کمونیستها موظفند که همواره افق و پرچم انقلاب پرولتری را جلو طبقه کارگر و جامعه بگیرند
مصاحبه با فاتح شیخ
در مورد سند "اولویتهای حزب" مصوب پلنوم ١٥ کمیته مرکزی حزب حکمتیست*
(بخش اول)
پرتو: فاتح شیخ، پلنوم ١٥ کمیته مرکزی حزب اوائل سپتامبر برگزار شد. طبق اطلاعیه پایانی پلنوم مباحث مهمی در آن طرح شده و اسنادی هم از جمله سند "اولویتهای حزب" تصویب شده است. ابتدا راجع به جایگاه این پلنوم و مباحث آن توضیحی برای خوانندگان نشریه پرتو بدهید؟
فاتح شیخ: اهمیت این پلنوم حاصل سه موقعیت کنکرت جدید است: اول موقعیت پرتپش و تنش جامعه ایران در سیر تحولات بعد "انتخابات"؛ دوم موقعیتی که حزب ما با پراتیک سیاسی متفاوتش در قبال آن تحولات، در صفبندی جدید سیاسی: طبقاتی جامعه پیدا کرده؛ و سوم موقعیتی که رهبری حزب، آگاهانه انتخاب کرده تا بتواند سریعا به نیازهای فوریتر مبارزه طبقاتی جاری جواب بدهد و همزمان تلاش کند ملزومات سیاسی و سازمانی رفتن حزب به پیشواز تحولات آتی را فراهم سازد. جهت اطلاع خوانندگان، ماه قبلتر کل دفتر سیاسی و دبیر کمیته مرکزی حزب، پنج روز نشستیم اوضاع پرتحول جامعه و موقعیت حزب را به تفصیل بررسی کردیم، که حاصل آن تدارک سیاسی پلنوم١٥ شد.
مباحث پلنومها معمولا دو اتصال رو به عقب و رو به جلو دارد. در ترکیب این دو اتصال، پلنوم ١٥ بیشتر بر دورنمای کار آتی حزب تمرکز داشت. گزارش دفتر سیاسی از کارکرد حزب در سه ماهه مقارن با تحولات پس از انتخابات، شامل مرور آن تحولات و همچنین مرور سیاست و تاکتیک حزب در این دوره بود. چکیده و نتیجه این مبحث، تاکید محکم شرکت کنندگان بود بر صحت و اهمیت خط متمایز و خلاف جریانی حزب در جهت ایجاد یک صف مستقل متکی به سیاست کارگری، علیه کلیت جمهوری اسلامی، و تلاش برای خارج کردن اعتراض بحق مردم، از زیر پرچم تحرک بورژوائی ائتلاف سبز. پلنوم همچنین با اتفاق نظر کامل، فراخوان اعتصاب عمومی ٢۸ مرداد در کردستان را بعنوان یک تاکتیک بجا در راستای برافراشتن مجدد پرچم کمونیستی در این عرصه ارزیابی کرد.
اما بیشترین مباحث پلنوم بر تحلیل مشخص اوضاع سیاسی جاری و دورنمای آن، بر اولویتهای حزب و بر سازمان حزب متمرکز شد. بخشی از اسناد این مباحث ازجمله سند "اولویتهای حزب" و سند درباره اوضاع سیاسی در دسترس عموم و بخش دیگر در اختیار کمیته های حزبی قرار گرفته است. حلقه وصل کل مباحث پلنوم، تلاش رهبری حزب برای پاسخگوئی به نیازهای سیاسی و سازمانی و سبک کاری حزب در رویاروئی با تحولات سیاسی آتی است. با دقت در اسناد، می توان به روشنی دید که این تلاش صرفا "معطوف به خود" حزب نیست، بلکه پاسخگوئی به نیازهای سازمانیابی طبقه کارگر و تبدیل حزب و طبقه به نیروهای اصلی و تعیین کننده در سیر تحولات آینده جامعه ایران و در مسیر حرکت مداوم بسوی انقلاب سوسیالیستی است. تاکید پلنوم بر ضرورت ایجاد تغییر بنیادی در سازمان و سبک کار حزب از رهبری تا پایه ای ترین رده سازمانی هم از همینجا سرچشمه می گیرد. از این منظر، پلنوم ١٥ تصویر یک حزب کمونیستی روشن بین و آینده نگر را جلو جامعه گرفته و رهبری حزب را موظف به تحقق آن کرده است.
پرتو: سند اولویتهای حزب حکمتیست مصوب کمیته مرکزی منتشر شده است. در شروع این سند نوشته است: "حزب حکمتیست برای سازمان دادن انقلاب پرولتری و بنای جامعه سوسیالیستی ایجاد شده است"؛ با توجه به اینکه این حکم فلسفه وجودی حزب است٬ تاکید دوباره بر آن در سند اولویتها در این شرایط چه لزومی دارد؟
فاتح شیخ: لزوم این تاکید قبل از هر چیز از اینجاست که این "فلسفه وجودی" حزب ما، صرفا جنبه اعتقادی یا اعلام موضعی ندارد، بلکه قطبنمای پراتیک ماست و در شرایطی مانند امروز ضامن نیفتادنمان به دنبال حوادث است؛ آنچه اکثر سازمانهای چپ به آن مبتلا هستند. در ماههای گذشته تحولات سیاسی مهمی در ایران اتفاق افتاده و ما با روشن بینی کمونیستی خلاف جریانی در درجه اول سعی کرده ایم طبقه کارگر و توده تشنه آزادی را از دنباله روی از جناحهای رژیم و رفتن به زیر پرچمهای سبز و سیاهشان منع کنیم.
تاکید بر اینکه کمونیستها و طبقه کارگر در هر تحول سیاسی باید مسیر حرکت مستقل خود برای سازمان دادن انقلاب پرولتری را رها نکنند، درست در دل چنین تحولاتی ضروری است. دیدیم چگونه جریانات چپی که سالها تسلیم طلسم انتظار بوده اند و صفوفشان را با وعده دیدار با انقلاب موعود در پیچ بعدی، سر موضع نگاه داشته اند، با مشاهده امواج مردم در خیابان چنان از هول و هیجان سر از پا نشناختند که نخواستند واقعیت اعتراض و تنفر بحق مردم را از "جنبش سبز" یک جناح بورژوازی و رژیم حاکم که تا مغز استخوان ضد کارگر و ضد بشر است تفکیک کنند؛ تنها کاری که از دستشان برآمد آن بود که با "انقلاب انقلاب" کردن طعم تلخ انتظار سالیان را به یک شیرینی کاذب زودگذر و خودفریب بدل کنند. درنتیجه خواه ناخواه تا آنجا که صدایشان به مردم رسید به مهره مددکار عوامفریبی رایج روز که سیل آسا دنبال "موج سبز" براه افتاده بود بدل شدند.
در جامعه ایران که تاریخ معاصر آن شاهد انقلابهای متعدد بوده و کلمه انقلاب در اذهان عمومی از بار مثبت برخوردار است، کمونیستها موظفند که همواره افق و پرچم انقلاب پرولتری را جلو طبقه کارگر و جامعه بگیرند تا بتوانند کار سازمان دادن نیروی اجتماعی این انقلاب را در دل هر تحول و خیزش سیاسی به پیش برند و همزمان مانع شوند که تحرک ارتجاعی جنبشها و جریانات بورژوائی، توده کارگران و محرومان تشنه آزادی را به نام "انقلاب" به دنبال خود بکشد. حتی اگر هم به جای "جنبش سبز" یک جناح جمهوری اسلامی، جنبشی آزادیخواهانه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، حی و حاضر در میدان بود، بازهم تاکید بر اینکه فلسفه وجودی حزب حکمتیست سازمان دادن انقلاب پرولتری و بنای جامعه سوسیالیستی است جا داشت، تا خط مشی طرفداری مان از انقلاب مداوم در حرکت بسوی این هدف را از مشی جریاناتی که سرنگونی رژیم اسلامی هدف نهائی شان است به روشنی متمایز کنیم. امروز متاسفانه اوضاع چپ در ایران خیلی شورتر از این حرفهاست، چنانکه انگار ایران جامعه ای سرمایه داری نیست، انگار نیروی مبارزه طبقاتی کارگر و کمونیسمی که هدفش سازمان دادن انقلاب پرولتری است حضور اجتماعی و سیاسی ندارد، هرچه هست خیابان و ازدحام و تقابل آن با "رژیم" است، آنهم فقط با یک جناح آن! در چنین شرایطی، اینکه سند "اولویتهای حزب" جا به جا بر خط انقلاب پرولتری تاکید می گذارد : که از نظر خود حزب ما بدیهی است : از زاویه جدال سیاسی و نظری جاری در جامعه، کاملا حیاتی و بجاست.
پرتو: در مقدمه همین سند به عنوان مانع انقلاب سوسیالیستی از پراکندگی طبقه کارگر و موانع ذهنی انقلاب سوسیالیستی صحبت میکند و همزمان میگوید رفع این موانع تنها امر آگاهگرانه نیست بلکه امری مبارزاتی است. میشه در این زمینه توضیحات بیشتری بدهید و همزمان بگوید منظور از امر سازمانی چه است؟
فاتح شیخ: چندین دهه است که ایران جامعه ای سرمایه داری است و انقلاب ٥٧ در تمایز با انقلابهای پیشین تاریخ معاصر ایران، انقلابی بود که از تناقضات ذاتی مناسبات سرمایه داری سرچشمه گرفته بود. انقلاب ٥٧ یکی از پیامدهای بحران اقتصادی بزرگی بود که در نیمه اول دهه هفتاد جهان سرمایه داری را در نوردید. اثرات آن بحران بر اقتصاد سرمایه داری تحت سلطه ایران که بر پایه استثمار کار ارزان طبقه کارگر توسط سرمایه های بزرگ و رانت نفتی می چرخید، به رکود و بیکاری و سرانجام به آن انقلاب بزرگ توده ای منتهی شد. آنچه در مسیر انقلاب ٥٧ مانع تداوم آن به انقلاب سوسیالیستی شد، چیزی جز پراکندگی طبقه کارگر و فقدان آگاهی سوسیالیستی و حزب انقلابی کمونیستی طبقه کارگر نبود. امروز پس از گذشت سه دهه، مناسبات سرمایه داری در جامعه ایران ریشه دارتر و پایدارتر شده است. روند تولید بر مبنای مناسبات سرمایه داری، قطع نظر از کاراکتر رژیم حاکم که تناقضات معینی با کارکرد عادی سرمایه داری دارد، سیر خود را داشته و هر لحظه و ساعت و هر شبانه روز آن به قیمت استثمار شدید طبقه کارگر همراه با تحمیل سرکوب و خفقان وحشیانه بر کارگران و کل جامعه جلو رفته است. تاکید بر این بدیهیات برای آنست که بگوئیم حال که نیروی اجتماعی انقلاب سوسیالیستی طبقه کارگر است، پس مانع سر راه این انقلاب، نمیتواند چیزی جز ناآمادگی ذهنی و پراکندگی صفوف این نیرو باشد.
اما بخش دوم تاکید مقدمه سند مهمتر و شایان توجه تر است: رفع این موانع تنها از راه آگاهگری ممکن نیست، بلکه یک امر مبارزاتی است. واضح است که هرچه در اهمیت آگاهگری بگوئیم هنوز کم است؛ روبیدن طویله اورژیاس ناآگاهی در صفوف طبقه کارگر و توده های محروم جامعه، نیازمند رودخانه های خروشانی از آگاهی طبقاتی سوسیالیستی است اما مساله این است که خود این روند آگاهگری از کانال مبارزه طبقاتی، اعم از اقتصادی و سیاسی، می گذرد. بویژه تردیدی نیست که مبارزات اقتصادی جاری یک کانال مهم کسب آگاهی برای طبقه کارگر است. بنابراین یک حزب کمونیستی معطوف به انقلاب سوسیالیستی پرولتری، اولا دائما باید تاکید کند که چنین انقلابی مانع عینی مربوط به مناسبات تولیدی، نیروهای مولد و میزان رشد تکنولوژی و تولید جامعه ندارد، مانع در عرصه ذهنی، در عرصه آگاهی و تشکل است؛ ثانیا باید تاکید کند که رفع این موانع تنها با آگاهگری و تبلیغ و ترویج میسر نمی گردد، بلکه کانال مبارزاتی می طلبد. حزب کمونیستی باید سازمانده و رهبر مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر باشد تا بتواند طبقه را آگاه و متشکل کند و برای به پیروزی رساندن انقلاب خود و بنای جامعه سوسیالیستی آماده سازد.
پرتو: در این سند بحث از مصافهای جدیدی شده که کمونیستها و طبقه کارگر با آن روبرو هستند٬ میشود بگویید این مصافها کدامند؟
فاتح شیخ: مصافهای جدید پیامد شرایط جدیدی است که با تحولات سیاسی ماههای اخیر ایران، جلوی پای طبقه کارگر و کمونیستها سبز شده است.
این تحولات از آنجا شروع شد که با ورود پرسروصدای جناح تعدیلگرای حکومت به عرصه رقابت بر سر پست رئیس جمهوری در حمایت توپخانه تبلیغی دولتها و میدیای غربی، و متقابلا تلاش قرص و قایم و شدیدا سازمانیافته جناح حاکم برای شکست و خواری دادن به رقبا، لشکرکشی بیسابقه ای برای کشاندن جمعیت به پای صندوقهای"انتخابات" سازمان داده شد. علاوه بر بخشهائی از بورژوازی که نفع خود را در حمایت از موسوی بو کشیده و به کمپین سبزش پیوسته بودند، توده وسیعی از مردم تشنه تغییر هم به این بیراهه کشانده شدند که گویا بالانس بین دو جناح رژیم در نتیجه شرایط جدید جهانی و داخلی، چنان عوض شده که تغییر رئیس جمهور از کانال انتخابات را ممکن می کند و انداختن احمدی نژاد و نشاندن موسوی بجای او گامی قابل حصول و به هر حال مثبت است. چرخش بخش اعظم بورژوازی و احزاب سیاسی آن در اپوزیسیون، از مطالبه سرنگونی جمهوری اسلامی به مطالبه تغییر در داخل رژیم، سهم مهمی در این لشکرکشی و توهمسازی داشت.
سرانجام روز موعود ٢٢ خرداد، حامیان موسوی که سراسر روز رای به صندوق انداخته بودند، شب بسر نرسیده خبر شدند که رایشان راهی باطلاق شده است. نیروهای سازمانیافته و همه کاره پشت احمدی نژاد، او را از صندوقها در آوردند آنهم با رقمی چنان بالا که برای رقبایش یکجا خفت آور و شوک آور بود. در این میان طبیعی بود که رای دهندگان متوهم، بیشتر از خود رقبای احمدی نژاد احساس خفت و گولخوردگی کردند و خشمشان را با ریختن به خیابانها بیرون ریختند. پدیده چند روز پیاپی تظاهرات وسیع، که موسوی و کروبی را هم غافلگیر کرد، حاصل سرخوردگی از توهم و فریبی بود که جناح تعدیلگرا و خیل حامیانشان در صف اپوزیسیون و دولتها و میدیای غربی به رای دهندگان، بخصوص به نسل جوان انداخته بودند. تناقض اینجا بود که دو جناح رژیم با دمیدن در آتش جدال قدرت خود، جمعیت زیادی را پای صندوقها کشاندند، اما همین جدال قدرت و همین شکاف که در راس رژیم باز شد، لشکرکشی انتخاباتی شان را به ضد خود بدل کرد؛ بجای اینکه بتوانند از آن بهره برداری کنند و موقعیت رژیمشان را بالا بکشند آن را دوشقه کردند و تنزل دادند.
جمهوری اسلامی امروز همان رژیمی نیست که قبل از جدال انتخاباتی بود. موقعیت دوشقه و از هیبت افتاده رژیم، با هیچ میزان تشدید سرکوب به دوره قبل از انتخابات بر نخواهد گشت. این یک جنبه از پیامدهای تحولات بعد از انتخابات است که شرایط مبارزاتی جدید و دولبه ای در برابر طبقه کارگر گذاشته است. یک مصاف جدی طبقه کارگر در این شرایط اینست که با کدام استراتژی و تاکتیک، کدام خط مشی مبارزاتی، کدام اشکال از سازمانیابی صفوف خود چنان صف آرائی محکمی به نیرویش می دهد که نه فقط در بیراهه دنباله روی از هیچیک از دو جناح به هرز نرود، بلکه خواهد توانست از تضعیف موقعیت رژیم به سود پیشروی صف مستقل خود بهره برداری کند. باید توجه داشت که طبقه کارگر تنها نیروی جامعه نیست که بخواهد از این موقعیت تضعیف شده جمهوری اسلامی بهره برداری کند. بروز همین شکاف امکان می دهد که بخشهای مختلف بورژوازی ناراضی از رژیم چه در سطح داخلی و چه در سطح جهانی و منطقه ای، با امکانات واقعی به مراتب بیشتری بخواهند از تضعیف رژیم برای سهمخواهی بیشتر از حاصل استثمار طبقه کارگر در ایران بهره برداری کنند و عرصه سیاست جامعه را به اشغال خود درآورند.
چرخش بخش اعظم اپوزیسیون از خواست سرنگونی جمهوری اسلامی به خواست تغییر در راس رژیم به نفع جناح تعدیلگرا، به معنی آن است که طبقه کارگر در مصاف خود برای پائین کشیدن جمهوری اسلامی تنهاتر از گذشته است. این هم یک تحول دولبه است: اگر طبقه کارگر با جمع و جور کردن صفوف خود بتواند بعنوان پرچمدار سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در پیشاپیش توده های تشنه آزادی و رهائی، ازجمله و بویژه زنان و جوانان قدم بردارد، نه فقط قادر خواهد شد که به چند دهه کابوس حاکمیت جنایتبار این رژیم خاتمه دهد، بلکه با گامهای محکمتر و مطمئنتری خواهد توانست با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در مسیر تداوم انقلاب بسوی انقلاب خود و بنای جامعه سوسیالیستی پیشروی کند.
ازجمله مصافهای دیگر طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن، تحلیل و تبیین دقیق و روشن از اوضاع سیاسی و دورنمای تحولات از زاویه منافع و سیاست پرولتری، تلاش برای سازمان دادن صف مستقل مبارزاتی، گسترش مبارزات اقتصادی و سیاسی در این شرایط، تلاش برای سازماندهی توده ای و همچنین گسترش و استحکام سازمان حزبی متکی به بخشهای صنعتی طبقه است.
پرتو: در بحث اولویتها امده است: "اولویت اساسی ما کماکان تبدیل حزب به نیروی محرکه اصلی مدعی قدرت سیاسی و آماده کردن فکری، عملی و تشکیلاتی حزب برای پاسخگوئی به مسائل دوره جدید است". سوال این است با توجه به پراکندگی طبقه کارگر و موانع ذهنی آن برای طبقه کارگر٬ چرا در اولویتها مسئله تبدیل حزب به نیروی اصلی بزرگ میشود؟ چرا اصلا از حزب باید شروع کرد؟ چرا حزب اینقدر در این سند برجسته میشود؟
فاتح شیخ: دقیقا یک شرط اساسی و تعیین کننده موفقیت طبقه کارگر در مصافهای آتی، ازجمله در امر غلبه بر پراکندگی صفوفش، حضور قدرتمند حزب آن در جامعه است. موجودیت حزب کمونیستی طبقه کارگر، و در این بحث ما حزب حکمتیست، موجودیتی خارج از طبقه کارگر و جنبش کارگری نیست. چپهای غیرکارگری و ازجمله جریانات "کارگر کارگری" قلابی، تلاش گسترده ای به خرج می دهند که "جنبش" کارگری و حزب سیاسی طبقه کارگر را از هم جدا کنند و البته همیشه هم چنان تقدس عرفانی مزورانه ای به "جنبش" کارگری الصاق می کنند که گویا دارد کار خودش را می کند و احزاب سیاسی نباید در آن اخلال کنند! این تلاش ناشریف و ریاکارانه بخشی از طبقه بورژوا، گیریم بخش خرده آن، برای محروم کردن طبقه کارگر از ستاد رهبری سیاسی و سراسری اش، از حزبش، بدترین نوع اپورتونیسم است که باید آن را بی هیچ گذشت و رعایتی نقد و افشا و منزوی کرد. این گرایش در بهترین حالت و در صادقانه ترین برخورد، جنبش کارگری را به مبارزه اقتصادی تقلیل می دهد، "کار"ش را به تلاش برای بهبود زندگی بخورنمیر در زیر زنجیر کار مزدی محدود میداند و سیاست و قدرت سیاسی، سازمانیابی خود و سازماندهی جامعه و نهایتا لیاقت طبقه کارگر برای رهائی خود و بشریت از مناسبات سرمایه داری را نادیده می گیرد و کنار می گذارد.
اینکه ما در این دوره هم کماکان اولویت سیاسی خود را "تبدیل حزب به نیروی محرکه اصلی مدعی قدرت سیاسی و آماده کردن فکری، عملی و تشکیلاتی حزب برای پاسخگوئی به مسائل دوره جدید"، تعریف کرده ایم، نه از سر خودبینی حزبی، بلکه از سر تاکید بر این واقعیت است که راهگشائی و حرکت برای رفع موانع ذهنی طبقه کارگر و پراکندگی صفوف آن بدون حضور و فعال چنین حزبی مطلقا غیرممکن است. بویژه در این دوره پرتحول، پرمساله و پرمصاف، ذره ای تردید در اینکه از حزب باید شروع کرد، حزب را باید برجسته کرد، از کانال تقویت حزب باید به سراغ رفع مشکلات مبارزات اقتصادی، سیاسی و فکری طبقه کارگر رفت، را مجاز نمی دانم.
ادامه دارد
* توضیح: سند "اولویتهای حزب" در شماره قبلی نشریه پرتو منتشر شده است.