|
|
خواننده گرامى |
|
جستجو Search | |
محور اصلى اختلاف چيست رحمان حسين زاده به مناسبت انتشار مجدد نوشته
٢٠ خرداد تا ١٨ تير سال ١٣٨٢، نقطه عطف مهمى در جنبش اعتراضى عليه جمهورى اسلامى بود. جنبش اعتراض دانشجويى، با حمايت بخشهاى مختلف مردم و در سطح سراسرى گامها به جلو گذاشت. چه به لحاظ مدت زمان و ابعاد کمى و کيفى جنبش اعتراضى و چه به عنوان پاپيش گذاشتن حرکت راديکال و چپ، تحرک اعتراضى مورد اشاره تحول مهمى بود. شعارها و مطالبات راديکال جاى محکمى را در اين مبارزات پيدا کرد. کمونيسم کارگرى و رهبرى وقت حزب کمونيست کارگرى نقش مبتکرانهاى در اين تحول ايفا کرد. طرح و جا انداختن شعار آزادى و برابرى و به حاشيه راندن مطالبه رفراندوم جريان راست از دستاوردهاى مهم اين اعتراضات بود. نشست دفتر سياسى وقت حزب کمونيست کارگرى در مرداد ماه ١٣٨٢ (جولاى ٢٠٠٣) ارزيابى بسيار مثبتى از کل اين پديده و نقش حزب و رهبرى آن در اين رويداد و در راس آن ليدر حزب (کورش مدرسى) و هيئت دبيران حزب داشت و قرارى را در تاييد سياستهاى مبتکرانه رهبرى حزب به تصويب رساند. در پايان همان نشست اما اتفاق ديگرى هم افتاد. حميد تقوايى (رئيس دفتر سياسى وقت) و على جوادى قرارى را تحت نام "زنده باد شوراها" و "پيش به سوى تشکيل شوراها" را مطرح کردند. درک آنها از اوضاع اين بود، حال که فضاى مساعد اعتراضى بوجود آمده و در شرايطى که خود حزب توانسته پيشروى جدى بنمايد، در نتيجه وقت اعلام "تشکيل شوراها" و طرح شعار "زنده باد شوراها" رسيده است. صرفنظر از اينکه هنوز روند مبارزه اجتماعى و تناسب قوا بين مردم و رژيم اسلامى فراخوان ايجاد چنين سازمان و نهادهايى را به امر ممکن روز تبديل نکرده بود، واقعيتى که خودشان در جريان مباحثات به آن اذعان داشتند. اما اين فراخوان آشنا براى ما کمونيستهاى کارگرى متعهد به خط مشى منصور حکمت معناى خاصى داشت. معناى فورى آن بازگشت به دوره قبل از کنگره دوم حزب و به مصاف طلبيدن تزهاى "کفرآلود" و استراتژى حزب و قدرت سياسى تدوين شده در کنگره دوم و کنگره سوم توسط منصور حکمت و بايگانى کردن استراتژى حزب و قدرت سياسى منصور حکمت بود. معناى آن بازگشت به ديدگاه چپ سنتى گريزان از قدرتگيرى حزب کمونيستى بود، که در بهترين حالت قدرتگيرى توسط حزب را بدون شوراها غير عملى و يا آوانتوريستى ميداند. اين ديدگاه را در جريان مجادلات حول اين موضوع و از جمله در نوشتههاى حميد تقوايى مىبينيد، که اساس نقد من به آن اختصاص دارد. براى چپ سنتى و حميد تقوايى و على جوادى هم تصور پيشروى اجتماعى حزب، بدون ايجاد شوراها سخت بود. در صورتىکه جوهر تازگى مبحث "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت در کنگرههاى دوم و سوم بر اين واقعيت استوار است که در دل شرايط متحول ايران و در اين دوران پيشروى اجتماعى و تودهاى حزب و تبديل حزب به يک سازمان و جريان تودهاى عملىترين راه و چنين حزبى را ابزار سرراست و محور کسب قدرت سياسى در تحولات جامعه ايران ميديد. اتفاقا اين استراتژى تدوين شده منصور حکمت به دنبال کنگره دوم، از جانب چپ سنتى درون و بيرون حزب با همان فرمولهاى آشناى پس "شورا و طبقه کارگر" چه ميشود، چلنج شد و در موارد متعدد از جانب منصور حکمت و ما کمونيستکارگريها جواب گرفت. قرار و مباحث حميد تقوايى و على جوادى يادآور همان چلنج در شکلى سطحىتر و در چارچوب همان ديدگاه چپ سنتى بود، که اکنون و در دوره بعد از منصور حکمت بار ديگر و در سطح رهبرى حزب جسارت طرح مجدد را پيدا کرده بود. اين قرار و سياستهاى چپ سنتى حميد تقوايى و على جوادى معلوم بود، با نقد و تعرض کمونيست کارگريها و حکمتيستهاى درون رهبرى حزب روبرو شد و تا زمانى که در آن حزب مانديم، امکان تصويب را پيدا نکرد. مباحث حول شورا شکاف درون رهبرى حزب را عميقتر کرد. در اين رابطه مطالب متعددى از دو طرف نوشته شد. نوشته پايين تحت عنوان "محور اصلى اختلاف چيست" به اين مباحث مربوط است. اين نوشته در جريان اوج گرفتن شکاف درونى حزب در چند ماه گذشته با مقدمه کوتاه پايين در اختيار کادرهاى حزب قرار گرفت. حميد تقوايى و هم نظرانش عامدانه از وارد شدن بر سر محور اصلى اختلاف سياسى طفره ميروند. به نظر من محور اصلى اختلاف ما با حميد تقوايى و همنظرانش بر سر استراتژى "حزب و قدرت سياسى" است. در مباحثات درونى يکسال اخير بويژه در جريان مبحث شورا به وضوح معلوم شد که خط حميد تقوايى کنار زدن محور استراتژى ما "حزب و قدرت سياسى منصور حکمت است". تا جايى که رفيق حميد در نوشته "شورا در استراتژى و در تاکتيک" به صراحت ميگويد "حزب و قدرت سياسى نادر" را نبايد مبناى استراتژى قرار داد. در بطن عقبگردى که بر حزب کمونيست کارگرى تحميل شده ميتوان اينچنين بىمهابا "استراتژى کفرآلودى" که منصور حکمت در کنگره دوم تدوين کرد و مبناى تحرک حزب شد را کنار زد. استراتژى و سياستى که سخنرانى مشهور کنگره سوم و مباحث سلبى، اثباتى و آيا کمونيسم پيروز ميشود و کل پراتيک تحول بخش در همان دوره را به دنبال داشت. در جريان مباحث مربوط به شورا در سپتامبر ٢٠٠٣ به سهم خود مستدل کردهام که حميد تقوايى و همنظرانش به قول مشهور "پشت تئورى شورا و انقلاب قايم شدهاند" و استراتژى حزب و قدرت سياسى را کنار گذاشتهاند. نوشته پايين من بتاريخ ١٧-٩-٢٠٠٣ تلاش کرده اين واقعيت را نشان دهد. اين نوشته در آن مقطع در سطح دفتر سياسى پخش شد. اکنون همه انسانهاى حقيقت جو را به مطالعه نوشته پايين فرا ميخوانم. ناگفته نماند در اين مبحث تحت فشار و نقد ما، حميد تقوايى و همفکرانش زيگزاگهاى زيادى زدند، به فرمولهاى عوامفريبانه و سطحى "با شورا و بىشورا" حزب بايد قدرت را بگيرد، پناه بردند و نهايتا بعد از جدايى ما در شکل سر و دم بريده قرار مورد اشاره را به تصويب رساندند. به اين دليل هم انتشار مجدد اين نوشته ضرورت دارد. طبيعى است فرمولبنديها و نحوه پرداخت اين نوشته مهر زمان خود را در يکسال و چندماه قبل بر خود دارد. با اين وصف فاصله گرفتن قدم به قدم حميد تقوايى و حزبى که امروز او ليدريش را بر عهده دارد از کمونيسم کارگرى منصور حکمت صحت نقد و تحليلهاى نوشته زير را به وضوح تاکيد ميکند. ٢٠ نوامبر ٢٠٠٤ محور اصلى اختلاف چيست؟ (در رابطه مباحثات اخير دفتر سياسى حول شورا) رحمان حسين زاده مقدمه من در اين بحث موارد متعدد به منصور حکمت استناد ميکنم. نه به اين دليل که رفقا از مباحث وى اطلاع ندارند، بلکه قبل از هر چيز به کمک آن ميخواهم ديدگاه خودم را در اين مبحث مستدل کنم و باز با اين فرض که مباحثات وى از مقطع کنگره دوم از "حزب و قدرت سياسى" تا "آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود" نه تنها مبنا بلکه استراتژى و چارچوب فعاليت همين امروز حزب را تشکيل ميدهد. علاوه بر مباحثات شفاهى و کتبى از منصور حکمت که اشاره کردم، همچنين در اين نوشته من به سند ديگرى استناد ميکنم که احتمالا بخش بيشتر رفقاى دفتر سياسى و کميته مرکزى آن را مطالعه نکردهاند. اين سند متن پياده شده صحبتهاى يکى از جلسات دفتر سياسى (و مشاورين دفتر سياسى) حزب کمونيست کارگرى ايران در فوريه ١٩٩٥ در مورد "حرکت شورايى در کردستان عراق" است که منصور حکمت حضور داشته و اظهار نظر کرده است. همانوقت نظر به تقاضا و نياز رهبرى حزب کمونيست کارگرى عراق متن پياده شده اين صحبتها به زبان کردى براى آنها ارسال شد و در صفوف حزب کمونيست کارگرى عراق توزيع شد. به يمن اينکه عضو کميته مرکزى حزب کمونيست کارگرى عراق هم هستم، يک نسخه کتبى نزد من است و نوار اورژينال آن قاعدتا در آرشيو مرکزى حزب کمونيست کارگرى ايران موجود است. محور اصلى اختلاف چيست؟ فکر ميکنم اکنون امر پذيرفته شدهايست که اين مبحث و اختلاف حول آن بسيار فراتر از بحث شورا و مستقيما به موضوع "حزب و قدرت سياسى" و "استراتژى حزب براى قدرتگيرى سياسى" مربوط است. و به نظر من محور اصلى اختلاف حول تبيين و استنتاجات متفاوت از مبحث حزب و قدرت سياسى ارائه شده توسط منصور حکمت است. مقدمه قرار پيشنهادى "شورا" به اوضاع سياسى عاجل ايران و انقلاب پيشارو اشاره دارد و ضرورت خود را از آن گرفته است. به همين دليل ساده مستقيما به مسئله تصرف قدرت سياسى و مسيرى که حزب ما بايد طى کند، ربط پيدا ميکند. با تداوم بحثها ارائه دهندگان و مدافعين قرار پيشنهادى در دفاعيههاى خود از قرار شوراها، استنباط و درک خود را از "مبحث حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت ارائه کردهاند. در اين نوشته من اساسا اظهار نظرم را بر نوشتههاى رفيق حميد تقوايى متمرکز کردهام. دليلم اينست که اين سه نوشته به طور کامل و جامع پشتوانه فکرى و سياسى مربوط به قرار پيشنهادى شورا را صريح و روشن و جدى بيان کرده است. و در عين حال استناد به بحثهاى ديگر رفقا بحث را پراکنده و طولانى ميکند. استنباطات و استنتاجات رفيق حميد از مبحث "حزب و قدرت سياسى منصور حکمت" حميد تقوايى در نوشته "حزب، مردم و شوراها" مينويسد: "من اين تقابل بين حزب و شورا را نمىفهمم. ما هميشه (مدتها قبل از بحث حزب و تصرف قدرت سياسى در کنگره دوم) معتقد بوده ايم که حزب قدرت را ميگيرد و تصرف قدرت و حفظ قدرت و ساختمان سوسياليسم کار حزب است و نه شورا و يا تودههاى طبقه و يا هر نوع تزى که بخواهد مرکز قدرت طبقه کارگر را در جائى بجز حزب قرار دهد. اين نظرات را اتحاد مبارزان کمونيست اولين بار در نقد خط پنجيها و آنارکوسنديکاليستها مطرح کرد و دوره ديگر در سمينار شمال قبل از تشکيل حزب کمونيست ايران بر جايگاه و اهميت حزب ( در نقد تز پيوند) تاکيد شد و بالاخره در مباحث شوروى و اين بار مشخصا در مقابل نقد تروتسکيستى که علت شکست انقلاب اکتبر را نبود شوراها ميدانست اهميت تعيين کننده حزب و سياستهاى حزب مطرح شد. در تمام اين مدت هم حزب پرچم شوراها را در دست داشته و مبلغ شوراها بوده است و هيچگاه هم مشکلى نداشتهايم. چرا اينبار مسئله داريم؟ " بنا به اين روايت مبحث "حزب و قدرت سياسى" ارائه شده در کنگره دوم توسط منصور حکمت ادامه خطى مباحثى است که از دوره اتحاد مبارزان کمونيست تا آن مقطع طرح شده است. من با اين روايت اختلاف جدى دارم. اينکه در دوران قبل از کنگره دوم حزب، به طور کلى از گرفتن قدرت سياسى توسط حزب صحبت کرديم و يا هميشه بر "اهميت تعيين کننده حزب و سياستهاى حزب" تاکيد کردهايم و اينکه احتمالا عناصرى از بحث کنگره دوم منصور حکمت در گذشته و توسط خود او مطرح بوده است، ذرهاى نميتواند از ديد هر شرکت کننده و يا ناظر آگاه در کنگره دوم حزب اين واقعيت را پرده پوشى کند که "مبحث حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت در آن کنگره و در آوريل ١٩٩٨ از جنس ديگرى بود و به هيچ وجه ادامه خطى مباحث گذشته و اصلاحى بر آنها نبود. اين موضوع از نظر من به حدى روشن است که حقيقتا احتياج به استدلال و توضيح زيادى نمىبينم و تنها ميپرسم اگر اينطور بود، چرا اين مبحث به فوريت چه در بيرون و بويژه از جانب چپ حاشيهاى و چه بعدها در درون خودمان(پديده مستعفيون) آن درجه مخالفت را به وجود آورد. بحثهاى آشناى گذشته نميتوانست اين درجه قطببندى را به دنبال آورد. و باز ميپرسم پس ضرورت طرح آن تزهاى "کفرآلود" آنهم بعد از سالها از جانب مارکسيستى برجسته چون منصور حکمت از کجا مايه گرفت؟ و اصلا با شناختى که از منصور حکمت داريم مبحثى را در تداوم خط گذشته به عنوان تم اصلى کنگره حاضر بود معرفى کند؟ اصلا چرا از نظر هيچ کسى، به عنوان تزهاى اصلاح شده ريشه در گذشته تلقى نشد و خود ما بعنوان حزب با اتکا به آنها و دقيقا نو بودن و راهگشا بودن آنها از آن قدرت گرفتيم و از جانب مخالفان تحت عنوان "بلانکيست" و غيره مورد شانتاژ قرار گرفتيم؟ مبحث حزب و قدرت سياسى کنگره دوم بسيار متفاوت و متمايز از مباحث قديمى جريان ما در مقابل خط پنجيها و آنارکوسنديکاليستها و يا در رد تز پيوند بوده و هست. اساسا اين مبحث در چارچوبى متفاوت و در شرايط سياسى متفاوت و حتى با وجود حزبى متفاوت از سازمان و حزب قبلى (اتحاد مبارزان کمونيست و يا حزب کمونيست ايران) و طبعا با نتايج سياسى و پراتيکى و فوکوسهاى سياسى بسيار متفاوت طرح و راهنماى عمل حزب کمونيست کارگرى شد. جدا از نادرستى اين تبيين، ضرر فىالحال آن اينست تفاوت ماهوى اين مبحث و نتايج آن را با مباحث گذشته و نتايج آن و شرايط سياسى متفاوت هر دوره را درست تشخيص ندهيم. و فکر ميکنم به همين دليل رفيق حميد با تعجب ميگويد "در تمام اين مدت (منظورش دوران قبل از کنگره دوم) حزب پرچم شوراها را در دست داشته و مبلغ شوراها بوده است و هيچ گاه هم مشکلى نداشتهايم، چرا اينبار مشکل داريم؟ من در جواب ميگويم به اين دليل ساده چون دوران قبل و بعد از کنگره دوم هم به لحاظ موقعيت حزب ما و خط مشى رهبرى آن و هم شرايط سياسى و استنتاجات عملى و بويژه اولويتها و فوکوسهاى سياسى آن متفاوتند. مشکلى که رفيق حميد به آن اشاره دارد و در برخورد به قرار پيشنهادى بروز کرده ريشه در اين تفاوت اوضاع و جهتگيريهاى تيز و روشن منصور حکمت و حزب در اين دوران دارد. در تمامى مباحث پايهاى منصور حکمت مربوط به قدرت سياسى و اوضاع ايران از کنگره دوم به بعد از جمله "حزب و قدرت سياسى"، "حزب و جامعه"، "سخنرانى کنگره سوم"، "آيا کمونيسم در ايران پيروز" ميشود، نه در بخش تحليلى و سياسى و نه در بخش استنتاجات عملى و مشخص، سازمان دادن شوراها به عنوان اولويت و يا محورى از کارهاى اين دوره مطلقا و مطلقا مورد اشاره منصور حکمت همه جانبه نگر و تيزبين نيست. بلکه منصور حکمت اولويتها و محورهاى ديگرى که مستقيما به گسترش حزب و اجتماعى و تودهاى کردن خود حزب و تبديل آن به نيروى معادله سياسى و نظر داشتن مستقيم حزب به قدرت سياسى است، در کليه اين مباحث تاکيد و اشاره دارد. من پايين تر به آن بر ميگردم (خود رفقا ميتوانند دوباره اين مباحث را گوش کنند و قضاوت کنند) منصور حکمت در شروع مبحث حزب و قدرت سياسى به قول خودش با تزهاى "کفرآلود" به جنگ آن گذشته و باورهاى تا آنزمان موجود خودمان در مورد چگونگى تصرف قدرت سياسى ميرود و اشاره دارد در خصوص کمونيسم و قدرت سياسى تئوريهاى جافتاده و تاکنونى جواب نيست و سئوالاتى چون "قدرت حزب يا قدرت طبقه" را پيش ميکشد و ميگويد. " پنج تا ناسيوناليست جمع شوند ميگويند فورا قدرت را ميگيرند. اگر من و شما بگيم قدرت را بگيريم، يکى از همين چپها يقهمان را ميگيرد. امروز که حرف ميزنيم حق داريم از مقوله ديگرى صحبت کنيم يا بحث قبلى مان راجع به انقلاب کارگرى، سازمان تودهاى، طبقه کارگر، تصرف قدرت سياسى و قيام را دنبال کنيم؟ اين اولين نکته کفرآلود است.(حزب و قدرت سياسى - خط تاکيد از من). همين يک جمله منصور حکمت که خط تاکيد کشيدهام کافيست که نشان دهد اين مبحث چقدر متفاوت از دوران قبل از کنگره دوم حزب و ادامه بحثهاى قبلىمان نيست. به نظرم ديدن مبحث حزب و قدرت سياسى منصور حکمت در ادامه خط فکرى سياسى گذشته، نديدن جوهر تحول بخش و زير ورو کننده اين خط مشى و نتايج آن و باز استنتاج کردن همان کارها و وظايف قديمى است که به آن عادت داشتهايم. رفيق حميد تقوايى در نوشته ديگرش به نام شوراها در تاکتيک و در استراتژى به طرز روشنى در مورد مبحث حزب و قدرت سياسى منصور حکمت اظهار نظر کرده و مينويسد: "اجاز بدهيد در اينجا نظر خودم را در مورد بحث حزب و قدرت سياسى نادر بگويم چون تلقى رفقا از اين بحث نه تنها مبناى تز حکومت حزب بلکه بسيارى از انتقاداتى است که رفقا به قطعنامه وارد ميدانند. به نظر من اين بحث اساسا در مقابل بورژوازى (و کمونيسم غير کارگرى) و خطاب به طبقات ديگر موضوعيت و ضرورت پيدا ميکند و نه خطاب به کارگران و مردم و انقلاب. اعلام "حزب راسا و هر وقت بتواند قدرت را ميگيرد" در برابر آن نظرات بورژوايى ايست که هزار مانع "تئوريک" در برابر تصرف قدرت بوسيله کمونيستها قرار ميدهند: "بدون شورا نميشود"، "قدرت مال طبقه است و نه حزب"، "طبقه بايد حکومت کند" و غيره و .. در ادامه ميگويد اينها تئورى دست نبردن به قدرت سياسى است. حزب را درست کردهايم که قدرت را بگيريم و هر موقع بتوانيم با يک ميليون نفر و يا کمتر از آن هم قدرت را ميگيريم و منتظر هيچ پيش شرطى نمىنشينيم. اما خطاب به طبقه و در رابطه با مردم و انقلاب بحث ما اين نيست و نبايد باشد که يک ميليون کافى است و شورا بود و نبودش زياد مهم نيست خود حزب قدرت را ميگيرد. در رابطه با انقلاب و طبقه بايد بحثهاى "حزب و جامعه" نادر را مبناى کار قرارداد. (همانطور که بعد از تشکيل حزب مباحث آژيتاتور و رهبران عملى و محافل کارگرى مبناى سياستهاى ما در رابطه با طبقه قرار گرفت و نه بحث "پيوند لازم نداريم") بحث حزب و قدرت سياسى در رابطه با مردم و انظار جامعه تنها اين جنبه مثبت را دارد که آمادگى و اعتماد بنفس ما را براى تصرف قدرت نشان ميدهد. همين و بس. ( و به نظر ميرسد تنها همين يک جنبه است که تمام ذهن رفقا را اشغال کرده است). هر نوع امتداد اين بحث به استراتژى (که باز اساسش به نظر من بحث حزب و جامعه است) و يا حکومت حزبى و غيره بحال حزب و انقلاب هر دو مضر و مهلک است" (شوراها درتاکتيک و در استراتژى از حميد تقوايى) به نظر من اين تبيين از بحث حزب و قدرت سياسى منصور حکمت تماما اشتباه است و حقيقتا در سطوح متعدد و مختلفى با آن اختلاف دارم که به اهم آنها ميپردازم. اولا - اين تقسيم بندى خطاب به طبقات ديگر موضوعيت و ضرورت پيدا ميکند و نه خطاب به کارگران و مردم و انقلاب، حقيقتا فهم آن برايم سخت و عجيب است. من ميپرسم الان اين مبحث با صداى خود منصور حکمت در سايت بنياد حکمت وجود دارد، آيا کارگران و مردم که گويا مخاطب آن نيستند به آن گوش بدهند يانه؟ آيا کارگران و مردم و انقلاب ضرورت دارد از آن براى کار و فعاليتشان نتيجهگيرى بکنند يا اينکه فقط به آن گوش دهند تا روحيهو اعتماد بنفسشان بالابرود؟ و يا بورژواها و (کمونيسم غير کارگرى) هم به آن گوش دهند تا حالى شوند و ديگر مانع تئوريک نتراشند و متوجه شوند کمونيستها بدون شورا و بدون طبقه هم قدرت را ميگيرند؟ باز ميپرسم آيا تمام نتيجه گيرى پراتيکى از اين بحث اساسى حتى براى آن دو بخش از جامعه همين است که اشاره شده؟ فرض کنيم کارگران و مردم و انقلاب با شنيدن آن اعتماد بنفس پيدا کردند و بورژواها هم همگى قانع شدند، و بهانه تراشى تئوريک نکردند و بدون شورا و طبقه هم، کمونيستها قدرت را ميگيرند. آيا هنوز "خطاب به طبقه و در رابطه با مردم و انقلاب بحث ما اين نيست و نبايد باشد که يک ميليون کافى است و..... " موضوعيت دارد چرا؟ همگى ميدانيم منصور حکمت آنچه را ميگفت براى پراتيک و انجام بود و کسى نبود تا متخصص باشى و منظورش را بفهمى، منظورش همان بود که ميگفت. او اين نوع ديپلماسى در سياست و تقسيم بنديهاى مکانيکى را نداشت. و اين را رفيق حميد بهتر از همه ميداند. بحث حزب و قدرت سياسى براى وى و به تاثير از آن براى حزب يک استراتژى تحول بخش با استنتاجات بسيار کنکرت و مشخص قبل از همه براى حزب و بعد براى کارگران و مردم و انقلاب بود و بر خلاف نظر رفيق حميد به نظرم مخاطب اصليش خود حزب و اين بخشهاى جامعه بود و در اين مبحث کل جامعه و از جمله بورژواهايش هم مخاطبش بودند. و تا آنجا به رفع مانع تئوريک سر راه گرفتن قدرت سياسى توسط حزب است اساسا منظورش چپ سنتى و حاشيهاى در بيرون و جونيوريسم و خود را دست کم گرفتن در صفوف خود حزب بود. دوما رفيق حميد ميگويد حزب و قدرت سياسى خطاب به کارگران و مردم و انقلاب نيست و ضرورت پيدا نميکند و از طرف ديگر پيشنهاد ميکند "در رابطه با انقلاب و طبقه بايد بحثهاى "حزب و جامعه" نادر را مبناى کار قرار داد. در نتيجه دوباره ميپرسم معنايش اينست که "حزب و قدرت سياسى" را خطاب به کارگران و مردم و انقلاب از دستور خارج کنيم.؟ راستش من اين را ازش ميفهمم. سوما: رفيق حميد "حزب و جامعه" و "حزب و قدرت سياسى" را در مقابل هم قرار ميدهد، يکى را تقريبا از دستور خارج و ديگرى را آلترناتيو در مقابل جامعه ميکند. من ميفهمم اين دو مبحث به لحاظ نحوه پرداخت موضوع و محورهايى که توضيح ميدهند، متفاوتند، اما هر دو در يک بستر و هر دو را براى حزب در همين دوران پايهاى و اساسى و مبناى عمل ميدانم. و در برخورد به قدرت سياسى يک جنس اند و اتفاقا در بحث "حزب و جامعه" دوباره منصور حکمت تاکيد ميکند "کافيست پنج درصد جامعه حرفشان مثل ما باشد تا تمام قدرت را بگيريم. کافيست پنج درصد مردم ايران فعالانه از حزب کمونيست کارگرى دفاع کنند و آن را حزب خودشان بدانند تا تمام منطقه را بگيريم" (حزب و جامعه منصور حکمت) در صورتيکه در بحث "حزب و قدرت سياسى" از سى درصد صحبت ميکند و تازه خود منصور حکمت در سخنرانى کنگره سوم که به عنوان "وصيت نامه" به ما توصيه شده در بخش آخر صحبتها دوباره هر دو مبحث را به عنوان افق و سياست و مبناى کار هرکولى حزب تاکيد ميکند. بحث رفيق حميد در اين زمينه هم ايراد اساسى دارد. چهارم : رفيق حميد ميگويد "هر نوع امتداد اين بحث به استراتژى (که باز اساسش به نظر من حزب و جامعه است) و يا حکومت حزبى و غيره بحال حزب و انقلاب هر دو مضر و مهلک است". تا آنجا که من ميفهمم "بحث حزب و قدرت سياسى" چه در مقطع کنگره دوم و به نظرمن هماکنون هم جزو استراتژى حزب است. اين مبحث و بعد "حزب و جامعه" و سخنرانى در کنگره سوم و بعد آيا کمونيسم پيروز ميشود، مجموعا استراتژى حزب را تصوير ميکنند و حزب بايد به اتکا به آنها پيش برود. به نظرمن گرفتن قدرت سياسى توسط حزب محور مشترک همه اين بحثها است. در نتيجه بحث حزب و قدرت سياسى مدتهاست استراتژى حزب است، تعجب ميکنم رفيق حميد الان توصيه ميکند اين بحث را به استراتژى امتداد ندهيم. و به نظرم بنا به اين توصيه اگر مبحث حزب و قدرت سياسى را از استراتژيمان حذف کنيم و يا تعديل دهيم يک عقب گرد اساسى را به حزب کمونيست کارگرى تحميل کردهايم و به نظرم بر خلاف نظر رفيق حميد اگر چيزى براى حزب و انقلاب هردو مضر و مهلک است اين عقب گرد است. همين جا در مورد مسئله "حکومت حزب" که در اين پاراگراف مورد اشاره رفيق حميد است من هم اشارهاى داشته باشم. اگر زمانى اين مقوله براى ثبت در برنامه پيشنهاد شود و يا به عنوان تيتر جا افتاده در تبليغاتمان تبديل شود، من هم مخالفت ميکنم و آن را مناسب نميدانم و حتى توصيه ميکنم موردى هم به آن اشاره نکنيم. اما راستش در اين مبحث زيادى بار تئوريک و مرحلهاى کردن و غيره به آن داده شده است. براى نمونه قبلا هم منصور حکمت به صراحت به دولت کمونيسم کارگرى در يک سخنرانى اشاره کرده و در آن فضاى ريلاکس کسى هم حساس نشد و اين بار تئوريک و مرحلهاى و غيره به آن داده نشد. منصور حکمت در کمونيسم آيا پيروز ميشود چنين ميگويد: "اگر بتونيم، کمونيسم کارگرى بتونه خودش را به عنوان رهبر اعتراض مردم جا بيندازه، جوريکه پيروزى اعتراض مردم به معناى تشکيل دولت توسط کمونيسم کارگرى باشه، مسيريست که کمونيسم کارگرى درش به قدرت ميرسد" من هم تصور ميکنم در استراتژى ما ميگنجد روزى دولت تشکيل بدهيم، اما مناسبتر است به عنوان دولت حزب از آن نام نبريم. چرا "حزب و قدرت سياسى" استراتژى ما نباشد؟ رفيق حميد در چارچوب مبحث امتداد ندادن "حزب و قدرت سياسى" به استراتژى، نظر خودش را در مورد استراتژى قدرت گرفتن حزب گفته است. رفيق در همان نوشته "شوراها در تاکتيک و در استراتژى" مينويسد: "کاملا امکان دارد که حزب بدون شوراها به قدرت برسد و کاملا مجاز است که چنين کند اما به هيج وجه مجاز نيست استراتژى خود را بر اين مبنا قرار بدهد و حتى به عنوان يک هدف مرحلهاى آنرا وارد استراتژى کند. اين هم از لحاظ سياسى و هم متدولوژيک خطاى محض است. و به جاى آن پيشنهاد ميکند "مساله اينست که حزب براى برپايى جمهورى سوسياليستى که شورايى بودن يک خصيصه پايهاى آنست ميجنگد و استراتژى خود و تمام قدرت تبليغى و سازماندهى خود را بايد بر همين اساس قرار دهد." در اينجا توضيح نکات متعددى لازم است: اينکه استراتژى ما برپايى جمهورى سوسياليستى و ارکان آن حاکميت شورايى است يک امر پذيرفته و بديهى در ميان حزب است. اما صرفا با تمرکز تمام قدرت تبليغى و سازماندهى بر جمهورى سوسياليستى و پافشارى مدام "جمهورى سوسياليستى و زنده باد جمهورى سوسياليستى و اينکه خصلت آن شورايى" است هنوز چيزى در مورد نحوه تصرف قدرت سياسى که به "جمهورى سوسياليستى و حاکميت شورايى" منجر شود، نگفتهايم. براى اينکه به جمهورى سوسياليستى برسيم بايد قدرت سياسى را تصرف کنيم، سئوال من از رفيق حميد اينست استراتژى ما براى تصرف قدرت سياسى که منجر به جمهورى سوسياليستى شود چه بايد باشد؟ ازنظر من جواب روشن است. "حزب و قدرت سياسى و استراتژى روشنى که از آن زمان منصور حکمت پيش پاى ما گذاشته است، که به نظرم جوهر آن در اين گفته درخشان و موجز که بالا نقل کردم و دوباره تکرار ميکنم نهفته است که ميگويد "اگر بتونيم، کمونيسم کارگرى بتونه خودش را به عنوان رهبر جنبش اعتراض مردم جابيندازه، جوريکه پيروزى اعتراض مردم به معناى تشکيل دولت از جانب کمونيسم کارگرى باشه، مسيرى است که کمونيسم کارگرى در آن به قدرت ميرسه" و من اضافه ميکنم مسيرى است که در آن به جمهورى سوسياليستى و حاکميت شورايى ميرسيم. سئوال من از رفيق حميد اينست براى مسيرى که منجر به جمهورى سوسياليستى شود، اگر پيشنهاد ميکند "حزب و قدرت سياسى را استراتژى نکنيم، پس استراتژى سياسى و عملى مورد نظر او چيست؟ اگر پيشنهاديست که در بالا ميگويد تمام قدرت تبليغى و سازماندهى خود را بر ايجاد جمهورى سوسياليستى و حاکميت شورايى قرار دهد، اينجاست که به بحث سلبى- اثباتى برميگرديم. چطور؟ همه ميدانيم ايجاد جمهورى سوسياليستى با خصيصه شورايى کار اثباتى ماست و به دنبال تصرف قدرت حتما بايد اينکار را بکنيم، اما مرحله تصرف قدرت، سلبى است و ما داريم پرچم نه به جمهورى اسلامى را نمايندگى ميکنيم، رژيمى را سرنگون و قدرت را تصرف ميکنيم و با تمام توان براى بنياد نهادن آلترناتيو اثباتى خود که جمهورى سوسياليستى است ميکوشيم. استراتژى حزب در دوره بلند کردن پرچم نه و سرنگون کردن جمهورى اسلامى در "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت به تفصيل از سطح تحليلى تا استنتاجات عملى تدوين شده است، رفيق حميد ميگويد آن را استراتژى نکنيم و به جاى آن "بر ايجاد جمهورى سوسياليستى با خصيصه شورايى" بکوبيم، اينجاست ميگويم جاى کار سلبى با کار اثباتى دوباره عوض شده است و در نظر رفيق کار اثباتى جاى کار و فعاليت سلبى را اشغال کرده است. قرار پيشنهادى هم بنا به همين ديدگاه تدوين شده است. قرار پيشنهادى اشاره کوتاهى به اوجگيرى جنبش سرنگونى و اينکه سازماندهى تودهاى مردم به يک امر روز و عاجل تبديل شده" (که من شک دارم چنين عاجل و روز باشد) اساسا ميگويد، "ضرورى است که از هماکنون تصوير و افق روشنى از نظام آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى به جامعه داده شود" و "زنده باد شوراها" و "پيش بسوى تشکيل شوراها" اساسا از اينجا يعنى از دادن تصوير اثباتى از آلترناتيو حکومتى نتيجه گيرى شده است. استنباط من از مباحث سلبى - اثباتى اينست که در سطح محورهاى کار ايندوره (نه تبليغ) نبايد چنين کنيم. و منصور حکمت اشاره دارد چنين کارى سم است. استنباط من اينست رفيق حميد در مقابل اينکه ميگويد، "حزب و قدرت سياسى" را استراتژى نکنيم و بر جمهورى سوسياليستى و خصيصه شورايى بکوبيم، "زنده باد شوراها و پيش به سوى تشکيل شوراها" را پيشنهاد کرده است و به معناى قطب نماى استراتژى اين دوره و شعارهاى محورى حزب به آنها وزن ميدهد. اگر اين استنباط من درست باشد، علاوه بر اينکه در مقابل "حزب و قدرت سياسى" طرح شده، خلاف حرکت سلبى ما در اين دوره و اساسا اثباتى هستند، که اين به لحاظ متدولوژى غلط است و در مباحث "سلبى- اثباتى" به آن پرداخته شده، به لحاظ عملى هم تيزى حزب را ميگيرد و در دوره پر تحول تصرف قدرت سياسى چه بايد کرد حزب را جواب نميدهد. نکات ديگرى را اضافه کنم. همين جا ميپرسم اگر قرار است حزب قدرت را بگيرد و مجاز است بگيرد چرا به همين اعتبار نبايد استراتژيش را تدوين کند، پس سخنان کفرآلودى مثل "حزب و قدرت و نه "طبقه و شورا و سازمان تودهاى" و قدرت، که منصور حکمت در حزب و قدرت سياسى نقدش کرد و از اين سر کلى مورد حمله قرار گرفت، براى آن نبود که اين موضوع در استراتژى حزب جابيفتد؟ آيا آنها هم براى تقويت روحيه و حداکثر تبليغات بود؟ به نظرم از نظر منصور حکمت و درک تاکنونى و جارى در حزب وقتى که ميگوييم حزب قدرت را ميگيرد يعنى اينکه حزب استراتژيش را بر قدرت گرفتن توسط خود تعيين کرده است و با کسى تعارف و يا ديپلماسى ندارد. در اين استراتژى ديگر شريکى ندارد، مثلا تحت عنوان "حزب و سازمان تودهاى" و "حزب و شورا" با هم قدرت را ميگيرند. معناى و محتواى "حزب قدرت را ميگيرد" تفسيربردار نيست و خود اين عنوان همان محتواى استراتژى است. اينکه اين چه جور حزبى است و چه ملزوماتى ميخواهد و با چه امکاناتى است که قدرت را گرفته منصور حکمت به روشنى در حزب و قدرت سياسى و در بقيه مباحث اساسى از سال ٩٨ به اينور با هزار و يک زبان و قلم آن را گفته و نوشته و به روشنى استراتژيش را بر تصرف قدرت توسط حزب قرار داده است و يکبار هم نگفته حزب با موجود ديگرى با هم قدرت را بگيرند و حتى در سراسر مباحث اين دوران که به آن اشاره دارم در استنتاج اولويتهاى حزب که قدرت را ميگيرد مطلقا فراخوان به ايجاد شوراها را فعلا وارد نکرده است از جمله در حزب و قدرت سياسى قدرت گرفتن توسط حزب به اين شکل فرموله کرده که "به نظر من حزب کمونيست کارگرى ميتونه حزب بخش موثر اقليت کارگرى باشه، رابطهاش با طبقه محکم باشه، برنامه انقلابى داره، نفوذ اجتماعى بعنوان نيروى معادله ، به عنوان بازيگر ، رهبرى حزب شم را داشته باشد ، ميتونه قدرت بگيره" آيا همين به اندازه کافى گويا نيست که استراتژى را بر گرفتن قدرت توسط حزب بنا نهاده است و طبعا در توضيح ملزومات و خصوصيات حزبى که قدرت را ميگيرد به چند محور اصلى اشاره دارد. که عبارتند از: "١ - در جنگ قدرت پرچمدار چپ افراطى جامعه باشى، نماينده قيام کارگرى آتى، پرچمدار اعتراض راديکال کارگرى، نماينده کمونيسم کارگرى ٢ - بخش فعال و قابل مشاهده و ملموس اپوزيسيون جامعه باشى. يکى از پنج بازيگر سياسى قدرت باشى. نيرويى باشى که دولت را بگيرى. ٣- حزب آن طبقه باشى (منظورش طبقه کارگر). بخشى از آن طبقه باشيم. رابطه زنده و سازنده با بخش معترض طبقه داشته باشيم. ٤ - قدرت رهبرى دارى، فرابخوانى و به سمتى ببرى، حرفى را بزنى و و طبقه را به سمتى ببرى. احزاب به تودهها تمکين کن و قرار است بياموزند به جايى نميرسند."(منصور حکمت – بحث حزب و قدرت سياسي در کنگره دوم) در مورد هريک از اين بندها توضيحات خلاصهاى دارد و در هر چهار مورد کارهايى را پيشنهاد ميکند که مستقيما کار و فعاليت مربوط به حزب است و فعلا آن را به عرصه سازمان تودهاى و شورا نکشانده است از جمله در بخش اپوزيسيون اصلى و قابل مشاهده در صحنه ميگويد "کارهاى قابل شمارش ، آکسيونها، روزنامهها، تحصنها، فعاليتها، تجمعها، متينگها، اعتصابها، تظاهراتها، بگويند اينها درصحنهاند، گسترش فعاليت تبليغى، ترويجى، آکسيونى،، سازمانگرانه،، شرايط تبديل شدن به اپوزيسيون اصلى است" از نظر من مجموعه اينکارها سوق دادن حزب در مسيريست که خود اجتماعى و تودهاى ميشود و در صحنه سياست چنان وزنى پيدا ميکند که بتواند راسا قدرت را بگيرد. منصور حکمت در سند "حرکت شورايى کردستان عراق" به روشنى اتکا به حزب براى گرفتن قدرت را چنين فرموله ميکند. "به نظر من مسئله قدرت سياسى در کردستان عراق چنين طى ميشه که حزب کمونيست کارگرى عراق چندين برابر گسترش پيدا کند و و سيعتر شود، رهبران جنبش اعتراض کارگرى و کارگران فعال و با نفوذ به حزب بپيوندند. خود حزب خود را مسلح کند. آنوقت ميتوانيم بگوييم به کمک جنبش شورايى ميتوانيم به جنگ قطعى اين احزاب و جريانات بورژوايى و کارشان را يکسره کنيم. ما هنوز خودمان مسلح نيستيم، کميتههاى کارخانه را نداريم، بدون حزب و حزب قدرتمند، تنها از راه شوراها ميخواهيم حکومت کارگرى ايجاد کنيم؟. به نظرم به اين شکل نميشه و بايد حزب قدرتمندترى باشيم براى اينکار. آنوقت به کمک شورا اينکار را بکنيم. اصلا اگر يک حزب قدرتمند باشيم و ٦٠ درصد مردم با ما باشند، دوباره ميرويم و حتما بايد شورا را از قبلايجاد کنيم؟ شايد آنوقت خودمان متينگ بگذاريم، اسلحه پخش کنيم، به احزاب بورژوازى هم ميگوييم شما را ميزنيم و قدرت را ميگيريم. طبعا در آن شرايط هم و بعدتر شورا به وجود ميايد و قدرت در دست شورا خواهد بود. من صحبتم اينه صرفا از سر تئوريک برخورد نکنيم، درد را تشخيص بدهيم و راه حل نشان دهيم. (ترجمه از متن کردى پياده شده صحبتهاى منصور حکمت) هدفم از آوردن اين نقل قول الگو قراردادن صرف اوضاع کردستان عراق با اوضاع در ايران نيست و متوجه تفاوت اين دو اوضاع سياسى و موقعيت هر دو حزب هستم، اما متدى در نقل قول بالاى منصور حکمت هست که براى مباحث امروز ما بسيار درس و آموزش دارد. ١- در رابطه با قدرت سياسى نقش اول و محورى حزب قابل تفسير نيست. ٢- تاکيد بر اينکه بدون شورا حزب ميتواند قدرت را بگيرد و در شرايطى بايد بگيرد. ٣- تصوير حزب تودهاى و اجتماعى که ميتواند ٦٠ درصد مردم را با خود داشته باشد و شورا هم تشکيل نشده باشد. (مقايسه کنيد با اين نکته که گويا حزب بدون تشکل تودهاى و از جمله شورا نميتواند تودهاى باشد و حتى يک ميليون عضو داشته باشد.) به نظرم به لحاظ متد سياسى نقل قول بالا از منصور حکمت جواب روشنى به اين تيپ سئوالات است که از جمله رفيق حميد تقوايى از من و رفقاى ديگر پرسيده است "رفقا ميگويند حزب بايد راسا ملزومات گرفتن قدرت را فراهم کند. بسيار خوب! اما راسا يعنى چه؟ يعنى بيواسطه و مستقيما؟ يعنى حزب بايد خودش تودهاى شود و قدرت را بگيرد؟ اين درک از به قدرت رسيدن حزب همانطور که قبلا هم متذکر شدم خطى و مکانيکى است" (حزب، مردم و شوراها از حميد تقوايى) ٭٭٭ تا اينجاى بحث من بر تصوير رفيق حميد از موضوع حزب و قدرت سياسى و مشخصا بر استنباطات و استنتاجات اشتباه وى از "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت متمرکز شده است. متاسفانه بحث طولانى شد و ميخواهم نتيجهگيرى بکنم. بنا به دلايل و استدلالات مفصل بالا و استناد من به مباحث منصور حکمت فکر ميکنم درک و نتيجهگيرى رفيق حميد از مسيرى که حزب را به طرف قدرت سياسى ميبرد، در انطباق با جهت و خطى نيست که از مقطع کنگره دوم و با "حزب و قدرت سياسى" منصور حکمت و سپس در کنگره سوم و بعد در "آيا کمونيسم پيروز ميشود" تدقيق شده و حزب به آن مسير سوق پيدا کرده است. مراجعه صميمانه به اين مجموعه مباحث منصور حکمت بيش از هر استدلال و بحث کس ديگرى اين واقعيت را نشان ميدهد و اميدوارم رفقايى که در جريان اين مباحث به هر دليل اين رجوع را به اين مباحث نداشتهاند، فورا اين کار را بکنند، چون فکر ميکنم بسيار کمک کننده است - ديدن بحث "حزب و قدرت سياسى" کنگره دوم در تداوم خط گذشته و حتى از دوره اتحاد مبارزان استنتاجات سياسى و تاکتيکى غلطى را به دنبال آورده است که قبلا اشاره کردم. اما از آن مهمتر پيشنهاد رفيق حميد مبنى بر اينکه "حزب و قدرت سياسى" نادر را خطاب به کارگران و مردم و انقلاب مطرح نکنيم و آن را به "استراتژى امتداد ندهيم" از آن استنتاجات بسيار نگران کننده در اين مبحث است و قرار پيشنهادى شورا اساسا در امتداد اين نگرش مطرح شده است. و تصويب آن از نظر من تاييد اين نگرش بسيار نگران کننده است. و اضافه کنم رفيق حميد با پيشنهاد "حزب و قدرت سياسى" نبايد استراتژى باشد، به جاى آن کوبيدن بر "جمهورى سوسياليستى و خصيصه شورايى آن" را پيشنهاد ميکند. عملا جاى حرکت سلبى حزب براى گرفتن قدرت را با کار اثباتى حزب براى بنباد نهادن "جمهورى سوسياليستى" را عوض ميکند. و اگر اين ديدگاه جا بيفتد به اعتقاد من تغيير ريلى بر جهتگيرى تاکنونى حزب از مقطع کنگره دوم به بعد تحميل ميشود. قرار پيشنهادى و تصويب آن جا را براى اين تغيير ريل باز ميکند و از اين جهت حقيقتا حساسيت خود رفيق حميد و همه ما را ميطلبد. در نتيجه قبل از اينکه وارد فرمولبنديهاى قطعنامه پيشنهادى شورا بشوم، با توجه به جايگاه سياسى که و صراحتا دست انداز سياسى که در اين مقطع ميتواند در مسير حرکت حزب به طرف قدرت سياسى ايجاد کند، با آن مخالفم. جواب اين نيست "مگر جنبش شورايى مال مانيست و در برنامه نيامده پس چرا با اين قرار مخالفيد؟". من صميمانه ميپرسم چه کسى از منصور حکمت شورايىتر و بهتر نظريه پرداز جنبش شورايى بوده، پس چرا در همه مباحث اساسى منوط به قدرت سياسى از مقطع کنگره دوم به بعد نه در سطح تحليلى و سياسى و نه در سطح پراتيکى و اولويتهاى کار يکبار و مطلقا يکبار هم سازماندهى شوراها را در ايندوره به عنوان اولويت حزب مطرح نميکند. اين مباحث هستند و حتما مراجعه کنيد و جواب احتمالى هم اين نيست که اوضاع عوض شده، چون خود اين پيشبينىها را داشت و هم در کنگره دوم و هم کنگره سوم با اين جمله که "منظرهها" به سرعت عوض ميشوند، به استقبال آن رفت. از خود بپرسيم در تمام دورانى که سردبير هفتگى بود، و دردل اين اوضاع متحول و به عنوان ضرورت مطلبى در باب شورا چرا ننوشت و يا آن را به تم نشريه تبديل نکرد، چه برسد به اينکه قرار و قطعنامه پيشنهاد کند. جواب من اينست منصور حکمت در دوره پر تحولى که مسئله قدرت در جامعه باز شد، اساس استراتژيش را بر گفتن قدرت توسط حزب و حزبى قدرتمند و اجتماعى و تودهاى و حتى مسلح قرار داد و تمام محورهاى کارى که در اين دوران پيشنهاد کرده چه در بحث "حزب و قدرت سياسى" و جه در "حزب و جامعه" و چه در "آيا کمونيسم پيروز ميشود" دال بر همين است. مواردى را قبلا نقل کردم بگذار به موارد ديگرى اشاره کنم. منصور حکمت در بحث سلبى- اثباتى ميگويد: "به جاى شعارهاى اثباتى و تحليلهاى اثباتى و بودجه بندى سوسياليستى، رهبران متعدد سرشناس، ، به جاى شعارهاى چه بکنيم نيروى نظامى قوى، به جاى بقيه کارها راديوى قوى، تلويزيون، شهرت بيشتر حزب را پيشنهاد ميکنم، تا مردم مقايسه کنند" و همانجا ميگويد "بلشويکها چيز اثباتى نگفتند، جنگ را ختم کردند و تنها نيروى ضد جنگ بلشويکها بودند. آخرش هم اين ايده را نتوانستند به کرسى بنشانند که همه بروند و قدرت را بگيرند. يک عدهشان رفتند حکومت را گرفتند و گفتند حالا دست من است ميخواهيد بياييد پشت اين قضيه جنگ را ختم کنيم و نان را تقسيم کنيم. مردم ميگفتند نه، تصور نميکنم تحويل ميدادند، ميگفتند بيخود کردى، همين است که هست"(منصور حکمت – بحث سلبي اثباتى) و در سخنرانى کنگره سوم ميگويد: "حزب کمونيست کارگرى قوى باشه و قدرت دوگانه داشته باشه، آنقدر قوى باشه راست قدرت را گرفت از پس حزب برنياد، حزب پشت اسلحه خودش دستاوردهايش را حفظ کند، همه قدرت باشى يا بخشى، جنبش کارگرى را بيارى روى نقشه سياسى ايران و ١٠ سال بعد قدرت کارگرى ايجاد کنى" (منصور حکمت – سخنرانى در کنگره سوم) و به عنوان متد درست اين را هم اضافه کنم که در صحبتهايش در مورد حرکت شورايى در کردستان عراق ميگويد: "به نظرم اگر چنين جنبشى نباشد و يا زمينه نداشته باشد که بالفعل به نيرويى تبديل شود و پتانسيلى داشته باشد که در آن مردم جوابى از جامعه ميخواهند و جواب را هم از شوراها ميگيرند، اگر چنين جنبشى و مطالبات و حرکتى نباشد، نبايد جنبش شورايى راه بيندازيم . تاکيد ميکنم اگر اين حرکت هست و ميشود سازمانش داد و زمينه دارد پس طرح شورا چيز خوبى است. اگر نيست ميگويم حزب را سفت و سخت بچسبيد و قدرتمندش کنيد، شاخه و تشکيلاتهايش را گسترش دهيد، در فکر مسلح کردنش باشيد، آماده باشيد تا اوضاع تغيير کرد ما هم با آمادگى به ميدان بياييم" (ترجمه از متن کردى صحبتهاى منصور حکمت در مورد حرکت شورايى در کردستان عراق) از نظر من بسيار واضح است که منصور حکمت اساس استراتژيش را بر تصرف قدرت سياسى توسط حزب و طبعا حزبى که او تصوير کرده، گذاشته است. به همين دليل در اين دوران آن اولويتهايى را مدام گفته و پيشنهاد کرده و تکرار کرده که حزب را مستقيما در موقعيت کسب قدرت سياسى قرار دهد. از نظر من کماکان مباحث وى استراتژى همين امروز حزب هستند و لازم نيست مجددا استراتژى تدوين کنيم. اين را درک ميکنم به شکل سمينار يا هر شکل ديگر دوباره استراتژى موجود را مرور کنيم، اوضاع جديد را بسنجيم و حزب را با استراتژيش و اوضاع جديد منطبق کنيم. فکر ميکنم هنوز ٥٠ درصد سياستها و کارها و اقداماتى را که منصور حکمت قبلا و در راستاى قدرتمند کردن حزب به منظور داشتن توانايى به دست گرفتن قدرت سياسى گفته و نوشته، انجام ندادهايم، بايد اينها را به يرانجام برسانيم. در خاتمه به دلايل سياسى که در کل اين نوشته سعى کردم مستدل کنم با قرار پيشنهادى رفقا حميد تقوايى و على جوادى مخالفم. مسئله از خود شورا فراتر رفته و لازمست در مورد مباحث اساسى حول آن بحث و پشتوانههاى فکرى و سياسى که اين قرار متکى به آنهاست بحث کنيم و به نتيجه برسيم. تصويب اين قرار يعنى تاييد پشتوانههاى فکرى و سياسى آن و اين بسيار به ضرر حزب است. رفقاى عزيز هم مطلب طولانى شده و هم زيادى تاخير شده است و الا دوست داشتم در مورد نکات ديگرى چون، فراتر از تبليغ پس زمان فراخوان عملى شورا چه وقتى است؟ و تجربه کردستان، تجربه حزب کمونيست کارگرى عراق و ملاحظاتم در مورد شيوه پلميک بعضى از رفقا و چند نکته ديگر بنويسم. اگر لازم شد براى فرصتهاى ديگر. و در پايان من هم همانند همه وحدت حزب برايم بسيار با ارزش است و در اين رابطه هم اميدوارم نگرانيها و راهحلهايمان را با نيت ايجاد وحدتى محکمتر حضورى با هم مطرح کنيم و به نتيجه برسيم. در مقدمه هم گفتم اين بحث را با نقطه عزيمت شفاف کردن محور اختلاف و عينا به اميد اقناع و نتيجتا وحدتى محکمتر نوشتم. اميدوارم به اين نيت کمک کند. ١٧-٩-٢٠٠٣ |
|