمله علیه اشغال و علیه فدرالیسم، به "سنی"ها نزدیکتر است. همچنین مدعی شد که گویا به خامنه ای یادآوری کرده که ایران باید سیاستش را در مورد عراق تغییر بدهد و در امور عراق دخالت نکند! در دل این رویاروئی فراخوان داده که در اعتراض به اشغال آمریکا، نهم آوریل (روز سقوط بغداد در پنج سال پیش) در نجف "تظاهرات میلیونی" برپا شود.

وجه مشترک صدر و مالکی در رابطه شان با ایران این است که در بازسازی دولت هر دو به جمهوری اسلامی اتکاء میکنند و نه به دولتهای عرب. یک دلیل این قضیه به هدف مشترکشان در مورد کنترل بر مناطق کردنشین و تضعیف ناسیونالیسم کرد بر میگردد که از دولتهای عرب در این عرصه کاری ساخته نیست درحالیکه جمهوری اسلامی میتواند نهایتا از این بابت حامی قدرتمندی برایشان باشد. موضوع تلاش برای بازیابی کنترل بر مناطق کردنشین در دستور همه شاخه ها و شعبه های ناسیونالیسم عرب عراقی است، اما جریانات منتسب به گروهبندی "شیعه" بیشتر به جمهوری اسلامی چشم امید دوخته اند و متقابلا جریانات منتسب به گروهبندی "سنی" بیشتر به ترکیه تکیه میکنند. تکیه این گروه به ترکیه و به دولتهای عرب البته در تقابل با نفوذ جمهوری اسلامی در عراق هم هست.      

 

پرتو: به نظر میرسد ترم اسلام سیاسی برای توضیح اتفاقات عراق اکنون دیگر جوابگو نیست، انگار منافع زمینی تری در کار است کلا جایگاه اسلام به عنوان یک ایدئولوژی در این میان چیست و اکنون چه جایگاهی دارد؟

 

فاتح شیخ: این ترم اساسا به یک امر سیاسی، یک پدیده سیاسی اشاره دارد تا به دوز ایدئولوژی اسلامی در ترکیب آن، بنابراین خواه و ناخواه از تحولات سیاسی مستقیما و منظما تاثیر می پذیرد. به این تاثیرات و تغییرات در هر مقطع باید توجه داشت. از کل جنبش اسلام سیاسی که بگذریم، جریانات اسلامی در عراق هرچه میرود سیاسی تر میشوند و دوز ناسیونالیسم عربی عراقی چه در سیاستشان و چه در ترکیب ایدئولوژیکشان جای بیشتری باز میکند. هرچند بهره برداری از ایدئولوژی اسلامی هرگز از دستورشان خارج نخواهد شد، در سیاست و به طریق اولی در اقتصاد، به منافع عزیز سرمایه دارانه شان اهمیت و اولویت بیشتر میدهند تا به اسلام "عزیز"شان. این مساله در مورد جمهوری اسلامی هم صدق میکند. هر چشم واقع بینی بدون عینک میتواند پررنگ شدن ناسیونالیسم ایرانی در "گفتمان" رهبران جمهوری اسلامی را ببیند. در عراق هم دوز ناسیونالیسم عراقی در جنبش "اسلام سیاسی" دارد پررنگتر میشود. این شکاف و واگرائی در ترکیب سیاست و ایدئولوژی در جنبش "اسلام سیاسی"، که با توجه به تحولات جهانی و منطقه ای به نظر میرسد بیشتر و بیشتر هم بشود، ایجاب میکند که در استفاده از این ترم، به "تبصره" تحولات سیاسی- مشخص و به واگرائی های ناسیونالیستی درون کمپ "اسلام سیاسی" توجه لازم و کافی بشود. اظهار نظر منوچهر متکی در کنفرانس هفته گذشته اتحادیه عرب گویا بود. او در برابر ادعای دولتهای عرب به مالکیت جزایر تنب و ابوموسی و اشغالگر خواندن ایران گفت آنها بهتر است بروند فلسطین را آزاد کنند! ظاهرا ایشان از اینکه فلسطین و "قدس شریف" زمانی برای رژیمشان یک کیس "اسلامی" بوده و نه یک کیس "عربی" غفلت کرده اند!       

 

پرتو: بالاخره با این اوضاع آینده عراق چه خواهد شد؟ طبقه کارگر و مردم عراق چه راهی برای خروج از این وضعیت در مقابل خود دارند؟ کمونیستهای عراق چه میتوانند بکنند؟

 

فاتح شیخ: یک فاکتور وخامت روزافزون اوضاع عراق و اوجگیری هر از گاه جنگ گروهها و فرقه های مختلف که جامعه را به ویرانی و فلاکت و ناامنی روزافزون میبرند، بی قدرتی صف کمونیسم و طبقه کارگر در عراق است. این صف باید تقویت بشود تا بتوان به راه خروج آکتولی به نفع جامعه، به نفع اهالی آن کشور، به نفع تحقق خواستها و اهداف فوری و نهایی طبقه کارگر رسید. فقط و فقط منافع طبقه کارگر و چشم انداز کمونیسم این طبقه است که با بهم بافته شدن مجدد این جامعه پاشیده جور در میآید. تنها جنبش و جریانی که بتواند اکثریت مردمان آن جامعه را متحد کند و بسوی آینده ای روشن ببرد، جنبش کارگر و کمونیسم است. این عامل الان ضعیف است. خوشبختانه چراغهای امید و روزنه های روشن در وجود حزب کمونیست کارگری عراق، کنگره آزادی عراق و در کردستان در وجود حزب کمونیست کارگری کردستان زنده اند. این کانونهای نور و روشنائی را باید از هر نظر تقویت کرد. از نظر سیاسی، نظامی، فکری، سازمانی، مالی و غیره. جناحها و جنبش های بورژولئی تلاش دارند دولت پاشیده بعث را بازسازی کنند. این شانس برای طبقه بورژوا خیلی ضعیف است. در میان جنبش های بورژوائی موجود در صحنه سیاست عراق، آنکه در حال حاضر از بقیه مستقرتر و پرساز و برگ تر است ناسیونالیسم کرد است اما این جنبش نمیتواند متحد کننده سراسری در سطح عراق باشد چون خصلتا محلی است، میتواند در شرایطی به تلاش برای بازسازی "دولت عراق" (آنچه "پروسه سیاسی" یا "آشتی ملی" میخوانند) کمک کند و در شرایط دیگری در جهت عکس آن کار کند. تنها یک جریان ناسیونال فاشیست عراقی یا اسلامی فاشیست عراقی آنهم با سرکوب شدید همه جریانات دیگر و همه آزادیهای سیاسی و مدنی، شانس یک کاسه کردن قدرت در عراق را دارد. تردیدی نیست که این به معنی یک دور دیگر تحمیل یوغ بردگی مزدی و فلاکت و تیره روزی بر گرده طبقه کارگر است. صدری یا بدری یا صحواتی، هر کدام قدرت دولتی عراق را یک کاسه کند، جز تضمین بردگی مداوم و بازتولیدشونده کارگران، برای بازتولید سرمایه هدفی ندارد. کمونیستهای عراق خیلی کارها میتوانند و باید بکنند که لیست آن هرچه باشد، هدف تبدیل کردن کمونیسم و کارگر به یک نیروی معادلات سیاسی، به پرچمدار پایان دادن به اشغال، به یک پای جدال قدرت، به یک بازیگر اصلی تعیین سرنوشت سیاسی جامعه است. این شانس به روی کمونیسم باز است که رهائیبخش جامعه عراق بشود.