یک ارزیابی از تحولات جاری

سیف خدایاری  

چند روز از رویدادهای اخیردر ایران می گذرد. ارزیابی این تحولات و استنتاجات عملی از رویدادها برای همه ی کسانی که قلبشان برای آزادی و برابری می تپد و تغییر این دنیای نابرابر و در مورد ایران حاکمیت بشدت فاشیستی و نمونه کامل بربریت اسلامی را در دستور کار خود قرار داده اند، از مهم ترین اولویت های زندگی سیاسی ما در این دوره می باشد. با نگاهی دوباره به این رویدادها می توان راه آینده را روشن تر دید.

 پیش از هر چیزباید گفت این واقعیت که جمهوری اسلامی با بحرانهای شدید اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی روبرو است جزو بدیهیات به شمار می رود و نیازی به اثبات ندارد. هر گوشه از زندگی مردم در ایران وجود این بحرانها را بروشنی نشان می دهد. از طرف دیگرشدت تنفرو مبارزه هر روزه مردم نشان می دهد که این رژیم اساسا  بزور سرکوب و فریب  توده های مردم خود را حفظ کرده است. تحولات اخیر بروشنی نشان داد که نظام سرمایه داری و بویژه حکومت جمهوری اسلامی تنها قواعد بازی را مطابق الگوهای از پیش ساخته شده خود می پذیرند و خارج شدن از ریل تعریف شده را بر نمی تابند و به هر ترفندی برای دوباره در ریل گذاشتن تحولات متوسل می شوند.در نوشته زیر به برخی از استنتاجات خود از رویدادهای اخیر می پردازم.

 

 بدون شک می توان از زوایای دیگری این تحولات را مورد ارزیابی و قضاوت قرار داد ، شاید به حکم محدودیت زمانی من نتوانسته ام به همه جوانب این رویداد سیاسی بپردازم اما در اینجا به چند نکته از مشاهدات خود می پردازم.

الف-  اعتراض مردم علیه جمهوری اسلامی : بدیهی ترین مشاهده به ما می گوید که جامعه ایران آتش فشانی از خشم و نفرت علیه جمهوری اسلامی را در خود پنهان دارد که به محض یافتن فرجه ای و با ترک برداشتن پوسته ویا پیدا کردن منفذی این خشم و هیجان به بیرون پرتاب می شود. مردم از هر فرصتی برای اعتراض علیه جمهوری اسلامی استفاده می کنند. در 30 سال گذشته نمونه طغیان های اجتماعی و شورش های خیابانی فراوانی در ایران داشته ایم که هر یک حاکی از بحران های سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی جمهوری اسلامی است . نمونه اخیر یکی از آنها است. در کشوری که کل پروسه انتخابات در آن لوث شده است و رژیم مشروعیت خود را نه از انتخابات بلکه از سرنیزه و جوخه و زندان و شکنجه و اسلام گرفته است ، اعتراض به نتیجه انتخابات بسیار کمدی ـ تراژیک است.اما بهرصورت اعتراض مردم به هر پدیده ای و در هر شکل و قالبی را نباید سرکوب کرد و سرکوب این اعتراضات و تلاش های مذبوحانه جناح اصلاح طلب در سمت و سو دادن به شکل اعتراضات به منظور خاموش نمودن آن را باید بخشی از اجرای این نمایش سراپا مسخره بحساب آورد.

ب-  رادیکالیسم اعتراضات : با وجود گذشت بیش از ده روز از اعتراضات و سرکوب شدید آن توسط اوباش اسلامی و با وجود یافتن بهترین فرصت ها برای مثال حضور چند صد هزار نفر در خیابان کمترین میزان رادیکالیسم در این اعتراضات نمایندگی می شد.تکرار بانگ الله اکبر از سوی جوانانی که قربانیان درجه یک بربریت اسلامی و حکومت الله اکبر هستند هر چند فاقد پایه های ایدئولوژیک است اما نشان از حداقل رادیکالیسم در اعتراضات دارد. علاوه بر این، این شورش های خیابانی که می رود به شورشی کور تبدیل شود عاری ازطرح کمترین مطالبات انسانی بود.مطالبه پس گرفتن آرا و ابطال انتخابات را نمی توان به هیچ وجه جزو مطالبات انسانی و درجه چندم مردم قرار داد. نهایت این اعتراضات با این فرم و با این مشخصات می توانست به رئیس جمهوری موسوی منتهی شود و در بهترین حالت رجعتی کاریکاتورگونه به دوران اصلاحات خاتمی باشد که آن هم به نوبه خود کلید طلایی حفظ جمهوری اسلامی را در دست یکی از منفورترین مهره های جمهوری اسلامی می گذاشت.

 

ج- نقش کمونیستهادر این اعتراضات: این اعتراضات بر متن فضایی پوپولیستی و ملغمه ای از ناسیونالیسم وسکولاریسم نیم بند صورت گرفت. بخش اعظم معترضین کسانی بودند که از زیر عبای سید اصلاحات به بیرون خزیده و دخیل بر یا حسین بسته بودند. البته در غیاب آزادیهای سیاسی و تحزب جامعه به ناچار به این پوپولیسم در می غلطد . نمی توان به جز بربریت ملی ـ اسلامی کسی را به این خاطر مورد ملامت و سرزنش قرار داد. با این وجود گرایشات، احزاب و سازمانهای سیاسی در تلاش بودند مهر خود را بر این اعتراضات بزنند و از طریق این اعتراضات فضایی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بکار گیرند. اما مسأله اصلی این است که نباید طرح مطالبات و شعارهای رادیکال را در زیر پرچم جناحهای حکومتی برد. باید صف مستقل و انسانی خود را در برابر عوامفریبی ملی ـ اسلامی جناحهای حکومتی و سناریونویسان بورژوازی برد. نکته این است که اگر صف آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه نتوانسته است هژمونی لازم را برای ایجاد صف مستقل خود ایجاد کندو به ناچار در سایه روشن جنبش های دیگری حرکت می کند و با این خوش بینی به این صف پیوسته است که هژمونی ایجاد کند و فضا را به نفع خود تغییر دهد این آرزویی کودکانه و ساده لوحی چپ را نشان می دهد. اگر ما نتوانسته ایم در طی 30 سال حاکمیت سیاه اسلام حداقلی از هژمونی ایجاد کنیم که شعار الله اکبر را از جوانان برگیریم و عملاً در این ده روز ضعف  خود را به نمایش گذاشتیم ، پیوستن یا قاطی شدن با صف ارتجاع آتش انداختن در کنده ای است که دودش مستقیم به چشم ما خواهد رفت.سرکوب این اعتراضات و فقدان رادیکالیسم آن برای بار دیگر به ما آموخت که تنها راه رهایی از قید و بند بربریت اسلامی متشکل شدن ، سازمان یافتن و تحزب کمونیستی در رادیکال ترین شکل ممکن است و نباید به هیچ وجه متوهم موج های سیاسی بورژوازی مانند معرکه انتخابات و ... شد.

د- تز شکاف جناح ها : شاید مهمترین نکته ای که سیاستمداران حرفه ای و کلاسیک به آن می پردازند شکاف بین جناح های مختلف حکومتی است . در این کلکسیون از تنفر اسلامی از کثیف ترین چهره های اسلام سیاسی مانند مصباح یزدی تا آخوندهای محافظه کار و به قول ژورنالیست ها میانه رو مانند رفسنجانی و قشر جدیدی از لمپن اسلامی ها وجود دارد. می توان مانند نوری زاده نشست و ساعت ها در مورد خصوصیات فردی ، هوس های روحانی و رقابت های شخصی این افراد صحبت کرد . اما برای ما کمونیست ها این کفتارها تفاوتی با هم ندارند و نهایتاً بر سر لاشه نیمه جان جامعه با هم به توافق می رسند. در حقیقت طبقه بندی تعدادی مرتجع و خون آشام به راست و چپ و میانه به طنز بیشتر شباهت دارد تا توصیف سیاسی جناحهای حکومتی. شاید بر اثر فشار جامعه آنها ناچار شوند عبای خود را عوض کنند و احیاناً آن را به کنار نهند ، اما اهداف سیاسی و منافع زمینی آنها اولین ایستگاهی است که همه را بهم پیوند می دهد. در نتیجه پرداختن به تز شکافهای بین جناحی و امید به بهره برداری سیاسی از این شکاف ها نتیجه چندانی برای ما کمونیست ها و کارگران نخواهد داشت.

***