انتشار آثار منصور حکمت حق همه است در پاسخ به فحاشي هاي رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران
با اعلام خبر انتشار منتخب آثار منصور حکمت، به مناسبت هفته منصور حکمت، با سيلي از اتهامات از قبيل ”زبون“ ”دزد“ و ” سارق“ و غيره از جانب آذر ماجدي و رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران مواجه شديم. جاي تاسف بسيار است که بجاي پرس و جو، بجاي کمک در انتشار آثار منصور حکمت، آذر ماجدي و رهبري جديد حزب کمونيست کارگري مجددا خود را محتاج بکار گيري اين زبان و رديف کردن چنين اتهامات و الفاظي يافته اند. مدتي صبر کرديم به اين اميد که شايد عکس العمل فردي، عصبي و فوري بوده و کسي پيدا ميشود که کنترلي بر اين رفتار غير اجتماعي، غير سياسي و تماما ناموجه را اعمال کند. اما اعلاميه هاي بعدي تکليف را روشن کرد. حزب کمونيست کارگري اين مسير را دوباره انتخاب کرده و اين مساله از جانب ما پاسخي را ميطلبد.
کل اتهامات ”دزدي“ و ”سرقت“ كه به ما نسبت داده اند بر دو استدلال استوار است: اول ”وصيّت“ منصور حکمت در مورد انتشار آثارش و دوم ”حق تاليف” آذر ماجدي بر آثار منصور حکمت. بعلاوه مجموعه اي نکات تبعي ديگر
١ – داستان ”وصيّت” در مورد حق انحصاري
ادعا اين است که منصور حکمت انتشار آثارش را انحصارا به آذر ماجدي واگذار کرده است و من هم گويا اين ادعا را در پلنوم ١۶ تاييد کرده ام. ميگويند کورش خودش هم گفته (!!) ميگوئيد نه؟ اينهم نوارش روي ”روزنه” تحت عنوان ”سخنان کورش مدرسي در مورد حق انحصاري آذر ماجدي در مورد آثار منصور حکمت در پلنوم ١۶”. اما هر دو ادعا يعني واگذاري حق انحصاري آثار منصور حکمت به آذر ماجدي و تاييد اين ادعا توسط من فاقد حقيقت اند. هرکس که به نوار گوش کند متوجه ميشود که اين عنوان يک تحريف آشکار است که جز تقلب شايسته نامي نيست. پيچاندن آگاهانه واقعيات در خدمت منافع کوچک است.
منصور حکمت در مکالمه اي که من و آذر ماجدي در آن حضور داشتيم به آذر ماجدي گفت:
”همه آثارم از نوشته هاي سياسي تا نامه و شعر همه را منتشر کن. سخنراني ها را پياده کن اديت کن و منتشر کن”
اين کل مکالمه اي است که من شاهد آن بودم. نه صحبتي از حق انحصاري کسي در ميان بود، نه بحث حذف چيزي از نوشته ها و گفته هاي او و نه ممنوعيت اينکه کس ديگري اين کار را انجام دهد. از نظر من اين صحبت چيزي جز سفارش انتشار آثارش به آذر ماجدي نبود و نيست.
آذر ماجدي براي انجام اين کار بنياد منصور حکمت را تاسيس کرد. تاسيس بنياد منصور حکمت ضمن اينکه با استقبال ما روبرو شد در پلنوم ١۶، پلنوم بعد از از دست دادن منصور حکمت، منجر به بالا گرفتن يک نگراني از جانب عده اي از اعضاي کميته مرکزي و کادرها شد. براي اين رفقا، که امروز تعدادي از آنها در رهبري حزب کمونيست کارگري هستند سوال اين بود که آيا حزب کمونيست کارگري دارد حق انتشار آثار منصور حکمت را از دست ميدهد؟ و آيا اين حق انحصاري آذر ماجدي است؟ اين نگراني بويژه در کنار يک پيشنهاد شفاهي و حاشيه اي آذر ماجدي براي تصويب قراري که بر طبق آن ”نقل خاطره” از منصور حکمت بدون تاييد ايشان ممنوع اعلام شود، نگراني از آينده حزب و نقشي که ايشان با اتکا به رابطه شخصي اش با منصور حکمت براي خود قائل است را تشديد کرد.
بر اين متن و براي تضمين انتشار آثار منصور حکمت من خطاب به پلنوم گفتم:
” من فقط ميخواستم (بگويم) منصور حکمت در حضور من خواست (آذر ماجدي) همه آثارش از نامه و نوار و غيره – مجموعه کامل آثارش را آذر ماجدي منتشر کند. خودش اين مسئوليت را به آذر داده است. “ (نقل از نواري که تحت عنوان ” سخنان کورش مدرسي در مورد حق انحصاري آذر ماجدي در مورد آثار منصور حکمت در پلنوم ١۶” روي سايت روزنه گذاشته اند)
من نه تنها يک کلمه در مورد حق انحصاري حرف نزدم و ادعاي غير واقعي ”انحصار” اين حق به ايشان را تاييد نکردم بلکه در پاسخ به تعدادي از رفقا که نگران حق حزب در انتشار آثار منصور حکمت بودند گفتم که هرکس، از جمله حزب، ميتواند آثار منصور حکمت را منتشر کند و بنياد منصور حکمت حقي را از حزب سلب نميکند. اين توضيح براي تعدادي از رفقا کافي نبود و اتفاقا درست به دليل همين بحث، بر خلاف ادعاي آذر ماجدي قرار مربوط به بنياد منصور حکمت در پلنوم اتفاق آرا نياورد. تعداد آراي مخالف يا ممتنع را بياد ندارم اما بحث بر سر انحصار حق آذر ماجدي بر انتشار آثار منصور حکمت در گرفت و بحث من همان بود که به آن اشاره کردم.
ما ميخواستيم آثار منصور حکمت را منتشر کنيم، منصور حکمت مسئوليت را به آذر ماجدي داده بود، احتياجي به کنکاش انگيزه اي آذر ماجدي يا کس ديگري نبود. موثرترين راه براي تضمين انتشار آثار منصور حکمت در آن متن حمايت از بنياد منصور حکمت بود. من از قرار حمايت حزب از بنياد منصور حکمت دفاع کردم. امروز هم فکر ميکنم کار درستي بود. ساده ترين راه در آن زمان براي انتشار آثار منصور حکمت بود.
برخلاف ادعاي امروز رهبري حزب کمونيست کارگري در هيچ کجاي اين پروسه نه تنها بحثي از حق انحصاري در ميان نبود بلکه برعکس حتي اگر غير مستقيم هم مطرح شد با مخالفت صريح روبرو شد. مخالفت من با اين حق انحصاري، همانطور که اشاره شد، در بحث بر سر قرار مربوط به ”نقل خاطره” هم مستتر است. اين بحث آن زمان با مخالفت تند من و رفقاي ديگري که امروز در همان حزب کمونيست کارگري هستند اصلا جرات مطرح شدن پيدا نکرد.
استدلال من ساده و سر راست بود. منصور حکمت بخشي از تاريخ زندگي عده زيادي از کمونيست ها است. فلسفه و مسير زندگي بسياري را تغيير داده است و به همين دليل متعلق به همه است. منصور حکمت همانقدر به آذر ماجدي و من، که آنوقت يكى از نزديک ترين افراد به منصور حکمت و خانواده اش بودم، تعلق دارد که به همه کمونيست هاي ديگر. ما حق نداريم کسان ديگري را از بخشي از زندگيشان محروم کنيم. شخصا نه ميخواهم و نه ميتوانم خاطراتم را از منصور حکمت تعريف کنم. به لحاظ عاطفي قدرت آن را ندارم و به لحاظ سياسي، با موقعيتي که دارم، اين کار را درست نميدانم. اما بازگوئي خاطرات را حق هر کس ميدانم و مطمئن هستم که براي بسياري اين بازگشت به خاطره ها، هم فشار عاطفي از دست دادن منصور حکمت را تا حدودى تخفيف ميدهد و هم تصويري همه جانبه تر، و نزديک تر به حقيقت، از منصور حکمت بدست ميدهد. تا امروز به اين قول و اين سياست وفادار مانده ام.
آذر ماجدي و رهبري كنونى حزب کمونيست کارگري در اين “نقل” وقايع آگاهانه مکالمه فوق الذکر با منصور حکمت را به ”وصيّت” و بعدا براي دراماتيزه تر کردن بيشتر آن را به ”وصيّت آخر” تبديل کرده و سفارش منصور حکمت به آذر ماجدي را حق انحصاري او معني کرده اند. امري که نه واقعيت دارد و نه با کل فلسفه زندگي سياسي منصور حکمت خوانا است. منصور حکمت سفارش هاي زيادي را به افرادي که به او نزديک بودند کرد. هيچکدام از ما نه اين سفارشات را جائي تکرار کرديم، نه به آن عنوان ”وصيّت آخر” داديم و نه از اين مکالمات براي خود سرمايه سياسي ساختيم.
تفاوت ميان سپردن يک مسئوليت با واگذاري حق انحصاري بيش از آن روشن است که محتاج توضيح باشد. اما براي باقي نگذاشتن ابهام اين مثال را در نظر بگيريد: دولتي مسئوليت ساختن خانه براي بي مسکن ها را به نهادي واگذار ميکند. اين به معني حق انحصاري يعني اينکه هيچ کس ديگري حق انجام اين کار را ندارد، نيست. هرکس ميتواند خود علاوه بر نهاد ”مسئول” براي بي خانمان ها خانه بسازد. کسي که چنين خيرخواهي را دزد يا سارق اعلام کند هر امري که داشته باشد امرش ساختن خانه براي بي مسکن ها نيست. مسئول ماموريت دارد و قابل عزل و نصب است، صاحب انحصاري، صاحب مالش است و به کسي پاسخگو نيست.
منصور حکمت از آذر ماجدي خواست که همه آثارش را منتشر کند. همين. و ما نه تنها ممانعتي در اين راه بوجود نياورده ايم بلکه آن را تسهيل کرده ايم.
ما تا وقتي که در حزب کمونيست کارگري بوديم به قرار پلنوم ١۶ متعهد مانديم. از جمله من و فاتح شيخ نزديک به سه سال پيش متن سخنراني منصور حکمت در انجمن مارکس تحت عنوان ”آيا پيروزي کمونيسم در ايران امکان پذير است؟” و ”بحران و انشعاب در کومه له” را پياده کرديم و براي انتشار در اختيار آذر ماجدي گذاشتيم. مراجعات مکرر ما به آذر ماجدي ظرف سه سال گذشته با اين جواب روبرو بوده که ”وقت نکردم”. و اين درست است آذر ماجدي وقت نکرد. ايشان مثل همه ما يک فعال سياسي است و برنامه کاريش تابع اولويت هاي سياسي اوست. مساله اين است که اولويت هاي ما با هم فرق ميکند.
بعلاوه، واگذاري حق انحصاري انتشار آثار منصور حکمت به هر کس، از جمله به آذر ماجدي با فلسفه سياسي منصور حکمت نميخواند. کسي که تمام تلاشش اين بود كه حرفش را به گوش مردم برساند، کسي که بخش مهم انتقادش به حزب اين بود که چرا در اينكار تاخير ميكنيم. ، کسي كه در هر نشريه و سايتش مينوشت که اين را تکثير کنيد و به دست مردم برسانيد نميتواند ناگهان خواستار انحصار انتشار آثارش توسط کسي بشود. غير ممکن است که منصور حکمت متوجه نبوده که اگر شرط انتشار يک سخنرانيش، که اتفاقا نوارش گير کسي در تبريز و اصفهان آمده، مراجعه به آذر ماجدي، کسب اجازه و پرداخت حق تاليف باشد، عملا انجام اين کار نا ممکن کرده است. اعلام حق انحصاري آذر ماجدي به معني آن است که هيچ کس در بغداد و بصره و سامره و کوت و سليمانيه حق انتشار آثار منصور حکمت را ندارند مگر اينکه اجازه اش را گرفته و حق تاليف را پرداخته باشد. اعلام اين حق انحصاري به معني اين است که از چين تا کانادا و از برزيل تا روسيه هرکس بخواهد آثار منصور حکمت را منتشر کند بايد آن را به تاييد برساند و يا اجازه بگيرد. اين توقعات مخالف کل فلسفه زندگي منصور حکمت است. واگذاري اين انحصار به هيچ کس، و از جمله به آذر ماجدي، نميتواند درست باشد، با زندگي و با منطق منصور حکمت جور در نمي آيد. قضيه عکس اين است. او ميخواست که همه آثارش منتشر شود.
در نتيجه واگذاري حق انحصاري انتشار به آذر ماجدي نه حقيقت دارد و نه ميتواند حقيقت داشته باشد. من هم نه تنها چنين حقي را تاييد نکرده ام، بلکه برعکس هر جا که حتي غير مستقيم خواسته اند آن را به ميان بکشند مخالف آن بودم. امروز هم اين ادعا ها را يک بدعت گذاري مضر و يک اقدام ضد کمونيستي ميدانم که منجر به اخلال در انتشار آثار منصور حکمت ميشود.
با اين توضيحات دوباره به حرفهاي من در پلنوم ١۶ دقت کنيد:
”من فقط ميخواستم (بگويم) منصور حکمت در حضور من خواست (آذر ماجدي) همه آثارش از نامه و نوار و غيره – مجموعه کامل آثارش را آذر ماجدي منتشر کند. خودش اين مسئوليت را به آذر داده است.” (نقل از نواري که تحت عنوان ”سخنان کورش مدرسي در مورد حق انحصاري آذر ماجدي در مورد آثار منصور حکمت در پلنوم ١۶” روي سايت روزنه گذاشته اند)
با خواننده است که قضاوت کند به شخص و حزبي که به اين حرفها عنوان ”سخنان کورش مدرسي در مورد حق انحصاري آذر ماجدي در مورد آثار منصور حکمت در پلنوم ١۶” داده است، چه بايد گفت و شايسته چه عنواني است.
٢ – قضيه ”حق تاليف” ادعاي ديگر اين است که آذر ماجدي بر آثار منصور حکمت ”حق تاليف” (copyright) دارد. در نتيجه انتشار آثار منصور حکمت توسط ما، به گفته آذر ماجدي يک ”دزدي در روز روشن” و يک ”سرقت” است که توسط يک عده ”زبون” انجام گرفته است!!
اولا – چنين حق تاليفي وجود ندارد. منصور حکمت هيچ جا و مطلقا هيچ جا از "حق تاليف" خود حرف نميزند. نمونه اش جلد ۸ آثارش است که خودش چاپ کرد و کلمه اي در مورد حق تاليف محفوظ در آن نيست. منصور حکمت، برعکس، از انتشار بدون ”اجازه” آثارش توسط هرکس از بغداد تا بندر عباس، از پرتقال تا ترکيه و روسيه عميقا خوشحال ميشد. کمونيست هاي عراق و حزب کمونيست کارگري عراق در اين سالها کتابهاي منصور حکمت را به عربي و کردي ترجمه کرده اند، نوارهاي او را پياده، ترجمه و منتشر کرده اند و هميشه با استقبال منصور حکمت روبرو بودند. منصور حکمت کسي بود که حرفش را در نشريات مجاني به دست مردم ميرساند كه يکي از شعارهايش تکثير و پخش نشريه بود. حق تاليف صد و هشتاد درجه در مقابل خواست منصور حکمت است.
ثانيا – اصولا قائل شدن به حق تاليف براي ادبيات کمونيستي، سياستي ضد کمونيستي است. سياستي است براي محدود کردن دسترسي به اين ادبيات. در دنيائي که کمونيست ها با قبول ريسک جاني، امنيتي و مالي ادبيات کمونيستي را تکثير ميکنند و به دست مردم ميرسانند. صحبت از ”حق تاليف” شايسته هيچ عنوان محترمي نيست.
امروز اگر از خانواده و دوستان مارکس کسي ادعا کند که حق تاليف بر مانيفست دارد براي انتشار مانيفست و کاپيتال هر محفل و حزب کارگري بايد از آنها اجازه بگيرند و پول بپردازند به چنين کساني چه ميگوئيد؟ تشخيص اينکه اين ”حق تاليف” به چه کسي و چه سياستي نفع ميرساند نبايد سخت باشد.
چرا مردم در ايران و در ساير نقاط جهان بايد براي انتشار و تکثير آثار منصور حکمت از کسي اجازه بگيرند و اضافه بر تحمل مخارج چاپ و توزيع و خطرات جاني و مالي حق تاليف به آذر ماجدي بپردازند؟ مگر رابطه کمونيست هاي کارگري با منصور حکمت و با خانواده اش بر اين اساس متکي بوده است که امروز بايد به ازا هر نسخه دنياي بهتر حق مولف بپردازند يا اجازه بگيرند؟ تکثير مصاحبه منصور حکمت با فلان راديو توسط هر کس در در تهران يا اراک و رساندن آن به دست ديگران ”دزدي” از منصور حکمت است يا اشاعه و ترويج آثار او؟ چنين کسي دارد به خواست سردبير کمونيست، انترناسيونال، هفتگي و غيره که خود منصور حکمت بوده عمل ميکند يا به گفته آذر ماجدي و حزب کمونيست کارگري مشغول ”سرقت” از اوست؟
ما بعنوان پرنسيب نه حق تاليفي براي ادبيات کمونيستي قائل هستيم، نه براي کسي که چنين حق تاليفي را مطالبه کند احترامي قائل هستيم و نه به چنين حق تاليفي پايبند هستيم.
۳ - يک ملاحظه: مستقل از اين ”استدلال ها” بايد کلاهتان را قاضي کنيد و يک بار ديگر به معني اين ادعا ها و تناقض آن با نيازهاي مبارزه کمونيستي توجه کنيد. فرض کنيم استدلال ها صحت دارند و واقعا آذر ماجدي حق انحصاري انتشار آثار منصور حکمت را دارد و بر اين آثار حق تاليف دارد در نتيجه انتشار آثار منصور حکمت بدون اجازه ايشان ممنوع است. تناقض اين است: قدرت انتشار آثار کمونيستي دقيقا در قدرت باز تکثير آنها در هر محفل و جمع کارگري و کمونيست است. اين قدرت است که ما را در مقابل سرکوب و امکانات مالي بورژوازي سرپا و توانا نگاه ميدارد. اين امکان است که به ما اجازه ميدهد كه با دروغ پردازي بي بي سي و سي ان ان و کل دستگاه تبليغي بورژوازي مقابله کنيم. انحصار حق انتشار و حق تاليف کل اين اهرم قدرت کمونيست ها را از ميان ميبرد. نفس اين که براي اولين بار در تاريخ کمونيسم، و راستش هر جنبش انقلابي، انتشار آثار يکي از رهبران جنبش کمونيستي با ”حق تاليف” و ”حق انحصاري چاپ و انتشار” توسط ”ورثه” او روبرو ميشود و با اعلام خبر انتشار منتخب آثار او بدون تامل وهيچ پرس و جوئي يک جا محکوم ميشود و منتشر کنندگان ”زبون”، ”دزد” و ”سارق” لقب ميگيرند هشدار دهنده و در عين حال گويا است.
تصور کنيد هر بار که مانيفست کمونيست يا کاپيتال در طول تاريخ در هر محفل و جمع کارگري و يا کمونيست تکثير شده باشد، کساني به نام ”بازماندگان” و ”وراث” مارکس اين جمع ها دزد و سارق اعلام ميکردند.
تصور کنيد که کساني بنام ”بازماندگان” يا ”وراث” مارکس، رولزدالسکي را بخاطر اديت و انتشار ”بدون اجازه” گروندريسه، محکوم ميکردند. تصور کنيد هر حزب و گروه کمونيستي ميبايست براي انتشار آثار کمونيستي فشار ”بازماندگان” مارکس، انگلس، لنين، تروتسکي، بوخارين، لوگزامبورگ، گرامشي، گورکي و منصور حکمت را خنثي کنند و از آنها اجازه بگيرند و حق تاليف بپردازند.
بايد خوشحال بود که اين اتفاق تاکنون نيفتاده است. مهمتر اينکه بايد مصمم بود که در مقابل چنين بدعت ضد کمونيستي ايستاد و اجازه نداد که سنت چند هزار ساله جنبش هاي انقلابي و سنت چند صد ساله جنبش کمونيستي در يک دعواي بشدت غير سياسي پايمال شود. نبايد اجازه داد اين کار به نام منصور حکمت و بنام کمونيسم کارگري سنت شود.
ما انتشار آثار منصور حکمت و رساندن آنها بدست همه کمونيست ها و بدست طبقه کارگر را وظيفه خود ميدانيم و هيچ قدرتي در دنيا قادر به ممانعت ما از انجام اين کار نيست. ما همه آثار منص |