مصاحبه پرتو با فاتح شیخ
درباره تحولات بعد از "انتخابات" در ایران
مرعوب نشوید!
با صفوف متشکل و مستقل خود
علیه هر دو جبهه این جنگ ارتجاعی بایستید!
پرتو: ایران بعد از "انتخابات" رئیس جمهوری درگیر بحران حاد است، تبیین شما از این بحران و سیر تحول آن چیست؟
فاتح شیخ: خصلت اصلی این بحران اینست که جنگ دو جناح ارتجاع اسلامی حاکم، جامعه را به اوضاع بسیار خطیری کشانده است. با این جنگ و در شرایط عدم حضور نیرومند یک صف مستقل سیاسی زیر پرچم آزادی و برابری، سیاست ایران صحنه جولان سیاهترین نیروها شده است. جنگ دو جناح و گسترش دامنه توحش و سرکوب رژیم، میتواند جامعه را به طرف باطلاق سناریوی سیاهی به مراتب مهلکتر از عراق سوق دهد. هر کمونیست و هر کارگر آگاه باید هشیارانه و مسئولانه متوجه خودویژگی این بحران، متوجه خطیر بودن اوضاع و مخصوصا مواظب نقاط قوت و ضعف جنبش خود و صف خود باشد تا در تله دنباله روی از تحرکات ارتجاعی جناحهای رژیم نیفتد، تا خود را و آزادیخواهان جامعه را گوشت دم توپ جنگ آنها نکند، بلکه برعکس بتواند با چشمان باز و با سختکوشی خلاف جریانی، به سازمان دادن هرچه سریعتر صف مستقل و نیرومندی حول یک سیاست متمایز کارگری در قبال بحران جاری کمک کند. به ایستادگی فعال، متشکل و متحد کارگران و مردم علیه هر دو جبهه این جنگ و جدال ارتجاعی کمک کند.
بحران سیاسی راس رژیم، با سخنرانی ٢٩ خرداد خامنه ای بُعد جدید و جدیتری پیدا کرده است. خامنه ای در راس جناح بالادست رژیم، مُهر باطل بر توهمات موسوی و جناح او زد که تلاش کردند با کشاندن طرفدارانشان و مردم ناراضی به خیابان و درخواست "ابطال انتخابات"، تناسب قوایی که به ضررشان عوض شده را به قبل از "انتخابات" برگردانند. باز هم از خامنه ای خوردند. خامنه ای بعلاوه با به مصاف طلبیدن رفسنجانی بحران جاری را از "انتخابات" فراتر برد. معلوم است اوضاع را برای جنگ آخر مساعد دیده که به جناح رقیب اعلان جنگ داده است. به این ترتیب چرخ بحران یک دنده تعیین کننده جلو رفته و دیگر به عقب بر نمیگردد. اینکه موسوی هم روز ٣٠ خرداد در قبال جانبداری خامنه ای از احمدی نژاد، اعلام ایستادگی کرد، نشانه تداوم و تعمیق شکاف ایجادشده است؛ شکافی که نه دیگر پل زدنی است و نه به این زودیها هم تعیین تکلیف قطعی می شود(١).اعلام مقابله "انقلابی" با "اعتشاش" در بیانیه سپاه پاسداران، سند ورود بحران راس رژیم به فاز نظامی و خونین آن است؛ و روشن است که هدف اصلی و قربانی اصلی این تقابل نظامی، نه طرفداران موسوی بلکه مردم آزادیخواهی است که از موضع اعتراض به حق خود و ابراز خشم و تنفر انباشته شده خود علیه رژیم، به میدان آمده اند. درنتیجه این روزها دقیقا روزهائی است که مردم آزادیخواه باید زمان و مکان ایستادگی و نبردشان را خودشان تعیین کنند و تماما مستقل از هر دو جبهه جنگ جناحهای رژیم به پیش ببرند.
پرتو: چطور شد این بحران به اینجا کشید؟ آیا جناح خامنه ای نقشه جنگ آخرش را از قبل از "انتخابات" داشت؟
فاتح شیخ: مسلما داشته است. غیر از این قابل تصور نیست. از روندهای طی شده هم همین برمی آید. این روندها البته از قبل هم قابل تشخیص بود. و ما قبل از "انتخابات" تشخیص داده بودیم و گفته بودیم. موسوی در بیانیه ٣٠ خردادش، این نقشه را "توطئه" میخواند و غرولند میکند. اینکه او میخواهد قضیه را به شکل توطئه به طرفداران خود و مردم متنفر و خشمگین بفروشد تا آنها را با این توجیه پشت خودش نگهدارد، تلاش پوچی است نظیر تقلب خواندن انتخاباتی که سراپایش تقلب است. حمله احمدی نژاد به رفسنجانی در مناظره با موسوی، جزئی از نقشه این جناح برای "انتخابات" و دوره بعد از آن بود. اگر موسوی این را نفهمیده است، چیزی از واقعیت مساله کم نمیشود.
جناح خامنه ای همیشه جناح بالادست جمهوری اسلامی و نماینده اصلی رژیم خادم سرمایه و طبقه سرمایه دار در ایران بوده است. این جناح برای خروج از بحران اقتصادی و انداختن بار آن بر دوش طبقه کارگر نیاز دارد مشکلات گریبانگیر اقتصاد ایران و رژیم خود را به فساد اقتصادی "دانه درشت"های جا خوش کرده در راس رژیم نسبت دهد و از این راه تلاش کند توده های فقرزده جهل زده مذهب زده و مشخصا لایه وسیع لمپن پرولتاریا، این قربانیان اصلی سرمایه داری و بحرانهایش را، پشت جنگ داخلی جناح خود با جناح رقیب بکشاند و به میزان محسوسی هم در این کار موفق شده است. تجربه جهانی به ما میگوید که مبنای هر شکلی از فاشیسم، جذب نیرو از پائین جامعه توسط بخشی از طبقه حاکم سرمایه دار بوده است.
جناح رفسنجانی، خاتمی، موسوی و شرکاء هم همیشه شریک دوم بوده اند و بنا به موقعیت درجه دو خود هر وقت به مصلحت نظام دیده اند غرولند کرده اند، برای تعدیل و اصلاح رژیم اسلامی تلاش کرده اند، آن را تزئین کرده و به اقشار میانه سرمایه و به تبع آنها به بخشهائی از خرده بورژوازی و مردمی که آسان متوهم می شوند و فریب میخورند فروخته اند، در عوض هم برای رژیمشان عمر خریده اند. شغل شریف اینها در سلسله مراتب قدرت جمهوری اسلامی و تقسیم کار درونی آن همیشه همین بوده است. اینها درحالیکه شریک همه جنایات رژیم بوده اند، در موقعیت ریزه خوار جناح بالادست رژیم، از همه بچاپ بچاپهای سرمایه داری دولتی متکی به رانت نفتی هم دستکم سهم روباه را برده اند.
خامنه ای و جناح بالادست همیشه برای مقابله با آنها، برای خنثی کردن و اداره کردنشان، برای به خدمت گرفتنشان نقشه داشته اند. حتی پیروزی خاتمی در انتخابات ١۲ سال پیش، در شرایطی که جمهوری اسلامی در منگنه بحران و بن بست اقتصادی و سیاسی و فرهنگی دست و پا میزد و در آستانه فروپاشی و سقوط بود، قدم به قدم توسط جناح بالادست جمهوری اسلامی، کنترل شد، هضم شد و به نفع تداوم عمر رژیم و نهایتا تحکیم بیشتر بالادستی همان جناح در دوره بعدی بهره برداری شد. "تئوری توطئه" امثال موسوی و سناریوسازیهای دائی جان ناپلئونی جزء پایدار و قالبی ذهنیت نخبه سیاسی سنتی ایران است. پایگاه اجتماعی این "نخبه" متوهم و بلاهتزده بخش میانه بورژوازی و صفوف خرده بورژوازی است.
انتخابات اخیر رئیس جمهوری، بنا بر دلایل روشن و قابل درک، یک بار دیگر یک عرصه حاد، حساس و تب آلود برای جدال و کشمکش دو جناح فراهم کرد. در واقع توازن قوا بین دو جناح درون رژیم به سود جناح اصلاح و تعدیل عوض نشده بود، اما شرایط بیرونی ای که این جدال در آن صورت میگرفت، در اقتصاد و سیاست جهان و منطقه و در خود جامعه ایران کاملا تغییر یافته و جدید بود؛ دوره دوره تقسیم مجدد جهان است. دوره بحران اقتصادی بزرگ، دوره افت موقعیت آمریکا و تلاش اوباما برای جبران آن است. دوره کسب یک موقعیت مساعد در منطقه برای جمهوری اسلامی توسط همین دولت و بدست گرفتن پرچم ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی توسط همین احمدی نژاد است، و بالاخره دوره نبردهای جدی طبقه کارگر در برابر پیامدهای بحران اقتصادی است. اینطور شد که موسوی و خاتمی و جناحشان وسوسه شدند که بار دیگر بخت خود را بیازمایند.
در چنین اوضاعی، هیچ چیز طبیعی تر از آن نیست که جناح بالادست با در دست داشتن اهرمهای قوی ماشین سرکوب و اختناق، بوروکراسی عریض و طویل ضدمردمی و کل منابع اقتصادی دولت، پیشاپیش دقیقا برای شکست سنگین جناح رقیب در "انتخابات" و متعاقبا جنگ آخر خودش نقشه بکشد. و چنین شد که شد. اکنون دیگر تماما مشخص است که نقشه جناح بالادست این بوده که اولا با هر تلاش و ترفند و تقلبی که لازم باشد وسیعا رای دهنده پای صندوقها بکشاند، طوریکه بتواند مدعی "حمایت مردمی" برای رژیم بشود و ثانیا احمدی نژاد را در همان مرحله اول با رکوردی بیشتر از رکورد خاتمی در "حماسه دو خرداد" از صندوقها در آورد تا هم از نظر سازمان دادن "حماسه مردمی" بزرگتر از دو خرداد، بر رقیب پیروز شوند و هم کاندیداهای رقیب را یکضرب شکست دهند. و البته مصمند که این پیروزی را نه فقط برای تحمیل هژمونی بی بروبرگرد خود بر جناح مقابل، بلکه اساسا برای اعمال سرکوب و خفقان بیشتر بر طبقه کارگر و مردم بکار گیرند. این جناح چه برای حکومت کردن بر طبقه کارگر و مردم معترض در دوره بحران، و چه برای مقابله با فشارهای آتی آمریکا و غرب به این "پیروزی" سیاسی و روانی نیاز داشت. این خدمتی بود که جناح مغلوب و ارکستر اپوزیسیون طرفدارش دودستی تقدیم خامنه ای کردند. ما این را هشدار داده بودیم.
جدال انتخاباتی اخیر، مُهر این شرایط را بر خود داشت. مُهر شرایط بسیار متحول جهانی و منطقه ای و داخلی، بر زمینه بحران اقتصادی بزرگی که دامن سرمایه داری جهانی را گرفته و اقتصاد ایران هم از آن معاف نیست. شکی نیست که هر یک از دو جناح، دیدگاه و پلاتفرم متفاوت خود را برای عبور دادن رژیم از این دوره بحران دارد که بازتاب موقعیت عینی طبقاتی آن است. بررسی پلاتفرمهای دو جناح برای نجات سرمایه داری بحرانزده ایران و رژیم خادم آن، قطعا برای آگاه شدن طبقه کارگر از مصافها و نبردهای طبقاتی آتی ضروری است که در این مجال ممکن نیست. آنچه در اینجا میتوان روشن کرد اینست که جناح خامنه ای، شرط اصلی موفقیت در پیشبرد پلاتفرمش را تحکیم قطعی بالادستی خود در رژیم و تحمیل قهری آن به جناح رقیبش میداند. از منظر جنبش اصلاح و تعدیل رژیم اسلامی سرمایه هم با توجه به جدال قدرت دولتهای بزرگ و تمایل آمریکا و غرب به ایجاد تغییر در رژیم اسلامی، این دوره فرصت مناسبی (و شاید آخرین فرصت) برای چنگ انداختن مجدد به قدرت است. این دو روند واقعی، مبنای جنگ آخری است که در "انتخابات" و تحولات بعد میان دو جناح در گرفته است. همه شواهد نشان میدهد که جناح خامنه ای با نقشه و آمادگی و بسیج کامل نیرو به جنگ آمده است، درحالیکه صفوف جناح "اصلاحات" بی سازمان، بی برنامه و درهم ریخته است. واقعیت جنگ نابرابر در صفبندی دو جناح رژیم تصادفی نیست، محصول موقعیت عینی هر یک از آنها در اقشار مختلف سرمایه و نقشی است که بنا به موقعیتشان و بهره مندیشان از ابزارهای حکومتی یعنی ماشین سرکوب، بوروکراسی و منابع اقتصادی دولتی میتوانند برای حفظ منافع کل طبقه سرمایه دار در ایران بازی کنند.
پرتو: در روزهای بعد از "انتخابات" به فراخوان موسوی جمعیت انبوهی به خیابانها آمدند. رابطه شکاف بالای رژیم با به میدان آمدن مردم در این بحران را چگونه میبینید؟
فاتح شیخ: بحران سیاسی موجود در دو بعد جداگانه مرتبط با هم جریان دارد: بعد اول باز شدن شکاف بزرگ در راس حاکمیت جمهوری اسلامی است (که در بالا راجع به آن بحث کردیم) و بعد دوم به تبع آن باز شدن فضای جنب و جوش در پائین جامعه و در خیابانهاست. شکاف راس رژیم در مقایسه با مقاطع قبلی رودرروئی دو جناح در دوازده سال اخیر جدیتر است و پیامدهای مهمتری در درون رژیم و در رابطه مردم با رژیم خواهد داشت. واضح است که هر دهان باز کردن شکاف در بالا فرصت و فضا برای تحرک توده ای در پائین جامعه باز میکند و جناحهای رژیم هم از هر نیروی دیگری آماده ترند که آن تحرکات توده ای را بقاپند، دنبال خود بکشند و از آن در مقابله و معامله با یکدیگر بهره برداری کنند.
جناح موسوی به کمک بخشی از اپوزیسیون و با توجیه "نه گفتن به احمدی نژاد" موفق شد انتخاب پوچی را مقابل مردم بگذارد و آنها را پای صندوقهای رژیم ببرد. بعد از "انتخابات" هم با رفتن مجموعه بیشتری از اپوزیسیون به زیر پرچم سبز موسوی، نیروهای این ائتلاف ارتجاعی توانستند به بهانه "تقلب" در انتخابات به صفبندی پوچتری شکل دهند و مردم متنفر از جمهوری اسلامی را دچار این اشتباه فاحش کنند که به لشکر ارتجاعی موسوی بپیوندند. پس از سخنرانی خامنه ای جنبش سبز موسوی نیروهای طرفدار خود را از خیابانها جمع کرده و از جمعیت انبوه روزهای اول جز بخش میلیتانت آن در خیابانها نمانده است. این بخش میلیتانت این روزها درگیر یک پروسه جنگ و گریز با نیروهای سرکوبگر است و با گسترش توحش ماشین سرکوب رژیم و کشتن دهها نفر و دستگیری صدها تن خواه ناخواه از خیابانها عقب مینشینند و به احتمال زیاد اشکال و شیوه های اعتراضی آن متناسب با تغییر شرایط عوض میشود.
با کمرنگ شدن چشم انداز پیروزی موسوی، امکان واقعی اینکه ارتجاع سبز بتواند آن چشم انداز موهوم را بعنوان امید پیروزی به مردم تشنه آزادی بفروشند کمرنگتر میشود. موج دنباله روی متوهمانه از جنبش سبز موسوی جای خود را به حرکت سنجیده تر و آگاهانه تر برای استفاده از فرصت ایجادشده در راستای شکل دادن به صف متمایز کارگران و مردم علیه کل حاکمیت جمهوری اسلامی خواهد داد. برای ما کمونیستها و همه کارگران آگاه مساله این است که چقدر از این فرصت در جهت سازمان دادن صفوف خود و به میدان آوردن نیروی اجتماعی مان برای رسیدن به اهداف مستقل خود استفاده میکنیم و چقدر موفق میشویم از بهره برداری جناحهای رژیم از نیرویمان ممانعت کنیم. استفاده از این شکاف و گسترش دادن فضای تحرک موجود بسود سازمان دادن یک صف مستقل و نیرومند علیه هر دو جناح حاکمیت سرمایه داران، لازمه پیشرفت مبارزه طبقاتی کارگران در این دوره است و بنابراین رکن اصلی فلسفه سیاسی و مبارزاتی هر فعال کارگری و هر حزب و سازمان و شخصیتی است که خود را فعال این صف و نیروی این اردوی طبقاتی کارگری در برابر کل اردوی طبقه سرمایه دار میداند.
پرتو: جریانات چپ نظیر راه کارگر و به شیوه افراطی تری حزب کمونیست کارگری ایران، تحرکات خیابانی اخیر را تعرض مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی و حتی انقلاب ارزیابی میکنند، برای تداوم این تعرض یا انقلاب و حضور مردم در خیابانها دست به تهییج می زنند و طیفی از تاکتیکهای رنگارنگ مانند اعتصاب عمومی، نافرمانی مدنی و غیره در برابر مخاطبان تبلیغ و تهییج خود می گذارند. این ارزیابیها و تاکتیکها میتواند به پیشرفت مبارزه واقعی علیه جمهوری اسلامی کمک کند؟
فاتح شیخ: جواب این سوال منفی است. بهیچوجه کمک نمیکند. نه فقط این بلکه در موارد بسیاری نامسئولانه است. اما لازم است کوتاه این دیدگاه و این شیوه "تبیین" و "تحلیل مشخص" را بررسی کنیم. این "تبیین" و "تحلیل مشخص" از خصلت جنبشها که هر تحرک خیابانی را انقلاب بداند و قلمداد کند، در صفوف چپ بسیار رایج است. نه فقط نیروهای چپ ایران که به الگوسازی از انقلاب ٥٧ و نوستالژی به آن خو کرده اند، بخش اعظم چپ غیرکارگری غیرمارکسیست جهان هم در این نوع تبیین شریکند. یک نمونه زنده آن روایت آلن وودز از رویدادهای بحران سیاسی جاری ایران بمثابه یک انقلاب است (آلن وودز تروتسکیست سرشناسی است که سمپاتی به چاوز و آنتی پاتی به احمدی نژاد را یکجا در تئوری و پراتیک خود جمع کرده است). این بخش میلیتانت چپ چنان آماده دنباله روی از جنبشهای بورژوائی اند و چنان سر از پا نشناخته شیفته هر تحرک توده ای میشوند که اغلب اوقات فرصت نمیکنند به سیاست کارگری مستقل حتی فکر کنند چه برسد به اینکه به خود زحمت دهند و تئوری انقلاب مارکس و لنین و تجارب جنبش کمونیستی را در برخورد به انقلابات، اعتراضات، تحرکات توده ای، جنبش های سیاسی و شیوه های پیشبرد و رادیکالیزاسیون آنها در جهت تداومشان در مسیر قیام و انقلاب سوسیالیستی کارگری را بسنجند و بکار بندند.
ده سال پیش در چنین ماهی راه کارگر حرکت ١۸ تیر را انقلاب ارزیابی کرد، همچنانکه نشریه اکونومیست لندن آن را "انقلاب دوم" ایران اسم گذاشته بود. امروز هم اکونومیست چشم انداز انقلاب مخملی را برای تحرکات خیابانی جنبش موسوی تصویر کرده است (٢) و راه کارگر هم همان تبیین را با زبان خود تقریر میکند. همانوقت منصور حکمت دیدگاه ارزیابی از حرکت ١۸ تیر به عنوان انقلاب را نقد کرد و به روشنی توضیح داد که آن حرکت نه یک انقلاب بلکه آغاز یک جنبش توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی بود و همچنین تمایز پروسه های سرنگونی و انقلاب در شرایط آن روز ایران را توضیح داد. نقد و توضیح منصور حکمت در آن مقطع فقط متوجه امثال راه کارگر نبود بلکه نقد دیدگاهی بود که در حزب خود او، حزب کمونیست کارگری هم رواج داشت و نماینده آن مشخصا حمید تقوائی بود. (منصور حکمت بارها دیدگاه پوپولیستی حمید تقوائی در برخورد به انقلاب و سرنگونی را نقد کرده است و این نقدها در آثار او قابل دسترس است).
امروز این دیدگاه در مورد انقلاب دوباره از سوی راه کارگر و بخش زیادی از صفوف چپ ایران دم گرفته شده است، درحالیکه جنبش سبز موسوی و دنباله روان آن حتی به ١۸ تیر ٧۸ بعنوان آغاز جنبش سرنگونی کمترین شباهتی ندارد. این برخورد به صورت بسیار اغراق آلودی توسط حمید تقوائی بیان و تبیین شده است. گفتنی است که در دوه پنج ساله ای که راه حمید تقوائی از راه حکمتیستها جدا شده است، ایشان بطور سیستماتیک با همین متد به مقوله انقلاب برخورد کرده است. نقد این دیدگاه بخصوص در این مقطع ضروری است که طبعا مجال دیگری میطلبد. آنچه در اینجا لازم است گذرا یادآوری شود این است که حمید تقوائی در کنگره پنجم حزبشان در سال ۲٠٠٤، بعد از جدائی ما، در یک سخنرانی با عنوان "انقلاب در انتظار ماست" این متد برخورد به مقوله انقلاب را حتی بدون ارجاع به تحرک توده ای موجودی در خیابانها "تئوریزه" کرده بود. عنوان "انقلاب در انتظار ماست" که در واقع برگردان پروژکسیونی "ما در انتظار انقلابیم" بود، بیان عریان استراتژی انتظار انقلاب بود که خصلت نمای دیدگاه حمید تقوائی است و در سالهای بعد از جدائی حکمتیستها از حزب کمونیست کارگری ایران، کاملا بر آن حزب حاکم شده است. این استراتژی به جای اینکه جوابی به نیاز تئوریک و سیاسی مبارزه انقلابی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران در قبال رژیم سرمایه داری حاکم بدهد، یک الگوسازی آنارکوپاسیفیستی از تجربه انقلاب ٥٧ از زاویه پوپولیسم وارونه ضدرژیمی بدست میدهد که امروزه در صفوف بخش اعظم چپ ایران رایج است. استراتژی انتظار انقلاب (که بی شباهت به درام "در انتظار گودو"ی ساموئل بکت نیست) امروز متاسفانه برای حمید تقوائی و حزب او تحقق خود را در تحرک خیابانی دنباله رو جنبش ارتجاعی سبز موسوی یافته است. ظاهرا "گودو" سرانجام با ردای سبز بر حمید تقوائی و یارانش ظاهر شده است! جای تاسف است اما واقعیت دارد. استراتژی انتظار انقلاب ("انقلاب در پیچ بعدی") اگر در شرایط کمبود تحرکات توده ای در جامعه، ابزار تزریق امید پوپولیستی به سرنگونی جمهوری اسلامی بود، با تحرک خیابانی اخیر به یک شیفتگی ناشیانه و نامسئولانه تبدیل شده است که ربطی به تحلیل مشخص از خصلت واقعی این جنبش ارتجاعی و تحرکات دنباله رو آن ندارد.
تحرکات دنباله رو جنبش سبز موسوی نه جنبشی برای سرنگونی است و نه انقلاب است؛ ارتجاعی از جنس خود جمهوری اسلامی است و باید آن را تماما طرد کرد. با هیچ توجیهی و با هیچ پشتک واروی تحلیلی و تئوریکی نمیتوان این ارتجاع اسلامی را انقلاب و یا حتی جنبش سرنگونی قلمداد کرد. اما باید تاکید کرد که این صرفا یک برداشت و تبیین نادرست بیگناه نیست. بلکه تاکتیک بشدت زیان آوری است که این بخش چپ و بویژه رهبری حزب حکونیست کارگری ایران پیش پای مخاطبان خود می گذارد. جریاناتی که این تحرکات را انقلاب میخوانند نه فقط مردم را به تبدیل شدن به سیاهی لشکر یک جنبش ارتجاعی تهییج میکنند، بلکه در عین حال بی درایتی سیاسی رقت آوری هم به نام خود ثبت می کنند که متاسفانه تاوان آن هم باز به پای صف چپ و کمونیست جامعه نوشته میشود. حتی در شرایطی که جنبش موسوی از خیابانها عقب بکشد، باز اطلاق انقلاب به هر طغیان و عصیان حساب نشده و ناآماده خرده بورژوازی به زیان پیشرفت مبارزه طبقه کارگر و مردم آزادیخواه علیه جمهوری اسلامی است.
پرتو: با توجه به مواضع مکرر دولت آمریکا، دولتهای اروپا و بیانیه بان کی مون در جهت فشار آوردن به جمهوری اسلامی بخاطر سرکوب و کشتار و دستگیری مخالفان خود از یکسو و از سوی دیگر اطلاعیه وزارت خارجه روسیه در حمایت از روندی که رژیم برای غلبه بر بحران فعلی در پیش گرفته است، روشن است که بحران سیاسی و شکاف بالای رژیم، امتداد و ابعاد و بازتابهای بین المللی چشمگیری پیدا کرده است؛ چرا؟
فاتح شیخ: امتداد و ابعاد بین المللی بحران سیاسی راس جمهوری اسلامی اجزاء واقعی و جدانشدنی این بحران هستند. جمهوری اسلامی جزیره آرامش یا ناآرامی دوردستی در فلان اقیانوس نیست. ایران کشوری است با موقعیت استراتژیک مهم جهانی و منطقه ای، جمهوری اسلامی هم یک دولت مدعی ابرقدرتی در منطقه حساس خاورمیانه است. بعلاوه این بحران در دل بحران اقتصادی بزرگ جهان و بر متن پروسه تجدید تقسیم جهان جریان دارد و خود بخشی از آن است. حتی سی سال قبل هم که اقتصاد و سیاست جهان سرمایه داری مانند امروز انتگره و جهانی نبود، باز فاکتورهای جهانی نقشی اساسی در تحولات ایران ایفا میکردند. طوفان بحران جهانی دهه هفتاد بلافاصله اقتصاد ایران و "جزیره آرامش" رژیم شاه را در هم ریخت. در شرایط مشخص امروز جهان، آمریکا به شیوه ای محتاط و اروپا با شدت بیشتری، علنا از "تغییر" (و نه تغییر رژیم) در اوضاع سیاسی ایران به نفع جناح موسوی حمایت میکنند درحالیکه برعکس منافع روسیه و چین، حمایت از جناح خامنه ای- احمدی نژاد در رژیم ایران را ایجاب میکند. ایران بخشی از جامعه سرمایه داری جهان است و بدون هیچ معافیتی در معرض همه تحولاتی است که بحران اقتصادی جاری، پروسه تقسیم مجدد جهان و افت موقعیت جهانی آمریکا میتواند در جهان و در منطقه خاورمیانه ببار آورد.
پرتو: چه باید کرد؟ سیاستها و تاکتیکها و چه باید کرد حزب حکمتیست برای پیشبرد مبارزه کارگران و مردم آزادیخواه در دل این بحران بر چه مبنائی بوده است؟
فاتح شیخ: مبانی تاکتیک و سیاست حزب حکمتیست در این دوره و در دل بحران سیاسی جاری بر دو محور استوار است:
اول استفاده هرچه سریعتر و آگاهانه تر از فرصت ایجادشده ناشی از شکاف بالای رژیم، برای سازمان دادن صف مستقل طبقه کارگر و مردم آزادیخواه حول یک سیاست کارگری در قبال بحران سیاسی جاری، در تمایز با همه سیاستهای بورژوائی.
دوم هشدار به کارگران و مردم که به سیاهی لشکر یک جنبش ارتجاعی دیگر از جنس خود جمهوری اسلامی تبدیل نشوند. این برخلاف آنچه به ما ایراد گرفته اند یک سیاست کاملا فعال است. برای منتقدین ما که همگی از طیف شیفتگان تحرکات خیابانی هستند، عمل ساده رفتن به خیابان و بدل شدن به دنبالچه موسوی، یک سیاست فعال است، اما فراخوان به تلاشهای دسته جمعی، متشکل، دشوار و خلاف جریانی برای جمع کردن و متشکل کردن و متحد کردن کارگران و مردم علیه هر دو جناح رژیم فعال نیست، ایجاد ارگانهای اقتدار مردم از گارد آزادی تا سازمان دادن دفاع دسته جمعی در برابر توحش و یورش نیروهای سرکوبگر پاسیو است، تشکیل مجامع عمومی کارگری و اتخاذ سیاست علیه همه جناحهای حکومت سرمایه داران فعال نیست، احیاء و تقویت صف آزادیخواهی و برابری طلبی در دانشگاهها در برابر تحکیم وحدتی که دانشجویان آزاده را پای صندوقهای رژیم کشاند فعال نیست. سیاستها و تاکتیکهای حزب حکمتیست در نشریات ما، تلویزیون پرتو و رسانه های دیگر منتشر شده اند و قابل دسترس است. فشرده پیام این سیاستها در شرایط امروز خطاب به کارگران و آزادیخواهان جامعه این است: مرعوب نشوید! با صفوف متشکل و متحد خود علیه هر دو جبهه این جنگ ارتجاعی بایستید!
زیرنویسها:
١- تداعی خودبخودی ٣٠ خرداد امسال با ٣٠ خرداد ١٣۶٠ بشدت غلط انداز است چراکه شرایط سیاسی و تاریخی و نیز موقعیت تاکتیکی دو جناح در صفبندیهای سیاسی جامعه و رژیم خیلی فرق دارد. به همین سیاق تشبیه درگیریهای جاری به خیزش همگانی علیه رژیم شاه در سال ٥٧ - که این روزها بوفور در صفوف چپ رایج است - بشدت غلط انداز و گمراه کننده است.
٢- نشریه اکونومیست لندن در شماره ١٩ ژوئن (٢٩ خرداد) نوشته است: "طنز تلخ" شرایط کنونی در آنجاست که با وجود وحشت حکام ایران از وقوع یک انقلاب مخملی، سیاست های لایه داخلی و پرنفوذ حکومت شرایطی را فراهم کند که بتواند به وقوع چنین انقلابی منجر شود.