خواننده گرامى
نشريه حکمت يک نشريه مجانى نيست. اما باتوجه به اينکه کسانى که خواهان دسترسى به آن هستند ممکن است از امکانات مالى يا امنيتى مناسب براى خريد آن برخوردار نباشند، نشريه را از طريق اينترنت، بصورت رايگان قابل دسترس کرده ايم. اما در هرحال توليد اين نشريه، چاپ آن و اداره امور مربوط به آن همگى هزينه زيادى را در بر دارد. خريد نشريه، آبونه شدن آن و بويژه کمک مالى به ادامه کار نشريه کمک خواهد کرد. براى انجام هريک از اين کارها اينجا را کليک کنيد.

جستجو     Search

بازگشت به صفحه اول


ايرج فرزاد

در ميدان ناسيوناليسم با "حفظ موضع"

دگرديسي برق آساي حزب کمونيست کارگري در مصاف با بحران جنگي

مقدمه

تزهاي دنيا پس از ۱۱ سپتامبر، سايه بان خزيدن به جنبش ناسيوناليسم پرو غرب

بستر ناسيوناليسم در دوره ستروني

ميدان مجازي رهبري جديد حزب کمونيست کارگري

چند نکته در باره "نمايش غرور انگيز اتحاد" در پلنوم ۲۵ حککا

 

مقدمه

پلنوم ۲۵ کميته مرکزي حزب کمونيست کارگري ايران با تاکيد مجدد بر "مقابله با دو قطب تروريستي" و مقدار زيادي تعريف و تمجيدهاي بي محتوا و هياهو براي راه انداختن کمپين جمع آوري "يک ميليون دلار" برگزار شد.

رهبري اين حزب لازم ديده است براي پنهان کردن انطباق کامل موضع شان در مورد "بحران هسته اي" و خطر حمله آمريکا به ايران با موضع ناسيوناليسم پرو غرب به زعامت آقاي پهلوي،مثل هميشه، ناچار به راه انداختن "گرد و خاک ايدئولوژيک" شده است. اصرار دارد در وصف " نمايش غرور انگيزي از شور و شوق و عزم و اتحاد" در اين پلنوم در اطلاعيه پاياني حتما چيزي بگويد. من به فلسفه رابطه اين نمايش اتحاد شورانگيز خواهم پردخت. نشان خواهم داد که همه اينها، گرد و خاک بپا کردن و تلاشي بيهوده و ساده لوحانه براي پوشاندن شکاف هاي داخلي اين حزب ناشي از موضع آشکارا راست اين حزب، بخصوص در قبال مسائل فعلي و بحران کنوني در جامعه ايران است. البته در ادامه نشان خواهم داد که تنشهاي دروني بر سرمقام و منصب، واقعي تر و جدي تر از آنست که بتوان با نمايش "غرور انگيز اتحاد" از انظار آنرا پوشاند.

کادر رهبري اين حزب، مصطفي صابر، و رهبري خود حزب حکا در اطلاعيه رسمي، صراحتا به پاي انحلال سنديکاي کارگران شرکت واحد رفتند. سوال اين است که چرا اين حزب براي افتضاح بار آوردن مدال پخش ميکند و قرار قدرداني از انحلال طلبي را به نام نقش ارگانهاي حزب خود در مبارزه کارگران شرکت واحد به تصويب ميرساند؟ اين سياه را سفيد نشان دادن و اين وارونگي در بيان حقايق، هيچ چيز ديگري نيست جز اينکه رهبري جديد حزب کمونيست کارگري آگاهانه و هدفمند تصميم گرفته است يک افتضاح سياسي به مراتب بزرگتر و فاجعه آميز تر را از صفوف قدري بي خبر تر خود بپوشاند: افتضاح رفتن زير پرچم اپوزيسيون راست و ناسيوناليست در برخورد به بحران کنوني بين آمريکا و جمهوري اسلامي.

تزهاي دنيا پس از ۱۱ سپتامبر، سايه بان خزيدن به جنبش ناسيوناليسم پرو غرب

ظاهرا به نظر ميرسد که رهبري جديد حزب کمونيست کارگري از موضع تحليلي و بر مبناي تزهائي که منصور حکمت در مقالات "دنيا پس از ۱۱ سپتامبر" در مورد جنگ آمريکا با طالبان ارائه داده بود حرکت کرده اند. اما اين تصور بشدت گمراه کننده است. آن فاکتورهائي که حزب کمونيست کارگري را وادار کرده است تا خود را زير تزهاي منصور حکمت در مورد ۱۱ سپتامبر پنهان کند، مطلقا جنبه معرفتي و "تئوريک" ندارند. اين حزب از پيش به لحاظ جنبشي به ميداني که اپوزيسيون راست ناسيوناليست از مدتها قبل، از جمله با طرح رفراندوم، باز کرده بود خزيده است

کسي که بحران کنوني بين آمريکا و جمهوري اسلامي را با تزهاي "دنيا پس از ۱۱ سپتامبر" توضيح ميدهد، قبل از آن موضع اپوزيسيون راست و در راس آن، رضا پهلوي، را ديده است و هضم کرده است. تناقض "جامعه متمدن"( که رضا پهلوي بسيار صريح تر از رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ميگويد منظورش دولت بوش و پنتاگون و سيا است) با خطر مسلح شدن جمهوري اسلامي به سلاح اتمي، قبل از حککا و حميد تقوائي، از جانب طيف هاي اپوزيسيون راست طرح شده بود. رهبري جديد حزب کمونيست کارگري اين تاکتيک اپوزيسيون ناسيوناليست را زير سايه بان تزهاي منصور حکمت در مورد جنگ آمريکا با طالبان، قرار داد تا به خيال خود عامل بازدارنده اي براي حفظ صفوف حککا در برابر انتقاد از بيرون و بويژه از جانب ما حکمتيست ها تعبيه کرده باشد. و البته رگه هائي از اين اختلاف متد و تاکتيک در جريان مباحث داخلي حککا قبل از جدائي ما حکمتيست ها وجود داشتند. علي جوادي، حميد تقوائي و اصغر کريمي در آن دوره اختلافات دروني حتي اذعان به واقعيت اشغال عراق توسط ارتش آمريکا را "ناسيوناليستي" ميدانستند. حميد تقوائي و علي جوادي صريح تر از ديگران در همان وقت معتقد بودند که در حمله سال ۲۰۰۳ آمريکا به عراق، مثل افغانستان به نفع زندگي مردم عراق است و بايد همان موضع هيچ طرف اين جنگ را"محکوم نميکنيم"، را گرفت. آنوقت تحت فشار ما حکمتيست ها اين جناح به موضع "نه بوش، نه صدام" عقب نشست. اما دگريسي و گردش خيره کننده اينها پس از جدائي ما به سمت راست و اپوزيسيون ناسيوناليست، ديگر نيازي به زبان ديپلوماسي دوران اختلافات دروني نمي ديد. موضع پاسخ به فراخوان هخا با توجيه ساده انديشانه اينکه ميرويم در پياده رو شعار "سوسياليسم بپاخيز" سر ميدهيم به تدريج و البته همراه با صراحتي ملموس تر، پرده هاي پوپوليسم و خط چپ ۵۷ ي را پاره کرد. اين روند "تکاملي" با پاسخ دادن به فراخوان پژاک در تقابل با فراخوان چپ براي اعتصاب عمومي در ۱۵ مرداد دو سال گذشته در کردستان تکميل شد. موضع اين حزب در قبال تحرکات جريانات قومي و چشم پوشيدن بر نيروي فراخوان دهنده الاحواز با اين بهانه که "مردم زحمتکش و شريف" نيز به آن فراخوان پاسخ داده اند، ديگر داشت از نضج يک گرايش و تعلق به يک جنبش واقعي سخن ميگفت.

اما هنوز يک سوال بي پاسخ مانده است: چرا متخصصين انقلابات ايدئولوژيک در رهبري حزب کمونيست کارگري محتاج آن شده اند که در اين پلنوم مهمترين مساله سياسي جامعه ايران و مخاطره اي که با بحران جنگي و فضاي جنگي بر فراز سر جامعه آيزان شده را کنار بگذارند، پلنوم را از دنياي بيرون معاف کنند، و آن را تماما به دنياي درون حزب و تعريف از خود و هياهوي پوچ شده اند؟

چه دليلي دارد که کمپين هاي درون سکتي و قدرداني از شيرين کاري هاي کادرها و ارگانهاي حزب خود در رابطه با کارگران شرکت واحد را در بوق و کرنا کرده اند؟ چه فاکتوري و کدام روندهاي بازدارنده، بحران جنگي بين آمريکا و جمهوري اسلامي و خطر مداخله نظامي آمريکا را براي رهبري حککا و در اين نشست "وسيع" پلنوم ۲۵ کم اهميت تر ساخته است؟ چرا اين پلنوم وسيع و غرورآفرين حتي لزومي نديده اند که بر مصوبات قبلي حککا يعني کمپين خلع مشروعيت بين المللي از جمهوي اسلامي و تلاش براي جلوگيري از دستيابي جمهوري اسلامي به سلاح اتمي تاکيد دوباره اي داشته باشند؟

اگر تزهاي ۱۱ سپتامبر، و به طور مشخص جنگ تروريست ها راهنماي عمل اين حزب براي برخورد با بحران جاري جامعه ايران بوده است، قاعدتا ميبايست با نزديک شدن "جنگ تروريست ها" اينها مواضع خود را بيشتر برجسته ميکردند. اما همانطور که گفتم تزهاي ۱۱ سپتامبر سايه باني بود که آنها با بدست گرفتن اش في الحال به ميداني که اپوزيسيون راست باز کرده بود رفته بودند. در آن ميدان راست چه بر سر بالانس سياسي و ايدئولوژيک ميدان داران اصلي: " خطر اصلي دست يابي جمهوري اسلامي به انرژي اتمي است" آمده بود؟ چرا کمپين "بين المللي" مبارزه با خطر مسلح شدن جمهوري اسلامي به سلاح اتمي، جاي خود را به کمپين ها و جنجال هاي دروني و تکرار مناسک تعريف از خود داد؟

به نظر من به اين دليل ساده که صف بندي اوليه اي که حککا تاکتيکهاي خود را از آن اقتباس کرده بود، شکاف برداشت و شروع به ريزش کرد. در مراحل آغازين ورود اينان به اردوگاه و زمين بازي اپوزيسيون راست، تصور، و يا بهتر است بگويم توهم اين بود که به زعم خود در جبهه جهان متمدن، زير سايه جنگ تروريسم دولتي آمريکا با تروريسم اسلامي، بالاخره با نيروئي بهرحال سکولار و غير اسلامي جبهه سومي را دارند. به خيال خود يک کاريکاتور از نيروي " جهان متمدن" را از تزهاي ۱۱ سپتامبر اقتباس کرده بودند و مدال جهان متمدن را به گردن نيروي راستي که ابتدا با توپ پر به ميدان آمده بود، آويخته بودند. اما اين به حکم فاکتورهاي عيني، دولت مستعجل بود. تشديد بحران بين جمهوري اسلامي و آمريکا و نزديک شدن خطر جنگ، نوک کوهي از حقايق وحشت آوري را جلو چشمان سران اپوزيسيون راست و ناسيوناليست گرفت. صحبت از بمبارانهاي سريع سلسله اعصاب نظامي، اداري، علمي و شبکه ارتباطاتي و مخابرات به ميان آمده است. بحث بمب ريختن سريع بر مخازن غني سازي اورانيوم و آلوده کردن هزارها کيلومتر مربع از آن سرزمين به ميان آمده است.

و اينجا مملکتي است که اپوزيسيون راست و ناسيوناليست ايدئولوژي و هويت خود را با ايران اهورائي و تماميت ارضي مقدس و ۲۵۰۰ سال تمدن تعريف کرده است. ديدن ابعاد منظره خوفناک جنگي که آمريکا عليه جامعه ايران انجام خواهد داد سران قدري سياسي تر اپوزيسيون راست پرو غرب را شوکه کرد. او را به خود آورد و ترديد هائي جدي در ادامه خيز و پرش اوليه را در ميان صفوف اش دامن زد. ترديد ها آغاز شد و بازبيني مواضع چه صريح و چه پوشيده روي ميز سران اپوزيسيون ناسيوناليست قرار گرفت. حتي طيف هائي از بقاياي دو خرداد و اپوزيسيون پرو رژيم که زير چتر "جمهوريخواهان ملي" گرد آمده بودند، به تدريج لبه تيز انتقاد از جمهوري اسلامي را کند کردند. "بي مسئوليتي" و ماجراجوئي سران جمهوري اسلامي بر سر منفعت ايران زمين برجسته شد. نفس حمله آمريکا ديگر آن خاصيت رهائيبخش را از دست داده بود. اينها ميخواستند که با نق زدن به جمهوري اسلامي کاري کنند که رژيم از غني سازي اورانيوم دست بردارد تا آن حمله ويران کننده به "ميهن" عملي نشود.

اين به خود آمدن تدريجي اپوزيسيون ناسيوناليست پرو غرب را حزب کمونيست کارگري ديد، اما از جمله در همين پلنوم ۲۵ با قيل و قال بر سر مسائلي که به جامعه و مردم و اوضاع سياسي ايران بي ربط اند، تظاهر و تجاهل کرد که بر آنان بي تاثير بوده است. واقعيت اين است که انعکاس اين سردرگمي و پريشاني در صفوف اپوزيسيون ناسيوناليست را با جايگاه حاشيه اي که بحث "جنگ تروريست ها" در پلنوم ۲۵ حککا پيدا کرد، به روشني ميتوان رد يابي کرد.

اگر اپوزيسيون ناسيوناليست از هيجان اوليه پشيمان شده بود، حککا که به ميدان آنها شتافته بود، سعي کرد از طريق مهمتر نشان دادن هياهو هاي درون فرقه اي نشان بدهد که ظاهرا با آن تغييرات بي ربط است.

بستر ناسيوناليسم در دوره ستروني

در اوائل جنگ ايران و عراق، شرکت در دفاع از ميهن با حفظ موضع "چپ"، در برابر ناسيوناليسم پوپولستي فدائي و مجاهد و رزمندگان و اتحاديه کمونيستها، راه فريبي باز گذاشته بود. ميدان و پشت جبهه نسبتا دست نخورده اي درآن سالها بين صف "ليبرال هاي" اسلامي و طيف ملي مذهبي و نيز حزب توده به عنوان پشتوانه و پشت بسته به جمهوري اسلامي هنوز وجود داشت. بخش هائي از راست ترين لايه سازمانهاي خلق گرا و پوپوليست توانستند زير پرچم حزب توده از مقطع کشتار هاي خونين خرداد ۶۰ سالم و قصر در بروند و تا تابستان ۶۷ خود را کش بدهند. در مورد بحران فعلي، راست ناسيوناليست، نيروئي که تازه قرار است ستون نگاه دارنده و نماينده نيمه مدرنيست و شبه سکولاريسم باشد، خود در درون فروريخت. دور نماي دامنه جنگ سريع و برق آساي فلج کننده آمريکا در ايران اميدي براي پهن کردن بساط سياسي پلاتفرم اپوزيسيون راست باقي نگذاشت، ترديد ها شروع شد، آيا با سر افکندگي به زير عبا و عمامه و ريش و پشم جمهوري اسلامي بخزند و يا نظاره گر در برابر ويران سازي تماميت ارضي؟ انتطار مرگبار زيرو روشدن تمامي سلسله اعصاب اداري، نظامي و اقتصادي و اداري و فرهنگي و علمي کشور، يا سقوط به موقعيت مايوس و مستاصل و درمانده؟

رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران در پلنوم ۲۵ خود صورت مساله را از مساله خطر جنگ تغيير داده است و ديگر به همان "شور غرورانگيز" پيشين پلاتفرم خلع مشروعيت بين المللي از جمهوري اسلامي و کمپين براي به حال تعليق در آوردن غني سازي اورانيوم رقيق شده را به فهمي نفهمي روي طاقچه بايگاني گذاشته است. اما اين سکوت معني دار به خاطر غلط بودن نفس تزهاي مربوط به جنگ تروريست ها در افغانستان نيست. اين تزها منطقا نميتوانند مباني تاکتيکي برخورد به مخاطرات جامعه ايران و بحران جنگي بين آمريکا و جمهوري اسلامي بدست بدهند، همانطور که آن تز ها قابل تسري به جنگ اول خليج و جنگ کنوني آمريکا در عراق نيستند. اصلا ناظر به اين شرايط بکلي متفاوت و پيچيده نيستند. با اين دليل ساده که خصلت و ويژگي اين بحران با جنگ تروريست ها کاملا متمايز است.

کورش مدرسي نقطه افتراق جنگ تروريست ها با جنگ اول و دوم آمريکا درعراق، سال ۹۱ و مارس ۲۰۰۳، را به روشني بحث کرده است. مساله سوار کردن تزهائي براي يک جنگ دو طرفه ديگر با خصوصيات و در شرايط ويژه عروج آن به جنگ يک طرفه، ژاندارم مآبانه و قلدرمنشانه آمريکا اين بار عليه جامعه ايران است. سياست cut و paste در اينجا به شکل فکاهي آماتوري در ميآيد. در نتيجه حزب کمونيست کارگري که براين باور است که همه پديده هاي متفاوت و پيچيده را يا يک تزازوي تئوريک و تحليلي ميتواند هر جا بحث از جنگ شد، خصلتهاي ويژه اين جنگها را ناديده ميگيرد و از شرايطي که مبرميت هر کدام را الزامي يا غير الازمي ميکند، چشم پوشي ميکند. به همين دليل است که با اين ست آپ (setup) سياسي در تحليل و تاکتيک، کليشه سازي از يک تاکتيک درست از جنگ افغانستان و آنرا شاقول و ميزان جنگ متفاوتي کردن، آنان را در کنار نيروهاي متفاوت ديگري قرار ميدهد. رهبري جديد حزب کمونيست کارگري دارد در دفرمه کردن کمونيسم منصور حکمت و اصول و سياست و تاکتيکهاي او تخصص پيدا ميکند. و اين از بدترين آثار مخرب رهبري اين حزب بر کمونيسم منصور حکمت و حکمتيسم است. و اين اتفاق يک بار ديگر براي حزب کمونيست کارگري ايران در اين پلنوم ۲۵ افتاده است.

تا جائي که داد سران اپوزيسيون راست در آمد که نه! انگار جنگي که در بگيرد تمامي ستونها ايدئولوژيک، فرهنگي، سنت و ميراث ها همراه با کل سلسله نظامي ارتش، که ستون فقرات حکومت اپوزيسيون راست بوده است و "کيان" ايران بر لشکرهاي آن تاج شاهي برسرميکند، زير و رو ميشوند. اين ترديد و شک، کشيدن پاها به عقب و انگشت حيرت را در دهان بردن، جوهر موضع "موافق فشار سياسي و مخالف حمله نظامي" اينها را برجسته ميکند. صور مسئله را با آمريکا شريک اند با راهش اختلاف دارند.

حزب کمونيست کارگري تمام سرمايه سياسي، کمپين ها ، و هنرپيشگان سياسي خود و فيل هوا کردن هاي هر از گاه يکبار را روي اين بليط بخت آزمائي سرمايه گذاري کرد. تصور کردند که خوب اينها که شخصيت و پول فراوان دارند. اما اساسا جنبش اند، حزب ندارند و بنابراين در صورت پرتاب شدن اينها به ميدان جدال بر سر قدرت بر سر جانشيني جمهوري اسلامي زير چتر بمبارانها آمريکا، حزب کمونيست کارگري که راديو تلويزيون ۲۴ ساعت هم دارد، قادر خواهد بود ميدان را از دست آنان در آورد و در بستر سنت آنها حزب کمونيست کارگري را پهن ميکنند. محاسبه اينها حتي با تحولات بعد از جنگ افغانستان غلط درآمد، در عراق، چه در جنگ اول و چه در جنگ دوم، کمترين شانسي که براي اپوزيسيون راست پرو غرب ميدان باز کرد، دسته علاوي، پاچه چي، احمد چلبي بود که اکنون در حاشيه حزب الدعوه و مجلس اعلاي انقلاب اسلامي قرار گرفته اند.

شيفت پلنوم ۲۵ حککا به جارو کردن مواضع کمپين خلع مشروعيت بين المللي از رژيم اسلامي به زير فرش، و به جاي آن در آوردن کمپين مالي ۱ميليون دلاري از کلاه، و بذل و بخشش مدال براي افتضاحاتي که در جريان مبارزه کارگران شرکت واحد بار آوردند، بازتاب بي افق شدن اپوزيسيون ناسيوناليست است که خود آشکارا زانوي غم بغل گرفته است. و حزب کمونيست کارگري هست و نيست و صحت ارزيابيهاي خود را به جذب پايه هاي "مدرن و سکولار" آن گره زده بود.

 

ميدان مجازي رهبري جديد حزب کمونيست کارگري

اما لاپوشاني اين راست روي آشکار و اين خدمت بي اجر و پاداش به پلاتفرم اپوزيسيون راست که نتيجه هائي هم عايد هيچکدام نکرده است، براي حزبي که مدعي چپ و کمونيسم است ساده قورت داده نميشود. در صفوف اين حزب هستند کساني که سابقه جنگ ايران و عراق و تاثيرات مخرب آنرا در چرخش سازمانهاي پوپوليسيتي به زير پرچم دفاع از ميهن اما با حفظ "موضع" اگر تجربه نکرده باشند، لااقل به گوششان خورده است. رزمندگان زير پرچم کار ۵۹ و پيکار ۱۱۰، هر دو با مواضع دفاع از ميهن، بسياري از کادرها و اعضاي صادق و شريف آن سازمانها را به تشتت، تفرقه و ياس کشاند. تعدادي را به قتلگاه ميدانهاي جنگ روانه کرد و متزلزلين و بينابيني ها را جمهوري اسلامي از دم تيغ گذراند و برخي هم به پاسيفيسم مطلق و کناره گيري از سياست رانده شدند. اما از طرف ديگر به يمن حضور ما کمونيستها در صفوف کومه له و حزب کمونيست ايران تعداد زيادي از اين انسانهاي سرگشته را به ميدان مبارزه اميد بخش کشانديم و حتي در آستانه بحران و سردرگمي بخشي از فدائيان که خطر استيصال و تشتت و ياس و انشعاب و تفرقه تعدادي انقلابي را و زندگي سياسي شان را تهدد ميکرد، به صفوف يک حزب کمونيستي جذب کرديم.

رهبري جديد حزب کمونيست کارگري، اما، متعصب تر و سکتي تر از اينهاست که عمق فاجعه را به روشني و شفافيت تمام در برابر صفوف خود بگيرد. ميدانند ميداني را که رفته اند، محل اطراق گرايش راست اپوزيسيون ناسيوناليست پرو غرب است و ميدانند که تشتت، بي دورنمائي و ياس و ترديد در اين ميدان موج ميزند. به جاي طرح صريح مشکل، مثل هميشه به مناسک روي ميآورند، شعبده بازي ميکنند و ميخواهند که با پمپاژ کمپين ۱ ميليون دلاري و الصاق مدالهاي دروغين براي افتضاحاتي که در رابطه با مبارزه کارگران شرکت واحد بالا آورده اند، تقدير نامه پخش کنند و روحيه فضاي جعلي و داد و قال را نگاه دارند. تا به اين ترتيب کوره درون سکتي را با خود فريبي و عوامفريبي کماکان داير نگاه دارند.

اما واقعيت اين است که جنگي که پيش روست حتي قابل مقايسه با جنگ اول و دوم عراق نيست، تا چه رسد به جنگ ايران و عراق. آثار مخرب اين جنگ احتمالي از هم اکنون موقعيت مهمترين احزاب و سازمانهاي بستر اصلي ناسيوناليسم پرو غرب را زير و رو کرده است. در جنگي که تصميم گرفته اند هيچ اثري از شبکه مخابرات و سيستم ارتباطي و اينترنت و ايستگاههاي ماهواره اي باقي نگذارند، دل خوش کردن به نقش هنرپيشگي سياسي در راديو و تلويزيون هر اندازه ۲۴ ساعته و با هر کمپين ۱۰ برابر ۱ ميليون دلاري جمع آوري کمک مالي فقط فريب و روي برگرادندن از ابعاد فاجعه است.

راه مقابله با مخاطرات جنک، راه انداختن شبکه هاي مجازي و غير قابل دوام وب لاگ و چت روم ها و وعظ و خطابه و انشا نويسي هاي علي جوادي و منبر رفتن هاي بي مايه حميد تقوائي نيست. بايد در زمين سفت، آنجا که متحد کردن انسانها در اين شرايط خطير، ميتوان نيرو و سد واقعي در مقابل ايجاد فضاي جنگي معني عملي دارد مهم اند. جائي که بايد ميدانهاي پاکسازي ها و حزب الله چرخاني اسلاميها در محل کار و زندگي مردم را غير ممکن ساخت و نقطه اميد و محل اتکا براي يک مبارزه جدي با جمهوري اسلامي و شرايط جنگي بوجود آورد.

خودشان هم ميدانند که رهبري جديد حزب کمونيست کارگري "اين کاره" نبوده و نيستند. راه اندازي واحدهاي گارد آزادي، بر پا کردن شبکه هاي کنترل محلات و کنترل و اداره کارخانه ها و مراکز توليدي تنها ميدانهائي هستند که ميتوان فضاي جنگي را بر گرداند. اگر واقعا از تکرار سناريوئي که در عراق در جريان است بايد در ايران جلوگيري کرد، راهش قدرتمند کردن و متحد کردن مردم و کارگران در محلات زندگي و در مراکز کار است. براي ساقط کردن جمهوري اسلامي و کوتاه کردن دست اراذل و اوباش قمه زن و شمشير زن انواع باندهاي اسلامي انصارالله، حزب الله، فدائيان رهبر، گرادنهاي استشهادي و ابواب جمعي انتحاري وابسته به حوزه ها و بيوتات و سازمانها مشتق شده از بسيج و سپاه و ارتش، بايد بتوان منطقه امن و تحت کنترل و اداره مردم ايجاد کرد. فضاي جنگي و تهاجم يگانهاي انتحاري و استشهادي را فقط با قدرت و نيروي متحد و مسلح مردم ميتوان برگرداند.

چند نکته در باره "نمايش غرور انگيز اتحاد" در پلنوم ۲۵ حککا

براي ما که رهبران جديد حزب کمونيست کارگري را ميشناسيم، و حتي به دقت فلسفه کانديد شدن يا نشدن اين يا آن "شخصيت" را براي تصدي فلان مقام حزبي ميدانيم، براي ما که دسته بندي و توطئه ها و پچ پچ هاي غير سياسي را در کنگره ۴ براي به سرانجام رساندن يک کودتا عليه ما حکمتيست ها از نزديک شاهد بوده ايم، و براي ما که نمونه هاي تعذيه گرداني برگرفته از مکتب امام حسين را در پلنوم ۱۸ ناظر بوديم، اين جملات "نمايش غرور انگيز اتحاد" بيش از حد نخ نما.

در پلنوم ۲۵ حزب کمونيست کارگري، آذر ماجدي براي انتخاب به عنوان رئيس دفتر سياسي از مينا احدي شکست خورد. اين در يک حزب، هر نوع حزبي که مباني اوليه اي براي تنظيم مناسبات دروني خود دارد و راي ها معني قانوني دارند، يک حادثه طبيعي است، اما با توجه به جايگاه پست و جنگ قدرت فطري سيستم فکري اين جريان گوياي تحرک و دسته بندي هاي جديدي در رهبري اين حزب است. " نمايش غرورانگيز اتحاد" در پلنوم ۲۵ حککا، يک جوک است. کمپين "يک مليون دلاري" و اين "نمايش غرور انگيز اتحاد" پرده دودي بر شکاف ها و ترديد هاي جديد در اين حزب است.

۲۴ آوريل ۲۰۰۶