تاریخ تراشی برای خطی بی خط
محمد فتاحی
رفیق فاتح شیخ در نشریه کنگره شان مدعی شده که واقعیت تاریخی سکوت گرایش او بی
پایه است. این جوابیه میخواهد ریشه های تاریخی خط سیاسی گرایش ایشان را از روز
اول شکل گیری اش جستجو کند.
ابتدا بگویم که علیرغم همه احترام شخصی ام برای وی، شخصا فکر میکنم ایشان
کاندید مناسبی از زاویه منافع کل شان برای اعلام این ادعا نیست.
ایشان به شهادت همه ما در درون دفتر سیاسی شاید تنها کسی باشد که به دلیل سکوت
همیشگی در مقابل کسی که امروز رهبر معنوی می نامند، مورد اعتراض و انتقاد قرار
گرفته است. ظاهر اعتماد به نفس در پاسخ او البته همیشه مثل امروز تماشایی بوده
است!
و حالا که ایشان به عنوان مدعی و با چنین پزی ظاهر شده است، علاقمندم رفرنس یک
اعتراض شفاهی، یک یادداشت، دو پاراگراف و یا حتی دو خط از رهبران گرایش شان در
تمام سال های رهبری کورش مدرسی بر حزب حکمتیست را نشان ما بدهند؟ اصلا میتوانند
نشانی یک سند مصوبه حزبی در طول تمام آن سالها بدهند که ایشان و رفقای هم گرایش
ایشان در رهبری حزب به آن رای مخالف داده باشند؟
آیا حزب حکمتیست تک برگه ای در تمام اسناد این سال های خود که محصول خط این
رفقا بوده باشد در آرشیو دارد؟ پاسخ روشن است.
البته حقیقتا هیچ ایرادی به فاتح شیخ به عنوان فرد و هیچ فرد دیگری وارد نیست،
مشکل از آن سنت سیاسی است که به شخصیت امثال ایشان شکل داده و مانع عبور شخص وی
از این بند شده است. اگر کسی علت بی خطی در رهبری امروز کومه له (حزب کمونیست)
را متوجه شود درد رفیق فاتح ما و رفقای ایشان را هم درک میکند. این سنت از
کمونیسم محصول رادیکال شدن مواضع سیاسی رگه ای است که در کردستان رخساری آشنا
دارد. کمونیسم در کردستان تاریخا محصول چپ شدن مواضع ناسیونالیسم کرد است.
ناسیونالیسم کرد به دلیل مطالبه استراتژیک خود که اعطای خودمختاری از دولت
مرکزی بود و هست، هیچگاه استراتژی سرنگونی و انقلاب علیه دولت را نداشته است.
از احزاب ناسیونالیست کرد گرفته تا به امروز خونین ترین جنگ های نظامی علیه
جمهوری اسلامی به پیش برده اند تا به میز مذاکره دعوت شوند. در فاصله این جنگ و
مذاکره انتظار تنها پراتیک اینها بوده است. تاریخ قهرمانی های احزاب
ناسیونالیست کرد در عراق هم شاهد تصویر متفاوتی نبوده است. کومه له و اسکلت
کادری سنت کومه له هم در متن همان جنبش ملی شکل گرفت و جلو آمد. اگر کومه له در
دوران در اختیار داشتن شهرها در سال های ٥٨ و ٥٩ و ٦٠ دولت انقلابی در آن منطقه
اعلام نکرد، اگر در تمام آن دوران شش ساله که مناطق آزاد شده در دست کومه له
بود و مثل حزب دمکرات کردستان حاضر به تغییر در هیچ قانونی به نفع توده های
زحمتکش نبود، به دلیل حضور محکم سنت سیاست انتظار در مقابل دولت مرکزی بود. در
استراتژی این سنت نبود برود ایجاد تغییراتی به دست خود را شروع کند که گسترش آن
در سطح سراسری به سرنگونی دولت مرکز بیانجامد. جنگ و مذاکره و انتظار می بایست
آنقدر کش پیدا کند تا امتیازی حاصل آید. به همین دلیل شخصیت های رهبر در آن سنت
صاحب یک استراتژی برای پیروزی بر دولت مرکزی نبودند. به عنوان احزب زندگی در
باد اختلافات منطقه ای دولتها جایشان بود و هست. تغییرات فصلی در افق سیاسی شان
محصول تناسب قوای منطقه ای و جهانی بود. روزی باد خودمختاری از شمال میوزید و
روز دیگر از جنوب. به همین دلیل برنامه های ادعایی شان میتوانست امروز
سوسیالیسم و فردا دمکراسی باشد، بدون اینکه ماهیتا تفاوتی بین سوسیالیسم و
دمکراسی شان دیده شود. عنوان برنامه هرچه بود هدف خودمختاری بود. معطلی در دره
انتظار برای کسب همین خودمختاری یا امتیازات سیاسی از دولت مرکزی بود و هست. به
همین دلیل شخصیت های این سنت هم به جز انتظار استراتژی دیگری نمیتوانستند و نمی
توانند داشته باشتد. قاسملو استراتژیست ترین شخصیت این سنت سرش را نه در نبرد
برای سرنگونی که در راه کسب همین امتیازات گذاشت. قاضی محمد به همین شیوه حاضر
شد جان بدهد اما در مقابل دولت مرکزی سرنگونی طلب نباشد. جنگ در کردستان در طول
ده سال بعداز انقلاب ٥٧، برعکس تمام جنگ های آزادیبخش و ملی کوچک و بزرگ در
دنیا، به همین دلیل حتی یک رهبر و فرمانده استراتژیست در امر پیروزی سیاسی یا
نظامی از خود بیرون نداد. همه منتظر بودند که بلاخره یک روزی امتیازاتی بدست می
آید و این جنگ هم تمام میشود، دیگر استراتژی به چه درد میخورد؟ غیبت همین سیاست
استراتژیک بود که فرماندهان نظامی در درون احزاب دمکرات و کومله نیازی به
فراگیری کاربرد حتی یک قطب نمای معمولی را هم پیدا نکردند. نتیجتا مهمترین
فرماندهان و رهبران پراگماتیست ترین های امر خود بودند. اگر برای این سنت،
انتظار تا رسیدن به امتیازاتی تنها هدف است، تعقیب وقایع، دنباله روی و تفسیر و
تحلیل رویدادها و جستجوی پراگماتیستی برای امکانی و فرصتی در خدمت کسب امتیازی
بالاترین کاری است که سیاستمداران این سنت میتوانند به آن مشغول باشند. در این
سنت قرار نیست دشمن نابود شود، انتظار این است تا از دشمن امتیازاتی گرفته شود.
به همین دلیل برای این سنت داشتن استراتژی و خط در جهت یک پیروزی کامل سیاسی
نظامی بر دشمن بی معنی است.
کوته بینی در سیاست، کوری در افق و پراگماتیسم در حرکت از خصوصیات ویژه این سنت
و شخصیت هایش بوده و هست. غیبت تئوری و خط و استراتژی در کومه له قبل از منصور
حکمت نه از بیسوادی رهبران جوان و پرشور و انقلابی آن که از بی نیازی جنبشی بود
که آنها سازمان شان را برای آن ساخته بودند. به همین دلیل یک برنامه خودمختاری،
البته از نوع "وسیع و دمکراتیک" آن، بالاترین برگه و سند دست کومه له و رهبران
آن بود.
در کنار علاقه کلی کومه له به نوعی کمونیسم در آن دوران انقلابی، یک سود
کمونیسم و تئوری های منصور حکمت برای آن سازمان این بود که با آنها می شد
جنگنده و پیشمرگ کومه له را برای مدت زمان طولانی تری در جنگ و مبارزه آن سنت
آماده کند. بعدا هم بتوان او را به مدت طولانی تری در اردوگاههای انتظار منتظر
نگهداشت و با توضیحات "سوسیالیستی" لزوم صرف تمام عمر در آن جاها تا رسیدن به
"سوسیالیسم" را توجیه کرد.
بخش مهمی از اسکلت کادری حزب حکمتیست تاریخا از این سنت سیاسی می آید و مهر روش
و عمل و سنن و شیوه کار و ارزش ها و خصوصیات سیاسی آن دوره را بر خود دارد.
نتیجتا اگر فاتح شیخ و رفقای هم سنت او در تمام سال های گذشته ساکت بوده و آرام
به تمام اسناد نوشته شده توسط کورش مدرسی رای داده اند، کادرهای خوب و اما بی
خط این حزب بوده اند که در تناسب قوای خطی درون رهبری حزب در دوران حضور کورش
مدرسی به آن تن دادند. نبود هیچ سندی در تاریخ آن دوره حزب از این رفقا و رای
دادن شان به هر چه جلوی دست شان گذاشته اند ناشی از حضور قوی همان سنت قدیمی در
کاراکتر سیاسی شان است. امروز به هر دلیل مسیر دیگری را در پیش میگیرند و در
غیبت یک خط سیاسی به پس مانده های سنت قدیمی خود برگشته و از آن ارتزاق سیاسی
میکنند، به جای تقلای بی ثمر در ساختن تاریخ برای خطی که هرگز نداشته اند، بهتر
است و منصفانه و صمیمانه که مثل خیلی های دیگر بگویند تازه متوجه اشتباه خود
شده اند.
اگر چنین است مواضع امروزشان کجاست؟ تعدادی ازرفقای سابق ما که از همین سنت
آمده بودند، سالهای قبل تر از ما جدا شدند و در مقطع جدایی انصافا برای خود خط
نتراشیدند. به جایش مثل همین ها، به جای نقد اسناد و سیاست های مصوبه حزبی،
ابتدا مانند سنت کومه له ای که علیه منصور حکمت ترور شخصیت کردند، اینها هم
علیه شخص کورش مدرس به سبک سنت شرقی شیطان سازی کردند و بعدا در پروسه ای از
فضای بیرون علیه ما مواضع سیاسی و خط قرض گرفتند. به همین دلیل تمام احکام
صادره توسط اینها علیه ما همان چرندیاتی است که دیگران در هفت سال گذشته علیه
ما خود را مشغول آن کرده اند.
با همه اینها یک ادعای فاتح شیخ علیه ما واقعیت دارد؛ درک متفاوت از اوضاع
سیاسی. از بدشانسی اما این یکی هم مختص آنها نیست. سنت چپ منتظر ظهور مهدی
سوسیالیست همیشه اوضاع سیاسی را طوری تحلیل میکند که سرنگونی و انقلاب و
سوسیالیسم از احتمالات باشد. بدون این نوع تحلیل های آبکی انتظار معنی نمیدهد.
در تحلیل این رفقای ما هم از اوضاع سیاسی همه محصولات خوب بالا از احتمالات
است. ویژگی چنین تحلیل هایی کمک میکند که این سنت به خود امید دهد که سرنگونی و
انقلاب و سوسیالیسم در پیچ بعدی یکی از احتمالات است. رفیق فاتح ما البته حداقل
از آوریل سال گذشته به ما قول رسیدن انقلاب میدهند و آن زمان در رادیو رهایی
سوئد مژده داد که اول ماه مه ما شاهد طلوع حرکت مد نظر ایشان خواهیم بود. از
آنوقت متاسفانه تحلیل ایشان که چه عرض کنم، پیش بینی فالگیرانه ایشان از سرایت
یک راست انقلاب مصر به ایران درست از آب در نیامد. این از تحلیل متفاوت آنها از
تاثیر تحولات انقلابی خاورمیانه بر ایران. جهت اطلاع خوانندگان من بحث کورش
مدرسی در همین باره را ضمیمه این نوشته میکنم تا تفاوت آن با تحلیل "انقلابی"
رفقای خط بازنگری و خود رفیق فاتح از نگاهها بگذرد.
با همه اینها این رفقا حالا یکبار دیگر همان احتمالات را در تحولات امروز ایران
کشف کرده اند. در نظر بگیرید در اثر تحریم اقتصادی و فشارهای مختلف این دوره بر
زندگی کارگر و زحمتکش در ایران زنده ماندن از امروز تا فردا برای میلیون ها
انسان جنگی هر روزه میخواهد. در نظر بگیرید بر متن چنین شرایط وحشتناک زندگی پر
مرگ و میر انسان گرسنه، کسی یا نیرویی انقلاب و تحول مثبت نتیجه بگیرد را چه
باید گفت؟ سیاستی که پیش آمدن چنین وضعیتی را زمینه مناسبی برای پاشیدن تخم
انقلاب و جمهوری سوسیالیستی مناسب تشخیص میدهد، نه تنها بویی از سیاست
سوسیالیستی و انقلابی نبرده است، که حتی به عنوان انسان قلبی بی عطوفت نسبت به
هم نوعش در سینه دارد. به همین دلیل ساده چنین سیاستی نه پرولتری که حتی صددرصد
ضد انسانی است. بدون غیبت فاکتور مربوط به زندگی کارگر و زحمتکش و انسان دردمند
در این سیاست بنی بشری به خود اجازه اتخاذ چنین کثافتی به عنوان سیاست نمیدهد.
به یمن حضور پررنگ نیروهای ناسیونالیست چپ و راست و سناریو سیاهی ایرانی و
محلی، این نوع سیاست های ضد انسانی دل بسته به شرایط جهنمی فعلی برای رسیدن به
انقلاب و دمکراسی و انتخابات آزاد و حقوق بشر و خودمختاری شان ابدا نه تنها کم
نیست که خیلی هم پر مشتریست.
جالب اینکه در متن اوضاعی که طبق تحلیل و پیش بینی پلاتفرم این رفقا اگر توده
گیر کردن شعار جمهوری سوسیالیستی و سازماندهی گارد آزادی در تمام کشور یک
احتمال ممکن است و ظاهرا در حرف برایش نقشه ریخته و در اولویت شان آورده اند،
برای سازماندهی کمیته های کمونیستی شرایط و تناسب قوا هنوز آماده نیست! فاتح
شیخ این سیاست شان را هم به عنوان یک تفاوت بین سیاست شان با حزب برشمرده اند.
البته اینجا و آنجا شفاها از تفاوت درک شان از "حزب و قدرت سیاسی" هم گفته اند.
اولویت های ردیف شده در پلاتفرم شان در این باره نشان میدهد که درک شان از بحث
"حزب و قدرت سیاسی" به قول یکی از رفقا در جلسه پالتاکی مطلقا چیزی بیش از حزب
و کلاشینکف نیست.
من از تفاوت های دیگری که احتمالا بعدا بگویند و فیلی که هوا کنند هنوز چیزی
نمیدانم. اما رفیق فاتح شیخ لازم است به جز تحلیل متفاوت و "انقلابی زا"ی اوضاع
سیاسی ایران و منطقه و مخالفت شان با سازماندهی کمیته های کمونیستی، تفاوت های
دیگرشان را هم بشمارند. کسی که قرار است تغییر ریل دهد ناچار است مشخصات کامل
ریلی که در پیش گرفته را برشمارند. تکرار کودتا و شورش ١٤ دسامبر و دخالت دست
شیطانی کورش مدرسی البته در حکم یک انقلاب ایدئولوژیک و فرسخ ها دور شدن از همه
چیز این حزب است، اما مادامیکه اسم یک سازمان و حزب برای خود یدک میکشید، ترور
شخصیت کورش برای دیگرانی که مالیخولیایی کینه توزانه ای از او ندارند، باور
کنید اصلا کافی نیست.
راستی یک سوال آخر!
به جز احکامی که دوستان جدیدتان از هفت سال قبل به طرف ما پرتاب میکنند، چیزی
برای اشاره به ما سراغ ندارید؟ شخصا نسبت به شما هنوز تعصبات فرقه ای دارم. به
همین دلیل حتی علیه خودمان علاقمندم شما را مبتکر کشف جدیدی ببینم. بابا
ناسلامتی شماها که هفت سال در کنار ما زیسته اید شایسته نیست همه اش سراغ
دیگران بروید و از ماتریال آنها برای نقد ما کپی برداری کنید.
---------------------------------------------------------------------------------------
ضمیمه؛ مصاحبه قدیمی با کورش مدرسی در مورد انقلاب در کشورهای عربی و تاثیر آن
بر ایران؛
توضیح: این متن پیاده شده گفتگوئی است که مصطفی اسد پور با کورش مدرسی در اول
آوریل ۲۰۱۱ انجام داده است. این مصاحبه به همت رفیق آسو فتوحی سرا پیاده شده
است و توسط مصاحبه شونده ادیت گردیده است. فایل صوتی این مصاحبه از طریق سایت
کورش مدرسی قابل دسترس است.
انقلاب در کشور های عربی و تأثیر آن بر ایران
مصطفی اسد پور : شبح انقلابات در آفریقا و خاورمیانه در حرکت است. در گرما گرم
کشمکش ها نگاه ها متوجه ایران، مردم و جمهوری اسلامی است و گفته می شود که
ایران به طرز عجیب ای ساکت است و از این تشنج ها بری مانده است. اگر منطق این
انقلابات را در تباهی، فقر و ستم بر طبقه کارگر و مردم زحمت کش از یک طرف، و
معادله رژیم های سرکوب گر، از طرف دیگر، را به رسمیت بشناسیم؛ آن وقت ایران
باید به طریق اولی مرکز داغ این تنش ها باشد.
چرا خبری نیست ؟ کشور پس از کشور و مردم و طبقه کارگر از بغل دست خودشان تاثیر
می پذیرند و به خیابانها و به اعتراض ها می پیوندند، در ایران خبری نیست؛ کورش
مدرسی آیا این سوال برای شما محلی از اعراب دارد ؟
کورش مدرسی : بله حتما دارد. اما باید دید چه چیز مشترک است و چه چیز متفاوت.
ببینید، انقلابی که در تونس شروع شد و بعد به مصر کشید و بعد ها به این انقلاب
به کج راه رفته لیبی رسید، یا اعتراضاتی که در یمن و بحرین و الان سوریه در
جریان است پدیده ای مهمی را در مقابل ما قرار میدهد. این پدیده سحر میدیای جدید
است. وقتی انقلاب ٥٧ ایران شکل گرفت ما با چنین پدیدهای روبرو نبودیم که شما
بتوانید لحظه به لحظه و زنده انقلاب را تعقیب کنید، استدلال انقلابیون را
بشنوید، قدرتی که توده وسیع مردم به خیابان آمده نشان میدهند و ذلت دولت های
حاکم و فرار پلیس را ببینید. مقاومت ها را ببینید، کل صحنه، از کلک زدن به این
انقلابات و تلاش برای مهار کردن شان و غیره، را زنده تعقیب کنید.
این سحر میدیای جدید در قرن بیست و یک است. وسایل ارتباط جمعی از خبر دهی محدود
و با تأخیر از انقلاب ها و چه بسا از طریق یک جزوه مخفی به پخش زنده انقلاب در
اتاق نشیمن هر خانوادهای تعمیم داده شده است.
این موقعیت، مستقل از خواست بورژوازی و ضد انقلاب، به یک درجه زیادی دولت ها را
از کنترل و یا سانسور کامل اخبار ناتوان کرده است. انعکاس اخبار، هر آدم
ناراحت، هر آدمی که زیر ستم و سرکوب است، چه برسد به مردم ایران، را به شعف می
آورد. وقتی که می بینند که همجنس خودش و توده مردمی مثل او به میدان آمده و
میتواند چنین کار هائی را انجام دهد به هیجان میآید و انجام آن توسط خود را
ممکن می یابد. این ابعاد از دسترسی تودهای به خبر قطعاً سرایت انقلابات به
کشور های دیگر است را تسهیل میکند و گسترش تب انقلاب در یک کشور و یا سرایت آن
به کشورهای دیگر را میسر تر و به شدت ساده تر کرده است.
و این البته بلا واسطه نه تنها بر فضای سیاسی ایران، بلکه بر فضای همین لندن
تاثیر گذاشته است. چند روز پیش شنیدم که گویا این معترضین به تعرض دولت انگلیس
به معیشت مردم می خواهند به مدل میدان تحریر قاهره بروند و در میدان ترافالگار
چادر بزنند. نمی دانم واقعاً میخواهند این کار را انجام دهند یا نه، و آیا پلیس
اجازه میدهد و یا آنها زورشان میرسد که این چنین تجمعی را تحمیل کنند، ولی
میخواهم بگویم که حتی لندن از سرایت لااقل اشکال انقلاب در مصر مصون نه مانده
است.
فضای انقلابی، وقتی که منعکس میشود، آدمها را به هیجان در میآورد. این در مورد
ایران هم صادق است. این انقلابات قطعاً بر فضای جامعه تأثیر میگذارد. مردمی که
شب و روز بر صفحه تلویزیون و کامپیوتر های شان می بینند که چه اتفاقی دارد می
افتد، چه می شود کرد و چه قدرتی را توده وسیعی که جمع میشوند به صحنه می آورد،
به هیجان می آیند. این تاثیری است که انقلاب در کشور های عربی بر بقیه کشورهای
دنیا و از جمله بر ایران می گذارد.
اما اگر بخواهیم از این نتیجه به انتظار تسری انقلاب به کشوری مانند ایران، یا
هر کشور معین دیگری، برسیم و به پرسیم که چرا در ایران مثل مثلاً سوریه انقلاب
نمی شود؛ ناچاریم به تفاوتها هم توجه کنیم. از خود بپرسیم چرا در لندن شلوغ
نمی شود؟ چرا کسی انتظار ندارد که در ترکیه یا هند، چین و یا پاکستان شلوغ شود؟
مگر در چین دیکتاتوری کمتر از ایران است؟ مگر فقر در پاکستان و هند کمتر از
ایران است؟
واقعیت این است که کشورهای عربی با هم رابطه و شباهت هائی را دارند که با
انگلیس، پاکستان، هند، چین یا ترکیه و ایران ندارند. زبان شان یکی است، کم و
بیش تاریخی مشترک دارند، سالها با ناسیونالیسم پان عرب با هم بافته شده اند،
جمعیت بزرگی از مردم این کشور ها در سایر کشور های عربی کار و زندگی میکنند، و
بخصوص درجه و نوع تکامل سیاسی، اقتصادی و طبقاتی آنها بسیار بهم شبیه و نزدیک
است.
می خواهم بگویم که جامعه هائی هستند به هم بافته و به هم مرتبط با درجه ای از
تکامل اقتصادی و سیاسی شان شبیه به هم و تاریخا از هم تأثیر گرفته. مسائلی که
جامعه و توده مردم با آن رو به رو هستند به درجه زیادی شبیه به هم است. دولت
هائی که در کشورهای عربی سر کار هستند به درجه زیادی شبیه به هم هستند و به
درجه زیادی رابطه شان با جامعه شبیه به هم است.
این شباهت میان کشور های عربی با ایران، ترکیه، هند و پاکستان وجود ندارد.
رابطه دولت ایران یا حکومت ایران با جامعه ایران بسیار متفاوت است. میدانم
جامعه ایران جامعه ای سرکوب شده و مختنق و فقر زده است، اما رابطه دولت و سازه
بورژوازی و پرولتاریا در جامعه با رابطه دولت و سازه بورژوازی و پرولتاریا در
مثلاً مصر یا سوریه و عراق فرق دارد.
در نتیجه به نظر من باید نسبت به انتظار تعمیم یا سرایت این انقلابات به کشور
های دیگری مانند ایران و غیره محتاط بود. رابطه این انقلاب ها با جامعه ایران
بیشتر شبیه رابطه آنها با ترکیه و چین و پاکستان است تا با سایر کشور های
عربی.
چرا کسی انتظار ندارد که این انقلابات به پاکستان تسری پیدا کند؟ به این دلیل
که ساخت جامعه پاکستان با مصر فرق دارد. همانطور که ساخت جامعه ایران، ساخت
طبقاتی آن، ساخت اجتماعی آن، درجه ی آگاهی اجتماعی و تاریخ اش، همه اینها به
شدت با مصر فرق میکند. در حالی که مصر و لیبی و تونس از بسیار از نظرها ی
پایهای بسیار به هم شبیه هستند. اگر نه خواهیم دچار خوش خیالی شویم باید این
تفاوت ها را ببینیم و در دادن انتظار سرایت این انقلاب ها به ایران محتاط
باشیم. توقع غیر واقعی و خوش خیالی در نهایت تاکتیک غلط، نا امیدی و نتیجهگیری
غلط را به بار می آورد.
من فکر نمی کنم عدم سرایت این انقلابات به ایران ناشی از قدرت دولت جمهوری
اسلامی یا کاردانی احمدی نژاد است. ناشی از مکانیزم ها، جنبش ها، و افق های
متفاوتی است که طبقات مختلف، و بخصوص طبقه کارگر و توده زحمت کش، در ایران را
به حرکت در می آورد. این مکانیسم ها و جنبش ها با مصر و تونس و سوریه فرق
میکند. این تفاوتها است که باعث می شود که میان انقلاب در کشوری مانند ایران
با کشور های عربی نه تنها اختلاف فا ز وجود داشته باشد بلکه حتی اصولاً انقلاب
ایران در ادامه آن انقلاب ها نباشد.
همان اول، که کسی هنوز قبول نداشت که دارد در مصر انقلاب می شود، در نوشتهای
اشاره کردم که این نسیم فرح بخش انقلاب بر کل منطقه خواهد وزید. و واقعاً به آن
باور دارم. اما باید در تصویر دامنه و نوع تاثیر آن انقلاب ها در کشور های
مختلف به تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن کشور برگشت. تعمیم ساده کمکی نمی کند.
آرزو را بجای واقعیت نشاندن است.
اگر بخواهیم علمی و از یک زاویه مارکسیستی به مساله نگاه کنیم باید علاوه بر
شباهت ها، عدم تجانس ها و مکانیزم های جنبشی ویژه هر کشور راهم ببینیم. درست به
همین دلایل است که انقلاب ۵۷ ایران به هیچ کشور عربی ای تسری پیدا نکرد. گرچه
انقلاب ایران یکی از اولین انقلاب های بسیار گزارش شده در تمام دنیا بود، اولین
انقلابی بود که میدیای جهانی در همه تلویزیون ها، گرچه با تأخیر ناشی از نبودن
شبکه ماهواره ای، آن را پوشش میداند. همه از قهرمانی مردم ایران به هیجان
آمدند، و بیش از همه در کشور های عربی. اما این انقلاب به آن کشور ها تسری پیدا
نکرد.
مصطفی اسد پور : هنوز جا دارد که علیرغم تفاوت هائی که شما به آن اشاره می
کنید، تاثیری که نسیم فرح بخش انقلابات می توانستند بگذارند سوال بیشتری مطرح
کنم. بخصوص که چرا در ایران اتفاقی نمی افتد؟
این ما را به مباحثات داغ سیاسی ایران نزدیک میکند. اجازه بدهید از جمهوری
اسلامی شروع کنم، جمهوری اسلامی هر گونه ارزیابی و چیز دیگری را پشت سر گذاشت،
دستمزدها را کاهش داد، رجز می خواند، سرکوب های عظیم تر و وحشتناک تری انجام
میدهد. این یک طنز تلخ شده. حتی به نظرم به یک سرکوفت شباهت پیدا کرده است. این
چه داروئی است که به خورد مردم دادند؟ چگونه است که جمهوری اسلامی می تواند این
کار را بکند در حالی که کشور بغل دستی دارد هزار دلار هزار دلار می بخشد برای
اینکه دست اش را به کلاه اش بند کند.
کورش مدرسی: اگر منظورتان از آن کشور بغل دستی عربستان سعودی یا کویت است، آنها
شرکت هستند کشور نیستند. یک دنیا پول دارند و همه دارند از دولت حقوق می گیرند.
فکر میکنم ذوب آهن ایران، از نظر مساحت، از دبی بزرگتر باشد. دبی هم مثل شرکت
ذوب آهن است. با این تفاوت که کارگران آنجا کار های دیگری میکنند. می خواهم
بگویم نباید حساب اینها را با کشور هائی مثل مصر، تونس، لیبی، یمن یا عراق و
سوریه مقایسه کرد.
اما به سؤال برگردیم، سؤال من این است که چرا توقع دارید که این انقلابات به
ایران تسری پیدا کند ولی این توقع را در مورد ترکیه ندارید؟ وقتی یک توقع
نسنجیده را در مقابل خودتان قرار دهید، جواب سنجیده به عدم تحقق آن را ندارید
آنوقت از متحقق نشدن آن احساس سرکوفت و شکست می کنید.
جامعه ایران اصلاً ساکت نبوده است. مبارزه برای حقوق دمکراتیک به اشکال گوناگون
ادامه دارد، طبقه کارگر ایران درگیر مبارزات وسیعی است. اینکه این مبارزات به
انقلاب یا بحران انقلابی تبدیل نمی شود موضوع دیگری است. اینکه چرا انقلابات
در کشورهای عربی به ایران سرایت نمیکند به دلیل همان تفاوت هائی است که به آن
اشاره کردم. از جمله بورژوازی و دولت اش در ایران به شدت با بورژوازی مصر فرق
می کند. چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ سیاسی تکامل یافته تر است.
می خواهم بگویم که دولت جمهوری اسلامی بسیار پیچیده تر از دولت مصر یا دولت
سوریه است. بورژوازی ایران وسیع تر از سوریه یا حتی مصر است. بخش وسیع تری از
جامعه را در بر میگیرد و به لحاظ سیاسی و اقتصادی بسیار بالغ تر است.
امروز مشکل دولت جمهوری اسلامی با بخشی از بورژوای ایران این شده که در پروسه
خصوصی کردن ها بخش بزرگی از اقتصاد ایران در دست سرمایه خصوصی قرار گرفته است
که بعضا در دولت و حکومت آن طور که باید نمایندگی نمی شود، در نتیجه سهم
بیشتری، متناسب با موقعیت اقتصادی اش، را از قدرت سیاسی میخواهد. این مبنای
کشمکش از دوره رفسنجانی و خاتمی تا این ماجرای سبز است. اینها در حفظ سیستم
منفعت دارند و فقط تعدیل آن یا بقول موسوی حکومت غیر حذفی میخواهند. خواستار
انقلاب نیستند. نفوذ این بخش از بورژوازی در جامعه بسیار قوی است. این وضعیت را
در مصر یا در سوریه یا یمن نداریم. طبقه کارگر ایران هم همینطور است. گمان نمی
کنم طبقه کارگر مصر یک هزارم طبقه کارگر ایران به لحاظ ذهنی پیش رفته باشد و
کمونیسم درون آن نفوذ داشته باشد. طبقات اصلی جامعه ایران با هم تاریخ متفاوتی
در مقایسه با کشور های عربی دارند. گفتم مثل ترکیه یا پاکستان یا اندونزی.
بخشی از بالا و پائین رفتن ها و فراز و نشیب های اپوزسیون ایران، علاوه بر سطحی
نگری سیاسی، ناشی از آن است که بجای تحلیل از اوضاع، هدفشان ترسیم امید به
پیروزی نزدیک برای روحیه خود است. مصرف درون تشکیلاتی دارد تا جستجوی تاکتیک
برای مقابله با جمهوری اسلامی. در پروسه چندین ساله مبارزه با جمهوری اسلامی از
این ستون به آن ستون دخیل میبندد تا خود و صفوف خود را سرحال و امیدوار نگاه
دارد. مجاهدین نمونه برجسته این نوع تحلیلها است.
پروسه انتخابات در جمهوری اسلامی به اندازه کشور های عربی قلابی نیست، پروسهای
است که. در میان بورژوازی ایران به درجهای حق انتخاب میدهد. همانطور که مجلس
شان هم به اندازه کشور های عربی قلابی نیست.
دو سال دیگر احمدی نژاد می رود، مثل اروپا، جمهوری اسلامی دوباره "کنتورها" را
صفر میکند، انتخابات دیگری به راه می اندازد و لاریجانی یا کس دیگری را
میآورد. این پروسه انتخابات برای جمهوری اسلامی نقش سوپاپ اطمینان را بازی
میکند. این مکانیزم را شما در هیچ کشور عربی نمی بینید. جامعه ایران از نظر
حقوق بورژوازی از نظر بافت و ساخت مکانیزم های سیاسی بیشتر شبیه به ترکیه، و به
درجهای اروپا، است تا به مصر. این واقعیت به جمهوری اسلامی سخت جانی بیشتری
میدهد و مبارزه با آن را پیچیده تر میکند.
تز جمهوری اسلامی همیشه لرزان است و اینکه انقلاب پشت پیچ بعدی است، برای بخش
زیادی از اپوزیسیون ایران بیشتر روانشناسی امید به زنده بودن و امید به قائل
بودن به فعالیت سیاسی است تا تعریف یک استراتژی یا تاکتیک دخالت گرانه برای
سرنگونی جمهوری اسلامی. امروز هم همین پدیده را میبینید. انقلاب در کشور های
عربی ظاهراً دوباره امید را به آنها برگردانده است. به جای اینکه یک تحلیل
ابژکتیو ارائه دهند تنها شمع امید را روشن نگاه میدارند. خوش بینی به اینکه
انقلاب یا سرنگونی (کدام انقلاب؟ کدام سرنگونی؟) پشت پیچ بعدی است را باد می
زنند.
به هر حال، ضمن اینکه تاکید میکنم که این انقلابات تاثیر مثبت بر فضای کل منطقه
دارد و نسیم فرح بخشی بر فضای ارتجاعی حاکم بر خاورمیانه است، اما تعمیم
مکانیکی تشابهات از نظر تئوریک نادرست و از نظر سیاسی روی دیگر سکه سیاست
انتظار انقلاب موعود است که به احتمال زیاد سرش به سنگ می خورد و بعداً مجبور
است درباره منتظر انقلاب پشت پیچ بعدی بشود. این روش کمکی به تبیین تاکتیک و
استراتژی درستی نمیکند.
مصطفی اسد پور : ولی اگر به دنیای اپوزسیون، بخصوص اپوزسیون چپ، برویم آنجا
تأکید بر نقش انقلاب مصر و غیره خیلی شدید تر از اینها است. اینجا بعضاً دلخوری
هم نشان می هند. دلشان می خواهد که مردم تاثیر بیشتری بپذیرند. به چپ که
نزدیکتر می شویم دستپاچگی ای را مشاهده میکنیم. اینها حتی آنقدر پیش رفتند که
نمونه ای از نوع لیبی را در مقابل مردم ایران قرار میدهند و از آن حمایت
میکنند. فکر نمی کنید که به هرحال شاید این یک موتور محرک شود که به مردم
اعتماد به نفس بیشتری بدهد؟
کورش مدرسی : اشاره کردم که آن تحلیلها قوت قلب دادن به خود است. اما
نتیجهگیری آنها هم از جنس خود تحلیل است. من اگر به این نتیجه برسم که ایران
تحت تأثیر فضای انقلابی در کشورهای عربی در آستانه انقلاب است، آن وقت همین
انقلابات در لیبی و مصر و تونس من را به این نتیجه میرساند که متشکل کردن طبقه
کارگر احتیاج به کار اورژانس دارد. دامن زدن به تحزب کمونیستی درون طبقه کارگر
احتیاج به کار اورژانس دارد. این مخالف برداشت کلی چپ است که از سیاست، زندگی
از این آکسیون تا آن آکسیون، و چهره سرحال گرفتن را میفهمد.
اگر یک پوپولیست نیستیم باید توجه کنیم که طبقه کارگر مصر و تونس و لیبی نا
آماده وارد انقلاب شدند. بوجود آوردن شرایط انقلابی در کنترل من و شما نیست.
آنچه در کنترل ماست درجه آمادگی، آگاهی و تشکل طبقه کارگر در زمان ورود به این
انقلاب است. اگر طبقه کارگر ایران با درجه اتحاد و آگاهی کنونی وارد انقلاب
ایران شود، که بورژوازی به شدت از مصر و سوریه و غیره خود آگاه تر و متشکل تر
است، آنوقت در موقعیت بدتری از طبقه کارگر مصر و لیبی قرار میگیرد. این باید
برای ما مشغله باشد.
گفتم حتی اگر انقلاب را پشت پیچ بعدی ببینیم، از یک زاویه کارگری و مارکسیستی
به نتیجه گیری ای متفاوت با کل چپ ایران میرسیم. به این نتیجه میرسیم که اوضاع
اورژانس است. باید با همه ی قوا به سازماندهی طبقه کارگر، متشکل و متحد کردن آن
برویم. امروز اورژانس است که کاری کنیم که فعالیت کمونیستی در دانشگاه ها
بتواند دو بار سر بلند کند و نهالی که امروز زیر خاک پنهان است دوباره گل بدهد.
انجام این کار ها اختصاص انرژی در همه ابعاد، سیاسی، تئوریک و عملی را میخواهد.
کار صبورانه کمونیستی، افق، نقشه و دید می خواهد. در غیر این صورت از اینکه در
ایران ممکن است انقلاب شود تنها به این نتیجه میرسیم که "حواسمان باشد". البته
این توصیه حکیمانه ای است ولی عملا ما را به این نتیجه میرسد که کار زیاد نمی
خواهد بکنیم. کافی است منتظر باشیم انقلاب باشیم و "حواسمان باشد". آماده باشیم
که با هواپیما یا از طریق مرز وارد شویم و رهبر انقلاب شویم.
تجربه انقلاب در مصر و سایر کشورهای عربی نشان داد که این سیاست توهم است. ما
نیاز به طبقه کارگر آگاه و متشکل داریم. روشن است که اگر همین امروز در ایران
انقلاب شود همه یا بخشی از ما کفش و کلاه می کنیم به ایران بر می گردیم و سعی
میکنیم که بهترین شرایط را برای انقلاب کارگری فراهم کنیم. اما سرمایه گذاشتن
روی این سیاست استراتژی کمونیسم دخالت گر نیست. منتظر بردن لاتاری ماندن است.
بورژوازی در دنیای ما، به طبقه کارگر ایران و به کمونیستها دارد نشان می دهد که
امروز بیش از همیشه سازمان یابی و تحزب کمونیستی طبقه کارگر یک پدیده اورژانس
است. انقلاب کارگری به این گره خورده و اگر انقلاب در ایران ممکن است، که ممکن
است، آن وقت سوال این است که طبقه کارگر چگونه وارد این انقلاب می شود؟ کمونیست
ها کجا قرار دارند؟ در بحث تحزب کمونیستی طبقه کارگر سعی کردم که به یک درجه ای
موانع جنبشی این فعالیت را در ذهنیت چپ باز کنم.
اما در هر حال، در رابطه با بحث امروز، نکته من این است که هرچه بیشتر معتقد
باشیم که این موج به ایران سرایت میکند، بیشتر باید معتقد باشیم که تحزب
کمونیستی و سازمان دادن طبقه کارگر برای هر حزب کمونیستی از نان شب واجب تر
است.
اینکه عده ای فکر میکنند باید مثل لیبی با کمک غرب رژیم ایران را سرنگون کرد،
صرف نظر از مضمون بشدت راست روانه و ارتجاعی آن، به سرانجام نمی رسد. طبقات و
جنبش های طبقاتی در ایران متفاوت اند. بورژوازی پرو غرب ایران این سیاست را در
زمان بوش امتحان کرد نشد. اما برای خیلی ها این روش زنده ماندن و مربوط ماندن
به سیاست در ایران است. شغل شان در سی سال زندگی در تبعید همین بوده. حرف پرت
پشت حرف پرت زدن و منشاء هیچ اثر مثبتی در جامعه نشدن.
این واقعیت بسیار تلخ و غم انگیزی است. اما کسی میتواند آن را تغییر دهد که
واقعیت را ببیند تا بتواند برای آن راهی پیشنهاد کند.
به هر صورت، فکر میکنم که به هر درجه ای که نسیم انقلاب در کشورهای عربی به
جامعه ایران بوزد به همان درجه باید به کمونیست های ایران و به طبقه کارگر
ایران نشان دهد که دیر است. طبقه ما نباید به این شکل وارد انقلاب ایران شود.
احتیاج مبرم به تشکل و آگاهی در طبقه کارگر داریم، احتیاج داریم دست فعالین
کمونیست طبقه کارگر را در دست هم قرار دهیم، احتیاج داریم صف طبقه کارگر را به
زیر یک فعالیت کمونیستی متشکل کنیم.
نصیحت در مورد اینکه هوشیار باشیم یا مواظب باشیم سخنان حکیمانه ای هستند. اگر
بالاخره نتوانیم این مواظب باشیم، آماده و هوشیار باشیم ها را به یک افق و چشم
انداز و یک نقش عملی برای جامعه و برای طبقه کارگر ترجمه کنیم، آنوقت حرف
حکیمانه باقی میماند. حرف خوبی است ولی نصیحت است.
مصطفی اسد پور : کورش مدرسی اجازه بدهید من اینجا این سوال را مطرح کنم که اگر
شما از زاویه یک کارگر نگاه کنید، می تواند این سوال را پیش پای شما بگذارد که
فرصت های سیاسی و تاریخی هم در مبارزه برای رسیدن به هدف اهمیت دارد. شما چگونه
توضیح میدهید که در دنیای که می تواند تلاطم های سیاسی بزرگی اتفاق بیفتد متشکل
کردن کارگران در کارخانه، دست در دست هم گذاشتن برای دستمزدها و برای تشکل، چه
سر پلی با آن تعجیلی که می خواهد جمهوری اسلامی را از بنیاد برا اندازد و
انقلابی که شما می خواهید را سازمان بدهد دارد ؟
کورش مدرسی : ببینید بازهم تأکید میکنم انقلاب را من و شما شکل نمی دهیم.
انقلاب با اراده کسی یا حزبی شکل نمی گیرد. انقلاب مانند آتش فشان است و منفجر
می شود. سوال این است که وقتی انفجار صورت میگیرد شما آماده هستید یا نه ؟ سؤال
این است که آیا باید منتظر بود که لاتاری مان ببرد؟
امروز کسی نمی تواند فراخوان بدهد برویم در میدان آزادی جمع شویم و چادر بزنیم.
در شرایط امروز ایران این تاکتیک نمی گیرد. سرکوب می شود. می خواهم بگویم که
پدیده انقلاب در کشور های عربی اینگونه شکل نگرفت که عدهای روی یوتیوب یا فیس
بوک گفتند برویم میدان تحریر جمع بشویم اعتراض بکنیم. این تصویر از اتفاقات
خاورمیانه بسیار سطحی است.
شکل گیری انقلاب دست من و شما نیست. آن چیزی که دست من و شما است این است که
آیا وقتی طبل انقلاب به صدا در می آید طبقه کارگر آماده است رهبری آن را به دست
بگیرد یا نه؟ به چه درجهای آماده است؟ این باید سؤال باشد. این میتواند تعجیل
را متحقق کند. سیاست کمونیستی با بیقراری خرده بورژوائی متفاوت است.
چگونه میشود امروز کارگر را از سر کار بیرون آورد و در میدان آزادی تهران جمع
کرد تا چادر بزند ؟ می خواهم بگویم باید فرق بین شرایط انقلابی و شرایط غیر
انقلابی را متوجه بود. مارکسیسم این را به ما درس میدهد و هنر یک کمونیست و هنر
یک فعال کمونیست درون طبقه کارگر این است که تفاوت این دو شرایط را بفهمد و
تضمین کند که با به صدا در آمدن طبل انقلاب طبقه کارگر با آمادگی هر چه بیشتر
وارد آن بحران انقلابی شود.
بحث بر سر این است که وقتی آتشفشان انقلاب شروع شد طبقه کارگر چه قدرتی دارد،
چقدر آگاهی و تشکل دارد، دور چه کسی جمع میشود، از چه کسانی حرف شنوی دارد و به
چه چیزهایی سمپاتی دارد؟ در غیر این صورت طبقه کارگر مثل انقلاب ۵۷ ایران گیج
وارد انقلاب میشود. آنوقت درست مثل انقلاب ۵۷ نخواهد توانست کنترل آن را بدست
بگیرند. حتی وقتی شیر نفت دست اش بود آن قدرت فائقه را نداشت. سوال این است که
آیا می خواهیم دوباره مانند انقلاب ۵۷ وارد انقلاب آینده ایران شویم؟ اگر جواب
منفی است، که به نظر من باید باشد، نه تنها نباید مثل انقلاب ۵۷ بلکه نباید مثل
انقلاب مصر و لیبی و تونس وارد انقلاب آتی ایران شویم، آنوقت جواب این است که
باید جنبید و کار اورژانسی برای متحد کردن و متشکل کردن و تحزب کمونیستی بخشیدن
به طبقه کارگر را انجام داد.
ایران یکی از مستعد ترین جوامع دنیا برای انقلاب کارگری است. چنین انقلابی در
پاکستان بسیار سخت است اما در ایران اصلاً سخت نیست. تجربه کار چندین ساله حزب
حکمتیست، در بعد محدودی، نشان داد که چگونه فعالیت کمونیستی صبورانه و بدور از
سنت آکسیونی چپ، میتواند به سرعت محصول بدهد، به سرعت می گیرد، می تواند ارتجاع
را کنار بزند. این کار نیازمند آن است که افق، نقشه، سازمان، و فعالین آن را
داشته باشیم. شاید مهمتر اینکه بدانیم این پدیده داخل کشوری است امری که در
نتاقض با غریزه و عادت جنبشی چپ ساکن در خارج کشور قرار میگیرد.
|