اپوزیسیون ملی قومی و مضحکه انتخابات

 

حسین مرادبیگی

با نزدیک شدن هر دوره از مضحکه انتخاباتی جمهوری اسلامی، بازار عوام فریبی صف "متوهمین" به جمهوری اسلامی هم گرم تر و خوشرقصی این دلقکهای سیاسی صحنه سیاست در ایران نیز اوج میگیرد. هر بار از  ملی- مذهبی های پرو رژیم گرفته تا توده ای و اکثریتی ها تا جمهوریخواهان فعلا جمهوری خواه تا نمایندگان و سخنگویان ناسیونالیسم پرو غرب(سلطنت طلبان)، یکی بعد از دیگری به صف میشوند تا همراه سران حکومت اسلامی انتخاباتی را که جز مضکحه نام دیگری را بر آن نمیتوان گذاشت در بوق کنند و با آن مردم را پشت این یا آن جناح جمهوری اسلامی بکشانند. تاریخ نزدیک به سی سال نمایش انتخاباتی جمهوری اسلامی، تاریخ عوام فریبی این صف در ایران نیز هست و با آن در هم تنیده شده است.

این صف در دوره دوم خرداد وقتی که مردم قصد سرنگونی حکومت اسلامی را داشتند و جمهوری اسلامی و جناح های آن نیز با "گزینه" خاتمی قصد نجات جمهوری اسلامی را داشتند، به کمونیست ها و مردم انقلابی و خواهان سرنگونی از گفتن هیچ بد و بیراه و حتی پاپوش دوزی ای خودداری نکردند. در این دوره هم نیروهای جلو دار این صف، اکثریتی ها و اتحاد جمهوریخواهان هنوز 6 ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری اسلامی به محض مطرح شدن نام خاتمی، فیلشان یاد هندوستان کرد و به امید دوم خردادی دیگری، تحت نام "انتخابات آزاد"، معرکه گیری پرو رژیمی خود را مجددا از سر گرفتند.

نیروی ناسیونالیسم  کرد و احزاب و گروههای مربوطه هم همواره تلاش کرده اند که در این شوی سیاسی از قافله اینها عقب نمانند. خوشرقصی اینها هم در این دوره تماشائی است. حزب دمکرات کردستان که دیروز خاتمی خاتمی میکرد، امروز همراه دیگر گروههای این جنبش دست به دامان شیخ کروبی و برنامه "احیای حقوق اقلیت های قومی و مذهبی" او شده است تا به این بهانه همسویی خود را با جمهوری اسلامی اعلام کند و با آن مردم را در کردستان ایران پای صندوقهای رای بکشانند. و این همزمان است با سفر خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی به بعضی از شهرهای کردستان ایران. خامنه ای هم به کردستان ایران رفت تا به نوبه خود از عوام فریبی سنی گرایی، روی دیگر سکه قومیگرایی ناسیونالسم کرد و احزاب و گروههای مربوطه در کردستان ایران، نیروی این جنبش را به نفع جناح و حتی شخص مورد نظر خود در "انتخابات" پیش رو و در کل حمایت از کلیت جمهوری اسلامی جلب کرده و آن را بعنوان حمایت مردم کردستان به افکار عمومی قالب کند. او در این راستا روی حمایت نیروهای این جنبش بویژه در شرایط یاس و استصیالی که با عدم حمله نظامی آمریکا به ایران دامن این جنبش و احزاب و نیروهای آن را گرفته است سرمایه گذاری کرده است. بخش پرو رژیمی ناسیونالیسم کرد و نمایندگان آن، کسانی مانند رمضان زاده و جلالی زاده و غیره که برخلاف احزاب سابقه دار این جنبش در حمایت از جمهوری اسلامی محدودیتی برای خود قائل نبوده و قائل نیستند،  به تعریف و تمجید از خامنه ای پرداختند و از اینکه "آقا" اجازه داده اند اذان سنی ها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی در کردستان پخش شود شور و شوق خود را ابراز داشتند. سازمان "دفاع از حقوق بشر کرد" انتظارات خود را از خامنه ای در مورد حقوق بشر به "عرض" رساند و یک بار دیگر ثابت کرد که هیچ سنخیتی با حقوق بشر ندارد. "جبهه متحد کرد" و دیگر  وکلا و سخنگویان ناسیونالیسم پرو رژیمی کرد در کردستان ایران نیز یکی بعد از دیگری در کنار حزب مربوطه مطابق معمول زیر عبای ارتجاع اسلامی علیه جبهه آزادیخواهی و برابری طلبی در کردستان ایران سنگر گرفتند.

با همه تشابهی که "هنرنمایی" امروز این دلقکهای سیاسی در بارگاه جمهوری اسلامی را به گذشته وصل میکند باید اذعان کرد که از یک نظر فضای سیاسی "انتخابات" این دوره حکومت اسلامی با چهار سال قبل فرق کرده است. مضحکه همان مضکحه است اما در فضای سیاسی و تناسب قوای دیگری و در متن یاس و استیصالی که دامن کل اپوزیسیون راست ایران را فراگرفته است، برگزار میشود. جمهوری اسلامی به معنی بساط اعدام و شلاق و زندان و شکنجه و سنگسارش، با فقر و فلاکتش، با ضدیتش با آزادی و با زن ستیزی اش، با ضدیت و توحشش علیه طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش در ایران و در کردستان ایران سر جای خودش است و تغییری نکرده است. دستگاه استثمار و آدم کشی حکومت اسلامی سرمایه همچنان مشغول به کار است. تنفر و انزجاز عمیق اکثریت توده مردم معترض به جمهوری اسلامی هم سرجای خودش است. آنچه که تغییر کرده است، موقعیت یاس و سردرگمی  اپوزیسیون راست در مقابل جمهوری اسلامی است که در کشمکش منطقه ای در مقابل آمریکا خود را پیروز میداند. اپوزیسیون راست با کل نیروی ناسیونالیسم ایرانی، پرو غرب و غیر پرو غرب آن، با احزاب و گروههای ملی و قومی در کردستان ایران و دیگر نقاط ایران، افق جنبشی که اینها آن را نمایندگی میکردند، پرچمی که اینها آن را به نام جنبش خود حمل میکردند مدتهاست در مقابل تفوق ناسیونالیسم اسلامی رنگ باخته و فرو افتاده است. اینها "قربانیان" توهم خویش، تکه پاره های شکست دولت آمریکا در عراق و محصول فرودستی موقعیت فعلی دولت آمریکا در قطب بندیهای منطقه ای و جهانی هستند. ظاهرا با طرح مطالبات خود وانمود میکنند که دارند به شیوه "مشروط" در "انتخابات" جمهوری اسلامی شرکت میکنند. پز سیاسی کم مایه ای که تا خشک شدن مرکب مطالباتی که بر روی کاغذ آورده اند دوام نمیاورد. اینها تا دیروز سرنگونی جمهوری اسلامی را لااقل در پروسه "خلع ید" از جناح راست و "تمامیت خواه" جستجو میکردند، امروز در مقابل جناح راست زانو زده و مطالبات خود را ارائه میکنند. سرنگونی خواهی جای خود را داده است به جنبش مطالباتی در مقابل جناح راست و کل جمهوری اسلامی. از توده ای و اکثریتی گرفته تا ملی – مذهبی تا جمهوریخواهان تا آقای داریوش همایون تا حزب دمکرات و دیگر گروههای ناسیونال  قومی کرد. همین کافی است تا موقعیت فعلی اینها را در مقابل حکومت اسلامی نشان دهد. دارند اذعان میکنند که مشروعیت جناح راست و کلیت جمهوری اسلامی را قبول دارند اما مطالباتی دارند که به عرض "ولایت" میرسانند! آراستن "گفتمان مطالبه محور" با عناوین "تعمیق دمکراسی" و "لیبرالیسم" و "سکولاریسم" آقای همایون نیز چیزی از این واقعیت کم نمیکند بلکه عمق شیادی و عوام فریبی سیاسی رهبران و سخنگویان این صف را نشان میدهد. اگر کسی ریگی در کفش نداشته باشد با مطالبه در مضحکه ای که حتی حق انتخاب را از اوسلب کرده اند و صراحتا به شعورش توهین کرده اند شرکت نمیکند. ابتدا این بساط تحقیر و توهین به شعور انسان را پس میزند، و مطالبات خودش را هم رو به جامعه و رو به مردم مطرح میکند. جمهوری اسلامی بخشی از بقای عمر ننگین خود را مدیون همراهی و همیاری و خوشرقصی این صف است.   

آنچه که این مجموعه را علیرغم تنوع آن و علیرغم تنوع در اهداف و منافع ویژه هرکدام در یک صف قرار داده است، بیگانگی و بی ربطی اینها به امر آزادی و رفاه و حرمت و کرامت انسانی شهروندان این جامعه و بیگانگی اینها با  حاکمیتی سکولار و غیر قومی و غیر مذهبی در جامعه ایران است. این صف مشکلی با توحش حکومت اسلامی علیه طبقه کارگر و از اینطریق علیه کل جامعه ایران را ندارد. این صف مشکلی با استثمار و بی حقوقی طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش در ایران ندارد. این صف مشکلی با فقر و فلاکت موجود ندارد. این صف مشکلی با مذهب، با زن ستیزی حکومت اسلامی ندارد. اعدام را هم هنوز در آستین خود دارد. وقتی اوباما رئیس جمهور آمریکا از آزادی رکسانا صابری بعنوان جلوه ای از آزادی در حکومت اسلامی نام می برد چگونه کسانی که به دولت این "امام زاده" دخیل بسته بودند میتوانند چشم خود را بر واقعیت نبندند و مماشات با حکومت اسلامی را در قالب توهم به تغییر آن از طریق "انتخابات" به جامعه تسری ندهند؟ استدلال همه اینها هم مشابه استدلال بخشی از نیروهای درون جمهوری اسلامی است. اگر در "انتخابات" شرکت نکنند، احمدی نژاد دوباره انتخاب میشود. میگویند دوره قبل هم اگر تحریم کردند، احمدی نژاد انتخاب شد. گویا اگر تحریم نمیکردند، رفسنجانی  به جای احمدی نژاد انتخاب میشد و یا اکنون کروبی و حسین موسوی که هنوز دستهایشان مثل امثال رفسنجانی ها خون آلود است شخصیتهای مورد نظر این صف در درون جمهوری اسلامی اند. اینها دیدند که خاتمی و "اصلاح طلبان" در حالیکه هم قوه مجریه و هم مجلس اسلامی را در اختیار  داشتند، اما نتوانستند و نخواستند کاری بکنند. حتی نتوانستند در مقابل جناح راست جلو تعطیل شدن روزنامه های خودی را بگیرند. مردم حال زار این سید را در مقابل جفتک خامنه ای بر سر "لایحه قانون مطبوعات" دیدند و فهمیدند چه خبر است. با اینحال هیچ کدام از این حقایق تاثیری در "توهم" زدایی این صف به "تغییر" از درون جمهوری اسلامی را نکرده و نمیکند. اینها ترجیح میدهند مردم را در توهم بویژه در این دوره در یاس و استیصال خود در مقابل جمهوری اسلامی شریک کنند تا اینکه ناظر فرومردن و حاشیه ای شدن جنبش خود باشند. اینها جمهوری اسلامی را در هر حال با همه توحشش به عروج صف رادیکال جامعه و برای حفظ پایه های نظام بورژوائی در ایران ترجیح میدهند.

بیگانگی و بی ربطی اینها به مساله آزادی و رفاه توده کارگر و به معضل زن برابری طلب و مردم زحمتکش در جامعه هرچند از نظر طبقه کارگر و بخش آگاه این طبقه مهم است اما مهمتر از آن در این دوره تشخیص موقعیت فعلی و خلائی است که با شکست افق این صف در مقابل جمهوری اسلامی در جامعه ایجاد شده است. این خلاء را احزاب و نیروها و سخنگویان این صف میخواهند با تسری دادن یاس و استیصال و بی افقی خود در مقابل جمهوری اسلامی به جامعه و به توده کارگر و به زن برابری طلب و دیگر مردم آزادیخواه و برابری طلب در ایران موقتا برای جنبش خود پر کنند. و این دوره را با انتظار و مماشات با جمهوری اسلامی برای جنبش خود ذخیره کنند. مضحکه انتخاباتی این دوره جمهوری اسلامی میدانی شده است برای عملی کردن این سناریو. اما این همه ماجرا نیست. جمهوری اسلامی، نیرویی که بر اینها تفوق پیدا کرده است، خود را برنده این ماجرا میداند. خامنه ای و کل جمهوری اسلامی با احمدی نژاد ها و خاتمی ها و کروبی ها و  حسین موسوی ها، علیرغم هر غرولندی که بعدا امثال کروبی و موسوی ممکن است بکنند، خود را آماده کرده اند که در مضحکه پیش رو پیروزی خود را با گرفتن سند مشروعیت خود از دست اینها و قالب کردن آن به نام مردم ایران، جشن بگیرند و با آن اکثریت عظیم توده کارگر و زن برابری طلب و جوان سکولار و دیگر مردم متنفر و منزجر از جمهوری اسلامی را که در یک درگیری شبانه روزی با جمهوری اسلامی قرار دارند، عقب برانند.

این عوام فریبی را طبقه کارگر و بخش آگاه آن نباید اجازه دهند که به نام آنان تمام کنند. همراه شدن با این جو و فضای عوام فریبانه و توهم آمیز چیزی جز شرکت در مشروعیت دادن به یکی از هارترین حکومتهای سرمایه داری معاصر، حکومت مشتی آخوند جانی بر جامعه و بر مردم ایران نیست. برای جنبش کمونیستی طبقه کارگر یعنی نیروی توده کارگر و زن برابری طلب و جوان سکولار جامعه ایران راهی جز ایستادن و جنگیدن و نهایتا سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی نیست. راهی جز درهم کوبیدن توحشی که خدا و خون و خفقان را برای حفظ بنیادهای نظام بردگی مزدی به کمک گرفته است، نیست. اگر برای جنبش ها و احزاب و نیروهای بورژوائی اپوزیسیون و پوزیسیون در حکومت اسلامی مفری هست برای طبقه کارگر و نیروی جنبش کمونیستی او نیست. حمایت از جمهوری اسلامی تحت هر توجیه و بهانه ای جز محکم کردن یوغ توحش اسلامی بر گرده طبقه کارگر و نیروی جنبش کمونیستی او نیست. این را طبقه کارگر و بخش آگاه این طبقه باید با تمام رگ و پوست خود در سی سال گذشته لمس کرده باشند. در این مضحکه شرکت نکنید. صف خود را از صف احزاب و نیروهایی که کمر به خدمت و مشروعیت دادن به بساط اعدام و شلاق اسلامی بسته اند جدا کنید. احزاب و نیروهای این صف را در محل کار و زیست خود افشاء کنید. اجازه ندهید که مبارزه علیه بیکاری و اخراج و فقر و فلاکت و آزادی زندانیان سیاسی و فعالین زنان و دستگیرشدگان اول ماه مه و دانشجویان در بند زیر لحاف توهم و همیاری صف اپوزیسیون راست با جمهوری اسلامی و مضحکه انتخاباتی او برده شود.

و کلام آخر، این مضحکه میاید و میرود، آنچه که برای ما و کمونیستهای مثل ما و طبقه کارگر مهم است تشخیص درست این وضعیت است. خلاء ایجاد شده را طبقه کارگر و ما و کمونسیتهای مثل ما باید برای صف رادیکال و آزادیخواه و برابری طلب جامعه پر کنند. این را ما باید تضمین کنیم. باید بعنوان صف جنبش کمونیستی و بعنوان وزنه ای از قدرت در صحنه سیاست در ایران حضورداشته باشیم. این دوره میتواند و باید نوبت ما باشد. اگر ما این را تضمین نکنیم، خلاء ایجاد شده را نهایتا نیروهای اپوزیسیون راست، قومی ها و یا از درون خود جمهوری اسلامی پر خواهند کرد. می برند و میدوزند.

***