|
|
خواننده گرامى |
|
رحمان حسين زاده اوضاع سياسى ايران و نقشه ما
(سخنرانى در سمينار مرکزى -٢١ ژانويه ٢٠٠٥)
مقدمه قبل از پرداختن به اصل موضوع مورد بحث سمينار، علاقمندم در اين فرصت و در اين تجمع به مسئله ديگرى هم اشاره کنم. اين سمينار قرار است در مورد اوضاع سياسى ايران و سياست دخالتگرانه ما صحبت کند. اتخاذ سياست دخالتگرانه و تغيير دهنده براى ايفاى نقش در اين اوضاع، جوهر حکمتيسم است. لذا از نظر من اين سمينار با همين مبحث به سهم خود ميتواند استارت يک حرکت ضرورى و مهم ديگرى را بزند. وميتواند بخشى از تبيين يک مبحث وسيعتر يعنى حکمتيسم باشد. اينکه حکمتيسم چيست؟ آيا اين فقط يک عنوان و اسم گذارى صرفا از سر علاقه ما به منصور حکمت است؟ يا اشاره به يک جنبش طبقاتى، اجتماعى متفاوت، يک جنبش فکرى و متديک متمايز و يک جنبش حزبى، سياسى با مختصات خود ويژه. از نظر من حکمتيسم چنين جنبشى است. اما بايد شکافته شود و بنيانها و تفاوتهاى آن تبيين شود. همانطور که منصور حکمت در مورد کمونيسم کارگرى چنين تلاشى را به عمل آورد. طنز تلخ اين است که عنوان کمونيسم کارگرى را که منصور حکمت خود يک تنه با کارهاى هرکولى تثبيت کرد، امروز ديگر تماما گوياى حکمت و حکمتيسم نيست. حکمتيسم آن خط مشى مارکسيسم پراتيک، ماگزيماليست، و دخالتگرى انقلابى و انتقادى درون جنبش کمونيسم کارگرى است. اين بايد تبيين و تعين روشنى پيدا کند و اينکار حکمتيستها است. بعد از منصور حکمت و جدايى و اتفاقات اخير، دنياى بيرون و ناظر بيرونى بخشهاى مختلف کمونيسم کارگرى مدعى وفادارى به منصور حکمت را مىبيند. ميپرسند تبيين و روايت کداميک درست است؟ اگر با متد منصور حکمت سراغ مسئله برويم، بايد پرسيد کاربست اجتماعى کمونيسم کارگرى از جانب کدام شاخه، و يا در آينده شاخههاى ديگرى، دارد عوض ميشود. همانطور که جدايى شاخه هاى مختلف سوسياليسم کارگرى از انواع سوسياليسم هاى بورژوائى و ملى و خلقى و دولتى و غيره را در قرن بيست با همين متد توضيح داديم. بايد يک بار ديگر و در شرايطى که به طور ابژکتيو در مقابل ماست به اين موضوع جواب داد. ميدانم وظيفه اين سمينار تبيين همه جانبه حکمتيسم نيست. در انجمن مارکس - حکمت و انجمن مارکس کشورهاى ديگر لازمست به آن پرداخت. به سهم خود در اين مورد ميکوشم. اين سمينار ميتواند مکان مهمى براى تبيين حکمتى و ارائه راه حل حکمتى در قبال اوضاع سياسى ايران و روشن کردن جهت گيرى دخالتگرانه و تصوير مسير به قدرت رساندن جنبش و حزب ما باشد. براى جنبش ما کليد اصلى حرکت و شتاب ما قدرت گيرى حزب حکمتيستى در ايران و طبعا از اين طريق تحکيم موقعيت کمونيسم منصور حکمت در سطح بين المللى است. اوضاع سياسى ايران اين مبحث همه جانبه و وسيعى است و لازم است از زواياى مختلف به آن پرداخته شود. در محدوده فرصتى که دارم من از يک جنبه معين و براى نتيجه گيرى مورد نظرم به اين مبحث وارد مى شوم. بويژه اينکه سخنرانهاى ديگر ابعاد ديگرى از بحث را ميپوشانند. تمرکز بحث من بر ضرورت تدوين خط مشى دخالتگرانه و تدقيق نقشه مرحله بندى شده حزب است. اما قبل از ارائه خطوط جهتگيرى ها و نقشه، مفروضات و دادههايى هست، يا لااقل من دارم، که لازمست طرح شوند. سوال اينست حزب حکمتيست بر اساس اين داده ها چکار ميکند؟ مفروضات و دادههاى اين دوره مسئله قدرت سياسى و جابجايى آن در جامعه ايران يک موضوع باز است. فضاى سياسى حول آن متحول و حتى قطبى است. از نظر من ٥ بازيگر اصلى در اين مورد فعالند: ١- جمهورى اسلامى و تلاش براى حفظ قدرت ٢- مردم و جنبش سرنگونى رژيم اسلامى ٣- اپوزيسيون راست ٤- آمريکا و مسئله آينده ايران ٥- اپوزيسيون چپ در مورد جايگاه هر کدام در روند اوضاع سياسى توضيحات کوتاهى ميدهم.
١- موقعيت جمهورى اسلامى: جمهورى اسلامى از پايين و از سوى جامعه و از بالا تحت فشار است. از پايين مردم و جنبش اعتراضى و سرنگونى گام به گام دارند عرصه را بر آن تنگ ميکنند و از بالا آمريکا و غرب اعمال فشار ميکنند. سوپاپ اطمينان دوم خرداد هم عمرش به پايان رسيده است. رژيم مثل گذشته ابزارهاى حفاظتى ندارد، در مقابل مردم بىحفاظتر است و کنترلش بر اوضاع ضعيفتر شده است. با اين وجود در راستاى حفظ قدرت حکومتى و دولتى چه در مقابل مردم و چه در مقابل آمريکا و غرب مانوور ميکند و طبعا هنوز هم کارتها و ابزارهايى براى اينکار دارد و همه ظرفيتهايش را رو نکرده است. اما جمهورى اسلامى با وجود ضعف و تشتت و تفرقه در صفوف آن تا زمانى که نيروى انداختن آن در يک قامت اجتماعى قدرتمند ابراز وجود نکند، سقوط نميکند. مشکل تاکنونى همين است و اينجا ميرسيم به موقعيت عنصر دوم، يعنى نيرويى که بايد اين رژيم را بيندازد. ٢- جنبش اعتراضى و سرنگونى جمهورى اسلامى مدتها است که جنبش سرنگونى بستر اصلى اعتراض است. اين جنبش گسترش پيدا کرده و ظرفيت گسترش وسيعى دارد. پتانسيل و ظرفيت راديکاليزه شدن و چپ آن بالا است. راست و چپ در راستاى تحکيم موقعيت خود در آن فعالند، احزاب سياسى در آن فعالند. اين جنبش هنوز فاقد پرچم روشن و رهبرى است. به اين معنا در حال حاضر چپ يا راست در آن هژمونى ندارند. اين جنبش بستر مهم و اصلى تحرک جنبش و حزب ما است. ميتواند و بايد به مرکز ثقل قدرت ما تبديل شود. اين جنبش تامين پرچم سياسى و رهبرى چپ را از ما ميطلبد. ٣- موقعيت اپوزيسيون راست: اپوزيسيون راست اساسا متکى به دخالت آمريکا و اقدامات از بالا است. اين اميدشان در دوره جنگ آمريکا در عراق و ماههاى اوليه سقوط صدام به اوج رسيد. بعد از گير کردن آمريکا در باتلاق عراق، افق دخالت و حمايت آمريکا و افق رژيم چنج و از اين طريق به نان و نوايى رسيدن براى مدتى کور شد. سردرگمى و پراکندگى در صفوفشان بوجود آمد. هنوز پرچم و رهبرى تثبيت شده ندارند. به نظرم از نيمه دوم امسال و بويژه بعد از انتخاب مجدد بوش دارند کمر راست ميکنند. اميد مجدد به دخالت آمريکا قوت قلبى به آنها داده است. پرچم رفراندوم را به دست گرفته اند. ميخواهند مشکل رهبرى را حل کنند. زير چتر رفراندوم، فرمولهاى سازش بين مشروطهخواهان و جمهوريخواهان رد وبدل ميشود. اساسا با اتکا به دخالت آمريکا و مسئله رفراندوم دارند نيرو ميگيرند. اشتباه است که فکر کنيم پرچم رفراندوم تغيير قانون اساسى فقط مطالبه و يا پروپاگاند است، بلکه ابزار کار معينى است. هدف از اين مجرا تغيير نيم کلاج و کنترل شده حاکميت است. اعمال فشار کنترل شده و آلترناتيو بورژوايى مشروطه خواه و جمهوريخواه مطرح است. ملى مذهبىها بعد از دوم خرداد تجزيه شدهاند. بخش بيرون حکومتى آن اساسا به نيروى ذخيره آلترناتيو راست تبديل ميشوند و بخشا تبديل شدهاند. ٤- آمريکا: به نظرم مسئله قدرت سياسى در ايران براى آمريکا هم باز است. اين را ميدانيم که آمريکا درپى يک رژيم سياسى مناسبتر و يا مطلوب خود درايران است. دلايل آن هم تنها محدود به چارچوب کشمکش قدرت در خود ايران نيست. قبل از آن فاکتورهاى بينالمللى و منطقه اى مطرح است. از زاويه قطب تروريستى آمريکا و دکترين بوش، مقابله با تروريسم اسلامى، خاورميانه بزرگ، صلح فلسطين- اسرائيل، کنار زدن مزاحمتهاى جمهورى اسلامى در عراق و قابل حکومت کردن عراق و نهايتا وجود رژيم سياسى هماهنگ با سياستهاى آمريکا، مجموعه فاکتورهاى مشوق براى اقدامات آمريکا است. شواهد از هم اکنون حاکى است که جمهورى اسلامى در دوره جديد رياست جمهورى بوش با اعمال فشار جدى دولت آمريکا روبرو خواهد بود. تهديد جنگ جدى است اما تنها ابزار آمريکا جنگ نيست، بلکه اهرم فشار نيز دارد. اپوزيسيون راست ابزار مهم اين اعمال فشار است. رفراندوم و اعمال فشار کنترل شده، ابزار اين کار است. نمونههاى متعدد اين نوع رفراندومها را ديديم. همين مورد آخرى اوکرايين و تحولات آن است. اپوزيسيون راست دوره جديد بوش را دوره طلايى خود ميداند تا از اين فرصت به جايى برسد. ٥- موقعيت چپ: کمونيسم کارگرى به عنوان قطب مهم و سخنگوى چپ جامعه در٣-٤ سال اخير لطمه جدى خورد. ماجرا از اختلافات درونى و جدايى هم شروع نميشود. با بيمارى و کاهش نقش منصور حکمت در حيات سياسى حزب و سپس در گذشت وى خلاء جدى رهبرى نه تنها در جنبش کمونيسم کارگرى، بلکه به نظرم در جنبش اعتراضى و سرنگونى طلبانه عليه جمهورى اسلامى بوجود آمد. کسى که اين را متوجه نشود، قبل از هر چيز نقشى را که منصور حکمت ايفا ميکرد متوجه نشده است. اين خلاء رهبرى در ابعاد سياسى و اجتماعى و فکرى و استراتژيک بوجود آمد. نکته مهم اين است که براى اولين بار در ايران، رهبرى کمونيستى، در ابعاد اجتماعى و در راس جنبش اعتراضى براى سرنگون کردن رژيمى هار و ضد انسانى داشت اعتماد وسيع و عمومى را جلب ميکرد. اين موقعيت و اين اعتماد لطمه خورد. ميدانستيم منصور حکمت قابل جايگزينى نيست، اما ممکن بود و هست که حزب را در موقعيت رهبرى و داراى نقش تعيين کننده و رهبرى حفظ کرد. تقلاهاى اوليه خط ما چه در برخورد به جوابگويى به مسائل واقعى روند اوضاع سياسى و چه در برخورد به دوره بعد از منصور حکمت نشانه اين تلاش بود. حول اين مسائل جدال و کشمکش خطوط سياسى مختلف در حزب کمونيست کارگرى ايران شروع شد. شکافها و سرانجام جدايى که چپ فرقه اى بر اين جنبش و حزب تحميل کرد، موقعيت چپ و جريان ما را بيش از پيش تضعيف کرد. کسى که اين را نمىبيند و مدام شعار پيروزى سرميدهد، قبل از هر چيز "هپروتى" بودن خود را اثبات ميکند. امروز که نگاه ميکنيم، ميشود نتيجه گرفت اين جدايى دير يا زود اتفاق ميافتاد. ابعاد تفاوتهايى که هست و اکنون قابل مشاهدهتر است، اين حقيقت را تاکيد ميکند. ما حکمتيستها نقطه عزيمت درستى داشتيم، اما همه مراحل را به درستى تشخيص نداديم و درست عمل نکرديم، از جمله بعضىمواقع کوتاه آمدنهاى غير مجاز را در کنار سازشهاى مجاز داشتيم. در دوره بعد از جدايى، ضمن تاکيد فراوان بر تلاشهاى باارزشى که داشتيم، هنوز روى غلطک احياى موقعيت اجتماعى محکم و تامين رهبرى نيفتاديم. اين سمينار استارت شروع آن است. آيا ميشود اين موقعيت را دوباره احيا کرد؟ به نظرم ممکن و عملى است چون دنياى بيرون و جنبش سرنگونى و اعتراض انقلابى و جنبش کمونيسم کارگرى اين را ميطلبد. چون ماتريال سياسى و مادى آن هست، اما به شرطى که انسانهاى به اندازه کافى مصمم، روشن بين و با پرچم رهبرى کننده راه بيفتند و قصد ممکن کردن آن را داشته باشند. کار و فعاليت همه جانبهاى را ميخواهد. دخالتگرى در اوضاع سياسى ايران، تامين رهبرى جنبش اجتماعى سرنگونى، تبديل حزب به عنصر درهم کوبنده جمهورى اسلامى و به قدرت رساندن آن، کليد اصلى اين مسئله است.
کسى ممکن است بپرسد که اينها را قبلا هم گفتهايم و مباحث حزب و قدرت سياسى را داريم، قطعنامه سوسياليسم و قدرت سياسى را داريم، پس چى کم است؟ به نظرم به سادگى هنوز تامين پرچم سياسى و رهبرى جنبش سرنگونى را کم داريم. به نظرم فاقد طرح و نقشه مشخص تدقيق شده و دوره بندى شدهاى در جهت تغيير گام به گام تناسب قوا هستيم. براى مثال اين لحظه و در مقطع اين سمينار در مقابل طرح رفراندوم راست، حرف کلى ميزنيم. آزادى و برابرى هنوز مطالبه است و تمام ابزار کار نيست. طرحى را نياز داريم، که فورى ما را به بازيگر فعال سرنگون کننده جمهورى اسلامى تبديل کند. نتيجه ميگيرم: ما به طرف يک دوره پرتنش وپر تحول ميرويم. اگر شرايط به طرف بىثباتى ميرود، ما چگونه مهر خود را بر اوضاع ميکوبيم؟ به سيرآن جهت ميدهيم؟ انقلابى اش ميکنيم؟ اگر ميخواهيم عنصر رهبرى کننده و موثر سرنگونى باشيم با کدام طرح و پرچم؟ و به قول منصور حکمت فقط با ليست کردن آروزهايمان نميشود. ابزار و يا ابزارهاى اين کار چيست؟ اگر چنين آلترناتيوى را شکل ندهيم، مردم پراگماتيست پشت رفراندوم ميروند. نمونههاى متعدد آن را ديدهايم. همين نمونه آخر در اوکرايين را ديديم. پرچم سياسى روشن: اولين قدم در اين راه ارائه پرچم سياسى روشن و قابل انتخاب، قابل پيوستن، پرچمى اجتماعى و سياسى ونه صرفا سازمانى وحزبى است. بيانيهو سندى که سرنگونى جمهورى اسلامى را معنى کند. که حاوى چند مطالبه اصلى جنبش سرنگونى و فرموله کننده "نه" مردم عليه جمهورى اسلامى باشد. اين بحث سلبى و نه مردم را از حالت بحث و تفسير و "اعلام موضع" به پلاتفرم زمينى، مشخص و قابل فهم عمومى تبديل کنيم. اگر از ما پرسيدند منظورتان از حرکت سلبى و نه مردم چيست، پرچمى را نشان دهيم که بطور کنکرت سرنگونى جمهورى اسلامى را معنى کند، پايان دادن به آپارتايد جنسى و تبعيض را نشان دهد، کوتاه کردن دست مذهب از زندگى مردم را معنى کند و تحقق آزاديهاى بىقيد و شرط سياسى را و مطالبات فورى ديگر را معنى کرده باشد. پلاتفرمى لازم است درست نقطه مقابل طرح جريان راست که مردم را در مسير بند و بست و رفراندوم و در بهترين حالت کنار زدن نيم بند جمهورى اسلامى مياندازد، برعکس مردم را به طرف سرنگون کردن و قيام عليه کليت جمهورى اسلامى و کل سيستم دولتى و نظامى و انتظامى آن سوق دهد. به علاوه فاکتور مهم تر اين است که با سقوط جمهورى اسلامى، ابزار اجرا کننده فورى اين پلاتفرم را مشخص کرده باشد. اين ابزار چيزى نيست جز دولت. دولت تداوم بخش قيام، دولت قيام کنندگان، دولت به عنوان ابزار حفظ قدرت قيام کنندگان و نيرويى که قيام را رهبرى کرده است. دولتى با دستور کار سياسى مشخص و موقت و به همين اعتبار آن را دولت موقت ميگويند. رساله "دولت در دوره هاى انقلابى" منصور حکمت اين مساله را به روشنى توضيح داده است. در مورد روند اوضاع سياسى کنونى، منصور حکمت، در سال ٢٠٠٠ در مصاحبه با راديو ميبدى به روشنى به موقت بودن دولت بلاواسطه بعد از سرنگونى مجددا تاکيد کرده است. در طرحى که به آن اشاره دارم، دولت مسئله مهمى است. انصافا هم بايد اذعان کرد که از مدتها قبل کورش مدرسى صاحب اين بحث بوده است و قاعدتا در بحث امروز خودش به جوانب مختلف آن ميپردازد. در نتيجه ارائه يک پرچم سياسى روشن به جنبش سرنگونى، درست همانند پلاتفرم نان و صلح بلشويکها ميتواند ابزار موثر دخالت گرى و نيرو جمع کردن جنبش ما باشد و اين مسيرى است که حزب ما را به نيروى رهبر جنبش انقلابى مردم تبديل ميکند. چنين موقعيتى تخته پرش فورى ما براى تحقق جمهورى سوسياليستى است. نقشه عمل مرحله بندى شده برافراشتن پرچم سياسى که از آن صحبت شد، بسيار مهم است. آنوقت حزب با داشتن يک نقشه فکر شده و بسيار شفاف و روشن، لازمست مراحل کار خود را بشناسد. در سمينار آوريل سال گذشته (٢٠٠٤) هم گفتم، ضرورت مرحله بندى کردن دورههاى کار ما از اينجا ناشى ميشود، که ما مسير مستقيم و يکنواختى را طى نمىکنيم. لازمست اولويتهاى امروز و فرداى خود را بشناسيم. بر اين اساس سه مرحله از کار را قابل تشخيص ميدانم. با توجه به محدويت وقت سعى ميکنم خيلى مختصر به اولويتهاى هر دوره اشاره کنم. توضيحات بيشتر را به نوبتهاى بعدى در جلسه موکول ميکنم. مرحله اول: تبديل شدن به نيروى معادله قدرت اين دوره و تبديل شدن به نيرويى که موقعيت تعيين کننده در جابجايى قدرت داشته باشد، زير بناى مراحل بعدى کار ما و حتى تعيين کننده موقعيت ما در مراحل ديگر هم هست. بايد فىالحال بازيگر صحنه بود، تا بتوان از پيشروى و مراحل بعدى کار صحبت کرد. در غير اينصورت مراحل ديگر کار و وظايف مطرح نخواهد بود. محورهاى اولويت دار کار در ايندوره عبارتند از: ١- ارائه بيانيه و پلاتفرم سرنگونى در جهت تامين پرچم سياسى و رهبرى جنبش سرنگونى ٢- تامين رهبرى سراسرى و محلى مبارزات جارى و جنبش اعتراضى، عروج رهبران درگير در مبارزات اجتماعى. ٣- ساختن حزب در شهرهاى ايران. شکل دادن به شبکههاى مبارزاتى از پايين در محله، شهر، کارخانه و کلا محيط کار و زيست مردم. شبکه هايى که اشکال مختلف و متنوع مبارزات مردم را به هم ببافد در واقع پايه قدرت حزب ما هستند. ٤- کنترل محلات: خارج کردن نقشه مند محلات مختلف در شهرها از دايره اعمال قوانين و کنترل جمهورى اسلامى ٥- سازماندهى تودهاى: بنا به شرايط کنونى ايجاد سازمانهاى تودهاى در دستور قرار ميگيرد. ما مبتکر جنبش مجمع عمومى و شورايى خواهيم بود. اما از ايجاد کانونها و نهادها و اتحاديه در رشتهها و بخشهاى ديگر که ضرورت داشته باشد، استقبال ميکنيم و مبتکر آن خواهيم بود. ٦- قدرت نظامى: تدارک تسليح مردم و ايجاد پايههاى سازمان نظامى در شهرها بسيار مهم است. مرحله دوم : تغيير تناسب قوا، قدرت دوگانه: سقوط جمهورى اسلامى زير فشار و اعتراض از پايين خلقالساعه و يک روزه اتفاق نمىافتد. قبل از سقوط نهايى تناسب قواى بين مردم و جمهورى اسلامى تغييراتى را از خود نشان ميدهد. حالت و وضعيتى قابل تصور است که تحت آن شرايط هنوز جمهورى اسلامى سرکار است اما کنترل لازم را بر اوضاع ندارد. حالتهاى مختلفى از ابراز قدرت مردم در شهرها و مناطق مختلف خود را نشان ميدهد. وجه مشترک اين حالات شکسته شدن قدرت يگانه دولتى است. ظاهرا دم و دستگاه دولتى سرکارند، اما خيلى وقتها و خيلى جاها ديگر کارى از دستشان برنميايد. محلاتى در کنترل جوانان و مردم قرار ميگيرد. از غروب در سطح محله و شهر نيروى انتظامى و نظامى حضور چندانى نميتوانند داشته باشند. در لاک دفاعى قرار ميگيرند و ديگر قدرت بگير و ببند ندارند. گشايش بيشترى به نفع مردم در فضاى سياسى بوجود ميايد. در چنان حالتى در تهران و بعضى شهرهاى بزرگ و مشخصا در شهرهاى کردستان به طور دوفاکتو قدرت دوگانه را ميشود احساس کرد. پراتيک ما هم در ايجاد اين شرايط و هم در منطبق شدن با اين شرايط و جواب دادن به نيازهاى ايندوره مهم است. در اين رابطه به چند محور زير بايد توجه کرد. - سياست کنترل محلات را گسترش داد و آن را توده اى تر و اجتماعىتر پراتيک کرد. فضا را هرچه بيشتر از دست نيروهاى رژيم و دم ودستگاهش در آورد. - در اين موقعيت کار علنى، تشکلهاى تودهاى بخشهاى مختلف مردم، نهادهاى اجتماعى و گسترش سازمانيابى توده اى ابعاد سراسرى و جديدى به خود ميگيرد. سازماندهى مجامع عمومى و شورا وسيعا بايد دامن زد. طرحهاى سراسرى چنين سازمانيابى را بايد ارائه و پيگيرى کرد. فعاليت نيمه علنى احزاب سياسى اپوزيسيون از چپ و راست تحرک کاملا جديدى به خود ميگيرد. کادرها و حتى اعضايى از رهبريشان در دسترس قرار ميگيرند. به نام احزاب فراخوان داده ميشود و جواب ميگيرد. حزب ما هم بايد حضور موثر خود را نشان دهد. در آن شرايط استقرار کادر شناخته شده و اعضاى رهبرى را بايد تامين کرد. چارچوب وظايف و دامنه عمل آنها بايد روشن باشد. به نظرم بايد سازماندهى متمرکزى داشت و در اين موقعيت کميتههاى حزبى را در محله و سطح شهر بوجود آورد. گسترش فعاليت اجتماعى را در دستور گذاشت. طبعا هنوز شرايط طورى نيست که احتياط را کنار گذاشت. دقيقا بايد ملزومات امنيتى فعاليت آن دوره را تشخيص داد و رعايت کرد. - جنبش کارگرى در اين دوره وسيعا پا به عرصه سياست ميگذارد. ناظر شدن افق و سياست راديکال، تبديل شدن حزب حکمتيست به بخش لاينفک جنبش راديکال وسوسياليست کارگرى، جارى شدن سازمانيابى مجامع عمومى و شورايى و نمايندگى شدن ادعاى اين طبقه در عرصه قدرت، دقيقا به کارکرد کمونيستها و پراتيک حکمتيستها گره خورده است. حزب بايد بتواند جنبش راديکال کارگرى را نمايندگى کند. - در تناسب قواى قابل تصور آن دوره، موقعيت کردستان تعيين کننده است. خيلى جاها و شهرها ميتواند از کنترل رژيم خارج شوند. اگر درست کار کنيم و قدرت اجتماعى کمونيسم را کاناليزه کنيم، ميتوان در سنندج و شهرهاى ديگرى دم و دستگاه نظامى و انتظامى و ادارى آن را برچيد و اداره امور را به دست گرفت. و نهايتا اين دوره دوفاکتوى قدرت بين مردم و رژيم زياد طول نميکشد، تا آنجا به ما و جنبش انقلابى مربوط است، بايد ملزومات يک قيام پيروزمند براى سرنگونى عملى جمهورى اسلامى را مهيا کرد. مسئله مهم اين نکته است که حزب و رهبرى آن بتواند موقعيتى را فراهم کند که نيروى سازمانده قيام و سرنگونى جمهورى اسلامى باشد. مرحله سوم: قيام و سقوط نهايى جمهورى اسلامى در اين مرحله سقوط جمهورى اسلامى بنا به فاکتورهاى متعدد و عينى و علنى در چشمانداز فورى است. يک شاخص آن تحرک بورژوازى بينلمللى و محلى و بند و بستهاى آنها عليه مردم و مبارزات آنها است. حضور ما و اتکا به قدرت مردم ميتواند تنها ضامن خنثى کردن اين توطئه ها باشد. يک نکته را همينجا تاکيد کنم. رژيم اسلامى و انواع دارودستههاى مسلح اسلامى وابسته به آن تنها با تظاهراتها، قدرت را رها نمى کنند. در نتيجه مردم را در جهت اقدام نهايى، قيام و اقدام مسلحانه براى برچيدن جمهورى اسلامى بايد هدايت و رهبرى کرد و فکر ميکنم سير تحولات چنين چيزى را ايجاب ميکند. اينجا تشخيص بموقع ما و آمادگى رهبرى براى سازماندهى قيام و برچيدن جمهورى اسلامى، حساسترين مقطع کار ما و ضامن قدرت گيرى حزب ما در صحنه سياست است. رهبرى ما به عنوان ستاد انقلاب و قيام بايد آمادگى اين کار را داشته باشد و نيروى مبتکر و سازماندهنده قيام و پايان دادن به حاکميت جمهورى اسلامى، نيروى اول کسب قدرت و تشکيل دولت باشد. - مسئله کليدى ايندوره تشکيل دولت است. ما پاى تشکيل دولت هستيم. براى ما دولت، تداوم قيام مردم و ابزار اعلام پيروزى قيام مردم است. ابزار مهم حفظ قدرت است. ما که به قيام و گرفتن قدرت فکر کردهايم، بايد به سازمان قدرت هم فکر کنيم. اين چيزى نيست جز تشکيل دولت. نمىتوانيم اين پروسه را نيمه کاره رها کنيم. تضمين تحقق قدرت مردم، تشکيل دولت توسط حزب حکمتيست است. دولت سربرآورده از قيام و مبارزهاى که جمهورى اسلامى را در هم کوبيده است، دولتى است که در وهله اول براى تثبيت قدرت سياسى جديد ميجنگد. دستور کار موقت سياسى دارد و به اين اعتبار دولت موقت است. هنوز ايجاد تحول اقتصادى به نسبت سياست و اقدامات سياسى جايگاه فرعىترى در وظايف چنين دولتى دارد. گفتم چارچوب ديدگاه ما را در برخورد به اين مسئله رساله مهم "دولت در دورههاى انقلابى" منصور حکمت تعيين کرده است. - دولت جديد بيدرنگ حقوق جهانشمول انسان را به عنوان قوانين لازمالاجرا اعلام ميکند. برنامه يک دنياى بهتر را به عنوان منشور رهايى قطعى انسان اعلام ميکند. در حوزه اقتصاد در وهله اول آن اقدامات رفاهى را که منصور حکمت در "کمونيسم آيا پيروز ميشود" به آن اشاره کرده است. به مورد اجرا درمياورد (طب، ترانسپورت، مسکن و آموزش و پرورش مجانى، بيمه بيکارى مکفى و تامين معيشت همگانى با استاندارد يکسان). تلاش ما اينست دولتى را که اعلام کرده ايم، سريعا و بلاواسطه به قدرت شورايى مردم متکىکنيم. - اهرمها و ابزارهاى مهم تحقق کار ما در بخش پايانى ميخواهم بر اهرمها و ابزارهاى کليدى که ضامن پيشبرد اين سياستها و تحقق نقشه ماست، به اختصار تاکيد داشته باشم. الف - رهبرى سياسى: کليد اين ماجرا تامين رهبرى سياسى جنبش سرنگونى و انقلابى مردم است. در طول اين بحث و مباحث ديگر اين سمينار به اين پرداخته ميشود. اينجا ميخواهم بر جنبههايى از کاراکتر سياسى و اجتماعى لازمه يک رهبرى سياسى تاکيد کنم. - پايان دادن به جونيوريسم مزمن و بازمانده از سنت چپ، پايان دادن به دست کم گرفتن جنبش خود و خود را شريک کوچکتر و درجه دوم ديدن در جامعه و قدعلم کردن به عنوان رهبرى راديکال جنبش اعتراضى و ايجاد ملزومات اعمال رهبرى جامعه. - رهبرى منسجم و متمرکز و آگاه به نقش و کار خود. - ابراز وجود اجتماعى رهبرى. فراتر رفتن از رهبرى سازمانى و ايفاى نقش به عنوان سخنگويان و رهبران حق طلب در گير در مبارزات اجتماعى. - رهبرى در دسترس. رهبرى بايد در دسترس جنبش و مبارزهاى باشد که آن را هدايت ميکند. داشتن چنين خصلتى و تامين ملزومات چنين شيوه رهبرى بسيار حياتى است. ب- ابزارهاى دسترسى : در دنياى امروز بدون ابزارهاى موثر دسترسى پيشرفت کار ممکن نيست. راديو و تلويزيون، سايت جذاب و پربيننده، نشريات تيزبين و راهگشا و ديگر ابتکارات مدرن و امروزى از ابزارهاى مهم اينکار هستند. ج: سازمان قدرت اجتماعى ساختن پايههاى قدرت در محلات، شهرها و محيط کار و زندگى کارگران و مردم، از ابزارهاى حياتى حزب مدعى قدرت است. شبکههاى حزب ما در محله و محيط کار و زندگى مردم، قاعدتا بايد ستون فقرات پايههاى قدرت مردم و حزب ما از پايين باشند. پايه قدرت از پايين را بايد ساخت. د- عرصه خارج و فعاليت بينالمللى : جنبش و حزب ما در اين رابطه ديدگاه شفاف و روشنى دارد. ابراز وجود به عنوان جنبش و حزب قدرتمند در عرصه جهانى و ايجاد همبستگى با جنبشها و سازمانهاى مترقى و کسب حمايت بينالمللى يک ابزار مهم تثبيت پيروزى و پيشروى ما در داخل و در خارج است. ه- کمونيسم کارگرى قدرتمند در کردستان: موقعيت قدرتمند اجتماعى جنبش و حزب ما در کردستان و حضور طيف وسيع و موثر رهبران و فعالين کمونيست سه دهه اخير و نسل جديد کمونيست اين جامعه در صفوف حزب ما اهرم بسيار مهم پيشروى ما نه تنها در سطح کردستان، بلکه اهرم مهم تعيين تکليف جابجايى قدرت در سطح ايران است. اين پتانسيل و انرژى را بايد متوجه بود و سازمان داد. و- کمونيسم کارگرى در عراق: در سناريوى سياه حاکم در عراق تنها روزنه اميد، سياست و پراتيک حزب کمونيست کارگرى عراق است. تغيير و تحولات در جامعه ايران و عراق بسيار بر همديگر تاثيرگذارند. هر درجه پيشروى ما در عراق، مستقيما در ايران بازتاب دارد. اين همسرنوشتى عملى را بايد کاناليزه و سازمان داد. اين لازمه پيشروى جنبش ما هم در ايران و هم درعراق است. |
|