|
|
خواننده گرامى |
|
جستجو Search | |
بحث ارائه شده توسط رحمان حسين زاده در سمينار مرکزى در آوريل ٢٠٠٤ در نقد پاسيفيسم حاکم بر حزب بعد از کنگره چهارم ارائه شد. تعرضى به پاسيفيسم ، نقشهاى براى پيشروى رحمان حسين زاده کنار گذاشتن استراتژى "حزب و قدرت سياسى" تدوين شده توسط منصور حکمت در کنگرههاى دوم و سوم حزب کمونيست کارگرى ايران مبناى حرکت سياسى و عملى حميد تقوايى و جمع همفکرش را در رهبرى حزب کمونيست کارگرى تشکيل ميدهد. در جريان اختلافات درون رهبرى حزب، بويژه در مباحثات حول موضوع قرار پيشنهادى حميد تقوايى و على جوادى در نيمه دوم سال ٢٠٠٣ تحت نام "پيش بسوى تشکيل شوراها" مدافعان اين قرار و در راس آنها شخص حميد تقوايى، مکتوب و رسمى، اعلام کرد، که مبحث "حزب و قدرت سياسى نادر" را بايد کنار گذاشت و آن را نبايد به "استراتژى حزب امتداد داد". صرفنظر از اينکه درجه بىاطلاعى وى از حرکت حزب و از استراتژى حزب از همان کنگره دوم حيرت آور بود، مسئله مهمتر آن استراتژى مهم و سياستها و تاکتيکهاى منتج از آن توسط آنها درست همانند چپهاى سنتى به مصاف طلبيده شد. نگرش سياسى حميد تقوايى و همفکرانش توسط ما کمونيستهاى کارگرى با نقد و مقابله سياسى روبرو شد. بخش عمده نوشتههاى رفقاى ما در مبحث شورا به اين موضوع اختصاص دارد. شخصا در نوشته "محور اصلى اختلاف چيست" به روشنى و با استناد دقيق به مباحث منصور حکمت بيگانگى ديدگاههاى حميد تقوايى را به استراتژى و سياستهاى کمونيسم کارگرى و منصور حکمت نشان دادهام. نقد و تعرض ما حميد تقوايى و همفکرانش را به تناقض گويى و زيگزاگهاى اپورتونيستى و سياسى سر اين موضوع کشاند. اما مانع نشد تا ديدگاه و سياستشان را عوض کنند. به دلايلى که شرحش در اينجا لازم نيست، از مقطع کنگره چهارم حميد تقوايى و همفکران وى هدايت حزب را به عهده گرفتند. باز تعريف استراتژى عمومى حزب و باز تعريف عرصههاى مختلف فعاليتى حزب در داخل و خارج و در ادبيات حزب و ... شروع شد. اينبار به جاى تز ضعيف و غير قابل دفاع "حزب و شورا" تز پوپوليستى "حزب و انقلاب" را آلترناتيو استراتژى "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت کردند. در عرصه داخل و خارج و تبليغات، سياست و سبک کار قديمى و سنتى چپ را احيا کردند. قدم به قدم سياستهاى جا افتاده کمونيسم کارگرى را کنار گذاشتند. اگر چه در موارد متعدد اين سياستها با نقد ما روبرو شد، اما ادامه اين روند در فاصله زمانى چند ماهه بعد از کنگره چهارم به وضوح سيماى سياسى و عملى حزب را تغيير داد. اين مشاهده واقعى که حزب ديگر شباهتى به حزب دوران منصور حکمت و کمونيسم کارگرى ندارد، نزد بسيارى در درون و بيرون حزب موضوعيت جدى پيدا کرد. پاسيفيسم و کم شدن نقش حزب در عرصه سياست ايران آشکار بود. مشکل صرفا نقشه و سياست غلط در اين و يا آن عرصه نبود. به همين دليل با نقد و مقابله با سياستهاى موردى هر عرصه نميشد، جلو روندى را گرفت، که چهار نعل براى بازگرداندن حزب به دوران ماقبل کمونيسم کارگرى و تبديل حزب به جريانى در کنار باقى جريانات متوسطالحال چپ ميتاخت. واقعيت اينست، ريشه اين وضعيت حزب در کنار گذاشتن استراتژى و سياستهاى کمونيسم کارگرى و منصور حکمت نهفته بود. در همين سطح و در همين چهار چوب هم ميبايست با اين روند واگرايى مقابله کرد. سمينار سياسى من از رشته سمينارهاى مرکزى حزب در ماه آوريل ٢٠٠٤ مقابله با سياست و نگرش حاکم بر حزب از جانب حميد تقوايى و همفکرانش بود. متن کتبى سخنرانى من در آن سمينار در جريان مباحثات حاد ماه اوت ٢٠٠٤ با مقدمه کوتاه پايين در اختيار کادرهاى حزب قرار گرفت. بر خلاف تبليغات حميد تقوايى و همنظرانش، مباحث و اختلاف نظرات حاد دوره اخير ربط مستقيمى به مباحث دو سال قبل در پلنوم شانزدهم ندارد. سمينارى که من در تاريخ ٢٤ آوريل ٢٠٠٤ در لندن برگزار کردم، سرآغاز جدال حاد ايندوره شد. در مقابل آن سمينار، رفيق تقوايى عکسالعمل نشان داد و اسنادى را براى تصويب به دفتر سياسى ارائه کرد و در توضيح آنها سمينار پالتاکى برگزار کرد. رفيق حميد براى گريز از جوابگويى به سئوالات و مسائل مطرح شده در سمينار من، ترجيح داد به شکل ناقص و مبهم به مباحث گذشته برگردد. ديدگاههاى مطرح شده وى مورد نقد جدى طيفى از رفقاى رهبرى و از جمله من قرار گفت. اين سرآغاز کشمکشهاى جدى ايندوره است. متاسفانه در ميان گرد و غبارى که برپا شده رفيق تقوايى و همفکرانش هنوز از جوابگويى به اين ادعاى من که "استراتژى حزب و قدرت سياسى منصور حکمت" را کنار گذاشتهاند. هيچ استنتاج سياسى و پراتيکى از آن، در دستور رهبرى حزب نيست و به سئوالات اساسى پيشاروى ما جواب ندارند، و اینکه چرا حزب عقب گرد کرده و پاسيو است، جواب ندادهاند. در سمينارى که در آوريل برگزار کردم، به تفصيل به جوانب مختلف اين موضوع پرداختهام. متن کتبى آن سمينار را اکنون در اختيار کادرها قرار ميدهم. فکر ميکنم مطالعه آن کمک ميکند تفاوت ديدگاههاى موجود در حزب را با وضوح بيشترى نشان دهد. اکنون و در زمان انتشار علنى اين نکته را توضيح بدهم. سخنرانى زير و نحوه پرداخت و فرمولبنديهاى آن مهر زمان ارائه آن را بر خود دارد. اگر چه انتقادى است، اما مبحثى است که هنوز در چارچوب حزب کمونيست کارگرى ايران و به اميد نشان دادن راه حل و مباحثه سياسى براى باز گرداندن حزب به مسير سياسى کمونيسم کارگرى و خط منصور حکمت طرح شده است. مطالعه اين نوشته به درک شفافتر تفاوتهاى ما حکمتيستها با خط مشى حزبى که امروز حميد تقوايى هدايت آن را بر عهده دارد، کمک ميکند.
حزب، انقلاب پيشرو، و نقشه عاجل ما براى گرفتن قدرت (مبحثى از سمينار مرکزى حزب - بتاريخ ٢٤ آوريل ٢٠٠٤) رحمان حسين زاده بحثى که من آن را ارائه ميکنم، در چارچوب مباحث سمينارهاى مرکزى است. اين مباحث به اين منظور طرح ميشوند، تا در سطح رهبرى حزب حول آنها بحث و تبادل نظر شود و در صورت توافق سياستها و نقشه و اقدامات مشخص از آنها استنتاج شود. در طرح اين مبحث من نيز همين هدف را تعقيب ميکنم. ايده اوليه برگزارى چنين سمينارى به قبل از کنگره ٤ حزب و حتى قبل از پلنوم هيجدهم حزب برميگردد. در جريان مباحثاتى که حول شورا در سطح رهبرى حزب داشتيم، متوجه استنباطات و استنتاجات مختلف از مباحثات اساسى ما "حزب و قدرت سياسى" و "حزب و جامعه" شدم. همانوقت نظر خودم را نوشتم. همچنين در فکر سمينارى بودم، که نظراتم را بيشتر توضيح بدهم. با توجه به سير وقايع بعد از پلنوم ١٨ و اولويتهايى که برگزارى کنگره چهارم در دستور قرار داد، فکر کردم، لازمست به وقت ديگرى موکول شود. بويژه انتظار فضاى مناسبترى را داشتم که بدون پيشداورى، گوش شنوا براى شنيدن نظر و بحث فراهم باشد. اکنون فکر ميکنم چنين فضاى مناسبى را داريم و انتظار دخالت موثر رفقا را در اين مبحث دارم. تحولات سياسى ايران و نقش حزب ما ميخواهم از اين مشاهده عمومى شروع کنم که اوضاع سياسى در ايران به شدت متحول است. و سئوال اينست حزب ما چگونه ميتواند نقش موثر خود را در اين تحول ايفا کند؟ طبعا تحولات سياسى ايران ابعاد متنوع و همه جانبهاى دارد که حزب ما و رهبران حزب و نشريات حزب به تحليل و بررسى آن پرداختهاند. به سهم خود در اين رابطه اظهار نظر کردهام. اخيرا در نشست شوراى کادرهاى تشکيلات کردستان در همين رابطه دو سخنرانى داشته و هر دو هم مکتوب شدهاند. در نتيجه وارد بحث تحليلى نميشوم. موضوع معينى از نظر من برجستگى بيشترى پيدا کرده است. آن هم اينکه کشمکش بر سر قدرت سياسى، امروز چه موقعيتى دارد؟ واضح است که چشمانداز تحولات سياسى چند ساله اخير به مسئله جابجايى نيرو و قدرت مربوط بود. اما هنوز حلقه واسطهايى بود که جدال نهايى بر سر قدرت را احاطه کرده بودند و ميبايست از اين حلقه واسطها عبور کرد. به نظرم در حال حاضر از اين حلقه واسطها عبور شده است. سير تحولات به يک نقطه تمرکز اساسى رسيده است. از نظر من جدال بر سر قدرت براى نيروهاى درگير در آن به صدر موضوعات سياسى کشيده شده است. براى جمهورى اسلامى مسئله حفظ قدرت سياسى است و براى نيروهاى مدعى قدرت و در سطح کلى چپ و راست جامعه مسئله انداختن جمهورى اسلامى و کسب قدرت سياسى است. به اين معنا تلاطم سياسى حول تعيين تکليف قدرت سياسى است. اجازه بدهيد موضوع را بيشتر توضيح بدهم. جمهورى اسلامى هميشه نگران حاکميت خود و در فکر حفظ آن بوده است. اما هيچ دورهاى به اين اندازه بىحفاظ زير ضرب مردمى که سرنگونيش را ميخواهند، نبوده است. هر دوره علاوه بر سرکوب خشن حفاظهايى داشته است. يک دوره جنگ، يک دوره حربه بازسازى و سازندگى و در چند سال اخير حربه اصلاحات و پديده دوم خرداد که ٧ سال براى رژيم عمر خريد. الان اين حفاظ ها نماندهاند. در مقابل مردمى صف کشيده که اين حفاظها و حربههاى جمهورى اسلامى را کنار زده و به قول معروف چوبدستىها کنار گذاشته و سر راست قصد پايين کشيدنش را دارند. رژيم ميداند در پس هر اعتراض ولو محدود و با خواست صنفى هم موضوع سرنگونى اين رژيم خوابيده است. به اين وضعيت قاعدتا بايد بنبست علاج ناپذير اقتصادى، اجتماعى، سياسى رژيم را اضافه کرد و فشارهاىبينالمللى (صرفنظر از کش و قوس مقطعى آن) را ديد. و مهمتر از اينها عروج جنبش وسيع سرنگونى و گسترش دامنه حضور نيروهاى متفاوت نگرانى عميقتر رژيم است. رژيم اسلامى در مقابل موج وسيع سرنگونىطلبى مسئله روزش حفظ قدرت و حاکميتش است. قبلا علاوه بر خنثى کردن مردم، خنثى کردن مزاحمتهاى اصلاحاتچىها و دوم خرداد مسئلهاش بود، الان سر راست به خانه برگرداندن و سرکوب مردم مسئلهجمهورى اسلامى است. اوضاع برايش متعارف نيست، دو دستى به حفظ قدرت دولتى چسبيدهاند.
در مورد جنبش سرنگونى و
نيروهاى درگير در آن نکاتى را ميگويم. جنبش سرنگونى شاهد حضور چپ و راست
است. بخش قابل توجهى از نيروهاى راست طبق معمول و از سر فرصتطلبى تازه
سرنگون طلب شدهاند. جبههشان وسيعتر شده است. راست پرو غرب، جمهوريخواهان،
ملىاسلاميهاى بيرون حکومت و از اين ببعد بخشا از درون حکومت در اين جبهه
قرار ميگيرند. به نظرم دوره مداراى اينها با رژيم و اينکه ببينيم اصلاحات
چىميشه؟
در درون جنبش سرنگونى، جنبش اعتراضى چپ و راديکال رشد کرده و بيشتر به خود سر وسمپامانى داده و با کارکرد خود فضا را انقلابى ميکند. مسئله فقط تلاطم سياسى نيست، بلکه تلاطم انقلابى گستردهتر ميشود. حزب کمونيست کارگرى در اين روند نقش مهمى دارد و در هم تنيده اين وضعيت و عامل انقلابى کردن شرايط است. چپ جامعه را ما نمايندگيش ميکنيم (و اين امتياز ماست) ما بر کسب قدرت سياسى پافشارى کرديم. و اين از نظر من يعنى بايد به کسب قدرت دولتى بايد منجر شود و تعارفى هم نداريم. نتيجه ميگيرم: جابجايى قدرت به معناى حفظ قدرت براى جمهورى اسلامى و کسب قدرت براى راست و چپ جامعه مسئله محورى امروز سياست در ايران است. دوره غير متعارف براى نيروهاى درگير در اين کشمکش است. تشخيص اين موضوع و مسئله محورى هر دوره سياست، عامل مهم پيشروى براى ما است. در اين کشمکش آيا ممکن است جمهورى اسلامى قدرت را حفظ کند، به نظرم بسيار بعيد است، اين رژيم رفتنى است. اما عواملى هست که هنوز ميتواند حاکميت سياهش را طولانى تر کند. از جمله کمتر شدن فشارهاى بينالمللى (که اين روزها در ماجراى عراق شاهدش بوديم). محکمتر شدن موقعيت اسلام سياسى در منطقه و مشخصا در عراق. اما مهمتر از اينها عروج نکردن ما به عنوان نيروى آلترناتيو که اين رژيم را بيندازيم. اين فاکتور عمر اين رژيم را طولانىتر ميکند. و بدتر اينکه اگر ما اينکار را نکنيم، راست پروغرب طبق محاسبات خودش و در انطباق با سياست آمريکا و با روشهاى خاص خود اين رژيم را کنار ميزند و قدرت را ميگيرد. به نظرم اگر باتلاق عراق براى آمريکا به وجود نمىآمد، تاکنون به کمک آمريکا کارهاى ديگرى ميکردند. منظورم اينست اگر ما به رسالت خود و جابجايى قدرت و کسب قدرت عمل نکنيم، دوران خوش و خرم براى جمهورى اسلامى از نو شروع نمىشود. از درون جبهه بورژوازى اساسا راست پروغرب براى يک دوره اوضاع را تعيين تکليف ميکنند. نتيجه ديگرى که از اين قسمت ميخواهم بگيرم اينست، در اين کشمکش اگر حزب ما به عنوان نيروى آلترناتيو انقلابى، نيرويى که قرار است سکان جامعه را بگيرد، عروج نکند، اين اعتراضات و خيزشها و اقدامات انقلابى و تودهاى بسيار برحق به جايى نميرسند و همچنانکه بارها شاهد بوديم به نيروى ذخيره جريانات ديگر تبديل ميشوند. و اگر اين اتفاق بيفتد، يعنى خراب کردن توسط ما به عنوان حزب و از دست دادن فرصت توسط ما به مثابه رهبرى حزب. يعنى همان نگرانى اصلى که هميشه منصور حکمت داشت. آنجا که در افتتاحيه کنگره سوم گفت "ممکن است نفهميم مساله چيست و ممکن است خراب کنيم و ممکن است اين فرصت را از دست بدهيم". چهار سال بعد از کنگره سوم و گفتههاى منصور حکمت براى منى که آنوقت خيلى خوشبين بودم که خراب نمىکنيم و فرصت را از دست نمىدهيم، الان با تمام وجود نگرانم که اين فرصت را از دست بدهيم. مشاهدات، سئوالات و دلايلى از کار خودمان دارم و ضرورت برگزارى اين سمينار براى بررسى همين موضوع و از نطر خودم ارائه راهحلهايى در اين رابطه است. اما قبل از پرداختن به آن مشاهدات و طرح سئوالها و جوابهاى آن، علاقمندم يک نکته را تاکيد کنم. تا اين لحظه حزب ما کماکان يک حزب شاخص و به نظرم فعال و موفق است. انرژى فراوان، ابعاد وسيع کار، حزبى خلاف جريان و در اپوزيسيون که داراى راديو و تلويزيون و امکانات ديگر است و مهمتر گسترش وسيع و هر روزه حزب در داخل را داريم. اگر با جريانات چپ و حتى اپوزيسيون راست مقايسه کنى ، سروگردنى بالاتريم. اما اين مقايسهها شاخص نيست، همانطور که هميشه منصور حکمت ميگفت خودتان را با اينها مقايسه نکنيد، خودتان را با کار و وظايف عظيمى که در مقابل ما است، مقايسه کنيد. در مقايسه با آن وظايف عظيم، عقبيم. به خاطر پيشرفت بهتر بحث سئوالاتى را مطرح ميکنم و بعدا از نظر خوم به آنها جواب ميدهم. قبل از سمينار اخيرا يک بار ديگر مباحث "حزب و قدرت سياسى" و "حزب و جامعه" و سخنرانيهاى منصور حکمت در کنگره سوم و"آيا کمونيسم پيروز ميشود" را مرور کردم. اين سئوالات در آن مباحث مطرح شدهاند، آنوقتها و با حضور خود منصور حکمت بعضى از آنها جواب گرفتند و اما سئوالات اساسى روى ميز ما مانده و هنوز جواب نگرفتهاند. از جمله مطرح شده است : ١- ما بايد پرچمدار قطب افراطى و راديکاليسم جامعه باشيم؟ به نظرم شديم و اکنون هستيم. ٢- جزو پنج بازيگر صحنه باشيم، به نظرم هستيم و اين را بيرون از ما هم گفتند. ٣- نيروى شناخته شده در صحنه سياست ايران باشيم، و اين شاخص پيشروى بين کنگره دوم و سوم بود، و به نظرم به آن هدف رسيديم. ٤- راديو و تلويزيون داشته باشيم؟ اين دو ابزار مهم را داريم. بعدا برميگردم از آنها چگونه موثرتر استفاده کنيم. اينها سئوالاتى بودندکه معنى شدند و جواب گرفتند، اما در ادامه و در همان مباحث منصور حکمت سئوالات و مساگل گرهى ديگرى مطرحند، که به نظرم وظيفه ما به عنوان رهبرى حزب بود، معنىشان کنيم و جواب بدهيم و اينکار را نکرديم. از جمله مطرح ميشود: ١- شم رهبرى را در دوره انقلابى داشته باشى؟ من ميپرسم چطور و مکانيسمها و سياست و روش و ابزار آن چيست؟ ٢- ميگويد با پنج درصد و سه درصد نيرو از ميان جامعه ايران، قدرت را ميگيريم؟ من مپپرسم معنى عملى آن امروز براى ما يعنى چى؟ اصلا مجازيم اين مقولات را تکرار کنيم و بگوييم با يک نيروى اقليت مبارز، ما قدرت را ميگيريم؟ ٣- ميگويد قدرت را در روز معينى، ماه معينى، در حالت و جو معينى يک عده پا ميشوند و قدرت را ميگيرند؟ من ميپرسم روز معين فعلا به کنار، ميشود چهار سال بعد از آن گفتهها به سال و ماه گرفتن قدرت فکر کنيم؟ ميشود تصوير کنيم در آن سال و ماه چه نوع حزبى و چه مختصاتى داريم که ميتوانيم قدرت را بگيريم؟ اصلا تعيين روز قيام و گرفتن قدرت در حيطه فکر و طراحى سياسى ما رهبرى حزب است، به نظر من که هست و در پلنوم اخير گفتم، ستاد انقلاب مورد نظر ما يعنى رهبرى همين حزب و رفيقى گفت نه و کسى هم جوابش را نداد. ٤- ميگويد آيا ميتوانيم حکومت را در ايران بدست بگيريم؟ چطور؟ با چه مکانيسمى، آنقدر کادر داريم که يک کابينه کمونيستى را شکل دهيم؟ و من همان سئوالات را دوباره تاکيد ميکنم؟ در ادامه مطرح ميکند، بعد از تصرف قدرت، سازمان قدرت را تشکيل ميدهيم؟ من ميپرسم اسم سازمان قدرت چيست؟ از نظر من روشن است دولت، و حزب زمانى بايد دولت تشکيل بدهد. ٥- ميگويد اگر کودتا شد، شهرهاى ديگر را ميگيريم؟ مشخصا شهرهاى کردستان مثال زده ميشد. در جريان انتخابات ٢-٣ ماه قبل اگر جريان ٢ خرداد و آن نمايندگان درون مجلس مقدارى بيشتر مقاومت ميکردند، هيچ بعيد نبود، کار به کودتاى جناح راست بکشد، انصافا از خود بپرسيم آمادگى دخالت موثر و تصرف شهرى را داشتيم؟ ٦- ميگويد پشت اسلحه خودت چند سال قدرت را دوگانه میکنى؟ دو موضوع مهم در اين جمله کوتاه است، اول آيا قدرت را دوگانه کنى را معنى کرديم؟، اصلا مجازيم مطرح کنيم؟ دوما "پشت اسلحه خودت" يعنى اينکه بايد نيروى نظامى و پتانسيل ابراز وجود نظامى داشتهباشى، در جايى گفته ميشود ارتش کارگرى بايد داشته باشيم. آيا اين را روى ميز خود گذاشتيم؟ اين نوع سئوالات و مسائل گرهى درست براى اين روزها و اين مراحل مطرح است و من فکر ميکنم اگر منصور حکمت بود، خيلى وقتها پيش، اينها جواب پراتيکى ميگرفتند، من واقفم به اينکه با آن سرعت و عمق و تيزبينى منصور حکمت محال است به اين مسائل جواب داد، اما در هر حال بايد جواب داد. مشکل من اينست اين نوع سئوالات روى ميز ما نيست و باب نيست. انصافا اين نوع سئوالات و مسائل گرهى را با نوع مسائلى که در اين يکسال و چند ماه داشتيم، مقايسه کنيد، از بيرون که نگاه ميکنى واقعا چقدر به هم شبيهاند؟ نتيجهگيرى من بعد از طرح اين سئوالات اينست، که استراتژى حزب و قدرت سياسى و آن خط مشى که از کنگره دوم حزب مطرح شد و مرحله به مرحله توسط منصور حکمت در کنگره سوم و در مباحثى چون "آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود" مطرح شد، امروز کمتر معناى عملى ميشود و اگر صراحتا نظرم را بگويم، خط مشى حزب و قدرت سياسى اکنون در حزب بىصاحب است. نمايندگى نميشود. در ادامه مسائل گرهى بالا من هم ميخواهم مسائل و سئوالاتى را اضافه کنم. - اگر بخواهى به طور عاجل دنبال گرفتن قدرت باشى، نقشه خاصى ميخواهد، آن نقشه کدامست؟ ما فاقد چنين نقشهاى هستيم. به نظرم نقشه مرحلهبندى شدهاى را ميطلبد، آن مراحل کدامند؟ و اکنون در چه مرحله اى هستيم؟ - ما که با کودتا قدرت نمىگيريم، در نتيجه قبل از گرفتن قدرت حزب ما بايد ملزوماتى را در جامعه تامين کند. حزب بايد مختصاتى داشته باشد، آن ملزومات و مختصات کدامند؟ - قبل از تصرف قدرت (کل قدرت يا بخشى از آن) به نيروى معادله بايد تبديل بشويم؟ اين يعنى چه؟ - تصورمان از قدرت دوگانه و چند گانه چيست؟ اصلا بايد بهش فکر کرد؟ - در رابطه با گرفتن قدرت، اولويت بندى و حتى اولويت بندى جغرافيايى مطرح است، تعيين کنندگى جايى مثل تهران و يا مسئله منطقه نفوذ، حوزه قدرت و کارهاى متفاوتى که در هرکدام باید انجام دهيم، اينها چه جايگاهى در نقشه ما دارد؟ - سوال ديگر من اينست با سقوط جمهورى اسلامى آمادگى اعلام دولت را داريم؟ اگر در وهله اول دولت تنهاى ما دولت کارگرى ممکن نبود، سياست ما در برخورد به دولت و يا دولتهايى که شکل ميگيرند، چيست؟ جوابگويى درست به اينها و مسائل مشابه فکر ميکنم، يعنى نقشه گرفتن قدرت. طبعا اين کار يک جلسه و سمينار و يک نفر نيست. رهبرى روزمره و مداوم لازمست بر روی اينها متمرکز شود و جواب دهد. جامعه و حزب را حول آن به حرکت درآورد. حزب و قدرت سياسى و چند حکم اساسى در اين سمينار و در جهت به دست دادن جواب به اين مسائل به بحث "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت رجوع ميکنم و چند حکم اساسى را در رابطه با موقعيت حزب کمونيست کارگرى از آن استنتاج ميکنم. واضح است قصدم تکرار نيست. حزب و قدرت سياسى اساسا در رابطه با حزب کمونيست کارگرى ايران و جامعه امروز ايران مطرح شده است. منصور حکمت خودش هم در جايى اشاره کرده که تئورى علىالعموم براى همه احزاب نيست. در کنگره دوم با اين مشاهده شروع کرديم، ايران دارد شلوغ ميشود و اين حزب هم هست و با تمام قوا بايد دخالت کند و قدرت را بگيرد. امروز ميدانيم هم اوضاع بسيار شلوغ شده و هست و بخشا تحت تاثير خود ما انقلابى شده و هم موقعيت حزب و امکان تاثيرگذارى آن بسيار فراهم تر است. در نتيجه آن تزها و سياست و خط مشى با عاجليت بيشتری مطرح اند و من بر چند استنتاج اساسى آن براى همين امروز تاکيد ميکنم: ١- خط مشى حزب و قدرت سياسى و سياستهايى که به دنبال آن تدوين شد و مورد آخر آن که در "آيا کمونيسم پيروز ميشود"، بيان شده، محور استراتژى حزب نه تنها براى زمانىکه طرح شدند، بلکه براى امروز حزب و به منظور کسب قدرت است. ما خلاء استراتژيکى نداريم، خلاء امروز ما تدوين نقشهعملهاى مشخص و کنکرت از اين استراتژى است. ٢- حزب کمونيست کارگرى راسا قدرت را ميگيرد. هيچ اما و اگر و تبصرهاى برنمىدارد. موکول کردن کسب قدرت توسط حزب به دخالت دادن سازمان تودهاى و شورا و هر عامل ديگر در اين سطح بحث اشتباه است و موکول به محال کردن است. اتفاقا تنها راه به قدرت رسيدن سريع طبقه کارگر و تامين حاکميت شورايى کسب قدرت توسط اين حزب است. مسئله اينست در صحنه سياست ايران طبقه کارگر حزب خود را دارد و حزب هم متکى به طبقه کارگر است، حزب بدون طبقه و طبقه بدون حزب نداريم، حزب با گرفتن قدرت، به نيروى اکثريت تبديل ميشود. ٣- حزب در موقعيت کسب قدرت، قاعدتا مختصات و ملزومات اينکار را در خود به وجود آورده است. حزب کمونيست کارگرى به عنوان حزب سياسى و تودهاى و اجتماعى ميتواند قدرت را بگيرد. ما در اين راستا گامهايى برداشتيم، و پا به پاى پيشروى در راستاى کسب قدرت، بايد اين ملزومات را تامين کنيم. ٤- اين حزب در راستاى کسب قدرت، سابقه و سرمايهاى دارد. بر خلاف تصورى که از بيرون مخالفان ما ميخواهند القا کنند، که گويا اين سالها کار را شروع کردهايم، بر عکس، ٢٥ سال کار و تلاش يک جنبش و نيروى کمونيستى قوى و نسل کمونيستى جامعه ايران در ابعاد متنوع سياسى، نظرى، تدوين استراتژى و افق جنبش کارگرى و کمونيستى، ايجاد حزب و سازمان سياسى، کارهاى هرکولى بسيج کارگر و مردم و فعاليتهاى سياسى، سازمانى، اجتماعى، نظامى و عروج رهبران و رهبرى کارآمد، و نسل وسيع کادرها و فعالين با تجربه سرمايه بزرگ پيشروى ما است. ٥- کسب قدرت، فقط کسب قدرت دولتى نيست، بلکه قبل از هر چيز تبديل شدن به نيروى معادله قدرت است. در تلاطم سياسى و انقلابى و در حالتهاى مختلف بخشى از قدرت و بعدا کل قدرت را ميگيريم. تناسب قواى مختلف و قدرت دوگانه ايجاد ميکنيم. ٦- اين حزب هماکنون پرچمدار قطب چپ و راديکاليسم جامعه است. ٧- حزب کمونيست کارگرى با يک شرايط مساعد تلاطم انقلابى روبرو است و خود جزء به وجود آورنده اين شرايط انقلابى و در صدد تبديل آن به انقلاب جارى و هدايت آن است. اين وضعيت کار ما را بسيار آسان کرده است. ٨- حزب مکانيسمهاى اجتماعى جامعه را به دست گرفته است. هنوز در اين رابطه بايد بيشتر کار کنيم و ابتکارات جديدى را به دست بگيريم. ٩- حزب در موقع خودش اعلام دولت ميکند. در چه شرايطى و چگونه اينکار را ميکند، رهبرى اين حزب تصميم ميگيرد. مهم اينست اين مسئله در سيستم سياسى حزب و رهبرى آن بايد جابيفتد. ١٠- نقش رهبرى و کادرهاى حزب به عنوان نيروى فعاله و مبتکرانه در راستاى کسب قدرت بسيار تعيين کننده است. به نظرم اين نقش را به خوبى متوجه نيستيم و خوب عمل نمىکنيم. جونيوريسم و خود را دست کمگرفتن را بايد به تمام معنا از خود بتکانيم. به نظرم جونيوريسم عمل ميکند و به ما لطمه زده که بعدا به آن برميگردم. با اتکا به اين دادهها و فرضيات من سراغ نقشهاى عاجل براى گرفتن قدرت ميروم. نقشه گرفتن قدرت توسط حزب و پيروز کردن انقلاب از نظر من استراتژى ما براى گرفتن قدرت روشن است. چيزى که در هر دوره مشخص و در حال حاضر در اين دوره به آن احتياج داريم. نقشهاى روشن است. ما بايد نقشهاى داشته باشيم که مسير را پيشبينى ميکند، کارهاى اولويت دار را در دستور بگذارد. منظورم از عاجل گفتن اين نيست همين فردا اتفاق مىافتد، بلکه تاکيد بر تعجيل کار، بويژه در مقابل کرختى و بىسئوالى و عدم تعجيل فعلى است. از خود بايد بپرسيم نقشه براى چى؟ از نظر من براى يکى کردن پيروزى انقلاب و گرفتن قدرت توسط حزب کمونيست کارگرى. اين را فکر شده گفتهام. چون بعضا در ميان ما باب شده، پيروز کردن انقلاب و گرفتن قدرت توسط حزب را از هم تفکيک ميکنند و حتى در مقابل هم قرار ميدهند. تلاطم انقلابى که ايجاد شده بخش زيادى حاصل کار خودمان است. از اين ببعد هم با دخالتگرى خود بر اين تلاطم انقلابى مهر خود را ميکوبيم، گسترش ميدهيم، به يک انقلاب جارى تبديلش کنيم، آن را سازماندهى و رهبريش کنيم. نقطه عزيمت نقشهاى که من از آن صحبت ميکنم، يکى کردن پيروزى انقلاب و قدرت گيرى حزب کمونيست کارگرى است. همان چيزى که منصور حکمت گفته، "پيروزى مردم در تشکيل دولت توسط کمونيسم کارگرى خود را نشان دهد". پيروزى انقلاب اگر به گرفتن قدرت توسط حزب کمونيست کارگرى منجر نشود. آن انقلاب پيروز نيست. تاکيد ميکنم شرايط انقلابى و انقلاب مناسبترين شرايط براى پيشروى و گرفتن قدرت توسط ما است. اما قدرت گيرى حزب را فقط به انقلاب و شرايط انقلابى موکول کردن اشتباه است. به نظرم کافيست در جامعه تلاطم سياسى و مسئله جابجايى قدرت وجود داشته باشد، تا يک حزب کمونيست کارگرى هر چند در شرايط سختترى نقشه گرفتن قدرت را در دستور داشته باشد. (نمونه جامعه عراق و حزب کمونيست کارگرى عراق) در آن شرايط سخت هم با شناخت مسائل واقعى يک حزب کمونيست کارگرى ميتواند خود را به قدرت نزديک کند و ورق را برگرداند. نقشه مرحله بندى شده در طرحريزى نقشه ايندوره موضوع ديگر اين است مسيرى که طى ميکنيم يکنواخت و سر راست و مستقيم نيست. دورههايى را بايد تشخيص داد. به اين معنا ما به نقشه مرحلهبندى شده احتياج داريم. از نظر من سه دوره را از هم بايد تشخيص داد. ١- دوره کنونى، دوره تبديل شدن به نيروى معادله قدرت ٢- دوره بعدى، دورهاى که که در آستانه جابجايى قدرت دولتى هستيم. ٣- دوره سقوط جمهورى اسلامى و کسب قدرت و حفظ آن
١- دوره کنونى: تبديل شدن به نيروى معادله قدرت
ما حزب شناخته شده و حتى بازيگر صحنه هستيم، اما اين موقعيت هنوز به طور ابژکتيو به قدرت عملى روشنى در زمين بازى، ترجمه نشده است. در بعد اجتماعى و در همان جامعه ايران، اتفاقاتى بايد به نام ما ثبت شود، کارها و اقدامات اجتماعى را مردم از ما ببينند و کارهايى بدون حضور ما به سرانجام نرسد و بلوکه شود. چنان قدرت عملى را داشته باشيم که همه بدانند با وجود حزب کمونيست کارگرى سازش با جمهورى اسلامى غيرممکن است. بندوبست از بالاى سر مردم با آمريکا غير ممکن است. يا اعتراضات گستردهاى به نام ما ثبت شود. تغيير در تناسب قوا را همه بگويند حاصل کار اينها بود و خيلى اتفاقات ديگر...... مرحله کنونى کار بسيار مهم و حياتى است. زير بناى ديگر مراحل است. در اين دوره ميشود قوى شد و جلو آمد و ميشود ضعيف شد و عقب رفت. نمونهاش جريان خمينى چند ماه قبل از انقلاب ٥٧ بسيار حاشيهاىتر و ناشناختهتر از جريان جبهه ملى بود، در صورتيکه بنا به فاکتورهايى متعدد بينالمللى و داخلى جريان خمينى جلو آمد و آلترناتيو شد. و جبهه ملى به حاشيه رفت. اين دوره کار ما تعيين کننده است. اگر ايندوره را خوب پيشببريم، به نيروى معادله تبديل ميشويم. و تعيين وظايف در دورههاى ديگر برايمان مطرح ميشود. اگر ايندوره را خوب پيش نرويم، ديگر دورههاى ديگرى براى ما مطرح نخواهد شد. در اين مرحله چکار بايد کرد؟ به نظرم محورها و عرصههاى نقشه کار و دوم اهرمها و ابزارهاى تحقق اين نقشه رابايد به روشنى شناخت. من به تفکيک به هردو بخش ميپردازم.
محورها و عرصهها: - پلاتفرم و پرچم روشن: ما پرچم "نه" به جمهورى اسلامى را در شعار "مرگ بر جمهورى اسلامى و آزادى وبرابرى" معنى کرديم. به اين پلاتفرم موارد ديگرى را بايد اضافه و برجسته کرد. به نظرم مسئله زن در قالب "لغو آپارتايد جنسى" و مسئله مذهب زدايى در قالب "دست مذهب از زندگى مردم کوتاه" را به عنوان شعار تاکتيکى در اين پلاتفرم بايد برجسته کنيم. فکر ميکنم ضديت ما با ناسيوناليسم و ملىگرايى هم در شعار مشخصى مثل "ملىگرايى ننگ بشريت است" بايد جايگاه مهمى در اين دوره پيدا کند. منظورم اينست پلاتفرم روشن و تيز ما در اين دوره اين چند جنبه را همراه با هم داشته باشد. اين پلاتفرم حرکت سلبى و انقلابى مردم باشد. - بسيج بزرگ و اجتماعى حول پلاتفرمى که در بالا اشاره شد. هر يک از سوژههاى آن را ميتوان به پلاتفرم جنبش اعتراضى گسترده ای تبديل کرد. جنبش اعتراض عمومى براى سرنگونى، جنبش وسيع آزادى و برابرى، جنبش زنان، جنبش مذهب زدايى، ميتواند عرصههاى مهم کار ما براى بسيج نيرو حول سياست حزب و عليه جمهورى اسلامى باشد. - به دست آوردن موقعيت رهبرى کننده در جنبش سرنگونى و اعتراضى. هژمونى سياسى را در اين جنبش و در سطح جامعه بايد کسب کرد. يک وجه مهم نمايندگى کردن پلاتفرمى است که اشاره شد. اما وجه مهم ديگر تامين رهبرى سراسرى و تامين رهبرى در محل است. عروج رهبران حزب به عنوان رهبرانى درگير در مبارزه اجتماعى و عروج رهبران و شخصيتهايى در محل با اتوريته و شناخته شده در مبارزات اجتماعى و در عين هم تصوير شدن اين دو بخش رهبرى حلقه مهم تامين رهبرى جنبش اعتراضى و انقلابى اين دوره است. - ساختن حزب سياسى و اجتماعى در داخل است. حزب سياسى تودهاى را بايد معنى کنيم. حزب را و پايه حزب را در شهرها با مکانيسم اجتماعى و با سياست حزب و جامعهاى و ابراز وجود اجتماعى بايد شکل داد. وجود کادرها و فعالين و رهبران اعتراضى متعلق و هم تصوير با حزب و در راس شبکههاى کمونيستى متشکل از فعالين کمونيست، و چپ که در هر محله، محل کار، شهر و دانشگاه و منطقهاى ريشه دواندهاند. درگير مبارزه و بسيج مردمند. با هر تحرک خود محيط دور و بر را به حرکت درمياورند. به شکل طبيعى و بدون محدوديت و قيد و بندهاى تشکيلاتى در همتنيدهاند. تجربه خوبى است. ديگر اشکال سازمانى و حزبى را از جمله ايجاد کميتهها و..... را در تناسب قواى مساعدتر بايد بررسى و در صورت لزوم اتخاذ کرد. شبکههاى کمونيستى گسترده که کادرهاى ما در راس آن باشند و خط مشى ما را داشته باشند، کليد پيشروى ايندوره و پايه قدرت و نيروى حزبى ما در داخل هستند. - براى ساختن حزب در داخل و بر اساس ملزومات گرفتن قدرت يک اولويت بندى عملى و حتى جغرافيايى لازمست. تهران نقش تعيين کننده در تعيين تکليف قدرت دارد. در نتيجه فوکوس سياسى و عملى و آرايش سازمانى ويژهاى ميخواهد. از اين سر شهرهاى بزرگ ديگر، مراکزکليدى کارگرى کار ويژهترى ميخواهند. موقعيت قوى حزب در کردستان را بايد بکار گرفت. - در ايندوره اگر بتوانيم از ميان رهبران عملى کارگرى، بويژه از مراکز کليدى تعدادى را با خودمان هم جهت و جذب کنيم، به نحوى که مراکز کارگرى مثل نفت و پتروشيمى در تحولات تعيين کننده با ما باشند، يک محور کار بايد باشد. - سازمانهاى تودهاى: تناسب قوا در همين دوره ميطلبد، دست اندرکار سازمانهاى تودهاى در ميان کارگران، و در ميان بخشهاى مختلف جنبش اعتراضى و انقلابى مردم باشيم. جنبش مجمع عمومى و شورايى را وسيعا بايد گسترش دهيم. - پتانسيل ابراز وجود نظامى: حزب نه تنها در کردستان، بلکه در سراسر ايران لازمست پتانسيل ابراز وجود نظامى را داشته باشد. سازمان نظامى شهرى را بايد بسازيم. همه بدانند قدرت نظامى داريم. تا اين لحظه به عنوان رهبرى حزب اين موضوع را روى ميز نگذاشتيم و به آن جواب ندادهايم. در اسرع وقت بايد اينکار را بکنيم و به نتيجه برسانيم.
اهرمهاى تحقق و اجراى نقشه ما
رهبرى: فکر ميکنم اين يک فرض عمومى در ميان ما است که محور هر تحول مهم و ضامن تحقق استراتژى و سياست ما رهبرى و کارکرد آنست. در اجراى نقشهاى که من از آن صحبت ميکنم، رهبرى، ستاد انقلاب و ستاد هدايت تحولى است که منجر به تصرف قدرت توسط حزب است. بر اين اساس و از زايه قرار دادن حزب در دروازه قدرت و گرفتن قدرت سياسى مشاهده و فاکتهاى فراوان نشان ميدهد، که در يکى دو سال اخير به عنوان رهبرى فوکوس درستى نداريم. مشکل قبل از اينکه نحوه آرايش و تقسيم کار و تمرکز يا عدم تمرکز باشد، (که اينها هم هست). طرز تلقى و نگرشى است که در مورد نحوه ابراز وجود رهبرى عمل ميکند. به نظرم طرز تلقى و روحيه جونيوريستى از کار و وظايف رهبرى کم وبيش دارد عمل ميکند. روحيه جونيوريستى به همان تعبيرى که منصور حکمت ميگفت، "روحيه جونيوريسم، کسانى که خودشون را به عنوان شريک کوچکتر جامعه قبول کردند، تصورى از اين ندارند که جامعه ميتونه به دست آنها بگردد. .... خرد ديدن خود و کوچک ديدن خود مهمترين عامل سد راه کسب قدرت است. چه براى فراخوان به کسب قدرت، حفظ قدرت، اولين مشکل از داخل اين صف مياد بيرون، آقا نکنيم! چرا به تنهايى خيز برداشتيم براى قدرت! آيا ميتونيم بگيريم و حفظ کنيم؟ آيا قرار نيست طبقه قدرت را بگيره؟ همه اينها بهانه است، طرف شنا بلد نيست، هزار و يک دليل مياره نميخواهد برود توى آب، مايو نياوره، سرما خورده، وقتش نيست، نميخواد از بقيه جلو بزنه، وقتى نگاه ميکنى پشت تئورى شوراها پس بايد قدرت را بگيرند، که در روسيه نگرفتند. بلشويکها گرفتند. طبقه بايد انقلاب کنه نه حزب. فرمولبندى ما هم نمىگه حزب بايد انقلاب کنه، فرمولبندى که مياد در را به سمت قدرت ميبندد. ترس از استخر سياسى اين جنبش جونيور را نشان ميدهد و اينکاره نيست". (آيا کمونيسم پيروز ميشود) به نظرم اين گفته منصور حکمت بار ديگر براى ما هشدار دهنده است. گفتم من با فاکتهاى متعدد اين طرز تلقى و کار را در همين يکى، دوسال گذشته مىبينم. اما و اگرها و تبصرههايى که بر کسب قدرت توسط حزب، بر نحوه لانسه کردن رهبرى حزب و دادن ايميج رهبرى و حزب وجود داشت و دارد، نبودن بلندپروازى و عدم اشتياق، نداشت روحيه خلاف جريان و انتقادى و به تدريج عادت کردن به کار روتين، خود را دست کم گرفتن، نداشتن حق به جانبى لازم براى فراخوان دادن به بخشهاى مختلف جامعه براى گرد آمدن حول سياستهاى حزب، نبودن روحيهاى که حق به جانب به کسب قدرت، حفظ قدرت، تشکيل دولت و غيره توسط حزب فکر کند. نشانههاى اين جونيوريسم است. منظورم ازحق به جانبى و مدعى بودن، ادعاى هوايى و غير زمينى و صرفا آژيتاسيون و ... نيست. بلکه به اين معنا اين حقيقت را خطاب به جامعه در ابعاد مختلف معنى کنيم که تنها راه سعادت کارگران و زنان و کل مردم در ايران قدرتگيرى حزب کمونيست کارگرى است. و به اين منظور راهى جز متشکل شدن حول سياستهاى حزب کمونيست کارگرى به رهايى منجر نميشود. بىاما و اگر اعلام کنيم اين حزب قدرت را ميگيرد، به موقع خودش دولت تشکيل ميدهد. جامعه را رها ميکند. اين حق به جانبى را از کجا نتيجه ميگيريم؟ به نظر من به طور ابژکتيو از موقعيت فعلى در صحنه سياسى و مهمتر از حقانيت ٢٥ سال کارو تلاش همه جانبه نظرى، سياسى، اجتماعى، سازمانى و پراتيکى در ابعاد همه جانبه مبارزه طبقاتى، از مولفههاى پايهاى که منجر به عروج جنبش و حزب کمونيستىکارگرى قوى و گسترده شده است. ٢٥ سال است تحت هدايت و خط مشى برزگترين مارکسيست و سياستمدار زمانه پرچم اهداف و مطالبات کارگرى را به دست گرفتيم، ٢٥ سال است نقد مارکسيستى به درون جامعه و جنبش طبقاتى ميبريم، ٢٥ سال است، سازمان و حزب ميسازيم، ٢٥ سال است، سازمان ميدهيم، بسيج سياسى و اجتماعى و تودهاى ميکنيم، تحرکات بزرگ اجتماعى را سازمان دادهايم. تناسب قواهاى متفاوت ايجاد کردهايم، جنگ و مبارزه نظامى سازمان دادهايم، نسل وسيعى از رهبرى، کادر، و فعالين سراسرى و محلى در ابعاد مختلف در جنبشهاى آزاديخواهانه مختلف پرورش دادهايم. کمتر جنبشى اين درجه روشنبينى وماتريال پخته و کارآمد براى وارد شدن در يک دوره پرتحول سياسى دارد. همه اينکارها قاعدتا در اين دوره بايد ثمر بدهد. علاوه بر اينها هماکنون بازيگر صحنه هستيم، دليلى ندارد. رهبرى اين حزب خود را در موقعيتى نبيند، که فکر کند سکان جامعه را بعد از سقوط جمهورى اسلامى به دست ميگيرد. ما با اين روحيه بايد به وظايفمان برخورد کنيم، با روحيه و توقع بالايى که منصور حکمت داشت. به نظرم مدتى است اين روحيه و توقع و اين بلند پروازى و تعجيل را نداريم، اولين مسئله احياى روحيه خلاف جريانى، بلندپروازى واقعى و زمينى پرتوقع و اعتماد بنفس گرفتن قدرت در جامعه ايران است. طبعا منظورم صرفا احياى روحيه نيست بلکه بنا به اين توقع سازماندهى کارهاى هرکولى در راستاى کسب قدرت است. مواردى را به دست دادهايم. از جمله ايجاد تلويزيون، حضور رهبران در عمق جامعه. و اما فرصتهاى متعددى را از اين تيپ کارها از دست دادهايم. اگر بتوانيم در اين صورت مسئله شريک شويم و اگر با بيشترين توان و تصميم در اين راستا تغييرى ايجاد کنيم، محور اصلى درست کار کردن رهبرى را بدست گرفتيم. علاوه بر آنچه گفته شد، تغييرات عملى را در نحوه کار رهبرى بايد ايجاد کنيم: از جمله:
- تلاش مداوم براى
دستيابى به بيشترين همنظرى رهبرى و کادرها حول استراتژى و سياست کسب قدرت
و پيروز کردن انقلاب. رهبرى بايد مثل کابينه کارکند. اين کابينه را بيش از
پيش بايد در دسترس جامعه قرار داد. جامعه بايد اين کابينه را در حيات سياسى
و مبارزاتى خود تجربه کند. يک وجه مهم اينست کابينه بايد متمرکز باشد يا
حداقل ٧٥ درصد آن متمرکز باشد. الان تمرکز را از دست داديم. مشکلات سياسى،
مالى و عملى آن را
- دوره فراتر رفتن رهبرى و رهبران از رهبران سازمانى و حزبى، به رهبرى در مبارزات اجتماعى و حضور در چلنج هاى اجتماعى است. شخصيتهاى رهبرى حزب به عنوان شخصيتهاى آلترناتيو عرصههاى مهم بايد عروج کنند. در اين رابطه پيشرفتهايى داشتيم، اما ابدا کافى نيست و اين پروسه بايد آگاهانه دنبال شود. نمونه در انتخابات مجلس اسلامى، رهبران و شخصيتهاى ما ميتوانستند به عنوان شخصيتهاى آلترناتيو، بويژه در کردستان عمل کنند و به طور فردى هم هدايتگر خراب کردن "مضحکه انتخابات" بر سر جمهورى اسلامى و کانديداهاى آن باشند. مواردى از خود جامعه بروز کرد و ما خوب استفاده نکرديم. - نوشتهها و آثار اعضاى رهبرى و يا ابتکارات و اقدامات آنها بايد در جامعه منعکس شود. پوستر و تصاوير ليدر و اعضاى رهبرى وسيعا در جامعه بايد باشد و در اين رابطه اقدامات ويژه ميخواهيم. به اما و اگرها در اين رابطه بايد پايان داد. - يک تاکيد مداوم ما در دسترس بودن رهبرى بوده، که الان بخش مهمى از آن از طريق راديو تلويزيون و ديگر مديا تامين شده، اما در دسترس بودن فيزيکى هم يک بعد مهم اين پروژه است . ما ميتوانيم کارى کنيم و ملزوماتى را فراهم کنيم، که هر وقت يک انسان مبارز، يا يک فعال کارگرى و ديگر مبارزات اجتماعى خواست، از نزديک عضو رهبرى اين حزب را ببيند، مسائلش را مطرح کند، از اين طريق با حزب همنظرى و همفکرى و هماهنگى کند. بعد از زمان کوتاهى اين دسترسى برايش امکانپذير باشد. ما به اين جنبه بىتوجهايم و اين يک نقص جدى کار ماست. - چسبيدن دوباره رهبرى حزب به مباحث و استراتژى کسب قدرت که منصور حکمت از کنگره دوم و در مباحث بعدى برايمان طرح ريزى کرده است. معنى کردن آن در شرايط جديد و استنتاجات نقشهعملى و مشخص در هر دوره از آن بسيار راهگشا است. حقيقتا اين رجوع هدفمند را کم مىبينم.
تلويزيون : يک اهرم مهم ديگر ما براى تغيير اوضاع تلويزيون است. تا هم کنون نقش مهمى داشته است، اما فکر ميکنم هنوز تماما هدفمند و موثر توسط رهبرى به کار گرفته نميشود. و يا نهاد تلويزيون به موقع و مناسب از کل توان و اتوريته رهبرى حزب رو به جامعه استفاده نميکند. رهبرى که در موقعيت هدايت گر انقلاب و کسب قدرت ظاهر شود و دخالت کند. به نظرم از اين زاويه بيشتر بايد بحث کرد و نقش تلويزيون و حتى ديگر رسانههاى مهم حزب مثل راديو و نشريات اصلى را تعريف کرد.
٣- کمونيسم کارگرى قدرتمند در کردستان:
اهرم ديگر ما براى تغيير تناسب قوا و يک نقطه قدرت اساسى، وجود کمونيسم کارگرى قوى در بخشى از جامعه ايران در کردستان است. من آگاهانه نگفتم تشکيلات کردستان، چون اولا هنوز تمام آن نيرو و قدرت در تشکيلات کردستان کاناليزه و جارى نيست، (که بايد بکنيم) دوما گفتن کميته و تشکيلات کردستان، متاسفانه مقايسه نهادهاى حزبى و کميتهها و کارکرد آنها با هم و مباحثاتى را به جلو ميکشد، که اهميت موضوع گم ميشود. تاکيد من اينست به دلايل متعدد و طى تاريخ ٢٥ ساله، حاصل تحرک نيروى راديکال و کمونيست در کردستان به کمونيسم کارگرى قدرتمند درجامعه کردستان منجر شده است. دست بالا پيداکردن کمونيسم کارگرى و کسب قدرت در آنجا در چشمانداز فورىتر است، تحقق آن بر کل تناسب قوا در جامعه ايران به نفع ما تاثير ميگذارد. بويژه اگر توجه داشته باشيم، که قدرت ما در کردستان، قدرت بخشى از يک حزب سراسرى است، که در کل ايران نقشه تصرف قدرت را دارد. قدرت ما در کردستان، قدرت يک نيروى محلى نيست که اثراتش به همانجا محدود بماند. قدرت گيرى ما در آن جامعه يعنى مسير مهمى از کسب قدرت در سراسر ايران را طى کردهايم. به نظرم با اين نگرش به موقعيتمان و کارمان در کردستان برخورد نميکنيم. ما از اين قدرتمان و کل توانايى که در آنجا داريم، استفادهنمىکنيم. به نظرم لازمست طى فاصله زمانى معين رهبرى، شخصيتها و کادرها و نيروى حزب در شهرها را در نقشهاى هماهنگ چنان در جامعه و تحولات آن درگير کنيم، که منشاء تحولات جدى باشيم. اين مسئله عطف توجه خود ما به عنوان رهبرى و مهمتر ابتکارات و خلاقيت تشکيلات کردستان را ميطلبد. حزب کمونيست کارگرى که در سنندج قدرت را در دست گرفته باشد، توجه کل جامعه ايران را به خود جلب ميکند و اين حزب در تهران موقعيت ديگرى را درمعادلات قدرت به دست مياورد.
سازمان حزب در داخل:
به حرکت در آوردن نيروى حزب در داخل و در شهرهاى کليدى، در محيطهاى کار تعيين کننده، چون نفت و غيره اهرم مهم ديگر ما در راستاى کسب قدرت است. درجه نفوذ حزب در داخل بسيار گسترش يافته است. هنوز کل اين نيرو را به هم نبافتهايم. هنوز جنبشى کار ميکنيم. به نظرم بسرعت در زمينههايى بايد اقدام کرد. هم تصوير کردن کادرهاى حزب در داخل با کل استراتژى و نقشه حزب براى گرفتن قدرت از اولويت اساسى برخوردار است. به نظرم نتوانستهايم هم خطى درستى را در اين زمينه بوجود آوريم. اقدام ديگر بر اساس قطعنامه ابراز وجود علنى و اجتماعى، فعالين جنبش اعتراضى و رهبران عملى بايد عروج کنند و بيشتر به صحنه بيايند. فعالين و رهبران عملى را بايد جذب کرد و با خودمان يکى کنيم. حزب و جامعه و ابعاد آن را بيشتر معنى کنيم. سروسامان دادن به سازمان حزب با خصوصياتى که اجتماعى عمل ميکند، در تحولات و در مبارزات دخالتگر است و نيرو جابجا ميکند، در راس آن کادرهاى حزب قرار دارند، و قالب اجتماعى به خود گرفتهاست. من در اينجا وارد شکل سازمانى نميشوم. مهم به حرکت درآوردن نيروى بزرگى است که حول ما گرد آمده است.
کار در خارج
ما هميشه تاکيد کردهايم که داخل و خارج به هم وصلند. بازتاب کار اين دو عرصه بر هم بسيار روشن است. در اوضاع جديد و منطبق با نقشهگرفتن قدرت و پيروز کردن انقلاب در ايران، فعاليت ما در خارج هم ميتواند ابعاد جديدى به خود بگيرد. به نظرم در اين عرصه هم تحولى لازم است. در چند قلمرو بايد اقدام کرد. - منطبق با نقشهمان در داخل فوکوس سياسى و دورهاى تشکيلات خارج را بايد تعريف و تدقيق کرد. يک دوره تشکيلات خارج اهرم مهم معرفى وسيع حزب در داخل بود. اين هدف تامين شده است. الان چه فوکوس سياسى مشخصى منطبق با گرفتن قدرت و سازماندهى انقلاب دارد. به نظرم به عنوان تشکيلات حزبى که در ايران ميخواهد قدرت را بگيرد، اولويتها و نحوه کار جديدى را در ميان ايرانيان بايد تعقيب کند. اقدام ديگر ساختن حزب و محکم کردن سازمان حزب در خارج است. اينجا ديگر شرايط در کنترل خودمان است که سازمان حزبمان را مطابق نقشه خودمان بسازيم. طرحهاى روشن اجرا نشده را به اجرا درآوريم. ماشين حزبى را بکار بيندازيم. قلمرو ديگر کار در سطح بينالمللى، جلب افکار عمومى به نقشى که حزب و جنبش ما ميخواهد در ايران ايفا کند، حمايت جلب کردن، امکانسازى مالى وسيع و بکار انداختن ابزار و مدياى جديد، همه اينها اجزاء مهم يک نقشه کارساز هستند. کارها و کمپينها و اقدامات موثر مشابه کنفرانس برلين و يا کمپين کارگران نفت و آزاد کردن کارگران در سقز ، نقشتعيين کنندهاى دارند. به نظرم اگر با تصوير روشن از کار و نقشه ايندوره پيشبرويم، اگر عرصههايى را که گفتم، فتح کنيم و اگر اهرمهايى را که گفتم به درست بکار بيندازيم، در بطن تلاطم سياسى و انقلابى فعلى به سرعت و در همين دوره ميتوانيم مبتکر جنبشهاى اعتراضى گسترده، حضور موثر حزب در حيات سياسى جامعه، تغيير دهنده فضاى سياسى و تناسب قوا باشيم. رژيم را به عقب برانيم. در يک کلام نيروى معادله قدرت باشيم. آنوقت با آمادگى به مرحله بعدى پا بگذاريم.
مرحله دوم : حزب در آستانه جابجايى قدرت دولتى:
به نظرم مرحله ديگرى از سير تحولات پيش ميايد، که جمهورى اسلامى فلج است. هنوز سر کار است، اما در خيلى جاها کارى از دستش برنمياد. قدرت عمل را از دست داده است. براى کنترل اوضاع و پس زدن مردم، انواع ترفندها را آزمايش ميکند. در مواردى حکومت نظامى، جابجايىها در کابينه و دولت، و... پيش ميايد. شاخصهايى دارد، مثلا زندانى سياسى آزاد ميشوند. رژيم نميتواند فعالين سياسى را دستگير کند. کنترل کامل شهر را ندارد. يک موقعيت دوفاکتوى قدرت ميان مردم و رژيم بوجود ميايد. نيروهاى اپوزيسيون ابراز وجود علنى و نيمه علنى دارند. کادر و شخصيتهايى از آنها و حتى از رهبريشان هستند و در دسترس مردمند. براى مثال شرايطى مشابه آذر و دى سال ٥٧. اين اتفاق ميتواند جهشى و کوتاه مدت و يا پروسه چند ماهه به خود بگيرد. در اين شرايط نقشهمان را به سرعت بايد منطبق کنيم. از حالا نميتوان ابعاد دقيق نقشه آن دوره را گفت، اما محورهايى را ميشود يادآور شد: در آن شرايط - به نام حزب علنى و اجتماعى بايد فعاليت و تحرک را سازمان داد. کادر و شخصيتهايى از حزب و به نظرم اعضايى از رهبرى حزب بايد مستقيما درگير چنين فعاليتهايى در داخل باشند. کميتههاى حزبى در سطح شهر، محل کار و محلات ميتوانند سازمان يابند و ابراز وجود اجتماعى بکنند. کنترل محلات و بخشهايى از شهر، موضوعيت عملى پيدا ميکند. - جنبش اعتراضى و انقلابى ابعاد جديدى به خود ميگيرد. چگونگى تضمين هدايت و رهبرى اين مبارزات، امر عاجل و روز ما خواهد بود. ملزومات و مکانيسمهاى آن را بايد تامين کنيم. اعضاى رهبرى و کادرهاى ما در محل قاعدتا به عنوان هدايتگر و سخنگوى اين مبارزات بايد عروج کنند. - سازمانيابى تودهاى ابعاد متنوع و وسيع در ميان بخشهاى مختلف مردم به خود ميگيرد. جنبش مجمع عمومى و سازمانيابى شورايى را به محور چنين تحرکى بايد تبديل کنيم. مبتکر انواع نهادها و سازمانهاى تودهاى باشيم. در چنين مرحلهاى طرحهاى سراسرى سازمانيابى تودهاى به ابتکار حزب موضوعيت اساسى دارد. مثلا ايده هيئت موسس شوراها که قبلا مطرح شده، و اينکه خود حزب مبتکر آن باشد، اعضايى از رهبرى آن جزو آن هيئت باشند، ميتواند جزو طرح عملى و پراتيکى ما باشد. - اتفاقا در اين دوره کوتاه مدت جنبش کارگرى و طبقه کارگر وسيعا و به عنوان نيروى سياسى مدعى قدرت به ميدان ميايد. شبيه اعتصاب نفت سال ٥٧ و نقش تعيين کننده آن . اينجا نقش حزب و حضور حزب در تحرک سراسرى کارگرى بسيار تعيين کننده است. حزب بايد بتواند با جذب رهبران راديکال کمونيست کارگران و به دست گرفتن سخنگويى کارگران، در جدال قدرت نيروى طبقه کارگر را کاناليزه کند. - حزب و رهبرى حزب در ايندوره اعلام آمادگى حزب را براى اعلام دولت و تشکيل کابينه داشته باشد. جامعه اين موضوع را از حزب شنيده باشد و اطمينان خاطر پيدا کردهباشد، با سقوط جمهورى اسلامى جامعه بىصاحب نيست و اين حزب مصمم به تشکيل دولت است. - بنا به سير تحولات و پيچيدگى شرايط آمادگى انواع سياستها و تاکتيکها و منشورها را بايد داشته باشيم. احتمالا طرح منشور آزاديهاى سياسى در اين دوره موضوعيت پيدا کند. در اين دوره بيانيه حقوق جهانشمول و مذهب زدايى و زنان و غيره قاعدتا ميتوانند مبناى بسيج ميليونى مردم و شهروندان جامعه باشند. - در اين محله در کردستان، در بعضى شهرها بايد کار را به نفع خود يکسره کنيم. - و حلقه مهم و کليدىترين حزب بايد ملزومات سازماندهى قيام و کنترل اوضاع را پيداکند. ملزومات سياسى، اجتماعى، عملى و نظامى چنين اقدامى را فراهم کرده باشد.
مرحله سوم: حزب و سقوط جمهورى اسلامى : کسب قدرت، حفظ قدرت
در اين مرحله سقوط جمهورى اسلامى بنا به فاکتورهاى متعدد و عينى و علنى در چشمانداز فورى است. يک شاخص آن تحرک بورژوازى بين المللى و محلى و بند و بستهاى آنها عليه مردم و انقلاب و مبارزات آنها است. حضور ما و اتکا به قدرت مردم ميتواند تنها ضامن خنثى کردن اين توطئه باشد. يک نکته ديگر رژيم اسلامى و انواع دارودستههاى مسلح اسلامى وابسته به آن تنها با تظاهراتها، قدرت را رها نمى کنند. مردم را در جهت اقدام نهايى، قيام و اقدام مسلحانه براى برچيدن جمهورى اسلامى بايد آماده کرد و فکر ميکنم سير تحولات چنين چيزى را ايجاب ميکند. اينجا تشخيص به موقع ما و آمادگى رهبرى براى سازماندهى قيام و برچيدن جمهورى اسلامى، حساسترين مقطع کار ما و ضامن قدرت گيرى حزب ما در صحنه سياست است. رهبرى ما به عنوان ستاد انقلاب و قيام بايد آمادگى اين کار را داشته باشد. نيروى مبتکر قيام و پايان دادن به حاکميت جمهورى اسلامى، نيروى اول کسب قدرت و تشکيل دولت خواهد بود. - ما دنبال قدرت يگانه خود هستيم، و هر جا و در هر سطح بتوانيم (از جمله در يک شهرک هم) آن را متحقق ميکنيم اما با سقوط جمهورى اسلامى بايد اين آمادگى را داشت، يک نيرو و از جمله ما نتواند کل اوضاع را کنترل کند. در نتيجه داشتن آمادگى براى شرايط قدرت دوگانه، چند گانه و نقش ما به عنوان قدرت مهم در اين تناسب قواها و شناخت ملزومات اين شرايط بسيار مهم و از محورهاى کار ماست. در هر جا که توانستيم بايد اعمال قدرت کنيم. کنترل محله، شهر يا بخشى از شهر جزو کار ما است. تهران موقعيت تعيين کننده دارد و بايد آمادگى و نقشه روشنى داشت. - يک محور مهم ديگر در جدال و کشمکش نيروهاى ايندوره، تضمين شرايط متمدن حاکم بر جامعه است. در چنين شرايطى طرح مجدد منشور آزاديهاى سياسى و متعهد کردن احزاب به مفاد آن به احتمال قوى موضوعيت پيدا کند. - مسئله کليدى ايندوره تشکيل دولت است. ما پاى تشکيل دولت هستيم. ما از بالا و پايين براى گرفتن قدرت تلاش ميکنيم. به نظرم چارچوب ديدگاه ما را در برخورد به اين مسئله رساله مهم "دولت در دورههاى انقلابى" منصور حکمت تعيين کرده است. قبلا رفيق کورش مدرسى در اين رابطه بحث داشته است. من اميدوارم بحثش را باز کند و به نتيجه برساند. من در اينجا مختصرا موضع خودم را در رابطه با اين موضوع کليدى بيان ميکنم. در استراتژى و نقشه حزب کمونيست کارگرى تشکيل دولت بايد در نظر گرفته شود. به دلايل زير الزامى است: - براى ما دولت تداوم قيام است و ابزار پيروز کردن قيام مردم است. ابزار مهم حفظ قدرت است. ما که به قيام و گرفتن قدرت فکر کردهايم، بايد به سازمان قدرت هم فکر کنيم. اين چيزى نيست جز تشکيل دولت. نمىتوانيم اين پروسه را نيمه کاره رهايش کنيم. تضمين تحقق قدرت مردم تشکيل دولت توسط حزب کمونيست کارگرى است. - تلاش ما اينست دولتى را که اعلام کرده ايم، سريعا و بلاواسطه به قدرت شورايى مردم متکىاش کنيم. - دولت ما در اين دوره اساسا دستور کار سياسى دارد، هدف فورى تثبيت سياسى حاکميت کارگران و مردم و تثبيت دولت برخاسته از آن است. پس زدن توطئههاى نيروهاى ضد مردم و ضد انقلاب عليه اين دولت اساس کار است. اقتصاديات جامعه هنوز فرعى است.
- ابهامى در اين نيست
دولت يگانه ما، دولت سوسياليستى و دولت کارگرى است. برنامه
- بنا به فاکتورهايى دولت موقت و يا اعلام دولت موقت موضوعيت دارد: از جمله - تحت شرايط و تناسب قواى نامساعد بينالمللى و منطقهاى، شايد در وهله اول و ماههاى اول مجبور شويم، همان دولت يگانه خودمان را هم "دولت موقت" اعلام کنيم. مثلا براى خنثى کردن تهديدات غرب و کشورهاى هار در منطقه، بگوييم دولتى را که تشکيل دادهايم، موقت است و در پروسه دخالت دادن مستقيم مردم، مثلا برگزارى کنگره سراسرى و وسيع شوراهاى مردم، يا انتخابات عمومى، به راى مردم ميگذاريم. - اينکه دولتى که اعلام ميشود، دستور کار بسيار موقت سياسى دارد و به اين معنا هم دولت موقت اطلاق شود. – ممکن است موقعيت نيروها و تناسب قوا مجال دولت يگانه ما را ندهد و ترکيب مختلفى دولت تشکيل دهند. اوضاع را مىسنجيم و بر اساس موازينى چون منشور آزاديهاى سياسى در تشکيل دولت حضور داريم و چنين دولتى را موقت اعلام ميکنيم. آنچه در همه اين حالتها تعقيب ميکنيم اين مسئله است ، حزب کمونيست کارگرى دولت تشکيل ميدهد، اين نه تنها حوزه ممنوعه نيست، بلکه هدف ما رسيدن به قدرت دولتى و از اين طريق تضمين حاکميت مستقيم و شورايى مردم است.
جمع بندى کلى
- اوضاع سياسى ايران بسيار متحول است. جدال قدرت معناى بسيار عملى پيدا کرده است. - حزب ما به عنوان نيروى مدعى قدرت با سئوالات و مسائل گرهى روبرو است. بخش مهمى از اين مسائل جواب نگرفته اند و رهبرى حزب موظف به جوابگويى هستيم. - "حزب و قدرت سياسى" و مباحث بعدى منصور حکمت مبناى استراتژى ما براى گرفتن قدرت را تشکيل ميدهد. در دوره جديد بر اساس اين استراتژى نقشه روشن پيشروى را تدوين نکرديم و معناى امروزى را استنتاج نکرديم. اين وظيفه فورى در مقابل ماست و نبايد بيش از اين تاخير کنيم. - ما به يک نقشه عمل عاجل و مرحله بندى شده احتياج داريم. من به سهم خود به اين مراحل اشاره کردم. دوره کنونى دوره تبديل شدن به نيروى معادله قدرت، مرحله دوم، دوره اي است که در آستانه جابجايى قدرت دولتى هستيم و مرحله سوم و آخر، سقوط جمهورى اسلامى، کسب قدرت و حفظ قدرت و موضوع تشکيل دولت از اهميت اساسى برخوردار است. به وظايف و اولويت ما در هر مرحله اشاره کردم. اميدوارم اين مبحث با دخالت رفقاى رهبرى به سرانجام و استنتاجات روشن منجر شود.
١٩-٥-٢٠٠٤ |
|