آقایان شما متهمید
سعید قادریان
این روزها فضای ایرانیان خارج کشور تحرکی به خود گرفته و پشت سر هم از اینجا و آنجا جلسه بعد از جلسه برگزار میشود و جمع هایی از سبز پوشان به اعتصاب غذا و جلب توجه دولتمردان غربی و نهادهای بین المللی مشغولند.
گردانندگان این سناریوی دردناک قاتلان و توجیهگران نظام وارونه مملو از جنایت میباشند، اما اینبار در قامت اپوزیسیون.
شنبه 18 ژوئیه در مدرسه مطالعات آفریقایی و شرقی لندن، جمعی از "نخبگان جنبش اصلاحات" حضور بهم رسانده و در رابطه با آینده جنبش سبز به بحث و تبادل نظر پرداخته و در جهت تقویت جنبش سبز تبادل نظر کردند. دو تن از پانلیست ها عبدالکریم سروش و فرخ نگهدار، بودد.
بنا به گزارش بی بی سی ابتدا عبدالکریم سروش به مناظرههای اول انقلاب پرداخته است و گفته است که کاش مناظرههای میان خود و محمد تقی مصباح یزدی با احسان طبری و فرخ نگهدار ادامه پیدا میکرد و کار به مبارزه مسلحانه و غیره کشیده نمیشد. این عضو فعال ستاد انقلاب فرهنگی نمیگوید که در آن دوران چه جنایاتی را علیه دانشگاهیان و فعالین چپ آن جامعه در ضدیت با علم و مبارزه و تلاش شرافتمندانه برای عدم تثبیت هیولای اسلامی به وسعت کلیه دانشگاههای ایران و تسری این تعرضات به جامعه با همدستی اوباشان حزب الهی شخصا انجام دادند.
به گوشههای از اظهارات این مجاهد اسلام شناس و مجری آن در دهه 60 که در تقابل با اظهارات دولت ابادی بیان کرده است، توجه کنید: ..غرضم تفصيل ماجرا نيست. تنها می خواهم به اين نكته اشاره كنم اگر تصفيه يا كار خلافی بوده كه در شورا انجام شده است، همه بودند.آقای شريعتمداری بود، آقای فارسی بود كه با تصفيه ها همراه بود و ارتباط مستقيم هم با اسدالله لاجوردی داشت. يك جناح هايی در كشور مايلند اولا شورای انقلاب فرهنگی را در تصفيه اساتيد خلاصه و ثانيا اعضای آن را هم در وجود بنده (منظور از عبدالکریم سروش) خلاصه كنند.
يك نفر اسم از آقای شريعتمداري يا آقای احمدی نمی برد كه اتفاقا ايشان هم بسيار موافق تصفيه ها بودند. اصلا شورای انقلاب فرهنگی همين الان وجود دارد و اعضايش معلوم هستند.
اين ها مسئول اتفاقاتی هستند كه در طول اين 20 سال در دانشگاه ها رخ داده است و هيچ كس به نقش آنها اشاره نمی كند و با آن ها مصاحبه نمی كنند. اگر مسئوليتی است بر دوش همه است. من تعجب می كنم تنها شخصی كه از اعضای اوليه ستاد كه هنوز در شورا عضويت دارد آقای شريعتمداری است. يك نفر نام از ايشان نمی برد. حتي كسی مثل آقای زيبا كلام كه بارها از انقلاب فرهنگی حرف زده است. اين جا بايد بگويم كه ايشان نه صادق اند و نه كلام زيبا می گويند...
اکنون که زمان افشاگری از همدگیر است، بدنبال اظهارات میرحسین موسوی که گویا در هنگام انقلاب فرهنگی مسئولیتی نداشته است، عبدالکریم سروش آنرا تکذیب کرده است و از جمع دیگری که در جلساتشان حضور داشتهاند گواهی میگیرد. به اعترافاتی که در پی مناقشاتشان با محمود دولت آبادی صورت گرفته، نظری بیافکنیم. سروش حتی از آگاهان این امر یعنی علی شریعتمداری، محمد خاتمی، احمد احمدی، صادق واعظزاده و رضا عارف نام برده بود که در دفتر نخستوزیر حاضر میشدند و در جلسات مکرر ستاد انقلاب فرهنگی به ریاست میرحسین موسوی شرکت میکردند.
سروش با ذکر این جمله که «آقای موسوی اما به جای گفتن این حقیقت ساده، راه ناصوابی
را برگزید» آورده است:«آقای موسوی شما که همه افتخارتان پیروی از امام است، چرا؟
شما که خود منصوب امام بودید و به فرمان او بر صدر جلسات مینشستید چرا خبر درست و
دقیقی از آن نمیدهید؟ آیا فردا هم اگر به کرسی ریاستجمهوری بنشینید، همینطور «حق
دانستن» مردم را محترم میشمارید؟»
سروش افزاید: «گفتهاید شما در انقلاب فرهنگی نقشی نداشتید،
که اینطور؛ ولی صورت مذاکرات شورای انقلاب چیز دیگر میگوید: اعضای شورا به شدت از
وضع ناآرام دانشگاهها ناراضی بودند. هاشمیرفسنجانی گفت: «از طریق حضور تعدادی بچه
مسلمان در تهران میتوان جلو شلوغی دانشگاه را گرفت... از خشونت نمیترسیم. امروز
شروع شود بهتر از سه ماه دیگر است.» مهندس میرحسین موسوی تنها کسی بود که «از ضرورت
انقلاب فرهنگی ار طریق حضور تودهها در دانشگاه سخن گفت». و چنین بود که دانشجویان
اینجا و آنجا ستادهایی تشکیل دادند و مشغول «انقلاب فرهنگی» شدند؛ یا به تعبیر
میهمان (منظورش محمود دولت آبادی) مودب شما:«تقلید مضحک شناعت وسخافت.» (خط تاکید
ها از من)
فرخ نگهدار هم در نوبت خود گفته است: "باید اتفاقات گذشته را فراموش کرد. احتیاج نداریم امروز هر کدام با گروه خودمان، با گذشته و با پرچم خودمان، با کینهها و نفرتهای خودمان راه برویم و در ادامه میگوید: گذشتهها را کنار بگذاریم، کینهها را کنار بگذاریم و باید اتفاقات گذشته را فراموش کنیم"
این یک سازش طبقاتیست که فقط کارگران و مردم زحمتکش بازنده آن هستند. میگویند گذشتهها را فراموش کنیم اما نمیگویند کدام گذشته و چرا باید فراموش شود؟! میگویند با کینه هایمان وداع کنیم اما کینههای خود را علیه طبقه ما در بهرهکشی روزانه از کار ارزان ما به عینه به اجرا در میآورند و از گرده کودکان هم کار میکشند و به سفره خالی ما هم رحم نمیکنند. نه آقای نگهدار ما درست است عقدهای نیستیم و انتقامجویی را مبنای قوانین انسانی قرار نمیدهیم، اما بدان معنی نیست از گذشته درس نگیریم و هر بلایی که شما و هم طبقهای هایتان بسر ما آوردهاید را به فراموشی بسپاریم. ما از گذشته و اعمال شنیع و غیر انسانی همقطارانتان در سپاه و سایر مناصب دولتی از پرزیدنت محبوبتان خاتمی گرفته تا رفسنجای جدیدا رانده شده به آغوش "اصلاح طلبان" چشم پوشی نخواهیم کرد.
باید با این مهندسی شنیع و غیر انسانی افکار تودههای مردم بویژه کارگران و جوانان مبارزه کرد. اینان (گنجی ها، سروش ها، خاتمی ها، موسوی ها، رفسنجانی ها، مخملباف ها و لیست بلند بالایی از جانیان حاکم و جیرهخواران اطرافشان را به جای جلوس بر صندلی قاضی بر صندلی متهم نشاند و بخاطر همه آن جنایاتی که در آن دخیل بودهاند و یا در ادامه حیات ننگین جنایتکاران سهمی داشتهاند، محاکمه بشوند و به مردم ایران و قربانیان جنایات هولناک سه دهه اخیر در ایران حساب پس بدهند.
اینان بر کم حافظهای مردم و تلاش میدیا برای مهندسی افکار و زدودن این همه جنایات که "اصلاح طلبان" امروز به همراه جناح رقیبشان در حق مردم انجام دادهاند، سرمایهگذاری میکنند. آنان در این کارزار تنها نیستند. تلویزیون بی بی سی با بودجه 15 میلیون پوندی وزارت خارجه بریتانیا و با گسیل خبرنگاران و برجسته کردن کوچکترین اعمالشان و حتی منعکس کردن تعداد عطسههای "آیات عظام مانند منتظری" و غیره و تبدیل کردن پاسدار گنجی به ژورنالیست و مدافع حقوق بشر و لال شدنش در مقابل جنایاتی که در دو دوره خاتمی صورت گرفت و تحویل دادن ورژن لندنی عبدالکریم سروش به مردم بجای دهه شصت او که خود ناچار به اعتراف شده است و در یک کلام هماهنگ کردن زدن نبض "جنبش سبز" و وصل کردن داخل و خارج همراه با سایر رسانهها، امریست که در تقویت راست ارتجاعی بر دوش گرفته است. اما دیر یا زود به یمن تلاش و افشاگری و سازمانیابی ما کمونیستها و کارگران پیشرو و مردم آزادیخواه ایران عبور از "جنبش سبز ارتجاعی" را تضمین و مردم ایران با شعار و مطالبات واقعی خود که در سه دهه اخیر از نبودش رنج برده اند، بمیدان خواهند آمد.
تحقق این امر به درجه بالایی از احساس مسئولیت و شفافیت سیاسی و عملی طیفی که از تجارب انقلاب 57 برخوردارند و درسهای آن را برای انقلاب آتی بکار میگیرد، در قبال جامعه ایران و شکل دهی به افکار جامعه جوان ایرانی که در ایام حاکمیت میرحسین موسوی و رفسنجانی ها تازه بدنیا آمدهاند و یا بعدها بدنیا آمدهاند و قابل دسترس کردن آنها به همه حقایق و رویدادهای دهشتناکی که اتفاق افتاده است، ممکن است
باید مانع از تکرار مقاطع تلخ تاریخ شد. اینرا عمل و تلاش آگاهانه ما مردم آزادیخواه تضمین خواهد کرد. جامعه در مقابل افکار ضد بشری واکسنه نشده است و ناسیونالیسم و مذهب روزانه و به شنیع ترین شیوه خودنمایی میکند و تبلیغ میشود. در این دوران نقش عنصر آگاه و روشن بین از هر زمان مبرم تر و حیاتی تر است.
تکرار تراژدی انقلاب 57 در شکل حمایت (هدفمند و غیر هدفمند، آگاهانه یا نا آگاهانه) مردم از بانیان قدرت گیری جمهوری اسلامی دودش به چشم مردم ایران و طبقه کارگر میرود. این حمایت تنها یک بلاهت سیاسی نیست، بلکه سوق دادن جامعه ایران به لبه پرتگاه و قربانی کردن آمال و آرزوهای میلیونها انسان به تنگ آمده از نظامی که مغضوبین امروز از مهندسین "لایق" دیروز آن بودند.
مردم! ما محق نیستیم به سرنوشت خودمان و جامعه بازی کنیم، در مقابل این نسل و نسلهای آتی مسئولیم. بجای همسویی با جنبش سبز، جنبش و جهت سیاسی خود را از سردمداران جنبش سبز جدا کرده و اعتراضات بحق خود را متوجه کلیت معماران این نظام جهنمی و استثمارگر بکنیم.
طبقه کارگر راهی جز سکانداری و رهبری و زیر چتر خود قرار دادن تنفر عمومی از جمهوری اسلامی با همه جناحهای آن ندارد. تنها طبقه کارگر است که میتواند و باید دوستان دروغین امروز مردم و همقطاران دیروزشان بر کرسی متهم بنشاند و به نظام بردگی پایان دهد.