"داب" زیر فشار دو جانبه

حسین مرادبیگی

 

فشار وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب(داب) ادامه دارد. وزارت اطلاعات به هدف در شیشه کردن غولی که از شیشه بیرون آمده است، رذیلانه ترین روش های ویژه اوباش اسلامی را در پیش گرفته است. تهدید کرده اند که اگر فعالین "داب" از فعالیت دست نکشند، شکنجه های شدیدتری را علیه آنان اعمال میکنند و اسم آن را هم میگذارند در زندان رجائی شهر اتفاق افتاده است. به این مساله پائین تر برمیگردم. اما در کنار این، به بهانه های مختلفی شاهد حمله مداوم به "داب" و حرکتی که "داب" راه انداخت، هستیم آنهم از طرف جریانات و افرادی که خود را چپ و کمونیست میخوانند. عکس العمل اینها به "داب" و حرکتی که "داب" راه انداخت هرچند باوجدانی کاملا سیاسی – طبقاتی، اما قابل پیش بینی بود. با این حال نمیتواند مایه تاسف نیز نباشد.

 

در این دو مورد من یک بار دیگر تاکید بر نکاتی را لازم میدانم

 1-  "داب" بر ویرانه های دوم خرداد و در متن استیصال ناسیونالیسم پروغرب در مقابل جمهوری اسلامی و همچنین از میان بدر رفتن احزاب و جریانات قومی بعد از شکست دولت آمریکا در عراق، عروج کرد. این حرکت ناشی از خوش فکری این یا آن رهبر "داب" نبود. برافراشتن این پرچم توسط "داب" در 13 آذر ماه 86 محصول این تحول در فضای سیاسی ایران و محصول حضور طبقه کارگر و جنبش کمونیستی این طبقه در رو در رویی با حکومت اسلامی بود.

هر حرکتی که در جامعه راه می افتد، هر پرچمی که در جامعه بلند میشود و در سطح جامعه بدور خود نیرو جمع میکند، نمی تواند نماینده افق طبقاتی – اجتماعی معینی نباشد، نمی تواند یک سر آن به گرایشات اجتماعی - طبقاتی معینی وصل نباشد. این، هم در مورد کمونیسم طبقه کارگر، هم در مورد ناسیونالیسم، هم در مورد اسلام سیاسی و هم در مورد جریانات قومی و غیره نیز صدق میکند. "داب" و پرچمی که "داب" در دانشگاه برافراشت محصول این تحولات در جامعه ایران و مابه ازاء سیاسی مبارزه طبقه کارگر بود، طبقه ای که در ابعاد مختلف با جمهوری اسلامی درگیر بود و هنوز هم هست. این واقعیت خود را در مبارزه کارگران نیشکر هفت تپه، در اعتراض کارگران ایران خودرو، در اعتراض دیگر کارگران در دهها مرکز کارگری دیگر، در اعتراض و اعتصاب معلمان و در مبارزه زن برابری طلب در برابر جمهوری اسلامی خود را نشان میداد. مبارزه و اعتراضی که هنوز هم در جریان است.

در چنین فضایی یک جمع رزمنده ای به نام دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب گفتند قبل از هر چیز انسانند. گفتند نه به ناسیونالیسم، گفتند نه به قومیت و ملیت و مذهب، گفتند دانشگاه پادگان نیست، گفتند نه به جنگ، گفتند آزادیخواه و برابری طلبند و بر پرچم خود شعار آزادیخواهی و برابری طلبی طبقه کارگر را حک کردند. و همانطور که بارها گفته ایم این نوک کوه یخ اعتراضات کارگری و اعتراضات دیگر توده انسانهای آزادیخواه و برابری طلب در جامعه ایران است. پرچم طبقه ای است در جامعه که خواهان رهایی خود و دیگر انسانهای این جامعه از کلیه ستم و استثمار و تبعیض نظام بردگی مزدی است. من پارسال در نوشته کوتاهی در این مورد نوشتم: "حرکت و جنبشی که در 13 آذر ماه سال 86 پرچم آن در دانشگاه بلند شد، بدون تردید، بخشی از جنبش کمونیستی طبقه کارگر را نمایندگی میکند و هر مورخی هم که در آینده سراغ تاریخ کمونیستی این طبقه در ایران برود، این حرکت و این جنبش را در متن این تاریخ مورد مطالعه قرار خواهد داد، صرفنظر از اینکه رهبران آن خود چقدر بر عظمت حرکت و جنبشی که در 13 آذر راه انداختند و بر اهمیتی که خود نیز در صحنه سیاسی ایران پیدا کرده اند عمیقا واقف باشند و یا چگونه از این ماتریال برای گسترش هرچه بیشتر آن در آینده استفاده کنند." بقول محمود قزوینی، حتی اگر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در این دوره بتواند "داب" را نیز شکست دهد، این چیزی از عظمت و از اهمیت این رویداد در این دوره از مبارزه طبقه کارگر و جنبش کمونیستی آن در ایران کم نمیکند.

 

 2- "داب" و  کمونیسم بورژوائی 

در مورد بخش نئوتوده ایها در این نوشته به این پاراگراف بسنده میکنم. این عده وقتی خبر این حرکت را شنیدند  اول شوکه شدند و عکس العملی از خود نشان ندادند. زیرا که این حرکت مهر باطل بر تحلیل های آنان در مورد روند اوضاع سیاسی ایران و کشاندن کارگران پشت این یا آن بخش از بورژوازی صنعتی در ایران به این بهانه که دوره دوره انقلابی نیست، میزد. اما اینها وقتی روایت وزارت اطلاعات از این رویداد و از اسلحه و از گارد آزادی را شنیدند، تحت این بهانه برگشتند و مثل موریانه به جان "داب" و کمونیسم و هر نوع میلیتانسی در جامعه ایران افتادند. هنور هم مشغول این کارند. در این راه بخشی از رهبری کومه له امروز را نیز در کنار خود داشتند. نئوتوده ایها یورش به "داب" را با یورش به کارگران و به فعالین کارگری تحت این عنوان که کارگران و فعالین کارگری ای که از دولت آمریکا پول دریافت میکنند لو خواهند داد، تکمیل کردند.  نشان دادند که در تقابل طبقه کارگر و کمونیسم رادیکال این طبقه با "دولت سرمایه داران"، کجا ایستاده و کجا می ایستند.

اما در مورد برخورد جریانات و افراد دیگری از همین طیف کمونیسم بورژوائی، چپ بورژوائی در ایران، با "داب". چه آنها که در این مورد سکوت کردند، یا "داب" را نادیده گرفتند و هنوز هم این کار را میکنند، چه آنها که اول از "داب" تعریف کردند و بعدا علیه آن برگشتند و چه آنها که گویا پاره ای ملاحظات را کنار گذاشته اند هریک به نوعی مخالفت خود را با این حرکت و "داب" اعلام کرده و اعلام میکنند. هر کدام از اینها تلاش میکنند که از قافله خود عقب نمانند و چیزی علیه "داب" بگویند و یا بنویسند حتی اگر شده تحت این عنوان که حرکتی ماجراجویانه بود تا خود را از "همسویی" با "داب" تبرئه کنند.

روزگاری مارکس به کمونارها گفت زود است و دست نگاهدارید اما وقتی که کمونارها شروع کردند و سپس در جنگی نابرابر از بورژوازی فرانسه شکست خوردند، مارکس شورانگیزترین و حماسی ترین دفاع را از آنان کرد. نیروهای طیف کمونیسم بورژوایی در ایران با حمله به "داب" در حالیکه "داب" زیر یورش یکی از هارترین حکومتهای بورژوایی معاصر قرار دارد،  دارند اذعان میکنند که افق و انرژی خود را از افق و انرژی و یا بی افقی و عدم "شکوفائی" کدام جنبش طبقاتی ای در جامعه ایران میگیرند.

اگر "داب" را نادیده میگیرند، اگر وجود "داب" را انکار میکنند و از آن بدتر به بهانه مخالفت با حزب حکمتیست و اینکه این ماجراجویی کار حزب حکمتیست بود، علیه "داب" و حرکتی را که "داب" راه انداخت وارد عمل میشوند، از طینت بد اینها نیست، اینها این حرکت و این پرچم را از آن جنبش خود نمی دانند اگر حتی روزی ده بار به سر مارکس نیز قسم بخورند. سکتاریسمشان هم از آسمان نیامده است، از دوری و بی ربطی آنها به منافع عمومی طبقه کارگر و جنبش کمونیستی این طبقه ناشی میشود. به جای اینکه رو به جمهوری اسلامی برگردند و رو به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برگردند و روی اوباش اسلامی تف بیاندازند و از جبهه آزادیخواهی و برابری طلبی دفاع کنند، حال انتقادی به "داب" دارند یا ندارند، حال حرکت "داب" ماجراجویی بوده یا نبوده است، هرکدام فشار خود را به بهانه ای روی "داب" متمرکز و گریبان "داب" را گرفته اند! از کمونیسم بورژوائی ظاهرا انتظاری از این بیشتر در این تقابل نمیتوان داشت. به جای حکومت اسلامی علیه کمونیسم رادیکال بسیج شده اند. با عروج کمونیسم رادیکال به سمت راست جامعه رو آورده اند. گفتند و میگویند "داب" شکست خورد هنوز جمهوری اسلامی نگفته است که "داب" شکست خورده است، دستگاه زور و ارعاب و شکنجه اش را بسیج کرده است تا  شکستش بدهد. اینها گفتند و میگویند که "داب" شکست خورد، میگویند، "داب" ی نیست! "داب" تیغ بر گلو، هم می باید در مقابل جمهوری اسلامی مقاومت کند و هم تعرض اینها را به خود دفع کند!

وقتی میگوئیم این تقابل گرایشات اجتماعی – طبقاتی است که جامعه را شخم میزند و همه نیروها و احزاب و آدمهای سیاسی را ناچار از موضع گیری میکند و آنها را وادار میکند که اذعان کنند در کجای این صف بندیها و تقابل ها ایستاده اند، خود این جریانات، خود این آدمها بدون اینکه خود بقال سرکوچه باشند این را با زبانشان با قلمشان با پراتیک شان نشان میدهند. "داب" و پرچمی که "داب" در دانشگاه برافراشت نه تنها جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات آن که کلیه نیروها و احزاب و جریانات و آدمهای سیاسی از اپوزیسیون ایران را وادار کرد که له و علیه آن موضع بگیرند. نیروها و آدمهای طیف کمونیسم بورژوائی در این تقابل علیه "داب" و حرکتی که "داب" راه انداخت موضع گرفتند، عده ای از آوردن نام آن خودداری کردند، هرکدام به بهانه ای، در این تقابل کاری کردند که خود را در کنار جمهوری اسلامی و راست جامعه ایران قرار دهند. این روزها به یاد ماندنی خواهند بود!

 

3- وزارت اطلات و "داب"، جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات این حکومت همچنان در تعقیب "داب" و به خیال درهم شکستن "داب" از رذیلانه ترین شیوه های ویژه اوباش اسلامی علیه "داب" استفاده میکنند. میخواهند نوک کوه یخی را که از دریا بیرون آمده است دوباره زیر آب کنند. و خیال میکنند که میتوانند. غافل از اینکه در این جامعه طبقه کارگری هست که قطب اصلی تحول رادیکال در این جامعه است. این طبقه و جنبش کمونیستی این طبقه هم اکنون در ابعاد مختلف با جمهوری اسلامی درگیر است. برای گرفتن حق ابراز وجود مستقل، برای گرفتن هر ذره از آزادیخواهی و از حقوق انسانی خود و از حق و حقوق و دستمزد روزانه خود، برای مساوات، برای برابری طلبی زن و مرد درگیر یک جنگ شبانه روزی است که سی سال سرکوب و مداوم جمهوری اسلامی نه توانسته است این طبقه و خواستهای انسانی جنبش کمونیستی این طبقه را از میدان بدر کند. فشار و تهدیدات جمهوری اسلامی علیه "داب" و جبهه آزادیخواهی و برابری طلبی به مقاومت بیشتر این چپ در مقابل جمهوری اسلامی و جوانه زدن هرچه بیشتر آن منجر میشود. در جامعه ای که طبقه کارگر از زندگی و از معیشت خودش و از حق و حقوق خودش در مقابل بورژوازی دفاع میکند و برای آن میجنگد، چپ و رادیکالیسم و جبهه آزدایخواهی و برابری طلبی هم در جامعه رشد میکند. "داب" در دانشگاه محصول این مبارزه است. زنده باد "داب"!

وقتی که دوم خرداد مضمحل شده است، وقتی که بخش دانشجویی آن ترک خورده و در حال اضمحلال و مخالف اعتراض به جمهوری اسلامی است، وقتی که ناسیونالیسم پروغرب دست را به ناسیونالیسم اسلامی باخته است و احزاب و جریانات قومی نیز از میدان بدر رفته اند، "داب"، کمونیسم رادیکال، از مبارزه تنها طبقه ای که درگیر مبارزه  با جمهوری اسلامی است مایه میگیرد، عروج میکند و پا به پای آن رشد میکند. با تشدید مبارزه طبقه کارگر، کمونیسم رادیکال نیز بیشتر جان میگیرد این دو سوی این معادله اجتماعی است.

فشار بیشتر جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات به "داب" این روزها، "داب" و رهبران آن را موقتا در موقعیت دشواری قرار میدهد اما آنان را در جامعه محبوب تر خواهد کرد. جامعه ایران نیروی چپ و رادیکال خود را دوست دارد و برای آن احترام قائل است. بعلاوه نیروی عظیم مردم متنفر و منزجر از جمهوری اسلامی، علیرغم هر عقب نشینی ای که در این دوره متحمل شده اند، جای دوری که نرفته اند. این مردم در فکر راهی اند که حکومت اسلامی را به زانو  درآورند. طرف مقابل ما وزارت اطلاعات و کلیت جمهوری اسلامی است. این دوره و این واقعیت و بر متن بحران اقتصادی کنونی سرمایه در ایران میتواند و باید دوره تحرک اجتماعی کمونیسم رادیکال طبقه کارگر و نیروی جنبش کمونیستی این طبقه باشد. میتواند و باید دوره قدرت شدن کمونیسم در جامعه ایران برای درهم کوبیدن جمهوری اسلامی و پایانی بر بردگی مزدی در ایران باشد. باید برای آن بیشتر کار کرد و متشکل و متحد شد.

***