یادداشت های پراکنده
محمد فتاحی
یک- اعتراض به حق داود رضوی و...
داوود رضوی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در مقاله ای با عنوان
"سناریوی سرکوب تشکل های کارگری مستقل و تشکل های مردمی" نسبت به سیاست های سرکوبگرانه نسبت به رهبران زندانی، آقایان اسالو و مددی و خود سندیکا و اعضای آن و شرایط سخت زندگی شان اعتراض به حق کرده اند. ایشان در انتهای آن مقاله مینویسد؛ "می خواهم در اخر سوالی از خوانندگان بکنم که در ۴سال گذشته کرایه خانه من ۱۱۰هزار تومان در ماه بوده امروز همان خانه ٣۵۰هزار تومان کرایه دارد ایا این توهم است یا واقعیت یعنی بیش از دو برابر. به نظر شما من کارگر با حقوق مصوب ۲۶٣۵۰۰ تومان وزرات کار چکار کنم؟ فکر می کنید که اگر آزادی تشکلات کارگری وجود داشت و کارگران بخاطر اعتراضات خود به زندان نمی رفتند، آیا امروز شرایط کار و کارگر اینطور بود؟ برای همین تحمل سندیکاها و تشکیلات مستقل مردمی را ندارند. "
به عنوان یک خواننده علاقمندم نکاتی را خطاب به رضوی عزیز طرح کنم:
دولت آقای احمدی نژاد در نظر دارد فشار بر گرده کارگر را از اینهم که هست فراتر ببرد. این مسیری است که هر دو جناح سیاه و سبز حاکمین در برنامه دارند. سوال کرده اید که "اگر تشکلات کارگری وجود داشت و کارگران بخاطر اعتراض به زندان نمی رفتند، آیا شرایط کار و کارگر اینطوری بود؟" در مقابل این سوال بگویم که در ایران با تناسب قوایی که امروز میان دولت و طبقه کارگر موجود است، تشکل آزاد کارگری که بتواند کارگر را در مقابل کارفرما و دولت نمایندگی کند، یک توهم است. دولت در این کشور دست امام غایب باشد یا دست امام حاضر، دست مسلمین باشد یا دست سکولارها، مادام که سیستم اقتصادی امروز سر پاست، بستن در تشکل ها و زندانی کردن رهبران کارگری و تحمیل استثمار شدید یک نیاز اقتصادی دولت و طبقه سرمایه دار و به همین دلیل یک و ظیفه تعطیل ناپذیر نیروهای نظامی-امنیتی شان است. نتیجتا گله از سرکوب و استثمار علیرغم تمام حقانیتی که پشت سر دارد، مشکلی حل نمی کند. طبق قوانین نانوشته و نوشته اقتصاد کشورهای نظیر ایران قرار نیست کارگر حق تشکل و اعتراض داشته باشد و دستمزد مناسب بگیرد. با وجود حق تشکل سرمایه داری در ایران یک روز هم دوام نمی آورد، چون یک روزه میلیون ها کارگر علیهش وارد سنگر می شوند و اوضاعش را به هم میریزند. نتیجتا کارگر ناچار است سنگری را فتح کند که از آن طریق بتواند خود را صاحب تشکل کند و رهبر زندانی اش را هم به قدرت زور از زندان بیرون بکشد. این همان سنگری است که کارگر ندارد و ناچار است آنرا بسازد. تحزب و تشکل کمونیستی کارگر در دل مراکز بزرگ صنعتی آن ابزاری است که میتوان کارگران پیشرو را از طریق آن وارد یک شبکه به هم وصل و قدرتمندی کرد تا به قدرت زور، هم تشکل را ممکن کنند و هم امکان مبارزه و پیشروی را.
با خودمان تعارف نکنیم. دو طبقه اصلی در ایران در مقابل هم در کشمکش هر روزه اند. طرف مقابل به شکل پیچیده ای متشکل و سازمان یافته و تا دندان مسلح است. طرف دیگر که طبقه ما باشد بدون ایجاد تحزب در صفوف خود، علیرغم فداکاری های هر روزه، به عنوان طبقه مطلقا جایی نمیرسد. راه چاره اعتراض به نبود سندیکا و شورا و اتحادیه نیست، چون در چنین صورتی تضمین می کنند که کارگر همیشه فاقد تشکل باشد. ایجاد تشکل کارگری به زور و نیروی خود کارگر ممکن است. خود این زور هم در گرو ایجاد تحزب و تسکل حزبی-کمونیستی در قلب مراکز کار یعنی ایجاد شبکه به هم پیوسته و متحد در درون رهبران سوسیالیست و کمونیست کارگری و در راس آنها کمیته های کمونیستی است.
دو- سکوت در مقابل اتهامات به فعالین کارگری محکوم است.
در جریان محاکمات رهبران سندیکایی در هفته های گذشته اتهاماتی که قبلا توسط نئوتوده ای ها به طرف فعالین کارگری پرتاب می شد، رسما توسط مقامات قضایی حکومت در مقابل کارگران طرح شد. ادعا شد که به خارج وصل بوده اند و از موسسات آمریکایی که برای همین امر سازمان یافته اند پول گرفته اند...
از میان چپ هایی که به بهانه وزیدن باد هم اطلاعیه و اعلامیه صادر میکنند، سکوت شان در مقابل این اتهامات تماشایی بود و هست. گروهها و فعالین محترم چپ میتوانند سکوت شان را توجیهه کنند که به دلیل دپرسیون ناشی از اوضاع جنبش و انقلاب و اعتراض سبزشان پرداختن به این امر مهم را فراموش کرده اند. اما ما و کارگرانی که در طول سال گذشته شاهد قضیه بوده ایم، علت را میدانیم. حزب حکمتیست اگر در مقابله با اقدامات امنیتی نئوتوده ای هایی که تصمیم به معرفی فعالین کارگری "آمریکایی" به "جامعه" کرده بودند تنها بود، باز هم در محکومیت همان اتهامات توسط حکومتی ها علیه فعالین کارگری تنها ماند. این نوع چپ ها تا آنجا که خود نئوتوده ای نبوده و در بستن آن اتهامات به فعالین کارگری و ساختن پرونده برای شان دستی نداشتند ، در دوره گذشته در مقابل حزب حکمتیست صف بستند، که به دیگران یعنی به نئوتوده ای ها اتهام بی سند و مدرک میزند! جالب اینکه کسی از اینها امروز در مقابل اتهامات به فعالین کارگری توسط مقامات حکومتی سند و مدرکی تقاضا نمی کند!
سه- صبح چپ های سبز به خیر!
بخشی از آنها که شغل شان چیزی جز دنباله روی از "خیابان" نیست، شروع کرده اند مرز خود را با جنبش سبز روشن کنند. اینها میخواهند بگویند انقلاب و مبارزه انقلابی و شلوغی خیابان های تهران یک چیز بود و جنبش سبز چیز دیگریست. میخواهند بگویند جنبش سبز عبارت از تعدادی از اطرافیان رفسنجانی و موسوی بود. توده میلونی مردمی هم که شعار میدادند "رفسنجانی سازش کنی خائنی" جنبش شان و افق و آرمان و پرچم شان متفاوت از انقلابیون سبز بود. شروع کرده اند به انشا اندر وصف تفاوت مرز مردمی که انقلاب و سرنگونی میخواهند و رهبرانی که به این جنبش مردم بیربط اند. اینها البته خوش فکرتر های این چپ اند. بقیه سرشان را زیر برف گرفته اند و به روی ماه شان نمی آورند که تا دیروز حکمتیست ها را به خاطر عدم همراهی با آن تحرک ضدانقلاب نام نهادند. به روی ماه شان نمی آورند که حکمتیست ها را ضدکارگر خطاب کردند، چون ما به طبقه کارگر ایران گفتیم وارد صف جنبشی نشوند که پرچم و افق آن پیروزی یک جناح بر جناح دیگر است. ما را مورد لطف قرار داده و فحاشی های آبداری به طرف مان شروع کردند چون به نهادهای کارگری، به رفقای اتحادیه آزاد و شرکت واحدی ها تذکر دادیم که به آن جنبش امید نبندند و در باد آن جنبش مطالبه حق طلبانه نکارند و در مقابل به نیروی خود اتکا کنند. خوش عقل ترین این چپ ما را جغد انقلاب شان نام نهادند.
انقلاب و طغیان و شورش و جنبش و هر چه بود و هست، همانی بود و هست که هست. این جنبش اگر تمام نماز جمعه های سال را به تصرف خود در بیاورد، اگر تمام میادین صفوف سینه زنان عاشورا را توسط نیروهای خود قرق کند، و اگر بال انقلابش را از محراب کعبه به سرزمین قاتلین علی و از مسجد به میخانه هم بگستراند، منفعت طبقه ای را نمایندگی می کند که هدفش ایجاد یک ایران مملو از استثمار بادوام و با ثبات طبقه کارگر است. طبقه کارگر البته باید از شکاف در صف دشمن به نفع تقویت صف مستقل خود استفاده کند. اما هر خشت این صف مستقل نه فقط در مقابل دولت که هم چنین در مقابل چنین جنبشی ممکن است. کارگر از دوره گذشته باید تجارب زیادی گرفته باشد که یکی و فقط یکی از آنها تشخیص و شناسایی دوستان دروغین خود است.