|
|
خواننده گرامى |
|
جستجو Search | |
حسين مرادبيگي در مورد بحران فعلي و حمله احتمالي نظامي آمريکا به ايران يا به جامعه و مردم ايرانمقدمه نظامي شدن خاورميانه بار ديگر منطقه و جهان را با کابوس جنگ ويرانگر ديگري روبرو کرده است. بعد از مردم عراق، ظاهرا نوبت مردم ايران است تا قرباني سياست تحميل ابرقدرتي دولت آمريکا بر جهان شوند. "خوش بينانه" ترين تخمين ها خبر از بمباران وسيع و انهدام و فروپاشي مدنيت جامعه ايران ميدهند. اين جنگ و عواقب ويران کننده و تحولات همراه آن همه گرايشات طبقاتي اجتماعي را که به تقابل هم رفته اند، ناگزير حول خود بسيج خواهد کرد. اين جنگ ديگر رويداد "دور دستي" نخواهد بود که با خاموش کردن صفحه تلويزيون بشود آن را به فراموشي سپرد و يا يک بررسي و اظهار نظر "تئوريک" آن را کفايت کند. اين جنگ در خانه همه را ميزند و رابطه نيروها، احزاب و جريانات سياسي مختلف درگير در جامعه را در پايه اي ترين سطح مجددا بازتعريف خواهد کرد. اين جنگ تاثيرات بسيار عظيمي بر منطقه و بطريق اولي بر جهان و آينده يک دوره بشر خواهد گذاشت و صحت و استحکام برنامه، سياست و تاکيتک کمونيستها را يک بار ديگر براي يک دوره تاريخي در بوته آزمايش قرار خواهد داد.با اين مقدمه کوتاه، به اختصار به بررسي دو نکته در نوشته حاضر مي پردازم: يکي شرايطي که جنگ را براي طرفين درگير، دولت آمريکا و جمهوري اسلامي ضروري کرده است و ديگري موضع ناسيوناليسم در قبال اين جنگ .دولت آمريکا براي بررسي اين بحران و جنگ احتمالي همراه آن قبل از اينکه از ادعاي دولت آمريکا و يا مشاهده جنگ علل العموم شروع کرد و به اصلاح ادامه سياست را از آن بيرون کشيد و بطور مکانيکي مطالبات و بهانه هاي طرفين درگير را در مقابل هم قرار داد و از آن نتيجه گيري کرد، و يا حتي قبل از اينکه رفت سراغ ضرورت و مطلوبيت اين جنگ براي طرفين درگير، بايد به سراغ شرايط مشخصي رفت که بحران و جنگ فعلي را براي طرفين درگير ضروري کرده است. با دخالت جمهوري اسلامي در عراق، يا روي کارآمدن احمدي نژاد و تهديد اسرائيل و يا عروج حماس در فلسطين نميتوان به ضروت يک جنگ عظيم ويرانگر که در مقياس خاورميانه منطقه را به کام خود خواهد کشيد، رسيد. اگر قرار بود به خاطر عدم رعايت پيمان منع سلاحهاي هسته اي به ايران حمله کنند، دولت اسرائيل به سلاح هسته اي مجهز است، از امضاي پيمان منع سلاحهاي هسته اي و حتي از دادن اجازه ورود به بازرسان سازمان انرژي اتمي به کشور اسرائيل نيز خودداري ميکند. اگر قرار باشد از خلع سلاح اتمي در جهان شروع کنند که جز قدرتهاي سرمايه داري، آرزوي اکثريت ساکنين کره زمين است، بايستي قبل از همه بروند سراغ آمريکا و چين و روسيه. با حرکت از مشاهدات سطحي و يا ذکر مطالبات طرفين درگير در جنگ نميتوان به شرايط مشخصي که اين جنگ را ضروري کرده است رسيد و پي برد که اين جنگ چه سياست معيني را تعقيب ميکند؟ بايد ديد کدام شرايط اقتصادي و سياسي اي ادامه سياست طرفين درگير را در قالب جنگ ضروري کرده است؟ بايد ديد که اين جنگ در انکشاف مناسبات توليدي جهان سرمايه داري و روابط طبقاتي حول آن قرار است به چه معضلات بنيادي اي جواب دهد؟ اينها متدولوژي مارکس و لنين و منصور حکمت در بررسي جنگ به معني دامه سياست در شکل قهر آميز آن بوده است. از اين زاويه که به بحران و حمله احتمالي نظامي آمريکا به ايران نگاه ميکني، اين جنگ جنگي بر سر حل اختلاف ميان جمهوري اسلامي و دولت آمريکا نيست، جنگي بر سر دست يافتن جمهوري اسلامي به سلاح هسته اي و علاقه دروغين و بشدت فريبنده دولت آمريکا براي مقابله با "محور شر" نيست، هرچند تلاش جمهوري اسلامي براي دست يافتن به سلاح هسته اي يک واقعيت است، اما اين جنگ بر سر آن نيست. هدف اين جنگ "گوشمالي دادن" جمهوري اسلامي به خاطر دخالت جمهوري اسلامي در عراق نيست. اين جنگ به آزادي مردم و مبارزه براي آزادي و "حقوق بشر" و "دمکراسي" مطلقا ربطي ندارد. اين جنگ جنگي ميان دو نيروي تروريستي، اسلام سياسي و تروريسم دولتي نيست. اسلاميت در اين جنگ نقشي ندارد. تخفيف دادن اين جنگ به جنگ ميان دو اردوي تروريستي، حرکت از يک مشاهده ظاهري به جاي ديدن واقعيات بينادي تري است که اين جنگ را ضروري ساخته است. اين جنگ جنگي "اخلاقي" براي تعويض جمهوري اسلامي نيست. اگر ميخواستند ميتوانستند مثل رژيم آپارتايد آفريقاي جنوبي با رژيم آپارتايد جنسي جمهوري اسلامي معامله کنند و مردم ايران را کمک کنند تا در مدت کوتاهي جمهوري اسلامي را سرنگون کنند. اين جنگ بر سر مبارزه عليه تروريسم هم نيست حتي اگر ژورناليسم نوکر بخواهند آن را اينگونه ترجمه کنند. رژيم جمهوري اسلامي سالهاست که لانه تروريسم در منطقه و درجهان است، آمريکا و دول غربي يک بار به اين خاطر جمهوري اسلامي را محکوم نکردند و يک بار هم که شده در سفارت خانه هاي جمهوري اسلامي را به اين خاطر نبستند.اين جنگ قرار است معضلات بنيادي تري را در سطح جهان به نفع قدرقدرتي دولت آمريکا فيصله دهد، موقعيتي که بعد از اشغال عراق بشدت لطمه خورده است. تلاش آمريکا براي کسب چنين موقعيتي حتي با مکانيسم دروني حرکت سرمايه نيز در تناقض است. منطق سرمايه داري با ظهور قطب هاي اقتصادي ديگري در جهان، عليرغم ميل و اراده آمريکا، تجديد نظري در موازنه ديروز و شکل گيري آرايشهاي اقتصادي و سياسي و حتي نظامي جديدي را ايجاب کرده است. اکنون نه تنها اروپاي واحد، که قطب اقتصادي ديگري، چين، پا به صحنه رقابت جهاني گذاشته است. چين نه تنها بازارهاي خاورميانه که حتي بازارهاي آمريکا و اروپا را نيز دارد تسخير ميکند. و نياز چين به نفت دستيابي به دخاير انرژي را براي آمريکا به عنوان حربه اي مهم در رقابتهاي اقتصادي آتي ده چندان کرده است. با شکل گرفتن پيمان اقتصادي و حتي نظامي چين و روسيه در آينده، قطب قدرتمند ديگري دارد عروج ميکند. حتي هند نيز در تلاش براي کسب موقعيت جديدي در اين قطب بندي است. حمله دولت آمريکا به عراق به جاي اينکه برتري طلبي دولت آمريکا را بر جهان مستحکم کند، به پاشنه آشيل آمريکا تبديل شده است. آمريکا به عراق حمله کرد، به جاي دولت آمريکا عملا جمهوري اسلامي در عراق به قدرت رسيد. به جاي دسته گل، از سربازان آمريکائي با علميات انتحاري و تله هاي انفجاري استقبال شد. جنگ داخلي وسيع محتمل ترين سناريوي است که در سياه چال فعلي در انتظار جامعه و مردم عراق است. ما گفتيم با حمله نظامي دولت آمريکا به عراق اسلام سياسي وسيعا تقويت ميشود و نفرت از آمريکا در ميان مردم خاورميانه بويژه در شرايط قلدري شارون و کشتار مردم فلسطين توسط ارتش اسرائيل اوج ميگيرد. اکنون آمريکا منفورترين دولت نزد مردم در عراق و در منطقه است، به جز در کردستان عراق. هزينه سرسام آوري که اشغال عراق به رفاه مردم آمريکا تحميل کرده است، موقعيت بوش و کابينه جنگي او را در انظار مردم آمريکا نيز بي اعتبار کرده است. آمريکا حتي از آوردن فشار به جمهوري اسلامي نيز عاجز است. اين وضعيت، بزرگترين قدرت نظامي جهان و در عين حال مغرور و جنايتکار و ماجراجو را به طرف ماجراجويهاي نظامي خطرناکي که آينده سياه و نامعلومي را در مقابل بشريت قرار ميدهد سوق داده است. تحمل تن دادن به اين وضعيت و اين موقعيت براي دولت آمريکا در سطح جهان در مقابل رقباي اروپايي خود، چين و روسيه، غير ممکن است. براي آمريکا قبول اينکه آفتاب امپراطوري سرمايه از ساحل آمريکا دارد غروب مي کند، به اين سادگيها ممکن نيست. آمريکا ميخواهد موقعيت لطمه خورده را که هر روز وخيمتر ميشود، ترميم کند. و براي اين کار به هر ماجراجوي نظامي اي نيز متوسل ميشود. اگر دولت آمريکا به ايران حمله نکند و به موقعيت فعلي خود رضايت دهد، دولت چين قبل از همه در خروجي را به دولت آمريکا نشان خواهد داد. جمهوري اسلامي اکنون محمل نمايش قدرت آمريکا در جهان شده است. با اين جنگ قرار است آمريکا ضرورت رهبري خود بر دول اروپائي و غرب و از اين طريق بر جهان را در شرايط عروج قطب چين سرمايه داري به آنان يادآوري کند. اين شرايط و مبرميت چنين تصفيه حسابهايي براي امريکا، ضرورت و "مطلوبيت" و مکان جنگ آتي آمريکا عليه ايران را بروشني توضيح ميدهد و حتي آن را اجتناب ناپذير مي نمايد. حمله نظامي آمريکا به ايران جوابي است به اين وضعيت و ترميم بندهاي زعامتي که با اشغال عراق "شل" شده است. قرعه اين بار به بهانه سلاح هسته اي درست مانند بهانه "اشغال" کويت توسط صدام، به نام جامعه و مردم ايران خورده است. قرار است کشتار عظيم مردم ايران و از هم پاشاندن مدنيت جامعه ايران زعامت نظامي دولت آمريکا در جهان را در مقابل رقبايش بيمه کند. اين سياست ظاهرا کشور دوست و غير دوست آمريکا را نمي شناسد. دوستان ديروزي ميتوانند سريعا به دشمنان امروزي تبديل شوند. در صورت پيروزي دولت آمريکا قرار است اين سياست به نرمي در جهان تبديل شود؛ هرگاه دولت آمريکا دولت بخصوصي را در شرايط معيني "تهديدي" عليه منافع خود به حساب آورد فرداي آن روز خود را به اقدام نظامي عليه مردم آن کشور مجاز بداند. اين مضمون و چکيده "عميليات پيشگيرانه" دولت آمريکاست .دول اروپائي، فرانسه و آلمان در اين دوره بويژه چين و روسيه نه از فرط حمايت از دولت آمريکا در مقابل جمهوري اسلامي که از ترس حمله نظامي دولت آمريکا به ايران که منافع آنان را در ايران و در منطقه شديد به خطر خواهد انداخت به صف نيروي فشار آمريکا بر جمهوري اسلامي پيوسته اند. با اين خيال که با گذاشتن سنگيني وزنه خود در کفه ترازوي دولت آمريکا، جمهوري اسلامي را از قبول راه حل سياسي و دست کشيدن از دست يافتن به سلاح هسته اي بازدارند. اينکه اين دولت ها تا کجا و کي سياست خود را از دولت آمريکا جدا خواهند کرد، معلوم نيست. هر رويداد جنگي و هر بمباران غافلگيرانه اي از جانب دولت آمريکا ميتواند کل اين محاسبات را يک شبه دود کند و به هوا ببرد .جمهوري اسلامي حمله به عراق به جاي اينکه تلاش براي دست يابي به "سلاحهاي کشتار جمعي" را کاهش دهد، خود مبنايي شد براي تسريع دست يابي به "سلاحهاي کشتار جمعي". هراس از حمله دولت آمريکا، دولتهاي منطقه را خواه دولتي عميقا ارتجاعي مانند جمهوري اسلامي و خواه دولتي که از سر هر درجه از آزادي خواهي حاضر به قبول ژاندارمي دولت آمريکا نباشد، به تلاش براي دست يابي به سلاحهاي هسته اي سوق داده و دير يا زود در جاهاي ديگر نيز سوق خواهد داد. دست يافتن به سلاح هسته اي در واقع به راز بقاء دولتهائي تبديل شده است که در دايره "دوستان" دولت آمريکا قرار ندارند يا نميخواهند قرار داشته باشند. اگر اين نبود، کره شمالي مدتها و قبل از جمهوري اسلامي توسط دولت آمريکا مورد حمله قرار ميگرفت. تلاش جمهوري اسلامي براي دست يابي به سلاح هسته اي در اين سطح از ارزيابي وسيله ايست براي حفظ بقاء خود در مقابل حمله نظامي دولت آمريکا. دست يافتن به سلاح هسته اي در واقع نوعي "اقدام پيشگيرانه" دولتهاي "غير دوست" آمريکا است براي بازداشتن آمريکا از حمله به آنان. بعد از عراق نوبت ايران است؟ لابد بعد از ايران نوبت جاي ديگري است؟ عملا تلاش براي دست يابي به سلاح هسته اي را در منطقه و در جهان تشديد کرده و حمله نظامي به ايران آن را تشديد خواهد کرد. از اين به بعد کشورهايي که بخواهند دوست آمريکا نباشند و يا حاضر به قبول ژاندارمي دولت آمريکا نباشند، ظاهرا راهي جز دست يابي به سلاحهاي هسته اي براي خود نخواهند ديد.مشکل جمهوري اسلامي اما تنها تلاش براي بقاء خود در مقابل آمريکا نيست، جمهوري اسلامي دشمن ديگري نيز دارد که حتي اگر حکومت اسلامي به بمب اتمي نيز دست پيدا کند، ميتواند او را از تخت بزير بکشد. اين دشمن، طبقه کارگر و مردم به جان آمده از جمهوري اسلامي در ايران اند . جمهوري اسلامي خون اين مردم را در شيشه کرده است و به اين واقف است که بر قله آتشفشان نفرت اين مردم نشسته است. شکست اين دشمن در داخل و يا حداقل در حاشيه قرار دادن جنبش سرنگوني اين مردم، آن مجموعه شرايطي است که جمهوري اسلامي را به پيشواز بحران و فضاي جنگي فعلي سوق داده است. بويژه بعد از اضمحلال دوم خرداد و روي کار آمدن احمدي نژاد، مردم به جان آمده از جمهوري اسلامي و کل ارتجاع اسلامي بدون هيچ حايلي در مقابل همديگر قرار گرفته اند. جمهوري اسلامي است و نيروهاي سرکوبگر و لباس شخصي ها و معدودي گله حزب الله و مردم متنفر از جمهوري اسلامي در مقابل هم. مردم جمهوري اسلامي را نميخواهند، از جمهوري اسلامي بيزارند و واقعا ميخواهند سر به تن جمهوري اسلامي نباشد. به حاشيه راندن جنبش سرنگوني و منسجم کردن کل ارتجاع اسلامي در مقابل آن، مساله مبرم و حياتي جمهوري اسلامي در اين دوره است. به اين دليل جمهوري اسلامي به بحران و فضاي نظامي فعلي به عنوان "خير و برکتي" نگاه ميکند تا با آن خود را در مقابل اين مردم منسجم کند، بيشتر اعدام کند، يورش به زنان و حقوق زنان را گسترش دهد، هر خواست و مطالبه اي را تحت نام شرايط جنگي سرکوب کند، دستگيريها را افزايش دهد و سرکوب نيروهاي کمونيست و چپ و کارگران و ديگر مردم انقلابي و آزاديخواه را تشديد کند. در صورت شروع بمباران نظامي جمهوري اسلامي ميداند که فردا دولت آمريکا هر بمبي، هر موشکي را که به سوي ايران پرتاب کند، به طول عمر جمهوري اسلامي ميافزايد و جمهوري اسلامي را در داخل در مقابل مردم به جان آمده تقويت خواهد کرد. جمهوري اسلامي برخلاف دوره حمله نظامي آمريکا به عراق اين بار خود را در مقابل آمريکا ضعيف احساس نميکند، با زمين گير شدن آمريکا در عراق حتي احساس قدرت نيز ميکند. ميتواند به سرعت عراق را براي آمريکا غير قابل کنترل کند و با مقاومت خود در مقابل آمريکا کل ارتجاع اسلامي و ناسيوناليسم ايراني و ناسيوناليسم ضد آمريکائي جهان سومي را نيز پشت سر خود بسيج کند و به عنوان نشان مقاومت در مقابل دولت آمريکا و" آزاد کننده" دولتهايي که زير بار ژاندارمي دولت آمريکا نميروند، ظاهر شود.
ناسيوناليسم و حمله نظامي دولت آمريکا شاخه هاي مختلف ناسيوناليسم ايراني از پرو آمريکائي و پرو غرب گرفته تا ملي – مذهبي هاي شرق زده و اسلام زده که دور سفره جمهوري اسلامي و آينده آن در گردشند تا منتهي اليه چپ آن، رهبري جديد حزب کمونيست کارگري، صورت مساله را از دولت آمريکا قبول کرده اند که جمهوري اسلامي در راه دست يافتن به سلاح هسته اي است و اين را "جهان متمدن" و جامعه بين الملل"، اسم مستعار آمريکا، از جمهوري اسلامي قبول نميکنند. فعلا مقصد همه يکي است، در شيوه رسيدن به آن با همديگر اختلاف دارند. "تندروها" خواستار حل مسله به زور و حمله نظامي دولت آمريکا به ايران، کمتر افراطي ها به فشار سياسي، راه حل "ديپلماتيک" توام با فشار اقتصادي البته نوع "فکرشده و موثر" آن معتقد هستند. به نمونه هايي در اين رابطه از نوشته و گفته هاي نمايندگان آنان را در حد اين نوشته توجه کنيد .١- رضا پهلويرضا پهلوي در سنخراني خود در کانون ملي مطبوعات آمريکا چنين ميگويد :".....همچـون تمامي نظامهاي تماميتگـرا، رژيم مستبـد دينـي تهـران بـراي بقـاي خـود بـه گستـرش در فراسـوي مرزهاي ايران نيازمنــد است. . .. از عـراق تا لبنـان و سرزمين هـــاي فلسطين « مثلث برمودايـي » در حـال شکل گيـري است کــه مي رود، تا به کمک صنــدوق راي، کاملا به يـوغ حکومتگران اسلامي ايــران درآيـد. اين مثلـث مي رود تا با جلب مصــر، از طريق اخوان المسلمين، و مناطق شيعه نشيـن و نفت خيــز عربستان سعودي، حلقه محاصره خود را برخليج فارس هرچه کاملتر و تنگ ترکند. . . براي رسيدن به اين هدف، جمهوري اسلامي به تنها چيزي که نياز دارد توانايي دنبال کردن اعمال خشونت در سطح پائين بعنوان مکمل پشتيباني هاي مالي، اطلاعاتي و سازماني خود از هـم پيمانان اش است. و اين، خانمها و آقايان، دليل اصلي نياز جمهوري اسلامي به سلاح هسته اي است." او مي افزايند :" ...ادامــه اعمــال خشونت در سطح پائيــن بــدون واهمــه از رودررويي در يک جنگ غير اتمي با کشورهاي غربي. ..براي دنياي آزاد غيرقابل قبول است. با اين وجود، زمـان زيادي براي اتخاذ تصميم نمانــده است. از سرگيـري فرآينــد غني ســازي اورانيــوم ايـن پنجــره فرصت را هـــرچـه تنگترنيز کرده است. تحليلگــران بسياري در رويارويـي با اين چالــش بزرگ بـــه يک دو راهي رسيده اند: يا راه کـارهـاي ديپماتيک يا راه حل هاي تنبيهي، از جمله گزينه هاي نظامي." از متن سخنراني رضا پهلوي در کانون ملي مطبوعات ايالات متحده آمريکا – واشنگتن، چهارشنبه دهم اسفند ماه ۱۳۸۴. معلوم نيست اگر بزعم رضا پهلوي جمهوري اسلامي اين موقعيت را دارد به کمک صندوقهاي راي بدست مياورد چه احيتاجي به سلاح هسته اي دارد؟ رضا پهلوي و طيف سلطنت طلبان پرو آمريکا و غرب در واقع خود بر سر دوراهي قرار گرفته اند. اين جنگ نيروهاي اين طيف را آچماز کرده است. براي اينها آمريکا و غرب نيروي حامي است و تکيه بر حمايت و پشتيبابني آمريکا و غرب يک پاي قدرت شدن اينهاست در آينده ايران بعد از جمهوري اسلامي. از طرفي راهکار "ديپلوماتيک" را توصيه نميکنند چرا که نگرانند فشار آمريکا و دول اروپايي بر جمهوري اسلامي کاهش يابد و سر آنان بي کلاه بماند. موافق اقدامات تنبيهي و کمک به خودشان هستند. از طرفي ديگر حمله نظامي دولت آمريکا به ايران نيروهاي اين طيف را واقعا در بن بست قرار ميدهد و هم اکنون نيز قرار داده است. اگر از حمله نظامي آمريکا به ايران حمايت کنند زيرآب ناسيوناليسم ايراني اي که اينها هويت خود را با "شير و شمشير و خورشيد و نقشه گربه " تعريف کرده اند زده ميشود. و اينها بعنوان علاوي ها و چلبي هاي آينده ايران راه به جايي نمي برند، از صحنه خارج ميشوند و جنبش شان شکست سختي ميخورد. اگر از آمريکا حمايت نکنند از قافله دولت آمريکا عقب مي مانند و دولت آمريکا حاميان ديگري را به جاي آنان به ميدان ميکشد. اينها واقعا بر سر دو راهي مانده اند. در صورت حمله نظامي محتمل ترين رويداد در مورد اينها اين است که به موضع حمايت در جنگ ارتجاعي ايران و عراق از جمهوري اسلامي بيفتند و فعلا از اينکه منافع آنها انکار شود دم نزنند و جنبش خودشان را تا شرايط بعدي حفظ کنند .٢ - طيف جمهوري خواهان "لائيک" و فعلا جمهوريخواهاين طيف در مجموع شامل نيروهاي سابق دوم خردادي پرو رژيمي نيز ميشوند که با اضمحلال دوم خرداد به صف ناسيوناليسم پرو آمريکائي يعني سطلنت طبان پرتاب شدند. اينها معتقدند که جمهوري اسلامي نتواسته است اعتماد "جامعه بين المللي" را جلب کند. پروژه اتمي شدن جمهوري اسلامي را خطري جدي براي آينده کشور و "حاکميت ملي" ميدانند. و از اين زاويه به جمهوري اسلامي انتقاد دارند و معتقدند که جمهوري اسلامي با اين کار خود "حاکميت ملي" را به خطر انداخته است. به چند جمله کوتاه از سخنگويان اين طيف توجه کنيد:بهروز خليق ميگويد :"آنچه در دورنماي نزديک قرار دارد، تشديد تقابل بين جمهوري اسلامي و جامعه جهاني و بويژه امريکا و اسرائيل است. شوراي امنيت در صورت پاسخ منفي جمهوري اسلامي به خواست جهاني، به اقدامات تنبيهي دست زده و بتدريج برفشار خود خواهد افزود." مسعود فتحي در نوشته "تحقيقات هسته اي يا بازي با حاکميت ملي " ميگويند:" .. پروژه هسته اي جمهوري اسلامي، مي رود که مثل خود اين حکومت به خطري جدي براي آينده کشور و به يک تهديد بزرگ عليه امنيت و حاکميت ملي تبديل شود. بايد حاضر به همکاري بدون قيد و شرط با آژانس انرژي اتمي سازمان ملل شوند" بهروز بيات مي نويسند :" .. مشکل جمهوري اسلامي در اين نهفته است که تا کنون نه توانسته است اعتماد جامعه جهاني و يا اقلأ بخش مهمي از آنرا جلب کند". فرخ نگهدار از اکثريت و به عنوان يکي از "جمهوري خواهان" در نوشته اي تحت عنوان "راه فرونشاندن بحران هسته اي"، راز بقاي جمهوري اسلامي را نه در دستيابي به تکنولوژي هسته اي که در کنار آمدن با آمريکا مي بيند. معتقد است که جمهوري اسلامي نبايد زمان را از دست بدهد. او کليد غني سازي را در رابطه با آمريکا ميداند. ميگويد:" ..اتحاد جمهوري خواهان ايران از بدو تاسيس در موضوع برنامه هسته اي موضعي روشن و قطعي داشته است. اتحاد جمهوري خواهان همواره تاکيد کرده است دولت جمهوري اسلامي ايران نبايد براي پيشبرد برنامه هسته اي اولويت قايل شود. جمهوري اسلامي ايران بايد قبل از تلاش براي پيشبرد برنامه هسته اي مساله رابطه با امريکا را حل کند". اين طيف همانطور که پيشتر گفتم مي پذيرند که جمهوري اسلامي همکاري با آژانس بين المللي را رد کرده است. طرف آمريکا هستند با حفط "موضع" و از زاويه دفاع از "حاکميت ملي". اينها جزو طرفداران کمتر افراطي هستند و به قول خودشان به راهکار فشار سياسي از طرف "جامعه بين المللي"، که هيچ چيز جز نام مستعار دولت آمريکا نيست، و در غير اين صورت اقدامات تنبيهي اقتصادي معتقدند. عمق فاجعه آنقدر بزرگ است که هيچکدام از آنها جرات حمايت صريح و بي پرده از حمله نظامي دولت آمريکا به ايران را ندارند. اما بر "حقانيت" دولت آمريکا در اين بحران در قالب "جامعه بين الملل" تاکيد ميکنند .٣ - مجاهيدن خلقمجاهدين خلق تنها نيروي هستند که صراحتا از حمله نظامي آمريکا به ايران حمايت ميکنند. ميگويند به هر قيمت بايد جلوي برنامه اتمي شدن جمهوري اسلامي گرفته شود. معتقدند نبايد گذاشت که يک رژيم "تروريست" به سلاح هسته اي مجهز شود. رسما خواهان اعلام تحريم اقتصادي کامل ايران هستند. آنها خواهان پايان دادن به قول خودشان به "حکومت آخوندها" به هر وسيله، حتي حمله نظامي امريکا، هستند. اين وضعيت قبل از هر چيز حاکي از موقعيت اسفناکي است که مجاهدين خود را در آن قرار داده است. مجاهدين ميتوانستند بعد از سقوط صدام عطاي ماندن در عراق را به لقايش به بخشند و خود را در چنين موقعيتي قرار ندهند. ميدانستند که ماندن زير کنترل و سايه آمريکا نه مشروط و نه محدود مانند دوره صدام، که آنان را در موقعيت عوامل آمريکا قرار خواهد داد. آمريکا هنوز مجاهدين را از ليست نيروهاي" تروريست" خود حذف نکرده است، از آنان به عنوان عوامل اطلاعاتي خود کار ميکشد. مجاهدين يکي از بازندگان حمله به عراق و اشغال عراق شد. ميتوانستند به اين سرنوشت خود را دچار نکنند. اکنون نيز يکي از بازندگان حمله نظامي آمريکا به ايران خواهند شد. روياهايشان همچنان ممنوعه باقي خواهد ماند. پايگاه اجتماعي ندارند، در کنار دولت آمريکا نيز دستشان به هيچ جا بند نخواهد شد، جز اينکه در ارتش ذخيره آمريکا ثبت نام کنند. يا قبل از اينکه به اين وضعيت بيفتند صف مجاهدين را ترک کنند. مجاهدين بازندگان اين تحولات هستند و با أن و از هم اکنون علت وجودي خود را از دست داده اند .٤ - ناسيوناليسم کرد در ايرانناسيوناليسم کرد و قوم پرستان کرد در کردستان ايران روشن است که بادبان اميد خود را به باد توپهاي ناوگان آمريکا بسته اند. و خوشحالي و ذوق زدگي خود را نيز پنهان نميکنند. ميگويند "کرد" تا ديروز "دوست" نداشت امروز آن را پيدا کرده است. از هم اکنون خود را براي رئيس جمهور شدن و رئيس پارلمان و رئيس منطقه فدرال و دست يافتن به سرمايه هاي کلان و چنگ انداختن به زندگي مردم کردستان ايران آماده کرده اند. پرچم آنها فدرليسم قومي است که هم اکنون يا از حمايت اپوزيسيون راست برخوردار است و يا به آن به ديده اغماض نگاه ميشود. ناسيوناليسم کرد و فاشيستهاي کرد نظير پژاک تنها نيروئي هستند که فکر ميکنند در حمايت از حمله نظامي آمريکا به ايران به نوايي ميرسند. دليل آنهم جنبشي است که آنها به آن پشت بسته اند. ميدانند اگر اين جنبش را بتوانند حول حمايت از آمريکا و فدراليسم قومي بسيج کنند ميتوانند دستشان را به جائي بند کنند. اينها فکر ميکنند تنها برنده اين ماجرا خواهند بود. قلبا موافق حمله نظامي دولت آمريکا به ايران هستند. اوضاع عراق و جهنمي که در آن جا ايجاد شده است، آنها را فعلا از حمايت علني و آشکار حمله نظامي آمريکا به ايران مانع ميشود. به يکي دو نمونه از گفته ها و نوشته هاي آنان توجه کنيد :
حزب دمکرات کردستان ايران حزب دمکرات در بيانيه دفتر سياسي خود نوشته است :" .. جامعهى جهانى و به ويژه غرب شديداً مخالف تجهيز ايران به سلاح هستهاى بوده و بر اين باورند كه ايران برخوردار از سلاح اتمى، صلح جهانى را به مخاطره خواهدافكند". اضافه ميکنند: بى ترديد مسئوليت كليهى عواقب ارجاع پروندهى اتمى ايران به شوراى امنيت سازمان ملل متحد بر عهدهى رژيم ضد مردمى و ضد بشرى جمهورى اسلامى است ."حزب دمکرات به عنوان شريک دزد و "دوست" قافله به خيال خود "زرنگي" کرده است. از هم اکنون براي توجيه حمايت خود از آمريکا مسئوليت همه عواقب اين بحران و حمله نظامي به ايران را به گردن جمهوري اسلامي انداخته است .عبداله مهتدي مسئول سازمان زحمتکشان که پيداست از گسترش اين بحران کاملا ذوق زده شده است، در مصاحبه با راديو همبستگي در استکهلم مي گويند: " .. ما از يک حمله خارجي پشتيباني نميکنيم. معهذا يک تبصره اي هم لازم است اينجا بگم. ما به هيچوجه از طريق موضعگيريهاي پيشرس و پانيک کردن در مورد اينکه گويا ايران در معرض حمله قرار دارد و ما بايد کاري بکنيم و از الان اطلاعيه بدهيم، و دنيا را رو سرمان بذاريم، اين را غير لازم و آب ريختن به آسياب جمهوري اسلامي ميدونيم." مي افزايند:" من اتوماتيک پيوستن به اين کر وحشت پراکني در مورد حمله آمريکا را درست نميدانيم ".به اينها بايد قوم پرستان و فاشيستهاي ترک و عرب و غيره را اضافه کرد. اگر ناسيوناليسم و فاشيستهاي قومي کرد پايشان روي جنبش ملي کرد قرار دارد، اينها کفتارهاي واقعي اين جنگ و اوباش و گانگسترهاي سياسي و نظامي آينده اين جنگند که تنها بر ويرانه هاي اين جامعه و بر دوش استيصالي که اين جنگ به مردم و جامعه ايران تحميل ميکند، ميخواهند به نوايي برسند. اينها حمله نظامي دولت آمريکا را انتظار ميکشند. از هم اکنون دم در کمين کرد اند تا از همه طرف روي مردم بريزند .٦ - کومه لهگيج ترين جريان سياسي کومه له است. کومه له لزومي نميبيند که وقت خود را با دادن تبيين از مهمترين مساله امروز خاورميانه و جهان "تلف" کند. هاج و واج منتظر است تا اتفاقي روي دهد و کومه له نيز موضع پراگماتيستي خود را بگيرد !5- حزب توده و نهضت آزادي و نيروهاي ملي – مذهبي و صف ناسيوناليسم کپک زده شرقي و اسلام زده پرو رژيم اسلامي که در اطراف جمهوري اسلامي پرسه ميزنند، با شروع جنگ در حمايت از "ميهن" و از موضع "ضد امپرياليستي خرده بورژواي جهان سومي" به اميد جمع شدن مجدد دور سفره "امام" پشت سر جمهوري اسلامي بسيج ميشوند. در آخر بايد به موضع رهبري جديد حرب کمونيست کارگري نيز اشاره کرد .رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران از فراز گامهايي که ادعا ميکردند در چند سال گذشته برداشته بودند يک باره پريدند و از زائده ناسيوناليسم ايراني پرو غرب سر در آوردند. رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران از زبان حميد تقوايي در مصاحبه با انترناسيوال شماره 130 ارگان مرکزي اين حزب تحت عنوان:" عليه هر دو قطب تروريسم جهاني براي سرنگوني جمهوري اسلامي" . چنين ميگويد :" در اين ترديدي نيست که تنش حول پروژه اتمي جمهوري اسلامي رو به تشديد است پافشاري جمهوري اسلامي به ادامه پروژه هاي هسته ايش و عقيم ماندن تلاشهاي ديپلماتيک نظير به نتيجه نرسيدن مذاکرات جمهوري اسلامي با روسيه و با مقاماتي از اروپاي واحد در هفته گذشته، از جمله عواملي است که احتمال حمله نظامي را بالا ميبرد. به توافق نرسيدن با موتلفين اروپائي نيز ممکن است دولت آمريکا را بيشتر به سمت حمله نظامي، که خود آنرا آخرين گزينه مينامند، سوق بدهد. اخيرا جان بولتون، سفير دولت آمريکا در سازمان ملل، اعلام کرد که اگر جمهوري اسلامي شيوه خود در رابطه با بحران اتمي را تغيير ندهد بايد منتظر عواقب دردناک آن باشد و تاکيد کرد که کشور آمريکا براي برخورد با ايران به شوراي امنيت اتکا نخواهد کرد. مي افزايند:" ..جمهوري اسلامي در چارچوب سياست خارجي آمريکا عمل نميکند و بويژه در منطقه خاورميانه، در عراق و در فلسطين، با حمايت از نيروهاي تروريست اسلامي مزاحم سياستهاي دولت آمريکا و غرب است." همانجا. " عليه هر دو قطب تروريسم جهاني براي سرنگوني جمهوري اسلامي"، شعار به ظاهر "چپ" آقاي تقوايي که در دوره جنگ ارتجاعي ايران و عراق ميتوانست چند هوادار پيشگام و يا سازمان پيکار را براي چند ساعت در يک روستاي دور افتاده به وجد آورد، راست بودن خود را با توضيحات بعدي ايشان فورا اعلام ميکنند. رهبري جديد حزب کمونيست کارگري با همان تبيين، با همان استدلالات، با همان تاکيدات، با همان فرمولبنديها و حتي نقل قول ها، مشابه رضا پهلوي، جمهوريخواهان ملي، حزب دمکرات و ديگراني که صورت مساله را از دولت آمريکا قبول کرده اند، در منتهي اليه چپ ناسيوناليسم ايراني ضد رژيمي ظاهر شده اند. که گويا مساله بر سر مسلح شدن جمهوري اسلامي به سلاح هسته اي است، و بزعم اينها آمريکا اين را از جمهوري اسلامي قبول نميکند. مضافا جمهوري اسلامي بزعم اينها خلاف "منافع" آمريکا در منطقه نيز عمل ميکند. و اين ضرورت حمله آمريکا به ايران را توضيح ميدهد. بين تبيين حميد تقوايي از صورت مساله و اظهارات سخنگويان سلطنت طلبان يا جمهوريخواهان ملي و غيره چه فرقي ميتوان گذاشت؟ بعنوان ختم کلام آقاي تقوايي ميگويند:" .. حزب آنها "اخيرا طرد جمهوري اسلامي از جامعه جهاني را سياست مشخص خود در خارج کشور اعلام کرده است."! اين هم پراتيک منطبق با تبيين رهبري جديد حزب کمونيست کارگري از اين جنگ از زبان حميد تقوايي که عليه دو قطب تروريستي و پيش بسوي سرنگوني جمهوري اسلامي را اعلام کرده اند! علي جوادي همکار آقاي تقوايي مي نويسند:" رژيم جمهوري اسلامي نبايد به سلاح اتمي و سلاحهاي کشتار دسته جمعي مجهز شود." دولت آمريکا هم دارد به اين بهانه به ايران حمله ميکند. چرا اقاي جوادي آن را محکوم ميکنند، معلوم نيست؟ ايشان البته معتقدند که راه حل آن حمله نظامي آمريکا نيست. کاظم نيکخواه در تکميل اين سناريو، احمدي نژاد را مسبب اين وضعيت و شکست سياست "ديالوگ انتقادي" دول اروپائي با جمهوري اسلامي ميدانند و دلخوري سابق رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران از سرکار آمدن احمدي نژاد به جاي رفسنجاني را مجددا ابراز ميکنند. مي نويسد: روي کار آمدن باند احمدي نژاد فضا را براي پيشبرد سياست حکومت بوش و شرکا کاملا مهيا کرد ..و جمهوري اسلامي عملا جبهه متحدي را در سطح بين المللي عليه خود شکل داد. سناريو تکميل است. بوش جمهوري اسلامي را "گوشمالي" خواهد داد و حضرات در سايه آنان "با حفظ موضع"، در بستر مشترک با اپوزيسيون راست ناسيوناليست، نشان خواهند داد که به جاي اتخاذ تاکتيک و سياست مسئولانه و چپ، در دنياي هنرپيشگي سياسي غرق شده اند. هرچه باشد آمريکا بر اسلام سياسي ترجيح دارد. مدرن است، سکولار است. " بي خود نبود که رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران روي کار آمدن احمدي نژاد را کودتا عليه رفسنجاني مي دانست !جنگ دو قطب تروريستي و اما چند کلمه در مورد "جنگ تروريستها". حمله نظامي احتمالي آمريکا به مردم و جامعه ايران همانطور که پيشتر گفتم جنگ بين دو اردوي تروريستي به معنايي که در افغانستان و در متن ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد، نيست. به اين دليل ساده که جنگ و اعلام جنگ دو طرفه است و جمهوري اسلامي جنگي را به آمريکا اعلام نکرده است و ميخواهد اين جنگ هم اتفاق نيفتد. اگر جنگ دو قطب تروريستي است پس چرا آن را بايد محکوم کرد؟ در جريان جنگ آمريکا و القاعده و طالبان به همين دليل و بدرست ما حمله نظامي آمريکا به افغانستان را محکوم نکرديم، اما بمباران شهرها و مردم غير نظامي را محکوم کرديم. گفتيم دشمني دو اردوي تروريستي را به دوستي آنان ترجيح ميدهيم. اگر فردا اينها با هم کنار آمدند و جنگي روي نداد بنياد اين تبيين فرو ميريزد. تا قبل از ۱۱ سپتامبر آمريکا مشکلي با طالبان نداشت. حتي حاضر نبود "جبهه شمال" را در مقابل آنان تقويت کند. طالبان و القاعده به آمريکا حمله کردند، آمريکا هم به آنان جواب داد. حمله آمريکا به افغانستان مستقيما بر بستر تحميل قدرقدرتي دولت آمريکا بر جهان هم نبود. شکست طالبان بي ريشه و مشغول فروش مواد مخدر در مقابل دولت آمريکا چه برتري طلبي نظامي در سطح جهان محسوب ميشد؟ اگر ميخواستند ميتوانستند قبل از حمله القاعده و طالبان به آمريکا کليد آن را خاموش کنند. آمريکا لازم بود قدرتي را در هم شکند که همه از زور و قدرت نظامي او حساب مي بردند. حمله به عراق اين جايگاه را براي آمريکا داشت. ايران اين جايگاه را براي آمريکا دارد. ربط دادن اين جنگ به ادامه ۱۱ سپتامبر تن دادن به فشار راست جهاني و تاييد همان تبليغاتي است که بوش و بلر و دولت آمريکا و ژورناليستهاي پرو آمريکا و غرب ميخواهند به نام "مبارزه با تروريسم" به خورد مردم بدهند. شعار اين جنگ جنگ بين دو اردوي تروريستي است، با ظاهر چپ آن عملا در خدمت قبول صورت مساله از دولت آمريکا و تاييد تلويحي حمله آمريکا به ايران است. سياست نيرو و جريان و ذهن پريشاني است که خيال ميکند انقلابي که در چند قدمي آن پيچ قرار دارد با حمله دولت امريکا تسريع ميشود. ترجمه استيصال فکري نيرو و جرباني است که از حمله دولت آمريکا اميد گشايشي را براي خود دارد. براي آنها از هيچ که بهتر است!موخره آنچه که در پس تبليغات رواني جنگي روزهاي اخير ميگذرد در "خوش بينانه" ترين حالت حکايت از آماده شدن دولت آمريکا براي حمله نظامي به مردم و جامعه ايران ميکند. بمباران وسيع همه نيروگاههاي اتمي و کارخانجات و راهها و شبکه هاي برق و گاز و پالايشگها و از کار افتاده شبکه هاي تلويزيون و تلفن و انترنت و غيره و غيره يعني خواباندن حيات و از هم پاشاندن شيرازه مدني جامعه ايران. فاجعه عظيمي در شرف وقوع است. ابعاد چنين تهاجمي هرچند دور از عقل اما تجربه نشان داده است که هرجا منافع سرمايه داري ايجاب کرده باشد دولتهاي سرمايه داري از کشتار انسان در ابعاد وسيع ابائي نکرده اند. دولت آمريکا بعد از آلمان هيلتري يکي از جنايتکارترين دولتهاي سرمايه داري است. جمهوري اسلامي نيز نشانداده است که از اين "خير و برکت" ها براي بقاي خود حتي با کشاندن مردم ايران به قتلگاه نيز ابائي نداشته است. اين جنگ ميتواند عراق را براي دولت آمريکا غير قابل کنترل کند، ميتواند افغانستان را بشدت نا امن کند، ميتواند پاکستان را نا امن کند و ميتواند تنشهاي قومي را در ايران دامن زند. اين جنگ شکي نيست دولت جمهوري اسلامي را نقويت خواهد کرد، در عين حال ممکن است به گسترش اعتراضات مردم عليه جمهوري اسلامي منجر شود، با اين حال ميتواند غير قابل اجتناب باشد. حمايت از مردم و جامعه ايران براي در دست گرفتن کنترل زندگي و امنيت خود تنها از طريق تقويت مردم در مقابل جمهوري اسلامي و با بزير کشيدن جمهوري اسلامي در داخل ممکن است. در خارج کشور بايد براي ممانعت از حمله نظامي دولت آمريکا به جامعه ايران فعاليت کرد. بايد در اعتراضاتي شرکت کرد که به تقويت جبهه اسلام سياسي کمک نکند. کار ما و طبقه کارگر و ديگر مردم انقلابي در داخل ايران سرنگوني جمهوري اسلامي است چه حمله نظامي بشود که بايد در خارج براي جلوگيري از آن فعاليت کرد و چه روي ندهد. حزب ما در اين دوره وظايف خطيري را پيشاروي خود دارد. مهمترين آن آمادگي رفتن به استقبال شرايط سخت و بسيار پيچيده و در عين حال طولاني و پر از کشمکش آينده است. آماده ساختن مردم براي کنترل زندگي و امنيت و آزادي خود در مقابل جمهوري اسلامي و اوباش سياسي و گانگسترهاي نظامي در اتکاء به نيروي مسلح گارد آزادي و شبکه ها و کميته هاي کنترل محلات و کارخانه و مدارس و دانشگاهها. در صورت حمله نظامي دولت آمريکا روزهاي سختي براي ما و طبقه کارگر و مردم انقلابي ايران در پيش خواهد بود. تنها اتحاد و همبستگي و پتانسيل نظامي قدرتمند ما ما را در مقابل اوباش اسلامي و کانگسترهاي قومي و نظامي مختلف حفظ خواهد کرد و آنان را از صحنه جارو خواهد کرد. بايد متحد شد.24 آوريل 2006 |
|