"انتخابات"، اعتراضات و تطهیر کنندگان جمهوری اسلامی در خارج کشور
سعید آرمان
به یمن تلاش وسیع جناحهای درون رژیم و بمباران تبلیغاتی میدیای فارسی زبان مستقر در غرب و اپوزیسیون ملی - اسلامی داخل و خارج و تودهای و اکثریتی، طیف وسیعی از مردم به "امید" تغییری در اوضاع در روز 22 خرداد برابر با 12 ژوئن به پای صندوقهای رای رفتند.
در خارج کشور نیز اینبار وسیعتر از 9 دوره گذشته به همین امید واهی به محل صندوقهای معرکه گیری انتخابات گسیل شدند. بریتانیا از زمره کشورهایی بود که در پایتخت آن لندن این استقبال کم نظیر بود. تقریبا تمام روز را به افشاگری و توضیح واقعیاتی که در پشت این معرکه گیری میگذرد، سپری کردیم و با متانت بطور مداوم توضیح میدادیم که مردم "انتخاب بین بد و بدتر امر ما نیست" و بسیاری دیگر از مسائل که در 30 سال حاکمیت ننگین و مملو از جنایت این رژیم از بنی صدر تا احمدی نژاد به آنها یادآوری کردیم. در آن ایام و با آن صف طویل که از دیدن همدیگر علیرغم اینکه اکثریتشان دل خوشی از این رژیم ندارند، از همدیگر قوت میگرفتند و کمیت شان را دال بر "حقانیت" شان میگذاشتند و بعضا به رخ میکشیدند.
این موج از شعف و غرق در اتوپی تغییر تنها یکروز بطول انجامید و نتایج برآمده از "حضور میلیونی" آب سردی را بر سر شرکت کنندگان ریخت و بخشی از جمعیت سبز پوش را که روز قبل در مقابل کنسولگری ایران به صف شده بودند اینبار برای اعتراض و عزاداری به جلو سفارت کشانده بود. اما اینبار به مراتب کمتر از روز قبل بودند و در منازلشان و محل کارشان به ملامت خود برای حضورشان پرداختهاند و در عین حال جمعی دیگر را با موجی که در ایران به راه انداختند خواهان بازپس گیری رای هایشان بودند.
با شروع این فاز رهبران گسیل شده برای تحمیق مردم که تا دیروز در برنامههای تلویزیونی و مصاحبههای پشت سر هم مردم را به حضور در پای صندوقهای رای ترغیب میکردند، اینبار رسما در میان جمعیت به سخنرانی و تهییج پرداختند و به نتایج معرکه گیری معترض بودند. آنان 30 سال است یک راه آزموده از جانب خود و همقطارانشان را مجددا آزمودند، اما هنوز نیاموختند که از این رژیم دمکراسی و حقوق مردم و احترام به رای بر نمیخیزد و مردم را به دنبال نخود سیاه فرستادن است.
روز 24 خرداد در میان جمعیت 400 نفری معترض به " تقلب و کلاهبرداری" در جمهوری اسلامی حاضر شدم و با صدای رسا گفتم که "جنگ بازندهها جنگ ما نیست و خواهان تفکیک صف مردم از دو جناح حاکم که اختلافاتشان تشدید شده و مردم را برای تحکیم موقعیت جناحی خود دخیل میکنند، شدم و راه دیگری برای براندازی کل این نظام جهنمی که قیام مردم ایران علیه کلیت این دستگاه سرکوبگر و استثمارگر است، تبلیغ کردم.
طیف وسیعی از جامعه جوان خارج کشور به یمن مهندسی افکار از جانب رسانهها و هژمونی راست ارتجاعی بر جهان هنوز حرف کمونیستها را یا جدی نمی گیرند و یا متاسفانه نشنیده اند و در دایره تصورات واهی تغییر اوضاع از راه انتخابات و کاهش آلام مردم ایران و رسیدن به آزادیهای مدنی، دور میزنند.
حیات سیاسی جمعی از اپوزیسیون مغضوب و رانده شده جمهوری اسلامی در این دوره منقلب و نقشههایشان بر آب شد. از جمله این مجاهدان راه موسی آقای فرخ نگدار است که کل سرمایه سیاسی اش را روی اسب بازنده گرو گذاشته است. آقای نگهدار که در ایام جنگ ایران و عراق از مدافعان پر و پا قرص مسلح شدن سپاه ضد بشری پاسداران به سلاح سنگین بود و به بهانه "ضد امپریالیست" بودن بخشی از رژیم، مشاور بی اجر و مزد رژیم در آن ایام بود، اینبار به جلو صحنه آمد.
فرخ نگهدار قبل از انتخابات خارج از اینکه به بهانههای مختلف بعنوان تحلیلگر سیاسی و غیره همدوش با مسعود بهنود و احمد سلامتیان و غیره مدام در تلویزیون بی بی سی ظاهر میشد، اینبار در برنامه "بعبارت دیگر" در پاسخ به سوال آقای عنایت فانی از گردانندگان اصلی و خط دهنده بی بی سی که، آیا بعد از انتخابات به ایران بر میگردی؟ ایشان گفت قطعا. (نقل به معنی) او و امسال او در جمهوریخواهان و سازمانهای مشابه تلاششان بر حاکم کردن بخشی دیگر از سرمایهداران بر ایران است که امثال نگهدار و سایر تکنوکراتها در آن اسمی داشته باشند و نقشی ایفا بکنند و سرمایهای از قبل کار ارزان کارگر و زحمتکش این جامعه صاحب میلیونها نیروی کار ارزان و زیر خط فقر به جیب بزنند.
به گوشههایی از نقد آقای نگهدار از احمدی نژاد بعد از انتخابات که در سایت بی بی سی منتشر شده است نگاهی بیاندازیم: او (احمدی نژاد) چماق نظامی امنیتی ها برای زدن قدرت روحانیت، برای زدن جامعه مدنی، برای نمد مال کردن بخش خصوصی، برای نظامی – امنیتی کردن همه شئون کشور است. احمدی نژاد یک خطر جدی برای ایران است. او هرج و مرج طلب است. تن به قاعده و قانون نمی دهد. برنامه ریزی و مشورت را قبول ندارد. تک روست. احمدی نژاد نه چیزی از اقتصاد می داند و نه می خواهد بداند. او با مفهوم "توسعه پایدار" از اساس بیگانه است. (خط تاکید از من)
این چیزی جز نقد بخش تکنوکرات و بورژوای پرو غرب به احمدی نژاد نیست. آقای نگهدار 30 سال است مسئولیت درخشان تفکیک آخوند خوب و بد و اسلام خوش خیم و بدخیم و پاسدار بی سواد و باسود است. از این شغل "شریف" هم ظاهرا لذت میبرد. نقدش به عدم تن دادن به قاعده و قانون از جانب احمدی نژاد است. نمیگوید کدام قاعده و قانون.
حال بد نیست در این میان به یکی از نمایندگان خودگمارده مردم ایران در خارج نگاهی بیاندازیم که دیرتر از آقای نگهدار به خارج رسیدهاند اما ظاهر جلو زدهاند.
این مجاهد "دلیر و شجاع" سازنده فيلم "توبه نصوح" که با آن در سالهای1361 به بعد زندانیان سیاسی را مورد شکنجه قرار میدادند، و سالها با فیلم و هنر در خدمت اسلام تلاش نموده، اینبار عرصه فعالیت شان را به خارج تغییر داده است. آقای مخملباف که تاکنون دو بار به پارلمان اروپا راه یافته است، در نشست با اعضای کمیته روابط خارجی پارلمان اروپا به نقل از بی بی سی بیان کرده است: حکومت ایران هم اکنون "100 درصد دیکتاتوری است"، آفرین بر این همه زکاوت، این تنها شغل مخملباف نیست، تمام روشنفکران حقیری که منافع اقتصادی و صنفی شان به دولت گره خورده است بویژه در کشورهای دیکتاتوری و اختناق زده، از این قاعده پیروی میکنند. چند سال قبل آقایان بهنود و شمس الواعظین در دانشگاه SOAS لندن خونبار ترین دوران حیات ننگین جمهوری اسلامی که روزنامهشان اجازه انتشار داشت، را به "دو بهار آزادی" قلمداد کردند. که همانجا پاسخ کوبنده خود را از ما مخالفین جمهوری اسلامی گرفتند.
بر کسی که ذرهای شرافت و جوهر انسانی داشته باشد پوشیده نیست که جمهوری اسلامی از بدو تولد منحوسش جز دشمنی سنخیتی با انسانیت نداشته و بعنوان یک رژیم فاشیستی مذهبی و یک سرمایهداری عریان در سرکوب کارگران، زنان، جوانان و هر ایده و آرمان انسانگرایانه هیچگاه تردیدی به دل راه نداده است. هنگامیکه کمونیستها را سلاخی میکردند و کارگران را سرکوب میکردند و "شورا پورا مالیده" را بهشان میگفتند، بهار آزادی بود!؟. هنگامیکه زبان اسانلو را میبرند و دهها فعال کارگری را دستگیر و زندان و به تازیانه میبندند حضرات لال میشوند و حرفی برای گفتن ندارند.
آقای مخملباف که به قول بی بی سی عملا نقش سخنگوی "جنبش سبز" یا هواداران میرحسین موسوی در اروپا را به عهده گرفته است در مصاحبه با گاردین میگوید: به من مسئولیت داده شده است که به دنیا بگویم در ایران چه اتفاقی دارد میافتد. ستاد آقای میرحسین موسوی، کسی که مردم ایران میخواهند او رئیس جمهورشان باشد، از من خواستهاند که این کار را انجام دهم. او در ادامه میگوید در ۳۰ سال گذشته از انقلاب سال ۱۹۷۹ ما ۸۰ درصد دیکتاتوری و فقط ۲۰ درصد دمکراسی داشتهایم.
مخملباف در وصف میرحسین موسوی چنین میگوید: بعد از انقلاب هنگامی که تمام روشنفکران مذهبی و حتی روشنفکران چپ از خمینی حمایت میکردند او برای ۸ سال نخست وزیر بود. اقتصاد وضع ثابتی داشت و او نه دستور کشتن مخالفان را صادر کرد و نه فاسد شد.
جناب مخملباف کجا بودند که دسته دسته انسانها را از زندان بیرون کشیدند و بقتل رساندند و در خاورانها بطور دستجمعی دفن کردند. لابد آقای موسوی در آن ایام مرخصی طولانی مدت گرفته بودند! خاک در چشم کی میپاشید جناب؟! مگر آقای احمدی نژاد بجز به دستور شاهرودی و مرتضوی جنایتکار کسی را بقتل میرساند؟ این سیاست یک بام و دو هوا یعنی چی. اینها با هم در همین نظام جهنمی این تاریخ شرم آور را با هم ساختند و و مجاهدتهای شما و هم مسلکانت زدودنی نیست. ممکن است سن تعدادی از جوانان شیفته آزادی و رفاه قد ندهد و به حرفهای امروز شما باور کنند، فردا که این کارنامه را تشریح کردیم و قابل دسترس مردم شد شما و خیل نوکر و نان به نرخ روز خور چکار خواهید کرد؟
بد نیست به اقدام سمبلیک دیگری که به ابتکار اکبر گنجی در جریان است نگاهی بیاندازیم او قرار است از روز 22 تا 24 ژوئیه، 31 تیر تا 2 مرداد، در اعتراض به رخدادهای اخیر ایران و خشونت علیه معترضان در برابر ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک دست به اعتصاب غذا بزند و از جمعی دیگر مانند داریوش اقبالی دعوت کرده که دست رد به سینه این کهنه پاسدار و موسس سپاه پاسداران و "ژورنالیست منتقد" امروز باب طبع غرب، زده است.
دول اروپایی و حمایت از جناح موسوی، رفسنجانی، خاتمی.
مخملباف و نگهدار و موسوی و غیره بر حمایت بورژوازی غرب از جناح "رفرمیست" که بدنبال سهم خود در این بازار اقتصادی عظیم هستند و در 30 سال گذشته بجز غرولند در مقابل تمامی توحش انجام گرفته علیه مردم ایران لال شده بودند، اکنون لب به شکوائیه گشودهاند و "تهدیداتی" بعمل آوردند که با اظهارات برنارد کوشنر وزیر خارجه فرانسه در مجلس سنا در روز پنجشنبه 16 ژوئیه، عملا شکافی در حامیان "جنبش سبز" ایجاد خواهد شد. برنارد کوشنر گفت که "اگر مقامات در ایران می گویند فلان شخص رییس جمهوری شده است، واقعا بیهوده و زیانبار است که بخواهیم به تنهایی در جهت مخالف حرکت کنیم."، همین یک جمله کافی است که آقایان مخملباف و غیره را مجاب بکند که دول اروپایی که 30 سال است یک هدف را دنبال میکنند و آن نه حقوق بشر و عدم رعایت آن، بلکه منافع اقتصادی آنان در این جهان چند قطبی بویژه در تقابل با چین و روسیه میباشد.
ایرانیان مقیم خارج و رویدادهای بعد از "انتخابات"
روی سخنم با ایرانیان خارج کشور بویژه جوانان است. این حق بی چون و چرای مردم ایران است که در رفاه زندگی کنند، چکمه خونین اسلام سیاسی و بورژوازی هار استثمارگر و چپاولگر بر گردهشان حاکمیت نکند. این حق مردم ایران است که از سعادت و درمان و تحصیل و زندگی شاد بهرمند باشند و فلسفه وجودی جریان ما در طول این سه دهه تلاش برای جامه عمل پوشاندن به این آمال و آرزوهای انسانی و جهانشمول کارگران، زنان و جوانان ایران بوده و هست.
طیف وسیعی از جوانان که به حق بدنبال زندگی انسانی تر هستند و از اسلام و قوانین متحجر آن بتنگ آمدهاند به "امید" ذرهای بهبود بصورت میلیونی پای صندوقهای رای رفتند و حتی برای بعضیها بعنوان اولین قدم در دخالت سیاست در سرنوشت جامعه برای خود بحساب میآورند، اکنون سرخورده و دچار افسردگی شدهاند.
تلویزیون بی بی سی یکی از برنامههای خود به اسم "نوبت شما" را به تاثیرات اعتراضات بعد از انتخابات بر زندگی اشخاص (روحیات، تحصیل، امتحانات، کسب و کار و ...) اختصاص داده بود که جا دارد به یکی از آنها که بیانگر جمع وسیعی میباشد، بپردازیم.
یکی از جوانانی که در فرانسه زندگی میکند گفت: در شهر ما در فرانسه صندوق نگذاشتند و ناچارا با تعدادی از دوستانم دسته جمعی ماشین گرفتیم و برای رای دادن به ژنو رفتیم. اما بعد از انتخابات کاملا حالت افسردهگی به ما دست داده است. جمعی از رای دهندگان جوان کلا سیستم زندگی شان بهم خورده است و کاملا سرخورده شدهاند. جمعی از امتحاناتشان عقب افتادهاند و نای درس خواندن را ندارند و غیره و غیره .
توپخانه تبلیغاتی غرب و در عین حال به یمن تکنولوژی مدرن و دسترسی مردم بویژه جوانان به یوتیوب و فیس بوک و تلویزیونهای ماهوارهای که بسرعت باور نکردنی مهندسی افکار میکنند طیف وسیعی را بدنبال خود می کشاند
ایرانیان خارج بویژه جوانان باید این را بدانند که رسیدن به رفاه و سعادت و حرمت انسانی نه از ریلی که خاتمی گذاشت عبور کرد و نه از ریل رفسنجانی "معمار سازندگی" و نه از مداح خمینی جلاد آقای موسوی که در دوران هشت سال نخست وزیری اش هزاران انسان شریف و آزادیخواه روانه جوخههای اعدام شدند و در 20 سال کناره گیریشان از سیاست، یکبار هم این اعمال ضد بشری و هیتلری را تقبیح نکرده است و کماکان در وصف آیت الله رهبر ش "خمینی" جلاد، میگوید.
ما مردم ایران در خارج و داخل امری جز جدا کردن صف انسانی و آزادیخواهانه خود از دشمنان دیروز آزادی و دوستان دروغین امروزش نداریم. انقلاب 57 این راه را که مردم ایران با هزینه بیش از 100 هزار کشته و به قهقرا کشاندن جامعه 70 میلیونی ایران پرداخت کرده است و این نسل محق نیست برای جنبشی جز سعادت انسان به سربازان بی نام و نشان امام زمان و امام موسوی تبدیل شود. نه ایران آزمایشگاه و نه مردم مواد آزمایشگاهی هستند. باید جلو تکرار سناریوی سکانداری اعتراضات برحق مردم را توسط قاتلان مردم برای حفظ نظام سرتا پا جنایاتشان گرفت.
کارگران و جوانان و زنان مدافع رفع ستم و بردگی مزدی میتوانند و باید این را تضمین کنند که رهبری انقلاب آتی را نه آخوند معمم و مکلا بلکه کارگران و مردم شریف و آزادیخواه که کلیت نظام جهنمی اسلامی سرمایه را به چالش میطلبد، بدست خواهند گرفت. حزب حکمتیست حزب اینچنین انقلاب رهائیبخش است، به آن بپیوندید.