موانع ومصافهای جنبش طبقه کارگر (نگاهی دیگر)
رحمان حسین زاده
این نوشته بر مبنای بحثی آماده شده است که اواسط ماه ژانویه در نشست حضوری دفتر سیاسی حزب حکمتیست ارائه کردم. متن مکتوب کنونی تکمیل تر از بحثی است که در آن نشست ارائه شده است. با این وجود مبنا و چارچوب اصلی آن تغییری نکرده است. بر اساس این مبحث قطعنامه ای را تهیه کردم که در شماره 16 نشریه کنگره منتشر شده است. به این اعتبار نوشته زیر را میتوان به عنوان معرفی نگرش حاکم بر آن قطعنامه در نظر گرفت.
1- پیش درآمد بحث: تاکید بر چند مسئله گرهی در بررسی موانع و مصافهای جنبش طبقه کارگر در این مقطع
الف: هدف این بحث:
هدف بررسی عمومی موقعیت جنبش طبقه کارگر ایران و لیست کردن همه معضلات و موانع تحمیلی بر طبقه کارگر نیست. میخواهم نتیجه گیری و حرف آخرم را اول و در همین مقدمه بیان کنم. به نظرم موقعیت کم تاثیر گرایش سوسیالیستی درون جنبش طبقه کارگر و حزب کمونیستی وخود ما به عنوان حزب حکمتیست در مبارزات کارگری غیر قابل قبول است. عروج نکردن گرایش کمونیستی به عنوان نیروی فعاله وهدایت کننده در جنب و جوش مبارزاتی کارگران یک عامل مهم در جا زدن جنبش طبقه کارگر ایران است. به نظرم هر فعال کمونیست وهر جریان کمونیستی، این واقعیت را نبیند، نمیتواند گامی در راستای تغییر وضعیت موجود به نفع طبقه کارگر بردارد. بار دیگر یک تغییر ریل اساسی در مقابل گرایش کمونیستی و حزب کمونیستی طبقه کارگر قرار دارد . در ادامه مطلب به ملزومات عروج سیاست سوسیالیستی در جنبش طبقه کارگر میپردازم.
ب- کدام متد؟ متد تفسیر کننده، یا تغییر دهنده؟
نه تنها سیاست سوسیالیستی و حزب کمونیستی به عنوان سیاست و نیروی جاری در تحولات جنبش کارگری غایب است، بلکه در بررسی موقعیت جنبش طبقه کارگر و موانع و مصافهای پیش روی آن بخش عمده مباحث جاری بررسی جنبش کارگری فاقد متد و نگرش انتقادی و کمونیستی اند. لذا اولین چیزی که باید تغییر کند نگرش ومتدی است که هم اکنون از جانب شاخه های مختلف چپ بر مبنای آن جنبش طبقه کارگر نقد و ارزیابی میشود و بر همان مبنا برای آن ظاهرا راه حل و در واقع عدم راه حل ارائه میشود. به نظرم نگرش و متد تفسیر کننده، دنباله روانه ، نظاره گرانه و غیر فعال،و بویژه حالت اعلام موضعی و اندرز دهنده ای که کل جریانات چپ دوستدار کارگر به آن دچارند وما هم هنوز بند نافمان را با این سیستم تماما قطع نکرده ایم را باید کنار گذاشت. قبول همین واقعیت از مهمترین ملزومات پیشروی بعدی جریان سوسیالیستی درون طبقه کارگر و از ملزومات تغییر ریلی است که به آن اشاره کردم. در مقابل لازمست نگرش و متد تغییر دهنده و نقد کمونیستی را در برخورد به موانع ومصافهای جنبش کارگری اتخاذ کرد. داشتن نگرش و متد تغییر دهنده و انتقادی کمونیستی حاصل ترویج و یادآوری این الفاظ برای هم نیست. بلکه حاصل موقعیتی است که گرایش کمونیستی و حزب کمونیستی در بطن کشمکشهای روز مره طبقه کارگر برای خود قائل است. اگر گرایش کمونیستی کارگری و حزب آن بخش انتگره جنبش کارگری و نیروی درونی آن است و اگر خود را نیروی فعاله سمت و سو دادن به مبارزات کارگری میداند،به لحاظ عملی وبه حکم واقع نمیتواند، جریان تفسیرگر ودنباله رو و اعلام موضعی باشد. در بطن چنین کشمکشی موظف است نقشه کنکرت داشته باشد. تلاش کند گام به گام جنبش کارگری را سمت و سو دهد. نشان دهد در هر پیشروی چه نقشی داشته است و نشان دهد در هر در جا زدن و یا عقب نشینی کارگران چه خلائی را به جای گذاشته است. نمیشود با پیشرویهای طبقه کارگر عکس گرفت اما علت عقب نشینی و کمبودهایش را یکجانبه به نقش "دیگران" به نقش گرایشات غیر کمونیستی و عوامل دیگر حواله داد. خلاصه کنم اگر گرایش سوسیالیستی و حزب کمونیستی موقعیت نیروی فعاله درون جنبش کارگری را برای خود قائل باشد ، نه نیرویی نظاره گر و دنباله رو دوستدار کارگر، آنوقت نمیتواند جریانی تفسیر گر واعلام موضعی باشد. به نظرم گرایش سوسیالیستی فی الحال موجود در جنبش طبقه کارگر به دلیل عدم انسجا م وبی خطی و دنباله روی و بی تحزبی نقش نیروی فعاله و سمت و سو دهنده را ایفا نکرده است. بلکه نظاره گر و تفسیرگر است . به این اعتبار سیاست سوسیالیستی در جنبش طبقه کارگر ایران هژمونیک نیست و غایب است. بعدا به دلایل آن بیشتر میپردازم.
ج - معضلات کدام بخش جنبش کارگری؟ راه حل کدام بخش جنبش کارگری ؟
نگرش دیگری که باید تغییر کند، این مسئله است که در وهله اول و اساسا از معضلات ومصافهای کدام بخش جنبش کارگری صحبت میشود. چرا در مباحث جاری مربوط به جنبش کارگری از موانع و معضلات گریبانگیر مراکز کلیدی کارگری، از مسائل بخشهای عمده کارگری که ستون فقرات جنبش طبقه کارگرایران را تشکیل میدهند، و راه به میدان کشاندن آنها خبری نیست؟ بر این مبنا سئوال اینست که چرا در مراکز کلیدی کارگری چون نفت و ماشین سازیها و ذوب آهن ونورد اهواز و ..... از تحرک جدی خبری نیست. واضح است که مسئله نمیتواند عدم وجود تضییقات و فشار و استثمار و ... باشد. عوامل دیگر و مکانیسمهای دیگری عمل میکنند که بخشهای کلیدی کارگری را بی تحرک نگه داشته است. این عوامل و مکانیسمها کدامند؟ راه خنثی کردن آنها چیست؟ ملزومات عروج گرایش کمونیستی در بخشهای کلیدی کارگری کدام است؟ قبول این صورت مسئله و جواب درست به این سئوالات بخش دیگری از جوابگویی درست به رفع موانع امروز جنبش کارگری است.
بعد از این پیش درآمد به موانع و معضلات جنبش کارگری میپردازم.
2- معضلات جنبش کارگری کدامند؟ کلیشه های از قبل آماده یا معضلات واقعی؟ کدامیک؟
در بررسی وارزیابی معضلات وموانع جنبش کارگری ایران دیدگاههای مختلف، دسته بندیهای مختلف و ارزیابیهای مختلف دارند. در سه دهه گذشته و از انقلاب 57 به این طرف در بررسی مشکلات جنبش کارگری توسط جریانات تفسیرگر چپ به طور ثابت به یک سری عوامل اشاره میشود که در اینجا آنها را به عنوان کلیشه های از قبل آماده و آشنا و فرعی دسته بندی میکنم. از جمله گفته میشود، مبارزات کارگری پراکنده،دفاعی، صنفی است. یا سندیکالیسم و رفرمیسم و ناسیونالیسم و گرایشات غیر کارگری مانعند. البته این مشاهدات درستی است و این مسائل عمل میکنند. اما اولا : ارتقاء آنها به موانع اصلی سد راه جنبش کارگری آن طور که بخش اعظم چپ اینکار را میکند، نه تنها چاره ساز نیست ، بلکه گمراه کننده و پرده پوشی موانع اصلی تر است. دوما به خودی خود ردیف کردن این موانع وتکرار مداوم آن دردی را دوا نمیکند و دقیقا همان تفسیرگری و حالت اعلام موضعی را نشان میدهد، که تغییری ایجاد نمیکند. من فکر میکنم موضع کمونیستی فعال باید اینها را به عنوان معلول واقعیتهای اصلی تر و ریشه ای تر به کارگر نشان دهد. مقابله با موانع اصلی تر و واقعیتر را در دستور بگذارد و سوما و مهمتر راه حل فایق آمدن بر این مشکلات را نشان دهد. باید نشان دهد که چگونه سیاست و کارکرد سرمایه داران و دولت حامی آنها به عنوان اولین و اصلی ترین عامل پراکندگی مبارزات کارگری و دفاعی کردن و به عقب راندن کارگران باید خنثی و طرد شود. سیاست کمونیستی در تقابل با سرمایه داران ودولت هار آنها و به عنوان سیاست و اهرم متحد کردن و قدرتمند کردن و تغییر تناسب قوا به نفع کارگر قد علم کند ونتیجتا به پراکندگی و صنفی گری و حالت دفاعی مبارزات خاتمه دهد و مانع سیطره گرایشات غیر سوسیالیستی در جنبش کارگری بشود. از این سر هم دوباره به این نتیجه میرسیم سیاست سوسیالیستی و نیروی سوسیالیستی باید جاری شود و قدرتمند شود که راه غلبه بر پراکندگی و صنفی گری در میان کارگران جابیفتد، که آلترناتیوگرایش سوسیالیستی در مبارزه و سازمانیابی برای کارگر قابل دسترس باشد تا سندیکالیسم و یا هر گرایش دیگر ابتکار را به دست نگیرد.
بر اساس این متدی که دارم و در تمایز با ارزیابیهایی که "سندیکالیسم را در جنبش کارگری ایران مانع مهم میدانند" لازم میدانم خیلی کوتاه موضعم را در مورد سندیکالیسم در جنبش کارگری ایران بیان کنم . نظر من در مورد سندیکالیسم در جنبش کارگری همان است که در بحث مهم شورا- سندیکای منصور حکمت آمده است. سندیکالیسم آلترناتیو جناح رفرمیستی و غیر رادیکال جنبش کارگری و نقطه اتکای جناح چپ بورژوازی امثال سوسیال دمکراسی و .... در درون جنبش کارگری است. در کشورهای غربی و کشورهایی که امکان فعالیت آزادانه وجود داشته و هر جا که نقش هژمونیک در جنبش کارگری پیدا کرده است به عامل ترمز کننده جنبش کارگری تبدیل شده است. اما این حکم پایه ای و درست را بر خلاف چپ های ذهنی و بعضی هایی هم که به نام "کمونیسم کارگری" صحبت میکنند نمیتوان دلبخواهی وغیر واقعی به شرایط مشخص جنبش کارگری ایران تعمیم داد. اخیرا و به دنبال ایجاد سندیکای نیشکر هفت تپه و ادامه فعالیت سندیکای شرکت واحد، و اندک تحرک گرایش سندیکالیستی، بعضی ها این گرایش را به عنوان "مانع مهم امروز" جنبش کارگری ایران معرفی میکنند. به نظرم از زاویه یک جریان سوسیالیستی این سیاست غیر واقعی و هم پاسیفیستی وتوجیه گرانه وضع موجود در جنبش کارگری است. در مورد هر یک از این جنبه ها توضیحات کوتاهی میدهم. اولا: غیر واقعی است، چون موقعیت سندیکالیسم را بزرگتر از واقعیت کنونی آن می بیند و به این ترتیب امتیاز بزرگی به سندیکالیسم ضعیف جنبش کارگری ایران میدهد. سندیکالیسم در جنبش کارگرایران نه به لحاظ سابقه و سنت و نه به لحاظ کارکرد عملی امروز از چنان جایگاه و وزنی در جنبش کارگر ایران برخوردار نبوده و نیست که نقش چنان تعیین کننده پیدا کرده باشد که ترمز کننده مبارزات کارگری باشد. اتفاقا چه در دوره سلطنت و چه در دوره جمهوری اسلامی حاکمیت هار سرمایه و استبداد و اختناق کم نظیر حتی چنان مجالی به سندیکالیسم هم نداده است که نقش مهمی له یا علیه کارگران از خود نشان دهد. نه در گذشته ونه در حال یک سنگربندی مهم کارگری برای بهبود زندگی کارگر و تحقق مطالبه مهم و تحمیل شرایط و قوانین جدید به ابتکار سندیکالیسم در سابقه جنبش سندیکالیستی ایران ثبت نیست. همچنانکه یک سازش مهم با سرمایه داران و یا اعتصاب شکنی وپایان دادن به مبارزه مهم در تاریخ آن هم ثبت نشده است. بورژوازی ایران و حکومتهای آن امکان چنین ابراز وجودی به جنبش سندیکایی ایران حتی مشابه آنچه در ترکیه اتفاق افتاده را به سندیکالیسم نداده است. سندیکالیسم در جنبش کارگری ایران نقش هژمونیک و تعیین کننده نداشته و ندارد. تجربه انقلاب 57 نشان داد که کارگران اساسا به طرف شورا وخط رادیکال در جنبش کارگری تمایل پیدا کردند و سندیکالیسم ضعیف تر بود. در نتیجه بر اساس اظهارنظر ولو راست این یا آن فعال و رهبر یکی دو سندیکای قابل اعتنای موجود، ارائه تصویری که گویا سندیکالیسم در جنبش کارگری نقش تعیین کننده و حتی مانع مهم را پیدا کرده، دور از واقعیت است. دوما این موضع توجیه گرانه و پاسیفیستی در قبال خلائی است که جریان سوسیالیستی به جای گذاشته است . از کمونیستها و جریاناتی که خود را کمونیست میدانند، به هر درجه ای که سندیکالیسم رشد ونفوذ پیدا کرده باشد، سئوال اینست پس سیاست کمونیستی چرا نتوانسته چنان دردسترس باشد که کارگران مجبور به انتخاب سندیکالیسم نشوند؟. پس چرا نقدمان را متوجه گرایش کمونیستی نمی کنیم که چنین خلائی را به جای گذاشته است؟. چرا به قیمت بزرگ کردن غیر واقعی نقش سندیکالیسم، غیاب سیاست سوسیالیستی و خلائی را که بر جای گذاشته، توجیه میشود. برای مثال به نظرم در کارخانه نیشکر هفت تپه اگر رهبرکمونیست روشن بین و گرایش سوسیالیستی منسجم و صاحب خط عرض اندام میکرد، مبارزاتشان میتوانست موثرتر به سرانجام برسد و کاملا این زمینه وجود داشت به جای سندیکا، کارگران مجمع عمومی منظم و شورای کارخانه خود را تاسیس کنند. یا در مبارزات سندیکای شرکت واحد اگردر مقابل سندیکالیسم اسانلو، مددی، گرایش رادیکال سوسیالیستی با نقدش و راه حلش حضور داشت مسیر مبارزات شرکت واحد ونقش این سندیکا فرق میکرد.
لذا من نتیجه میگیرم در موقعیت کنونی جنبش کارگری ایران سندیکالیسم نه چنان موقعیت تعیین کننده دارد و نه در بطن مبارزات کارگری و به لحاظ عملی سد کننده مبارزات جاری بوده است. با این وصف از جنبه دیگری گرایش سوسیالیستی باید تماما متوجه نقش سندیکالیسم باشد. صرفنظر از موقعیت فعلی، جریان سندیکالیستی با اتکا به حمایت سنت بین المللی تردیونیونیسم به مثابه گرایش جناح چپ بورژوازی در میان کارگران، قابل تحمل بودن سیاست و سنتهای آن برای بورژوازی حاکم ایران، ظرفیت بالقوه گسترش و رشد را دارد. لذا یک مصاف تعیین کننده جریان سوسیالیستی کارگری در دوره آتی در برابر این گرایش خواهد بود. گرایش سوسیایستی مداوما موظف است تمایز سیاست و پراتیک خود را با سندیکالیسم و گرایشات دیگر درون جنبش کارگری ترسیم کند. به طور زمینی و مستدل و نه فرقه ای و سکتی فعالیت و حرکت و افق محدود و غیر رادیکال سندیکالیسم را نقد کند.
3- معضلات واقعی سد راه طبقه کارگر:
الف– پیامدهای سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی به مثابه دولت سرمایه داران :
واضح است پیامدهای سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی در زیست ومبارزه کارگران بسیار کمر شکن و تعیین کننده بوده است. وقتی از حاکمیت جمهوری اسلامی صحبت میشود، به درست اول ذهنها به طرف سرکوب خشن این رژیم هار سرمایه جلب میشود. اهرم کشتار و اعدام و سرکوب عمومی جامعه و دستگیری و بگیر و ببند خود فعالین کارگری و انحلال تشکلهای واقعی کارگران برآمده از انقلاب 57 در عقب راندن جنبش کارگری بسیار کارساز بوده است. حاصل این وضعیت تناسب قوا یی به شدت نامساعد ونابرابر در مقابل جنبش کارگری است. اما علاوه بر آن ابعاد دیگری از نتایج حاکمیت جمهوری اسلامی زنجیر اسارت طبقه ما بوده است که اثرات آن اگر از ابعاد سرکوب عریان بیشتر نبوده باشد، کمتر نبوده است. از جمله در یکدهه اول حاکمیت اسلامی ابتدا توهم و سپس عواقب جنگ 8 ساله ایران و عراق یکدهه عقب نشینی بر طبقه ما را تحمیل کرد. از دل همان دوره و در آن شرایط نامساعد جمهوری اسلامی فرصت را غنیمت شمرد تا مسئله قانونکاررا جلو بکشد وبعد از چند بار اصلاح و دست کاری نهایتا قانون کاری بر طبقه کارگر ایران تحمیل شد که یکی از ضد کارگری ترین قوانین کاردر سطح دنیا است. قانونکار جمهوری اسلامی تاثیرات مخرب جدی در جنبش کارگری داشته وهنوز دارد که به جنبه هایی از آن تاکید میکنم . الف : قانون کار تضمن کننده کار ارزان در جامعه ایران است و تحمیل کار ارزان اهرم بزرگ عقب راندن کارگر بوده است. ب- قانون کار در ابعاد میلیونی شکاف بزرگ وپراکندگی را در صف کارگران ایران بوجود آورده است. در سطح کلی صف کارگران را به دو بخش، آنهایی که شامل قانونکار میشوند و آن بخش میلیونی که شامل آن نمی شود، تقسیم کرده است. در شرایطی که نان سفره هر شهروند ایرانی و قبل از همه هر خانواده کارگری به گروگان گرفته شده، آن بخش که شاغلند و به ویژه در مراکز اصلی کارگری شامل قانون کار میشوند، پراگماتیستی واز سر سیر کردن شکم گرسنه خود و خانواده و از دست ندادن شغل، "قاچ زین" را چسبیده اند، خود را با شرایط قانون کار وفق داده اند. جمهوری سرمایه کاری کرده که داشتن شغل ثابت و تابع قانونکارلوکس به حساب می آید و بخش مهم و تعیین کننده طبقه کارگر را از درون اسیر و بی تحرک کرده است. از طرف دیگر آن بخش میلیونی دیگر که شامل قانونکار نمی شود، در بی تامینی محض و شرایط تن دادن به قرارداد سفید یک طرفه کار فرما به کار موقت تن میدهد. میخواهم بگویم ترفند قانونکار یک نقش دولبه داشته است . از یک طرف اهرمی بوده برای کند کردن و بی تحرک کردن بخش مهمی از کارگران و از جمله مراکز کارگری کلیدی و از طرف دیگر محروم کردن بخش میلیونی دیگر از کوچکترین حقوق کارگری، بخشی را مهار زده است و بخشی را به خاک سیاه نشانده است. بر این اساس پایه تفرقه وپراکندگی و محافظه کاری و دفاعی بودن مبارزات کارگری در این شرایط نهفته است . حال به این تصویر بیکاری چند میلیونی را اضافه کنید که چون شمشیر داموکلس بر بالای سر کارگر شاغل و به عنوان دپرسیون بیکاران بر دست و پای طبقه ما سنگینی میکند.
علاوه بر اینها جمهوری اسلامی خانه کارگر و شوراهای اسلامی ودیگر نهادهای ضد کارگری را برای اجرای سیاستهای ضد کارگری به خدمت گرفته است. اینها به عنوان سوپاپ اطمینهانهای جمهوری اسلامی برای این رژیم در میان کارگران عمر خریده اند. اگر چه این ابزارها منفور نزد هر کارگر حق طلبی هستند،و در شرایط اسارتباری که بر کارگران تحمیل شده، بنا به فاکتورهای مختلف کارگرانی اجبارا حول این نهادها گرد آمده اند.
خلاصه کنم : از نظر من بزگترین مانع پیشروی جنبش کارگری تناسب قوای به شدت نامساعد و کل ابزارها وترفندها ی به کارگرفته شده از جانب کارفرمایان و دولت حامی آنها است. طبقه کارگر و پیشروان کارگری قبل از هر چیز و مستمرا باید با این وضعیت در بیافتند و این وضعیت را تغییر دهند. این مصاف اصلی طبقه کارگر و گرایش سوسیالیستی آن است.
ب- غیاب سیاست سوسیالیستی در جنبش کارگری:
اگر نیرویی به نام دولت اسلامی سرمایه داران شب و روز وبا همه ابزارها در فکر پراکنده کردن و عقب راندن و دفاعی کردن مبارزات کارگران است، اما در دل سنگربندی کارگری در مقابل تعرض سرمایه اسلامی و در مبارزات جاری، آن سیاست و نیرویی که باید مبارزات کارگری را از پراکندگی، دفاعی بودن و عقب نشینی بیرون بکشد، غایب است. از نظر من آن سیاست و نیروی غایب، سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی انتگره وادغام شده در جنبش کارگری است. طبعا گرایش کمونیستی یک واقعیت جدی وهمیشگی جنبش کارگری بوده است. محافل و فعالین کارگری کمونیست زیادی در جنبش کارگری حضور دارند. اما این گرایش بی خط ونامنسجم است. در مبارزات اقتصادی و در ایجاد اتحاد و سازمانیابی توده ای کارگران بی نقش و بخشا دنباله رو گرایشات دیگر است. در مقابله با امکانگرایی و در مقابل گرایشات دیگر سنگربندی آلترناتیو و ممکن را در دسترس کارگران قرار نداده است. در حال حاضر چهره و رهبر شناخته شده و در محل و در گیر در مبارزات جاری را به اندازه کافی ندارد. ومهمتر گرایش سوسیالیستی درون جنبش کارگری تحزب کمونیستی و به این معنا اهرم و ابزار دخالت همه جانبه در مبارزات اقتصادی و در جدال تحولات سیاسی را ندارد. عدم کارکرد سیاسی و سازمانی و عملی این گرایش اساسا به شکل پراکنده ماندن، دفاعی بودن و صنفی باقی ماندن مبارزات جاری عمل کرده وبعضا هم صحنه برای گرایشات غیر رادیکال در میان کارگران خالی مانده است.
3- حزب حکمتیست و جنبش کارگری:
اگر ما نخواهیم همانند بقیه چپ در خود فریبی غرق شویم، اگر متد انتقادی حکمتی را کماکان پیشه کنیم، باید به طور ابژکتیو موقعیت حزب را در جنبش کارگری مورد بررسی انتقادی قرار بدهیم. به نظرم موقعیت حزب حکمتیست به عنوان تجسم حزبی جنبش سوسیالیستی کارگری جدا از موقعیت گرایش سوسیالیستی درون طبقه کارگر نیست. به همان نسبت که سیاست سوسیالیستی و گرایش رادیکال و کمونیست در جنبش کارگری نقش موثر ایفا نکرده، معنی اش اینست که ما خوب عمل نکرده ایم و سیاست و پراتیک ما در جنبش کارگری کم تاثیر بوده است. حزب ما هنوز با جنبش جاری کارگری و لایه فعالین و پیشروان درون آن عجین نشده است. هنوز نتوانسته موقعیت منسجم کننده، خط دهنده و سمت و سو دهنده را پیدا کند. پر کردن این خلاء تغییرات مهمی را در اولویتها و مشغله ها،روشها و ابزارهای کار ما در جنبش کارگری را میطلبد.
4- طبقه کارگر و قدرت سیاسی:
یکی ازپروبلماتیکهای اساسی در جنبش طبقه کارگرچگونگی رابطه طبقه کارگر با قدرت سیاسی است. هنوز بخش عمده چپ که خود را دوستدار طبقه کارگر معرفی میکند و گرایشات غیر کمونیستی درون طبقه کارگر با هزار و یک بهانه دوری کردن طبقه کارگر از جدال قدرت سیاسی را موعظه میکنند. در مقابل این روش و سیاست گرایش کمونیستی و حزب ما به عنوان بخشی از آن بدرست بر نقش فعاله طبقه کارگر در جدال قدرت سیاسی تاکید کرده ایم. خط مشی حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت زیر بنای استراتژی و سیاست کمونیستی کارگری را در این زمینه به روشنی توضیح داده است. با این وجود در تبلیغات وتاکیدهای ما بر نقش طبقه کارگر در جدال قدرت سیاسی تبلیغات کلی و عمومی غیر موثر و اعلام موضعی، اندرز دهنده جای سیاست زمینی و موثر را گرفته است. اندرزهای کلی چون "طبقه کارگر باید به سیاست فکر کند و در جدال قدرت سیاسی حضور داشته باشد" و یا سرزنش فعالین و رهبران کارگری که به "سیاست و جدال قدرت سیاسی" فکر نمیکنند، چیزی جز تبلیغات کلی، اعلام موضعی ونصیحت گرانه نیست. واقعیت اینست توده طبقه کارگر به طور کلی به سیاست فکر نمیکند، ومهمتر در جامعه ای مثل ایران جدال قدرت سیاسی صرفا از کانال توجه و تمایل رهبران و فعالین کارگری این یا آن کارخانه و مرکز کارگری هر چند کلیدی پیش نمی رود. مکانیسم مربوط کردن و کانالیزه کردن طبقه کارگر به جدال قدرت سیاسی، اساسا حزب کمونیستی طبقه کارگر است. مادام حزب مربوط به این طبقه در جدال قدرت سیاسی غایب است و یا ضعیف است، طبقه کارگر نیز در این عرصه ضعیف عمل میکند، دردی که طبقه کارگرایران در تمام طول حیات خود و به ویژه در این سه دهه اخیر از آن رنج کشیده است. به قول منصور حکمت توده طبقه کارگر در فاصله زمانی کوتاه مدت دوره انقلابی به عنوان توده طبقه به جدال مستقیم بر سر قدرت کشیده میشود، بقیه وقت با معضلات زیست وکار و مبارزه بر سر بهبود زندگی دست و پنجه نرم میکند . در واقع در دوره انقلابی این حزب کمونیستی طبقه کارگر به عنوان پرچمدار و پیشاهنگ مبارزه تعیین تکلیف جدال قدرت ، طبقه کارگر را به دنبال خود میکشد و رهبری میکند و در دوران غیر انقلابی و نرمال هم باز این حزب طبقه کارگر است که افق وتصویر وکشمکش بر سر قدرت سیاسی را نمایندگی میکند و از این طریق رابطه طبقه کارگر با جدال قدرت را متصل نگه میدارد. در نتیجه اگر طبقه کارگر در جدال تحولات سیاسی و تعیین تکلیف قدرت غایب است به جای سرزنش توده طبقه کارگر و فعالین مبارزات جاری، باید گریبان حزب کمونیستی طبقه را گرفت و نه بر عکس و اگر خلاء حزب کمونیستی در جدال قدرت موجود است ، این واقعیت را باید دید و به این مسئله جواب داد. خلاصه کنم به نظرم در رابطه با جدال قدرت سیاسی ، توپ در زمین حزب کمونیستی و خود ما به عنوان حزب حکمتیست است که موانع سد راه خود را در جدال قدرت بشناسیم و از این طریق طبقه کارگر را در جدال قدرت نمایندگی کنیم. اگر حزب کمونیستی به عنوان پرچمدار مبارزه طبقه کارگر بر سر تعیین تکلیف قدرت عروج نکند ، طبیعی است که طبقه کارگر در کشمکش بر سر قدرت سیاسی غایب خواهد بود.
5- رئوس خط مشی کمونیستی کارگری در جنبش طبقه کارگر کدامند؟
تغییر اساسی در موقعیت فعلی جنبش کارگری در گرو قد علم کردن سیاست کمونیستی در راس مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر است. در این رابطه محورهای اصلی سیاست کمونیستی کارگری را در ایندوره حساس مبارزه طبقاتی، میتوان به شکل زیر برشمرد.
الف - پیامدهای بحران جاری سرمایه جهانی و بحران مضاعف سرمایه داری ایران، مبارزات اقتصادی کارگران در دفاع از زندگی و معیشت را در این دوره به بستر حیاتی مبارزه و اتحاد و تشکل کارگری تبدیل کرده است. بر این اساس گرایش کمونیستی کارگران میتواند مبتکر جنبش مطالباتی قوی برای عقب راندن و ناکام گذاشتن تعرض سرمایه داران به معیشت کارگران باشد. اجزای این جنبش مطالباتی فوری میتوتند چنین باشد.
- مبارزه علیه فقر و فلاکت دامنگیر طبقه کارگر و کل جامعه .
- مبارزه برای افزایش مداوم دستمزدها به نسبت تورم و علیه حربه دستمزدهای معوقه
-مبارزه متحدانه کارگران شاغل و بیکار علیه بیکاری و بیکارسازیهای در جریان ، با خواست کار یا بیمه بیکاری مکفی
- خواست به رسمیت شناخته شدن حق اعتصاب و تشکل
ب - گسترش جنبش مجمع عمومی بعنوان کارسازترین و عملی ترین الگوی خودسازمانیابی توده ای کارگران و پایه جنبش شورائی.
ج - ایجاد اتحاد کارگری علیه بیکاری به عنوان ظرف مشترک مبارزه کارگران شاغل و بیکار علیه بیکاری
د- مقابله با امکانگرایی موجود و گرایش " به کلاه خود چسبیدن " در بخشهای کلیدی کارگری، مقابله فشرده و دائم و بی امان علیه قانونکاراسلامی و همه قوانین و موازین وسوپاپ اطمینانها و ترفندهای روزمره کار فرمایان و دولت حامی ، انحلا ل خانه کارگر و شوراهای اسلامی
ه- نقد مداوم گرایشات بورژوائی اکتیو در جنبش کارگری، مبارزه قاطع با حزب گریزی در جنبش طبقه کارگر، نقد افق و سیاست سندیکالیستی، منزوی کردن چپ سنتی و روشهای مضر و غیر اجتماعی آن
و- تدوین افق و راه حل سوسیالیستی در قبال تحولات بحران جهانی سرمایه، تدوین پلاتفرم عملی در قبال تحولات مهم اقتصادی و سیاسی ایران و معنی کردن پیامدهای آن در جدال طبقاتی موجود،سوق دادن طبقه کارگر به ایفای نقش فعاله و تغییر دهنده ورهبری کننده در جدالهای سیاسی و اجتماعی.
ز- تلاش برای ایجاد بیشترین اتحاد و همبستگی پرولتری با مبارزات کارگری که در دوره حاضر در کشورهای مختلف در جریان است. انترناسیونالیسم کارگری در دوره کنونی بحران جهانی سرمایه و تاثیرات مخرب آن بر زندگی و مبارزه طبقه کارگرجهانی و کشوری از هر دوره ای حیاتی تر است.
ح- گسترش تحزب کمونیستی در میان کارگران: تجربه انقلاب 57 و سه دهه مبارزه کارگران علیه سرمایه این حقیقت را دوباره تاکید میکند، که جنبش طبقه کارگر بدون عروج سیاست سوسیالیستی و بدون داشتن حزب کمونیستی قوی نمیتواند، اهداف طبقاتی خود را متحقق کند. وظیفه عاجل گرایش سوسیالیستی کارگران و پیشروان آن و حزب حکمتیست به عنوان تجسم حزبی گرایش سوسیالیستی قابل دسترس کردن سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی دخالتگر در جنبش ومبارزات جاری در این دوره حساس است. ما میتوانیم و موظفیم در فعالیتی همه جانبه و مبتکرانه سیاست و تحزب کمونیستی را به الهام بخش مبارزات کارگران و لولای اتحاد و تشکل طبقه کارگر تبدیل کنیم.
***