"کانیبالها" و آشتی آیت الله ها
آینده جنبش سبز بخش سوم
ثریا شهابی
جمهوری اسلامی، دامنه تعرض سی ساله به مردم را به بارگاه حاکمیت خود کشانده است. حبس و شکنجه، محاکمات صحرایی، دادگاههای انقلاب، محاکمات ایدئولوژیک و اعتراف بگیری و "تواب سازی"، پرونده سازی، و انتساب به نیروهای خارجی، که سی سال است در مقابل اعتراضات مردم مرتکب میشوند، دامن بخشی از خودی ترین خودی های رژیم را هم گرفته است.
بهزاد بنوی، حجاریان، و سرکردگان جنبش اصلاحات، یکی پس از دیگری در نمایشات مشمئزکننده جنایی توابیت، به ابراز ندامت کشیده شده اند. طرح انحلال جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، در دادگاه انقلاب در دست تمرین است. نسیم یک جراحی وسیع، "همنوع خواری" و تصفیه خونین در صفوف ارتجاع اسلامی به مشام میرسد. این "کانیبالیسم"، علاوه بر ظرفیت قصاوت جناح حاکم، علاوه بر برتری همنوع خوار در درنده خویی، محصول اتفاقات دیگری است.
جمهوری اسلامی به آخر خط رسیده است. کشتی رژیم به گل نشسته است و جامعه آبستن انفجار. برخی از ملوانان و کاپیتانهای کشتی، جناح راست تا مغز استخوان جانی و متشکل زیر پرچم رهبر، عزم کرده است که با چنگ و دندان و به قیمت به دریا ریختن همه سرنشینان کشتی، به قیمت مسموم کردن کامل اقیانوس و از هم پاشاندن شیرازه جامعه، کشتی نظام را نجات دهد. یا دوباره آن را به اقیانوس حاکمیت خون و چرک و تحجر و اختناق مطلق بازگردانند، یا همگی شان همراه کشتی غرق شوند.
جناح سبز اما، که ائتلافی از همه مرتجعین ناراضی است، در این توهم است که میتواند بادبانهای کشتی به گل نشسته را به نیرو و "یاری مردم"، به همت همان قربانیان ماشین عظیم آدمکشی حکومت، دوباره برافرازد. توهم داشتند که میتوانند آن را به سلامت به ساحل امن ٣٠ سال قبل شان بازگردانند و جمهوری اسلامی "دوم" شان را باز برشانه های مردم بیچاره بسازند. این بخش همیشه نسبت به نقش خود و فاکتورهای پیروزیش متوهم است. نسبت به توان خود در استفاده از نیروی مردم بشدت اغراق میکند، به میزان لطف و حمایت غرب از جناحش استراتژیکا متوهم است، و نسبت به توانش در "اصلاح رژیم"، خیالباف است. این جناح زیر فشار سرکوب وحشیانه جناح حاکم، و اساسا بر اثری بی افقی سیاسی – ایدئولوژیک خود، در حال شکستن است. شکستنی که در جامعه بازتابی چند وجهی، و غیرقابل پیش بینی خواهد داشت.
در حالی که درون زندان، زیر شکنجه و محاکمات ایدئولوژیک، رهبران مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت و دوخردادی های سابق میشکنند، وضع رهبران سبز در آزادی بهتر نیست. اگر نبوی و حجاریان زیر فشار و گروکشی شخصی و سیاسی و محاکمات ایدئولوژیک در مقابل منافع نظام "توبه میکنند" و زانو میزنند، در بیرون زندان روزگار شخصیت های دستگیر نشده و زیر شکنجه نرفته شان بهتر نیست.
موسوی سرگردان در حلقه محاصره مردم و جناج راست، غزم کرده است که حول اجرای صحیح قانون اساسی جمهوری اسلامی "امید احیا کند"، و برای آن تشکيلات "راه سبز اميد" درست کند! این اقدام را باید در ردیف فعالیت های خاتمی در زمینه "گفتگو تمدن ها" گذاشت. موسوی اگر از قصاوت خامنه ای و سپاه و بسیج جان سالم بدر ببرد، در بهترین حالت ناچار خواهد شد، همچون خاتمی، از مقام مدعی رئیس جمهوری به فعالیت "فرهنگی" شیفت کند و موسسه انتشاراتی تاسیس کند. در رهبری جنبش سبز، پس از نماز جمعه تاریخی سبز، به زعامت رفسنجانی، بطور واقعی رهبری سبز در جنگ جناحها، به رفسنجانی واگذار شد. رفسنجانی اما برای تجدید عهد با خامنه ای، احتیاج به هیج زندانی ندارد.
رفسنجانی، تنها مهره قدرتمند جناح سبز، این جانی سرشناس که از جمله در طرح ترور شخصیت های اپوزیسیون در خارج کشور، در کنار فلاحیان، نقش فعال داشت، سرانجام تیر خلاصی بر پیکر "مقاومت" رهبری سبز زد. او پس از مقداری گله و شکایت از احمدی نژاد و وزرای کابینه او در "هتک حرمت" شخص خودش، سرانجام فرمان "ما همه سرباز توئیم خامنه ای" را رسما اعلام کرد و فرمود که:
"شرایط فعلی ایجاب می کند که همه فرامین و رهنمودهای رهبر را رعایت کنند." از رهبران سبز خواست "شرایط مناسبی برای عمل" یجاد کنند، به "قانون اساسی متعهد بمانند، و با قانون شکنان، بدون توجه به گرایش های ایدئولوژیکی آنها، مقابله کنند."
کسی نسبت به اصالت ارتجاعی رفسنجانی، شراکت تام و تمام او در ماشین حکومت از بدو تاسیس، نقش اش در عبورمسالمت آمیز از تند پیچ بحران در بالا، و شرکت فعال اش در سازماندهی سی سال سلب ابتدایی ترین حقوق مردم، توهم نداشت. رهبران سبز، طیف ملی – مذهبی های درمانده، مطالبه محوری ها، "سکولار" اسلامیست ها، "فمنیست های اسلامی"، توده اکثریت و حتی مشروطه خواهانی چون داریوش همایون و چپ دنباله رو، این شیرازه عفونت اسلامی را بعنوان "سخنگوی مردم" قلب کردند و مردم را به نماز جمعه تاریخی او فرستادند.
با پریدن رفسنجانی به آغوش خامنه ای، تا اطلاع ثانوی، کانونهای قدرت، خامنه ای و سپاه و رفسنجا نی، موقتا در جنگ شان، آتش بس داده اند. موضوع مورد معامله رفسنجانی و خامنه ای میتواند کمی گوشمالی دادن احمدی نژاد، احیانا قربانی کردن کروبی و طیفی از فعالین دوخردادی باشد. هر معامله و بده بستانی بر سر سهیم شدن رسمی رفسنجانی با خامنه ای در حفظ نظام صورت گرفته باشد، هر باج احتمالی خامنه ای به بعضی از رهبران سبز بدهد، و مثلا از "گناهان" تعدای از سبز ها " بگذرد" و تعدای را دوباره به آغوش جمهوری اسلامی بازگرداند، دود آن بیش از هر کس به چشم مردم میرود.
جنگ و آشتی در صف دشمنان مردم، تنها و تنها شرایط تعرض مردم به همه دارودسته های حکومت را تغییر میدهد. مردم، طبقه کارگر، زنان آزادیخواه، دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب راهی جز سرنگونی انقلابی رژیم ندارند. مردم برای خلاصی از جهنم فقر و تباهی جمهوری اسلامی راهی جز به زیر کشیدن تمام دارودست های اسلامی در قدرت ندارند. برای رهایی باید دروغین بودن پرچم سبز را به همگان نشان داد. باید رفسنجانی شریک جنایات خامنه ای را تمام قد به همه نشان داد و اعلام کرد که مردم از جمهوری اسلامی، سبز یا سیاه آن بیزارند. برای به حداقل رساندن صدمات جنگ و آشتی داخلی در صفوف دشمنان مردم، و برای فراهم کردن شرایط پیروزی خود، باید گرد آلترنایتو انقلابی، انسانی خود، کمونیست ها، حزب حکمتیست، متشکل شد. باید از دوستان دروغین مردم فاصله گرفت و پرچم مطالبات انسانی خود را بلند کرد و متشکل و متحد، شکستن سبز را سکوی عروج آزادیخواهی و برابری طلبی طبقه کارگر کرد.
پاورقی
یک فقره از فعالیت های سیاسی و "مسالمت آمیز" رفسنجانی شرکت در طرح ترور غلام کشاورز، از رهبران کمونیست در تبعید، است. غلام کشاورز، انقلابی کمونیست، بیست سال پیش در چنین روزی، ( ٥ شهریور٬ ١٣٦٨) توسط تروریست های جمهوری اسلامی در قبرس در مقابل چشم مادر و خانواده اش، ترور شد. او که برای دیدار مادرش به قبرس رفته بود، توسط تروریست های رژیم که توسط فلاحیان و رفسنجانی هدایت میشدند، در جا و در حضور مادرش به گلوله بسته شد و به قتل رسید.