گارد آزادی.
ابزاری نه برا ی افشاگری و مانور قدرت که برای سازماندهی یک جنگ مقاومت توده ای به وسعت جامعه.
محمد فتاحی
مارس 2009
بحثی ویژه کنگره سوم حزب حکمتیست.
این نوشته هم تصویر تا به امروز گارد آزادی در ذهن ما را نقد میکند، هم بدیل متفاوتی ارائه میدهد. بدیل پیشنهادی متکی به سازماندهی جنگ مقاومت مردمی است که در طول سالهای گذشته توسط مردم در کوچه و خیابانهای شهرهای ایران پیش رفته است. آن جنگ خودبخودی و نشات گرفته از تنفر عمیق مردم و بویژه زنان و جوانان نسبت به رژیم اسلامی و قوانین و پایه های ایدئولوژیک سیاسی و فرهنگی آن است. گارد آزادی باید ابزار سازماندهی نقشه مند آن جنگ مقاومت مردمی باشد. و از موقعیت یک نیروی اپوزیسیونی افشاگر به موقعیت یک نیروی در پوزیسیون و عمل کننده تغییر نقش دهد. در دوره های گذشته تمام هم و غم ما متوجه ذهن و اندیشه های خودمان بود تا فکری به حال نقشه عمل و وظایف این نیرو بشود کرد. توجه این نوشته برعکس متوجه جامعه و ظرفیت و پتانسیل عظیم موجود در آن برای سازماندهی کاری است که ریشه های آن همانجا موجود و قوی است.
کل بحث در توضیح همین مسئله و پاسخ به انتقادات و سوالات احتمالی است.
در جامعه و در سالهای گذشته موارد متعددی بوده که خبر جالبی از مقاومت مردم و پاسخی که به عوامل رژیم داده اند فورا دهن به دهن سرزبان ها افتاده و مورد تحسین قرار گرفته است؛ گروهی جوان حساب کف دست عوامل نهی از منکر گذاشته اند زمانی که میخواسته اند به یک دختر به دلیل پوشش غیر اسلامی حمله کرده یا به او گیر داده بوده اند. سال گذشته یک قطعه فیلم کوتاه چند دقیقه ای در اینترنت پخش شد که به سرعت مورد تحسین میلیونی قرار گرفت؛ دختر جوانی در یکی از خیابانهای تهران مورد تعرض و مزاحمت یک خواهر زینب نهی از منکری قرار گرفته بود. دختر جوان برمیگردد و در لحظه ای کمتر از یک دقیقه حسابی آن مامور را با مشت و لگد از خود دور میکند. بعد بلافاصله یک ماشین که از کنارشان میگذرد جوان را از خطر احتمالی دور میکند. اتفاقات مشابه که مردم و چنین جوانانی در سطح شهر جواب های مشابه به ماموران رژیم داده اند، فراوان است. مهم نیست مامور رژیم در چه لباسی بوده است، در لباس نیروی انتظامی یا اماکن یا لباس شخصی یا آخوند و آن دیگری. و مهم نیست مردم مورد تعرض قرار گرفته چه کسانی بوده اند؛ آنها که خانه هایشان به بهانه خارج از محدوده توسط ماموران ویران میشود، یا اجناس شان به بهانه کالای ممنوعه یا قاچاغ به تاراج میرود یا دست فروشانی اند که از نظر ماموران سد معبر کرده اند، یا خانواده هایی اند که جرم شان داشتن آنتن های بشقابی است. مواردی هم بوده که مردم همکار و جاسوس رژیم را تنبیه کرده و یا از کار خود پشیمان کرده اند. مواردی بوده که به وقت به حساب آخوند شروری رسیده اند. در سقز سالها قبل آخوندی را در در ورودی مسجد زیر باران اردنگی گرفتند چون علیه کمونیست ها فحاشی کرده بود. موارد متعددی بوده که در لباس همسایه مردی را سرزنش کرده اند که مدام همسر و دخترانش را اذیت و آذار می دهد.
با این نمونه ها خواستم بگویم در جامعه امروز ایران شبانه روز جنگی بین مردم و رژیم و قوانین اسلامی و مزدور و عاملین به خشونت کشیدن زندگی مردم در هر گوشه جامعه در جریان است. در این جنگ در مواردی مردم به شیوه خودبخودی ابتکار عمل به خرج میدهند و از خود دفاع می کنند. اما در اکثر موارد به دلیل نبود سازمان و ابزار سازماندهی برای جنگ و مقاومت شان، برتری با ماموران و عوامل رژیم است. در متن این جنگ نیروهای راست اپوزیسیون به دلیل ماهیت شان نمی خواهند مردم را به سازمان و نیروی دفاع از خود متکی کنند، چون مردمی که توان دفاع از خود به قدرت خود پیدا کنند، این قدرت را در مقابل هر نیروی سرکوبگر دیگری و منجمله روز خود در مقابل همین راست های در اپوزیسیون هم به کار میبرند. نیروهای چپ در این میان اساسا به تبلیغات و افشاگری و ذکر مصیبت پرداخته اند. حزب حکمتیست اما نمیتواند و نباید مشابه این چپ بی دست و بال شغل افشاگری صرف برای خود و عمل مستقیم برای رژیم و دشمنان مردم را انتخاب کند. گارد آزادی میخواهد بگوید برای سازماندهی این دفاع مردم از هستی و زندگی شان وارد عمل میشود. گارد آزادی کارش دادن نقشه و جهت روشن تر به همین نیروی درگیر در این جنگ جاری است. گارد آزادی آنچه که تا به امروز خودبخودی پیش می رفته است را سازمان و طرح و برنامه میدهد و این پتایسیل موجود در جامعه را در خدمت یک جنگ مقاومت سراسری و هر روزه بکار می بندد.
هدف این جنگ:
این جنگ اساسا مقاومت علیه تعرضی است که توسط رژیم اسلامی سرمایه داران شبانه روز علبه مردم سازماندهی شده است. نیروی رژیم فقط مامور مسلح در نیروهای رنگارنگ نیست. جاسوس غیر مسلح که نیروی مسلح را سراغ این و آن می آورد، آخوند غیر مسلح که با اتکا به قانون و نیروی مسلح مشغول تبلیغ علیه زنان و جوانان و انسان های مبارز است، مشغول تبلیغ تفرقه و چند دستگی مذهبی و فتوا علیه "کفار" است ، مرد ضد زن غیر مسلح که زن و همسر و دختر خانواده را با استفاده از حمایت قانون و نیروی مسلح اذیت می کند و شکنجه میدهد و یا به قتل میرساند، کارفرما و مدیر و سرمایه دار غیر مسلح که با اتکا به قدرت نیروهای مسلح مزد کارگر را پرداخت نمی کند و اعتراض به حق آنها را هم با گسیل نیروی انتظامی جواب میدهد، مامور غیر مسلح شهرداری که با استفاده از نیروی مسلح به خانه های مردم حمله و ویران شان می کند. راننده غیر مسلح بولدوزری که این امر را زیر حمایت نیروهای مسلح به پیش می برد، خواهرزینب هایی که در شکل دانشجو و کارمند و کارکن فلان اداره و زیر حمایت نیروی مسلح مزاحم دیگران می شوند و در زندگی شان دخالت می کنند. هدف گارد آزادی سازماندهی یک مقاومت آگاهانه و با نقشه علیه این زور سازمان دهی شده حکومت اسلامی سرمایه داران است. هدف نهایی این مقاومت عقب راندن تمام و کمال این نیروی اعمال این جنگ و زور و جارو کردنش از جامعه است.
گارد آزادی بدیل هیچکدام از اشکال دیگر مبارزات روزانه مردم، جوانان، زنان، کارگران و اقشار زحمتکش در اشکال مختلف نیست، بدیل هیچ اعتصاب و تظاهرات و تجمع و تحرک دیگری نیست. شکل دیگری از دفاع مردم از زندگی و هست و نیست شان است. شکل دیگری از تقلای انسان ستمدیده در مقابل زور و ستم است. هدف نهایی مثل تمام اشکال مقاومت مردم در مقابل تعرض هار رژیم جارو کردن آن از محل زندگی و از کل جامعه است. این کار اگر از جارو کردن عوامل رژیم و قوانین و فرهنگ و سنن آن در کوچه و محله شروع میشود اما به جارو کردن نهایی تمام آنها و سیستم شان از کل جامعه منتهی میشود. مهم اما امروز این است که این جنگ و مقاومت علیه اسلامیها را به سنت و فرهنگ فعال عمومی در همه جا تبدیل کرد. تصویر عینی از نقش فعال مردم در ذهن من خیلی مشابه عمل خود نیروهای مذهبی در فعال کردن سنن ارتجاعی در جامعه علیه سنت و عنصر آزادیخواهی است. برای این کار اجازه میخواهم نمونه ای که برای خودم پیش آمد را بیاورم. سال 2005 در ماه رمضان یکبار به شهر اربیل پایتخت کردستان عراق سفر کردم. وسط ظهر در آن هوای گرم تشنه دنبال آب آشامیدنی در خیابان بودم. چنین محل هایی توسط نیروهای ملی حاکم بر شهر بسته بود. از مامور راهنمایی وسط خیابان آدرس یک نوشابه فروشی را خواستم. در جوابم گفت در این رمضان آدرس نوشابه فروشی برای چه؟ گفتم به تو مربوط نیست، تو میتوانی آدرس را ندهید، ولی مامور خدا که نیستید بازجویی خیابانی راه انداخته اید... گفت انگار شما هم دعوا میخواهید، صدمتر آن طرف تر یک نوشابه فروشی هست. به نوشابه فروشی رسیدم نوشابه ای خریدم، لیوان خواستم، گفت رمضان است، لیوان چی؟ هر چه اصرار کردم که روزه بودن و نبودن من به او مربوط نیست، لیوانی نداد که نداد. سرم را پائین انداختم به گاراجی رفتم در چند ده متری آنجا منتظر ماشین مسافربری شدم و همزمان شروع کردم به نوشیدن نوشابه. به جز دوست همراهم کسی اطراف نبود. کمتر از یک دقیقه نگذشته بود سرو کله دو سه نوجوان پانزده شانزده ساله پیدا شد. یکی شان ظاهرا ادب را رعایت کرد، جلوتر آمد گفت آقا میدانید رمضان است؟ با حالتی کمی عصبانی از دست اینهمه جهالت کاشته شده در آن جامعه گفتم که چه؟ گفت ولی شما دارید نوشابه میخورید. گفتم ممنوع است؟ گفت نه ولی رمضان است. گفتم به نوشابه نوشیدن من چه مربوط؟ گفت آخر گناه است. گفتم برای من یا برای شما؟ گفت برای خودت. گفتم ممنونم از راهنمایی تان ولی من علاقه ای به بهشت ندارم، رفتنش اجباری است؟ گفت نه ولی مردم روزه دار می بینند و ناراحت میشوند. گفتم مگر برای من روزه بگیرند؟ گفت نه ولی خدا هم دوست ندارد. گفتم اولا خدای من به من اجازه داده است درثانی قول میدهم در آن دنیا با این همه گناه در همسایگی شما قبری اشغال نکنم... نمیدانم مشاجره چقدر طول کشید ولی بلاخره ناراضی ما را ترک کردند.
آن فضا را ارتجاع ناسیونالیست کرد سازمان داده بود تا مردم را توسط آن در کنترل خود بگیرد. آنها مردم را علیه منافع خودشان اینگونه به جهالت دینی کشیده بودند. سوال من از خودم است که ما چرا نمیتوانیم مردم را در دفاع از منافع خودشان اینگونه بسیج کنیم؟ ما باید کاری کنیم که هر کوچه و محله ای که آدم ضد زن، جاسوس، آخوند، مرتجع، ریشویی، و هر جانوری که با رنگ و بو و فرهنگ و قیافه اسلامی از آنجا می گذرد توسط هر انسانی و از هر سنی و به هر شیوه ممکنی مورد بازخواست قرار بگیرد که رفتارش را، شیوه راه رفتنش را، ظاهر اسلامی اش را، شیوه نگاهش به زن و کودک و جوان مدرن و هر کسی را از او قبول نمی کنند. در همسایگی به او بگویند، دم مغازه به او یادآوری کنند، وقتی که برای اتوبوس و یا در صف نانوایی ایستاده است، همه جا به او یادآوری کنند که نمی پذیرندش. به قول انگلیسی هیچ جاییwelcome نیست. این فرهنگ، این سنت و منش و روش را در کوچه و محل زندگی نمی شود با تبلیغ ایجاد کرد. این فضا را تنها میتوان با سازماندهی تعرض به این موجود زشت تقویت کرد و جا انداخت. کار واحدهای گارد آزادی قبل از اینکه رژیم سرنگون شود باید به تقویت این سنت و جا انداختنش در جامعه بیانجامد. خود اسلامی ها این کار را با تبلیغ صرف برکات دین نمی کنند. موجود اجتماعی مدرن و زن و جوان و انسان آزاده را مورد تعرض قرار میدهند و از طریق اعمال زور و جنگ علیه ظواهر انسانی رنگ خود را به جامعه میزنند و به تدریج به فضای آنها و جمعیت ریش و پشم دار و چادر و چاقچور به سر اضافه میشود که راه هم که میروند فضای اطراف را مسموم میکنند. در همین عراق اینها اول از حمله به انسان و آثار مدنیت و زن و جوان شروع کردند و سر آدم های شریف را در وسط کوچه و در جلوی چشمان ناباور همگان الله و اکبرگویان از تن جدا کردند و به زور وحشیانه خود را تحمیل کردند. در خود ایران اسلامی ها محصول رفراندوم 12 فروردین 1358 نیستند. اینها محصول یک پروسه خونین سرکوب و کشتار اند. حمله به زنان و اسیدپاشی به صورت آنها و کشتار و پاکسازی جامعه از کمونیست ها شروع کارشان بود. در مقابل این نیرو راضی کردن خود به انتقاد و افشاگری اگر از پخمگی سیاسی ناشی نشود، از بی دست و پایی و ناتوانی در انجام کاری و در ناتوانی در سازماندهی نیروی متنفر از اینهاست. وظیفه گارد آزادی سازماندهی پتانسیل عظیم تنفر از اینها در میان بویژه جوانان امروز برای پیشبرد یک نقشه روشن و هدفمند است. این پتانسیل به هر وسیله که شده باید علیه اینها سازمان یابد. این نیرو و این پتانسیل تا این لحظه نه سازمان یافته است و نه به میدان آورده شده است. حزب سیاسی مدعی جنگ با اسلامی ها که این نیرو و ظرفیت خارق العاده را نمی بیند و سازمان نمیدهد شایسته قدرت گرفتن نیست و هیچ وقت هم در مقابل اینها قدرت یک ده و یک تپه را هم به دست نمیگیرد.
ابزار این جنگ:
ابزار این جنگ همان است که تا به حال در دست مردم بوده است. سنگ، چوب، مشت و لگد و هشدار و تذکر و تهدید و هزار و یک وسیله دم دست و شیوه مقابله با دشمن از ابزارهای این جنگ مقاومت بوده اند. خیلی از این ابزارها و شیوه ها را شرایط زندگی مردم محل و تناسب قوا تعیین میکند. در جایی در شورش سال 1371مشهد تعداد 13 آخوند را یک روزه با استفاده از عمامه های خودشان خفه کردند، در شورش خلخال مرکز قرآن و کتب اسلامی را آتش زدند. در سنندج چند سال قبل مراسم سینه زنی نیروهای رژیم را به هم زده و به داخل پایگاههای شان فراری شان دادند. در شورش قزوین تمام شهر را به تصرف خود درآوردند.
در شرایط عادی تر، با کارفرمایی که با اتکا به نیروهای مسلح رژیم از پرداخت مزد کارگران سر باز میزند، باید زندگی اش در همان درجه از خطر و نا امنی قرار بگیرد که زندگی کارگران را در آن قرار داده است. جرم آخوندی که فقط علیه زنان تبلیغ کرده است با آنکه فتوای قتل کسی را صادر میکند متفاوت است.
با توجه به شرایط سیاسی ا جتماعی فعلی، واحدهای گارد آزادی در سطح سراسری ملزم به حمل و داشتن اسلحه گرم نیستند. امروز تنها ویژگی شرایط کردستان این اجازه را میدهد. البته حتی در کردستان که داشتن اسلحه در میان مردم رایج است، داشتن و یا حمل اسلحه توسط واحدهای گارد برای انجام ماموریت الزامی نیست. اما در کردستان به دلیل وفور همین اسلحه در دست همه، و به دلایل سیاسی در این منطقه، عوامل و جاسوسان رژیم، آخوندهای شرور و بقیه دست و پاهای ارتجاع اسلامی در جامعه احتمالا در خانه یا محل کارشان اسلحه دارند. در چنین شرایطی واحدی از گارد آزادی که سراغ اینها میرود، برای دفاع از خود در مقابل تعرض احتمالی، حداقل به حمل اسلحه کمری نیاز دارد. در هر حال هر واحدی باید ارزیابی کند که از نقطه حرکت تا انتهای برگشت با چه درجه از خطر روبروست و چه درجه باید مسلح باشد.
سازمان دهی:
آیا همه جا استفاده از عنوان گارد آزادی لارم است؟
سازماندهی واحدهای گارد در محل کار و زندگی هر کسی است که به این عرصه علاقمند است. نه سازمانده این کار و نه اعضای یک واحد الزاما اعضا و فعالین حزب حکمتیست نیستند. تجارب سالهای گذشته به همه ما میگوید بعضی وقتها دسته ای جوان و حتی یک نفر به تنهایی اقدام به تنبیه عوامل رژیم کرده بدون اینکه به حزب و گروهی تمایل سیاسی داشته باشند. در ابتدا هم متذکر شدم که این مقاومت را ما به عنوان حزب شروع نکرده ایم، اما ما به عنوان حزب باید سازماندهی آن در ابعاد توده ای را ممکن کنیم. نتیجتا برای سازماندهی این کار فراخوان ما به همه است. اما در نهایت فعالین حزب حکمتیست باید تضمین کنند که این کار در هر جایی سازمان پیدا میکند. شروع کار با ما و احتمالا ادامه اش دست هزاران جوان دختر و پسری را ببوسد که بسیار با ابتکارتر این کار را عملی می کنند. برای سهولت کار و رعایت مسائل امنیتی حتی لازم نیست که واحدها و گروه های سازمان یافته عنوان گارد آزادی بگیرند. یک گروه جوان محله و دانشگاه میتوانند مشابه این کارها را برعهده خود بگذارند بدون اینکه اسم گارد بر خود بگذارند. مهم سازماندهی و پیشبرد این جنگ است. با همه اینها اما خمیرمایه و شروع کننده و سازماندهی حداقل واحد و هسته مرکزی برای این کار بدون اقدام مستقیم حکمتیست ها و فقط از طریق تبلیغ ممکن نیست.
واحد های ویژه:
بخشی از وظایف واحدها به دلیل ضرورت تخصص برای انجام کار نیاز به درجه ای از تخصص و آمادگی از قبل دارند. برخورد به آخوند و جاسوس شرور به درجه معینی از توانایی در کاربرد اسلحه و مهارت نظامی دارد. در صورتیکه هشدار به مردی که زن و دختر خانواده را اذیت می کند بیشتر به توانایی سیاسی در توضیح مضررات این مسئله به انسان زحمتکشی دارد که به دلیل سنگینی سنن ضد زن بر ذهنش ناتوان از درک این مسئله و ضرر آن حتی برای زندگی خود و خانواده اش است. در چنین حالتی مبلغین پرشور و مدافعین سرسخت سیاسی حقوق زن بهترین کاندید انجام این ماموریت اند. در نتیجه واحدهای گارد آزادی باید انتخاب کنند که انجام کدام کار و وظیفه در توان آنهاست. ممکن است یک واحد کارش را اساسا برای تذکر و هشدار به مردانی شروع کند که زنان و دختران خانواده را اذیت و آزار میدهند. ممکن است واحد توانایی به لحاظ نظامی برای خود تعیین کند که به حساب تمام آخوندهای شرور محله های اطراف خود و یا یک شهر کوچک برسد. کارش هم همین باشد. و یا واحدی که علاقمند به برخورد به کارفرماهایی است که از پرداخت حقوق و دستمزد کارگران خودداری می کنند. یا واحدی که وظیفه اش برخورد به تمام جاسوسان رژیم در منطقه معینی است. هر ماموریتی و هر نوعی از کار یک نوع تخصص و توانایی لازم دارد. واحدهایی که از انجام تمام این وظایف برآیند کار و توانایی های به مراتب بیشتری لازم دارند. یک اهمیت سازماندهی واحدهای ویژه در علایق متفاوت اعضای یک واحد است. ممکن است به راحتی تعدادی جوان در حد یک گروه کوچک را برای برخورد به آخوندهای شرور سازمان داد که الزاما هیچ ربطی به حزب حکمتیست ندارند، یا حتی از فعالین میلیتانت سازمان ها و احزاب دیگرند. این جنگ و مقاومت یک امر اجتماعی است و در سطح جامعه اکثر مردم به نوعی در آن شرکت دارند. هر کسی میتواند با هر تمایل سیاسی در واحدهای آن سازمان یابد. به همین دلیل عضویت در هیچ واحد و عملیاتی الزاما به معنی عضویت فرد در حزب حکمتیست نیست.
واحدهای مسلح گارد: چون برای آنها مشکل امنیتی دارد. این واحدها برای انجام ماموریت های مسلحانه شان در صورت نیاز باید با کمیته های تشکیلات مربوطه و در کردستان یا فرماندهی عالی گارد آزادی یا هرکدام از فرماندهان نظامی در تشکیلات کردستان تماس بگیرند.
ملاحظات امنیتی:
اولا به لحاظ سازمانی واحدهای مسلح گارد در محل، به دلایل امنیتی توسط کمیته های کمونیستی سازمان پیدا نمی کنند.
در عرصه پیشبرد وظیفه، عملیات گارد در صورتیکه در روز روشن و جلوی چشمان مردم اتفاق افتاده باشد، به اسم گارد منعکس نمی شود. مثلا در نظر بگیرید گروهی از جوانان را حتی اگر مستقیما گارد آزادی سازمان داده باشد تا در ملاء عام و یا در حضور مردم و همسایه ها به کسانی تذکر دهند که زن و دختران خانواده را اذیت می کنند. در چنین حالت هایی باید اساسا به عنوان تشویق و ترغیب دیگران برای انجام عین این کار به تبلیغ آن پرداخت. در چنین حالت هایی لازم است خود اقدام به عنوان یک اقدام خودبخودی تعدادی انسان آزاده تبلیغ و پوشش خبری داده شود. حقیقت این است که فعال محلی حزب حکمتیست باید بتواند گروه های جوانان محل خود را تشویق کند که گروه های ویژه این نوع فعالیت ها را درست کنند بدون اینکه حتی اسمی از گارد آزادی ببرد. شبکه جوانان انجام این فعالیت ها باید اطراف حکمتسیت ها را تنیده باشند. این نوعی پوشش امنیتی برای واحدهای کارآمد گارد هم هست.
موانع کار:
اولین مانع احتمالا ذهنی خواهد بود، البته نه از طرف رژیم و نه از طرف راست ها در اپوزسییون که از طرف چپ ها. چپی که مقاومت سه دهه مردم و جنگ روزانه علیه مامور و قانون را دیده و شنیده و در بهترین حالت به تشویق مردم پرداخته است، ناشی از یک اقدام آگاهانه آنها نیست. این چپ عادت کرده در مقابل زور فقط به افشاگری پناه ببرد، ذکر مصیبت کند و جیغ و داد راه اندازد، کمپین تبلیغاتی سازمان دهد و اندرباب زشتی کار حاکمان به افشاگری صرف دست بزند و آمار قربانیان و درجه وحشیگری رژیم را به اطلاع همگان برسانند. یک علت پایه ای این است که این چپ به قربانی شدن و ماندن در اپوزیسیون افشاگر و داد زن عادت کرده است. علت دیگر در نبود اراده در رگ خون این جنس از چپ است. عادت کرده در سالن تاریخ سیاست منتظر ظهور جنبش توده ها بماند و با حکم "کارگران و زحمتکشان فقط به قدرت سازمان یافته خود نجات پیدا می کنند" ، کلاهی سر خود می بگذارند و بی نقشی خود در تاریخ را توجیه کنند. انگار ما برای این امر سراغ سازماندهی سرمایه داران و ارتش و سپاه آنها رفته ایم! علت دیگر در درک کلیشه ای این نوع چپ از جنبش های سیاسی اجتماعی است. همه شاهدیم این چپ به جز جنبش هایی که تاریخا در کتاب ها اسمی از آن دیده چیز دیگری نمی بیند و نمی شناسد. امروز جنبش های موجود از نظر اینها یعنی جنبش کارگری و زنان و دانشجویان. براین مثال جنبش انتفاذه فلسطینی برای اینها مقوله ای خارج از حیطه کلاسیک و به همین دلیل برایشان ناشناخته است. جنبش سرنگونی را به همین دلیل کسی از اینها نشناخت. آنجا هم کا از دیگران شنیدند به تکرار طوطی وار عنوان آن اکتفا کرده و به همین دلیل نقشه ای هم برای آن نداشتند. همین جنبش مقاومت مردمی در برابر رژیم اسلامی را شاهدیم کسی برایش برنامه و نقشه ای نداشته است. عاقلترین بخش این چپ آنرا حداکثر جنبش نافرمانی مدنی ارزیابی کرده و به همین دلیل برایش بی نقشه بوده است. خود ما حکمتیست ها سالهاست از سازماندهی اراده مردم بحث می کنیم و تا این لحظه از سازماندهی توده ای آن ناتوان مانده ایم. به جای مراجعه به پتانسیل های سیاسی اجتماعی به ذهن خود مراجعه می کنیم تا الگویی به دست دهیم. در این بحث تمام تقلای من توضیح این نکته است که در خود جامعه پتانسیل عظیمی علیه اسلامیون موجود است و تمام کار ما درک روشنی از آن پتانسیل و سازماندهی آن طبق نقشه و برنامه های روشن است. بخشی از ما حکمتیست ها در کردستان در جنگ مسلحانه حضور داشتیم و تمام شاهکاری که به خرج دادیم سازماندهی کاری بود که سنتش از قبل موجود بود، در حالیکه آن پتانسیل عظیم اجتماعی امکان سازماندهی مقاومت و جنگ توده ای در اشکال مختلف را به ما میداد. جوان میلیتانت آن سالها را میشد علیه نیرویی سازمان داد که به کلی نسبت به آن سرزمین بیگانه بود. بیگانه به بیگانگی ارتش اسرائیل در فلسطین، چون اسلام سیاسی هیچ ریشه ای در آن بخش جامعه نداشت. امروز این پتانسیل در بعد سراسری موجود است و باید آنرا از کسالت سیاسی در آورد و فعال کرد.
به ما انتقاد میگیرند که در فعالیت هایمان به خشونت متوسل می شویم. جواب میدهیم که ما همان درجه از "خشونت" را بکار می بریم که مردم بارها در مقابل لباس شخصی و جاسوس و آخوند و خواهرزینب و حزب اللهی بکار برده اند. هیچ عنصر تازه در کار ما نیست، ما برای مقاومت خود بخودی موجود در جامعه سازمان درست می کنیم. ما همان پتانسیل را بکار می اندازیم که همین امروز در جامعه موجود است. ما همان درجه از تنفر را به نیروی آگاه سازمان یافته تبدیل می کنیم که همین امروز در خون میلیون ها جوان می جوشد. تفاوت فقط این است که ما سعی می کنیم جوانان نا امید از این همه سرکوب راهی فعال برای مقاومت کارساز و با نقشه بیابند.
به ما میگویند اگر قرار است گارد آزادی شما دستمزد کارگر را بگیرد پس تشکل کارگری را شما عملا نادیده میگیرید. جواب این است که هر وقت کارگر تشکل قدرتمندی داشت که توسط آن دستمزدش را بگیرد، ما هم نیروی مان را جای دیگری صرف می کنیم. نه این نوع از کار و فعالیت آلترناتیو تشکل است، و نه اینکه با ایجاد تشکل، مشکلات کارگر و معلم و ... تمام می شود. ما ضمن کمک به کارگر برای ایجاد تشکل توده ای اش اما تا زمانیکه کارفرما مانع تشکل اوست و دستمزدش را هم با اتکا به اسلحه نیروی انتظامی نمیدهد و زندگی اش را به سیاهی می کشاند، ما هم هر اندازه دست مان برسد مانع این کار جنایتکارانه او می شویم. اگر او زندگی دهها و صدها و احتمالا هزاران نفر را به خطر می اندازد، ما در مقابل فقط زندگی او به عنوان تنها عنصر مضر را به خطر می اندازیم.
انتقاد میگیرند که برخورد به مردی که نصیحت و هشدار ما و اطرافیانش برای دست کشیدن از شکنجه و اذیت زن خانواده را حلقه گوش نکرده است یک خشونت سازمان یافته علیه انسان زحمتکش ناآگاه است. من میگویم اگر آن مرد این اندازه ناآگاه است چرا نمیرود از سر ناآگاهی جاسوس محل را بزند؟ چرا مامور اداره کار که جوابش نمی دهد را کتک نمی زند؟ پس او هم در اوج ناآگاهی میداند زورش به چه کسی میرسد و چه کسانی را باید بزند. در چنین حالتی ما کاری نکرده ایم به جز اینکه به درجه ای از زن و دختر خانه حمایت کرده و به قول انگلیسی دستی به آنها داده ایم تا در مقابل عمل وحشیانه از جان خود دفاعی کرده باشند.
به ما میگویند اگر اینقدر زورمندید بروید مانع سنگسار و اعدام شوید که توسط نیروی دولتی سازمان داده میشود. جواب میدهم مانع آن هم می شویم اما کسانی که در کوچه محل زندگی شان قادر به نشاندن مرد مردسالار و زورگو سرجایش نیستند. آنها که در کوچه خود دست مرد مرتجع از سر زن را کوتاه نکرده اند، بعید است بتوانند بروند مراسم سنگسار در میدان شهر را که توسط نیروهای زبده حفاظت میشود را به هم بزنند. کسانی که در کوچه خود ناتوان از ایجاد محیط آرامی برای زنان و دختران محله اند، نمیتوانند به درد و مرگ زنان کل شهر برسند. باید از مجازات آخوند ضد زن محله شروع کنند تا به ماموران سنگسار شهر هم برسند. البته هیچ یک از اینها آلترناتیو یکدیگر نیستد. ما مبلغ همه اینها هستیم. کدام عمل و چه زمانی و چگونه متحقق می شود، به توازن قوا بین مردم و رژیم بستگی دارد. ما کاری که در توان و ظرفیت مردم نیست را نمی توانیم انجام دهیم. ما که خودمان راسا رامبو نیستیم سر مراسم سنگسار از آسمان نازل شویم و آنرا به هم بزنیم. ما مردم را تشوق می کنیم برای همه اینها آستین بالا بزنند. اما انجام هرکدام بسته به تناسب قوا و آمادگی مردم در این جنگ است. پیشنهاد عملی و قابل دسترس کاری قابل تحقق و در توان همین امروز هر دسته جوان پرشور یک محله و کوچه ای هست.
از سیاست های انسانی ما سوء استفاده می کنند و میگویند بکاربردن خشونت علیه هیچ کس مجاز نیست. جواب میدهم که اینجا یک جنگی در جریان است که ما شروع کننده آن نیستیم. جنگی در تمام خیابان ها و شهر و روستای این جامعه از سه دهه قبل شروع شده است که ابزارش نیروهای مسلح رنگارنگ و گله آخوند و جاسوس و قانون و حقوق بگیران زن و مرد اسلامی در لباس های مختلف اند. در مقابل این جنگ، جامعه به شکل خودبخودی هم که شده از خود مقاومت نشان داده است. سنگسار و اعدام و زندان و شکنجه ناشی از ادامه وسیع این مقاومت و برای از بین بردن آن است. درگیری های روزانه مردم در خیابان و محل کار و زندگی با مامورین رنگارنگ این رژیم را هر کسی میتواند ببیند. در این جنگ مردم هم با هر وسیله ای که دست شان برسد مقاومت میکنند. ما هم همین اندازه از زور بکار می بریم که مردم بکار برده اند. ما همان اندازه از زور را سازمان میدهیم. اعتراض دارید که سنگ و چوب مان به کسی میخورد؟ ببخشید اگر در جنگ حلوا تقسیم نمی کنند. ما در مقابل گلوله اساسا به ابتدایی ترین ابزار جنگی، به سردترین اسلحه و به کمترین مقاومت دست زده ایم.
رفقای خودمان سوال می کنند:
1- کار تا بحال چه اشکالی دارد؟
سوال می شود که چرا به همان کارهای تابحال که اساسا تبلیغ سیاسی با استفاده از اسلحه و نمایش قدرت و اراده و یک مانور سیاسی نظامی بوده است، اکتفا نکنیم؟ مشکل من با این شکل از کار این است که این یک فعالیت سیاسی سازمانی است و خیلی هم عالی است، اما این کار هنوز کاری مستقیم برای سازماندهی اراده مستقیم مردم در ابعاد توده ای در جامعه و در ابعاد وسیع نیست. آنچه که مدنظر من است اقدام مستقیم، سازماندهی عمل مستقیم و دخالت از موضع قدرت در زندگی مردم و در جنگ میان آنها و دشمن است. فرق هست بین نیرویی که فقط افشاگری می کند و به مانور سیاسی نظامی می پردازد با نیرویی که سیاست هایش را مستقیما و از موضع پوزیسیون (و نه اپوزیسیون) عملی می کند. نیرویی که سیاست هایش را در حد امکان عملی کرده است، در عمل به جامعه نشان میدهد که زمانی که به قدرت برسد چه می کند. بحث من این است که نه فقط این جنگ را سازمان دهیم بلکه مردم نیز همین امروز ببینند ما در آینده جنس کارمان چگونه است.
2- عملیات مسلحانه علیه نیروهای مسلح چرا نه؟
این کار امروز مضرات خود را دارد. اولا بهانه به رژیم میدهد فضا را میلیتاریزه تر کرده و به خشونتش بیفزاید.
این کار از زاویه مبارزه مردم به ضرر است. آنها را از صحنه سیاسی و مبارزات اجتماعی شان حذف می کند. عملیات مسلحانه زمانی لازم است که با سطح مبارزات مردم تناسب و همخوانی دارد، و در کنار قدرت رو به افزو ن آنها به جارو کردن نیروهای دشمن از میدان کمک می کند. آن دوره متاسفانه هنوز نرسیده است. لذا وجود اسلحه در دستان مان تا آنجا نیاز است که امنیت و نیاز خودمان در جریان کار را تامین می کند. در چنین حالتی زدن نیروی مسلح رژیم تنها در صورت دفاع از خود مشروع و مجاز است.
3- سازماندهی گارد آزادی و عمل مشابه آن در خارج کردستان هم عملی هست؟
یک علت پیش آمدن چنین سوالی به تصویری از گارد آزادی برمیگردد که در ذهن ما موجود است. از روز اول تصویر ما تعدادی جوان مسلح بود که یک تیم 3 تا 6 نفر بودند. تصویر امروز من گروهی جوان میلیتانت اند که با هر چه که در توان دارند به جنگ اسلامیون میروند و این گروهها به تعداد تمام کوچه ها و محله های تمام شهرهای ایران اند. نوجوان و جوان فلسطینی سنگ برداشت تا ارتش اشغالگران را از محل زندگی و سرزمین شان بیرون کنند. کار جوان و انسان مبارز ایرانی از سنگ پرانی کمی پیچیده تر است چون این نیرو ریشه در سرزمین خودی دارد. اسلام در ایران فقط حکومت تعدادی از آسمان آمده یا مخفی شده زیر سپر زره پوش و تانک نیست. اینها در این سرزمین متولد شده اند، قانون و فرهنگ و سنت و ابزارهای متعدد برای دخالت در کل زندگی سیاسی اجتماعی فرهنگی و حتی برای رختخواب و شیوه های سکس مردم تدوین کرده و به زور زندان و شکنجه و کشتار میلیونی قانون کرده اند. به همین دلیل جنگ علیه اینها به مراتب پیچیده تر از اشغالگران است. اینها از اشغالگران بیشتر زندگی را ویران کرده اند. به همه این دلایل جنگ علیه اینها یک جبهه بسیار وسیع تر و همه جانیه تری را می طلبد که در آن اسلحه کمترین کارایی را دارد. سازماندهی یک مقاومت میلیونی مسلح به سازمان و تشکیلات و نقشه و برنامه اصلی ترین کار است. در ذهن من چنین تصویری نقش بسته است. شاید اگر از روز اول اسم گارد آزادی نبود امروز آنرا عنوان مناسبی برای اسم گذاری یک جنگ توده ای و میلیونی زنان و مردان نمی دیدم. شاید "نیروهای مقاومت" عنوانی مناسب تر است با همه اینها مشکل امروز اما نه در اسم که در سازماندهی توده ای آن است. باید از جایی شروع کرد و آنجا تشکیلات حکمتیست هاست که باید سنگ پایه های اولیه این کار مقدس را محکم کنیم.
4- آیا این نیرو در مقابل بقیه نیروهای اپوزیسیون هم اقدام معینی در دستود دارد؟
علت وجودی این سوال در وجود نیروهایی از اپوزیسیون است که در جامعه با اتکا به نیروی مسلح و زور مردم و مخالفین سیاسی خود را مورد تهدید و در صورت امکان مورد خشونت قرار میدهند. چنین نیروهایی اساسا در کردستان و در میان ناسیونالیست های کرد یافت میشوند. سالهای گذشته سازمان پژاک با اتکا به زور علیه مردم و مخالفین سیاسی اش خشونت به خرج میداد. سازمان زحمتکشان در با توجه به توان محدودترشان در مواردی همین کارها را کرده است. حزب دمکرات تاریخا همیشه چنین کرده است. سالهای اخیر حزب دمکراتیها برای عملی کردن فراخوان های ساسی شان برای بستن و به تعطیل کشاندن بازار شهر مردم را تهدید به آسیب رساندن و آتش زدن مغاذه هایشان و فعالین سیاسی مخالف خود را تهدید به ترور میکنند. سال گذشته در یکی از شهرهای مناطق مرکزی کردستان در مقابل تهدید آنها به ترور مخالفین و اذیت و آزار خانواده های آنها، از فرماندهی یکی از واحدهای گارد آزادی پیام گرفتند که در صورت دست زدن به کاری پاسخ شایسته عمل شان دریافت خواهند کرد. در مریوان فرماندهی گارد آزادی در مقابل بمب گذاری زحمتکشانی ها در مقابل یک هتل شهر هشدار دادند و شناسایی و معرفی عاملین را از مردم خواستند. آوردن این نمونه ها به هدف نشان دادن مواردی بوده که فرماندهان گارد آزادی دقیق عمل کرده اند. البته در سنندج چند سال قبل، عملیات ترورستی پژاکی ها علیه یکی از شهروندان را به دلیل ناتوانی در شناسایی دقیق عامل آن ترور ناچارا بی پاسخ گذاشتیم.
اخیرا عناصری از نئوتوده ای های کومه له در کردستان که اساسا از جریان آذرین-مقدم و فراکسیون نئوتوده ای در رهبری کومه له خط می گیرند، اقدام به کار پلیسی علیه فعالین کارگری و مخالفین سیاسی شان کرده اند. رضامقدم در خارج کشور علنا این کار را کرد. در مقابل همه اینها نباید به عنوان نیروی اپوزیسیون که به عنوان همان کاری که می کنند، یعنی به عنوان همکار پلیس باید برخورد کرد. در اینصورت بطور طبیعی کسی مانند رضامقدم در صورت علنی بودن محل زندگی اش در خارج کشور می بایستی پاسخی دقیقا هم وزن پیمان عارف بگیرد. در چنین مواردی افشاگری صرف نشان قدرت نیست، از ناتوانی در انجام یک عمل مستقیم موثر است. در خود شهرهای کردستان اگر عنصر نئوتوده ای در میان کومه له ای ها علیرغم این همه داد زدن های ما به عمل پلیسی ادامه دهند، ادامه افشاگری علی العموم علیه این خط سیاسی نشان ناتوانی ما در محل برای کاری در خدمت جلوگیری از عمل پلیسی توسط عناصر مشخصی از اینهاست. دوره ای که خود ما در کومه له کمونیست قدیم بودیم در موارد متعدد عناصر همکار رژیم در میان فعالین و کادرهای تشکیلات مخفی حزب دمکرات را دستگیر و به جرم همکاری با دستگاه سرکوب مجازات می کردیم.
در ابعاد سراسری تا این لحظه نیرویی از اپوزیسیون در موقعیت پوزیسیونی اقدام نکرده است. اما آنجا که به عنوان اپوزیسیون به لحاظ امنیتی برای دیگران خطر ایجاد کرده اند، تا آنجا که ممکن بوده از خود فعالین سیاسی و جوانان مبارز جواب گرفته است. سال گذشته کسی مانند پیمان عارف از دانشجویان لیبرال در دانشگاه علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب اقدام به کار پلیسی کرد که همانجا و در حضور بقیه دانشجویان پاسخ مناسب تحویل گرفت.
آوردن نمونه های متعدد برای روشن کردن دقیق برخورد به مسئله حساس مربوط به عناصر اپوزیسیونی است که یا با پلیس همکاری می کنند یا به عنوان نیروی سرکوب در مقابل مردم ظاهر میشوند.
با این تفصیلات اگر بخواهم برای تعریف این نیرو فرمولی به دست دهم، مناسب ترین تعریف دیدن آن به عنوان ظرف سازماندهی زور مردم در مقابل زور حاکم و نیروی مقاومت توده ای در مقابل جنگی است که توسط اسلامیون به جامعه تحمیل شده است. این نیرو از تنفر مردم نسبت به رژیم اسلامی تغذیه میکند و آنرا از یک کوه احساس غلیظ و سلسله ای از اعمال خودبخودی به لشکری سازماندهی شده برای جنگ در ابعاد وسیع و در خدمت رهایی تبدیل می کند.