-- Logo ---->

جواب به ملاحظات انتقادی رفیق رحمان حسین زاده بر قطعنامه
 "موقعیت طبقه کارگر و وظایف کمونیستها"

 

اسد گلچینی، بهرام مدرسی، رضا دانش

                     

قطعنامه مصوب کمیته سازمانده حزب، تلاش کرده است تا بر اساس تصویری عینی از موقعیت طبقه کارگر در ایران تاکیدی بر مهمترین وظایف فعالین کمونیست در جنبش کارگری بگذارد و با جمع بندی تجارب تاکنونی و ارزیابی توازن قوای موجود، انتظارات معینی را در مقابل فعالین کمونیست در جنبش کارگری و خود حزب حکمتیست قرار دهد. قطعنامه تلاش کرده است تا بگوید کارگران کمونیست  کار تبلیغ، ترویج و سازماندهی در همه سطوح در جنبش کارگری و مبارزه سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر و در مبارزه روزمره و در برابر موانع موجود و سطح مبارزه ای که کارگران دارند را چگونه پیش میبرد.قطعنامه تلاش میکندافق حزب و سیاستهایش در برابر بورژوازی حاکم و برای سرنگونی اش و برقراری نظام سوسیالیستی و در تمایز با دیگر جنبشها را نمایندگی کند.

این مساله هم از نظر ما بدیهی است که مباحثات حول این قطعنامه و اصلاحیه های مختلف میتواند آنرا هر چه بیشتر تدقیق کند.

نقدرفیق رحمان حسین زاده به این قطعنامه فراتر از اصلاحیه است. از نظر او مسایل اصلی در این قطعنامه فرعی شده اند. از نظر ما اما  مسایل اصلی و اساسی جنبش کارگری و فعالیت کمونیستها در تقابل با بورژوازی و راه مبارزه با ان در همه سطوح در قطعنامه هست.

او مدعی است که "متد و نگرش سیاسی حاکم بر قطعنامه و برخی احکام آن در برخورد به معضلات و نارساییهای جنبش طبقه کارگر ایران دارای ایرادات متدیک و اساسی است" و در عین حال میگوید که "قطعنامه در بخش نتیجه گیری و پایانی عمده محورهای مبارزاتی فوری طبقه کارگر را بدرست برشمرده است.

برای روشن شدن بحث و دستیابی به نتایج درست ابتدا باید متد رفیق رحمان را متوجه شویم.

رفیق ادعا میکنند که قطعنامه ما علل اصلی مشکلات جنبش را نمیبیند و به سراغ مسایل جانبی و فرعی و یا معلول ها رفته است. قطعنامه میگوید: "آنچه که ادامه  حاکمیت سرمایه و دولت نماینده آن در ایران را تضمین میکند، پراکندگی، عدم آگاهی و غیرمتشکل بودن طبقه کارگر  است".

رفیق رحمان این را نگرش غلط بر قطعنامه میداند و میگوید: "علل اصلی ادامه حاکمیت بورژوازی و جمهوری اسلامی به مثابه دولت آن را به نظرم در دو عامل اصلی زیر باید جستجو کرد:

الف : عروج نکردن سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی کارگری به عنوان نیروی رهبر و هدایت کننده طبقه کارگر در مبارزه جاری و مهمتر در جدالهای سیاسی تعیین کننده جامعه و در تعیین تکلیف قدرت

ب- عامل موازی دیگر و به همان اندازه تعیین کننده، ادامه سه دهه حاکمیت سیاه یکی از هارترین رژیمهای بورژوایی که هم اولا خشن ترین شیوه های سرکوب و هم دوما پیچیده ترین روشهای تحمیق هر دو را علیه طبقه کارگر و صف آزادیخواهی به کارگرفته است. نا مساعدترین تناسب قوای ممکن را بر طبقه کارگر تحمیل کرده است. قطعنامه اگر چه در بندهای پایین تر به سرکوبگری جمهوری اسلامی علیه کارگران اشاره دارد، اما نه به اندازه کافی گویا و رسا بیان شده و به ویژه در نگرش حاکم بر قطعنامه به عنوان عامل مهم "ادامه حاکمیت بورژوازی" مورد اشاره قرار نگرفته است و به علاوه به روشهای پیچیده تحمیق این رژیم علیه کارگران هم تاکید کافی ندارد. به نظرم در کلیت قطعنامه نقش این دو عامل اصلی را در "ادامه حاکمیت بورژوازی نمی بیند" و به عوامل فرعی ناشی از این علتهای اصلی تاکید دارد.  در نتیجه "پراکندگی، عدم آگاهی، غیر متشکل بودن طبقه" مورد اشاره قطعنامه خود از معلولهای این دو عامل اصلی هستند.

ابتدا این مساله را تاکید کنیم  که  هر کدام از این دو موضوع در جای خود موضوعات مهمی هستند و هر چند که مانند هم تعیین کننده نیستند اما وجود "سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی به عنوان نیروی رهبری و هدایت کننده طبقه کارگر در مبارزه جاری و مهمتر در جدالهای سیاسی تعیین کننده در جامعه و در تعیین تکلیف قدرت"  از نظر ما همان وظایف کمونیستها در جنبش کارگری است که در قطعنامه همه وجوه آن گفته شده است. اوردن چنین فرمولبندی هم حتی اگر لازم است و کمکی به این میکند را بیاوریم اما تبدیل فرمولی عمومی  و نه چندان نا اَشنا  در ادبیات ما با تفسیرهای بشدت متناقض و نادرست تا کنونی به الترناتیو برای راه حل های پیشنهادی نادرست است. قطعنامه تلاش کرده است معضل را به بهترین و درسترین شیوه ببیند و پاسخ کمونیستی و کارگری برای سازماندهی جنبش کارگری برای آن ارائه کند.

قطعنامه مذکور دارد یک گام مهم جلوتر و حتی مربوط تر به مهمترین درد و معضل طبقه کارگر که زمینه های چنین عروجی هستند میپردازد. فرعی خواندن این چنین معضلاتی به نتایج دیگری میرسد که کمونیستها در جنبش کارگری و حزب حکمتیست را نیز در انتظار و معجزه نگاه میدارد و ماندگار شدن در وضعیت کنونی برای جنبش طبقه کارگر و موقعیت کنونی کمونیستها را نتیجه خواهد داد.  این قطعنامه میخواهد به روشنترین شیوه فعالیت و پراتیک امروز و فردای کمونیستها در جنبش طبقه کارگررا ترسیم کند."

قطعنامه به چه جواب میدهد؟

قطعنامه پیشنهادی به کنگره بسیار روشن و بدون ابهام موقعیت  طبقه کارگر در ایران را  نشان میدهد. قطعنامه بر مهمترین مسایل امروز طبقه کارگر و کمونیستها متمرکز است و کاری که همین امروز فعال کمونیست و حزبش باید انجام بدهد را پیشارو میگذارد و تلاش میکند کنگره  را و فعالیت آتی حزب و کمونیستها را به فعالیتی درست و متحدانه فرابخواند. اینکه هر کار دیگری لازم است صورت بگیرد و سیاست های دیگری باید اتخاذ شود تا حزب در موقعیت دیگری قرار بگیرد خیلی معتبر است و باید این کار را کرد آنچه مثلاَ اولویت های حزب ما باید باشد را میتوان درست ردیف کرد که جنبه های مختلف فعالیت کمونیستی حزب و سازمانیابی کارگران در همه وجوه مبارزه  تامین شود. قطعنامه وضعیت طبقه کارگر و وظایف کمونیستها اما ناچار است بر تصویری درست از از وضعیت طبقه کارگر متمرکز شود و وظایف روشنی پیش پای حزب و کمونیستها بگذارد.

قطعنامه وضعیت طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری ایران و شرایطی که برای طبقه کارگر ایجاد شده است، نقش طبقه کارگر در جامعه و تعیین تکلیف های سیاسی و اجتماعی، نقش طبقه کارگر در مبارزه سوسیالیستی و حکومت کارگری ، مبارزه ، اعتراض  و  موانع بسیاری که  پیش پای این مبارزات هست، سطح این اعتراض و مبارزه و بالاخره  وظایف کمونیستها و حزب در این شرایط و و ضعیت معین را استنتاج میکند و به آنها توجه دارد.

وضعیت طبقه کارگر در ایران سرمایه داری در اساس نباید فرقی با هر کشور دیگر سرمایه داری داشته باشد مضافا اینکه سرمایه داری ایران در تقسیم کار سرمایه جهانی در حوزه تامین نیروی کار ارزان و منبع تولید فوق سود برای سرمایه  است. در این قبیل کشورها دیکتاتوری و سرکوب  فاشیستی ضروری است تا این حلقه در این زنجیر و سیستم سرمایه و تقسیم کار جهانی بماند وامکان عمل یابد. در  ایران و برای حفظ این شرایط برای طبقه سرمایه دار  حاکمیت جمهوری اسلامی وظیفه خود را تا کنون انجام داده است و علیرغم هر تنش و کشمکشی در بین قطب های بزرگ سرمایه جهانی و جناحهای مختلفش در داخل و بعنوان یک دولت سرمایه داری به بهترین شیوه این شرایط را بسیار بیشتر از دولت قبلی و حکومت شاه در این دایر و تامین کرده است، و بسیار پیشرفته تر از آن دوران طبقه کارگر صنعتی و متمرکزتری را سازمان داده است و قدرتمندی طبقه کارگر در مبارزه اش را در مقابل سرمایه داری میشناسد.  همین که هنوز بعد از سی سال که از حاکمیت این دولت میگذرد و طبقه کارگر در ایران به هیچ کدام از مطالبات پایه ای خود از جمله مساله ازادی تشکل، نرسیده است تا قادر به مبارزه ای جدی شود، همین که نیروی کار ارزان برای طبقه سرمایه دار (جهانی و داخلی) به بهترین شکل تامین است و بیش از 80% این نیروی کار ارزان، دارای هیچ درجه ای از امنیت شغلی نیستند و برای تامین این شرایط به همه ابزارهای تحمیق و فریب کارگران با همه امکانات خود پرداخته است،  ما را به درست به این حکم میرساند که "آنچه که ادامه  حاکمیت سرمایه و دولت نماینده آن در ایران را تضمین میکند، پراکندگی، عدم آگاهی و غیرمتشکل بودن طبقه کارگر درا یران است" . این جوهر برخورد ما به وضعیت طبقه کارگر و شرایطی است که سرمایه داری برای این طبقه فراهم کرده است و از نظر ما بدیهی است که این شرایط یعنی حاکمیت سرمایه داری و ادامه این حاکمیت و دولت نماینده ان دقیقا در مهمترین معضل طبقه کارگر یعنی، غیر متشکل بودن، ناآگاه بودن و پراکندگی ان ممکن است و قطعنامه با دیدن این وضعیت و تلاش برای ارائه تصویر درست به کارگران، به سراغ مهمترین مسایلی که میتواند قطب نمای درستی برای حزب و کارگران کمونیست در جنبش کارگری باشد را ارائه کند.

معضل رفیق رحمان این است که این شرایط و وضعیت برایش آنقدر فرض است که نه میتواند به آنها توجه کافی بکند و نه میتواند استنتاج درستی هم بدست بدهد و به همین جهت سیستماتیک دچار تناقض میشود. به قول رفیق "این قطعنامه در بخش نتیجه گیری و پایانی عمده محورهای مبارزاتی فوری طبقه کارگر را بدرست برشمرده  است"  اما نگرش و متد غالب بر قطعنامه غلط است!  از نظر ما این درست نیست. قطعنامه  خواستهای فوری طبقه کارگر نیاز حیاتی این جنبش به تشکل و جنبش مجمع عمومی  و تشکل های توده ای و... عرصه های مهم نبرد امروز طبقه کارگر را بدرست تعیین  میکند اما با نگرش غالب و نادرست بر آن!؟ این تناقض در نگرش حاکم بر قطعنامه نیست که به نتایج درست میرسد. از هر دو نگرش ما و رفیق رحمان استنتاجات و پراتیک  متفاوتی بیرون کشیده میشود.

راه حل پیشنهادی رفیق رحمان برای برون رفت طبقه کارگر از شر حاکمیت سرمایه و دولت نماینده آن تکرار در جا زدن های تاکنونی. پراکندگی، عدم آگاهی و غیرمتشکل بودن طبقه کارگر از نظر او فرعی و یا معلول چیز دیگری است. همینطور  طبقه کارگر باید اول  کمونیسم و حزبش را داشته باشد تا بتواند بر پراکندگی و غیرمتشکل بودن و عدم آگاهیش فایق آید.  در حالیکه طبقه کارگر  در جریان مبارزه اقتصادی و به اصطلاح مبارزات جاری است که متشکل می شود، متحد می شود، خودآگاه می شود و از پراکندگی در می اید و سرانجام در دل این مبارزات، کمونیست ها و کارگران سوسیالیست حزب طبقه کارگر و مبارزات کارگری را توده ای می کنند.

رفیق رحمان میگوید: علل اصلی ادامه حاکمیت سرمایه داری و دولت آن در ایران، عروج نکردن سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی کارگری به عنوان نیروی رهبر و هدایت کننده طبقه کارگر در مبارزه جاری و مهمتر در جدالهای سیاسی تعیین کننده جامعه و در تعیین تکلیف قدرت است. باید پرسید که چند بار سیاست کمونیستی عروج کند تا طبقه کارگر و بویژه رهبران هوشیار و کمونیست آن قادر به سازماندهی مبارزه این طبقه بر علیه بورژوازی بشوند؟ چند صد قرار و قطعنامه و آثار بسیار مهم مارکس و رهبران کمونیست تا به امروز و در این سی ساله دوران ما، نوشته شده است؟ حزب ما تنها حزب کمونیستی است که طی سالهای اخیر جامعه و فضای سیاسی را حول مسایل معینی قطبی کرد و توجه ها را به سیاست و سازمان کمونیستی جلب کرد، مورد حمله وحشیانه دستگاه های امنیتی قرار گرفت و غیره. ما بعنوان حزب سیاسی که سیاست کمونیستی را نمایندگی میکنیم و نه تنها این بلکه بر آن اساس فعالین کمونیست را در همه عرصه های مبارزاتی سازمان هم میدهد برای دوست و دشمن شناخته شده هستیم، مهم کنار هم قرار دادن این قدرت و امکان عمل سیاسی یک حزب کمونیستی با قدرت و نقوذش در جنبش کارگری است. بدون این هیچ فعالیت کمونیستی و کارگری امکان مقابله و پیشروی با کل دستگاه سرکوب بورژوازی را ندارد.  از نظر ما کمونیسم کارگری آنقدر سیاست کمونیستی و کارگری دارد که برای دو انقلاب کارگری کافی است، هزار بار دیگر هم آنرا تاکید کنیم و بگوییم، اما آنچه که کمونیستها در جنبش کارگری و مشخصا حزب حکمتیست کم دارد پراتیک کردن و مادیت بخشیدن به آنها در جنبش کارگری و از این طریق در جامعه است. اگر ما و رفیق توانستیم پراتیک کمونیستی و کارگری را آنطور که میخواهیم، در حزب حکمتیست جاری کنیم و پراتیک خود ما کمونیستها را به عنوان بخشی از طبقه کارگر دچار دگرگونی کنیم بدون تردید بر رفع موانع آگاهی و تشکل در میان طبقه کارگر بمراتب خواهد افزود و... حزب خودش بطور مشخص و از لحاظ عملی باید پراتیکش دگرگون شود همانطور که جنبش کارگری در زمینه های مهمی باید دگرگون شود تا قادر به ایجاد صف متحد و آگاه خود بشود.

"علل اصلی ادامه حاکمیت سرمایه داری در ایران و جمهوری اسلامی، عدم عروج سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی است" این چه اندازه درست است و چرا از نظر رفیق عامل اصلی حفظ حاکمیت سرمایه داری و دولتش در ایران است؟ این واقعی است و در همه کشورهای دیگر هم همین معضل به بقای بورژوازی انجامیده است اما این مساله بخودی خود معجزه نمیکند تا زمانی که با جنبش کارگری چفت شود. در ایران هم عروج این سیاست ها از نظر ما مطلقا بی سابقه نبوده است و کمونیسم کارگری مارکس، لنین، منصور حکمت و حزب حکمتیست بطور مشخص و خوشبختانه وجود دارند، سوال این است که چرا تاکنون اینها بهر اندازه دیگری هم که عروج بکنند و خود را در معرض جامعه و جنبش کارگری قرار بدهند، قادر به سازماندهی مبارزه طبقه کارگر در همه اشکال نشده است؟ تکرار این کلی گویی ها تا کنون حتی در حزب حکمتیست هم پیشروی ایجاد نکرده است. معضل در چیست؟ آنچه قطعنامه "موقعیت طبقه کارگر و و ظایف کمونیستها" نشانه میگیرد فراتر رفتن از این کلیات درست است. گذشته از آنکه قطعنامه سرکوب واختناق را بخش لایتجزای امکان تولید سرمایه دارانه در ایران میداند در عین حال راه حلی است برای  همه کمونیستها در جنبش کارگری که معضلات واقعی را ابتدا برای خود برسمیت بشناسند و به پراتیک خود تبدیل کنند. آنچه که متاسفانه چه در حزب و چه در میان رهبران و فعالین مبارزه کارگران هم که بسیاری از آنها خارج از حزب ما هستند  برجسته است.

چه چیزی باید عروج کند؟ معضل مهم چیست؟

سوال ما این است که این سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی را کجا باید جستجو کرد؟ کارگران در کجا دارای تحلیل درست و مارکسیسیتی از مبارزه طبقاتی میشوند؟ کجا باید نیروی مادی حزب کمونیستی و سیاست کمونیستی در جنبش کارگری   جستجو شود و حزب کمونیستی و کمونیستها با چه مکانیزمی قدرتمند میشوند و دست به قدرت سیاسی میبرند و حاکمیت سرمایه را بر می اندازند؟ حزب کمونیستی کجا و از چه طریقی قدرتمند میشود و در اتکا به این قدرت فرمان قیام و اعتصاب و انقلاب میدهد و به قدرت سیاسی چنگ میزند و آنرا حفظ میکند؟ و...

قطعنامه تاکید میکند که بزرگترین دشمن طبقاتی سرمایه داران ایران و دولتشان کارگران هستند که بورژوازی آنها را هر چه بیشتر در مراکز کار و صنعت متمرکز تر کرده است. قطعنامه توجه کارگران کمونیست و پراتیک خود ما را به این نقطه قدرت سرمایه در استثمار نیروی کار ارزان و نقطه قدرت طبقه کارگر در تمرکز و آگاهی اش در بگور سپردن بورژوازی جلب میکند. گفتن اینها  ظاهرا بدیهی است اما  اگر این نیرو را نجنبانیم و در حزبی که در محیط کار و زندگی خود میسازند شرکت نکنیم و شرکت نداشته باشیم بورژوازی باز هم بر جامعه و گرده طبقه کارگر سوار است. کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست چند بار دیگر و در همه مسایل باید عروج کند؟ هست وجود دارد باید بکار گرفته شود. معضل اینجاست.

رفیق رحمان از آنجا که موقعیت طبقه کارگر برایش "فرض" است و معضلات آن را ناشی از عروج نکردن سیاست و حزب کمونیستی میداند فراموش میکند که وجود مبارزه طبقه کارگر بعنوان یک طبقه و بویژه یک طبقه اگاه به منافع طبقاتی خود ، داشتن حق تشکل برای کارگران، داشتن حق اعتصاب برای کارگران، دستمزد مناسب، بیمه بیکاری و تامین مسکن و شغل مطمئن تری و ... از بتدایی ترین قدمهای مبارزه کارگران برای رسیدن به لرزاندن پایه های حاکمیت سرمایه داری است. اینها مهمترین معضلات پیشاروی طبقه کارگر در متحد شدنش است، حتی اگر در ضرب اول این مبارزات هم سیاست کمونیستی و حزب ما بر این مبارزات حاکم نباشند. رفیق فراموش میکند که اگاهی طبقاتی و بویژه آگاهی سوسیالیستی در میان طبقه کارگر بر وجود این مبارزات   در کشمکش با بورژوازی ممکن میشود. کمونیستها بر این متن رشد میکنند، کمونیستها و سیاست کمونیستی و بالطبع حزب کمونیستی بر این زمینه امکان رشد و مهمتر از همه امکان عروج دارد. ممکن نیست که در خلا چنین امکانی حزب کمونیستی را در صفوف طبقه کارگر گسترش داد و سیاست کمونیستی را در این مبارزات حاکم کرد. درغیر این صورت در بهترین حالت حداکثر حزبی خارج از طبقه کارگر خواهیم بود که ضمن اینکه کمونیستی ترین سیاست ها را نمایندگی میکند اما امکان سازمان دادن طبقه خود را نخواهد داشت که این مطلقا پاسخگو نیست. چنانچه ما حزب و سیاست کمونیستی را واقعیاتی خارج از طبقه کارگر تصور نکنیم، رهبری و هدایت طبقه کارگر در مبارزه جاری درگرو وجود و حضور حزب کمونیستی و سیاست کمونیستی در مبارزات کارگری است. حزب به همان اندازه مبارزات کارگران و دستیابی به خواستهایشان برای طبقه حیاتی است اما بدون داشتن زمینه مناسب برای رشد حزب و گرایش کمونیستی در کنار انواع گرایش های بورژوایی در جنبش کارگری که هر کدام سیاست و عملکرد خود را دارند رشد حزب کمونیستی هم ممکن نیست. تا زمانی که مبارزه کارگر آگاهانه در مقابل سرمایه دار و دولتش نباشد، تا زمانی که طبقه کارگر در مبارزه با سرمایه داری به مبارزه اقتصادی متشکل روی نیاورد، این آگاهی و گرایش های مختلف درون کارگران هم امکان رشد نمیابند. وجود احزاب کمونیستی و سیاست کمونیستی بهراندازه قوی و مطرح به شکلی که ما در ایران تا کنون داشته ایم برای ساقط کردن سرمایه داری و حاکمیتش کافی نیست. بسیار حیاتی و لازم است ولی مطلقا کافی نیست. جنبش طبقه کارگر آگاه و متشکل را باید عروج داد. حتی اگر فرض بر این است که همین احزاب را در میان کارگران گسترش بدهیم و تشکل هایشان را هم قوی کنند باز هم به این نتیجه نمیتوان رسید. کمونیسم کارگری در این زمینه به بهترین شیوه در بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت، و چهار تجربه در باره حزب و قدرت سیاسی، از کورش مدرسی، بر منابع مهمی استوار است و بدون دیدن کل این متد و اجزا آن کنار زدن حاکمیت سرمایه و دولتش در ایران بوسیله کارگران و حزبش ممکن نیست. حزب  زمانی قادر به کسب قدرت سیاسی است که توانسته باشد گرایش کمونیستی در جنبش کارگری  را با خود همراه کرده باشد، و تبدیل به رهبران  بخشهای مهمی از مبارزه طبقه کارگر شده باشند و در راس مبارزات سازمانیافته آنها باشند. کسب قدرت سیاسی بدون قدرتمند شدن و سازمانیافتگی جنبش کارگران و در راس آنها رهبران کمونیستشان ممکن نیست.

وقتی رفیق با این  متد به جنبش کارگری و مشکل کمونیستها و رفع موانع مبارزات آنها میپردازد همان عادات و نگرش غالب در میان ما را دامن میزند  که اشکال افراطی آن در میان چپ ها کم نیست و بویژه با برداشت های خرده بورژوایی از ادبیات کمونیسم کارگری مرز روشنی ندارد. دیگران هم فکر میکنند که باید حزب و سیاست کمونیستی عروج کند و اتفاقا انهم را از نظر خودشان عروج داده اند! فرق ما با اینها در چیست؟ جواب نمیتواند اختیاری باشد چرا که گمراه کننده است و بیش از همه کمونیستها و طبقه کارگر را از دسترسی به قطب نمای کمونیستی و کارگری دور میکند. معیار ما برای این عروج تغییر وضعیت زندگی  طبقه کارگر، سطح جنبشش،  گرایشات موجودش و از جمله گرایش کمونیستی و سازمانیابی آن است. تصور کنید در جامعه ای مانند ترکیه و نه انگلستان و آلمان و فرانسه که طبقه کارگر میتواند تشکل داشته باشد و ازادی های مدنی و فردی هم دارند، حزب کمونیستی مانند ما اگر وجود داشت چه میکرد و چه راه حلی پیش پای کمونیستهای درون این جنبش میگذاشت که  اینجا بدون تردید راه حل رفیق رحمان میتوانست معنی داشته باشد و در صورت نفوذ قابل توجه کمونیستها در جنبش کارگری امکان مادیت یافتن پیدا میکرد. وضعیت طبقه کارگر و حاکمیت سرمایه داری در ایران هر دو  چنین امکانی را برای طبقه کارگر و کمونیستها و گرایش های دیگری از جمله رفرمیستها هم فراهم نکرده است تا  چیزی مثل  ترکیه، انگلستان، فرانسه و یا آلمان را شاهد باشیم.

رفیق رحمان سطح جنبش، وجود جنبش، دامن زدن به آن و برسمیت شناختن آن را که باید با اگاهی و سازمانیابی در آن باشد و مهمترین موانع مبازه کارگر با بورژوا و دولتش را هدف قرار میدهد، کنار میزند و به مساله تاثیر حزب و وجود سیاستهایش میرسد. جنگ طبقات نه از طریق احزاب بلکه از طریق جنبشهایشان در جریان است. احزاب این جنبش ها را هدایت، رهبری و نمایندگی میکنند.  جنبش طبقه ما و فراتر از آن جنبش کمونیستی و کارگری ما در چه وضعیتی است  این را باید دید، اگر حزب در جنبش کارگری هنوز وجود ندارد و اگر جنبش کارگری قدمهای جدی مهمی هنوز برنداشته است باید به سراغ آنها رفت و برایشان راه حل پیدا کرد و مکانیزمهای سازمانیافتگی جنبش کارگری  را بعنوان یک طبقه در همه عرصه های مبارزه اقتصادی و سیاسی اش بکار گرفت. بگذار آن زمان همه گرایشهای رفرمیستی ، سندیکالیستی ، اکونومیستی و کمونیستی بتوانند توان و زور خود را بزنند تا مبارزات روزمره کارگران را رهبری کنند و بگذار آن گاه معلوم شود که در تحولات جامعه طبقه کارگر تحت کدام پرچم شرکت میکند و رهبری میکند، دنباله رو خانه کارگر و رفسنجانی و موسوی  و گرایش توده ای اکثریتی خواهد شد یا نه دنباله رو رهبران و تشکلهای رفرمیست میشود و یا اینکه کمونیستها دست بالا را دارند. این شرایط را باید ایجاد کرد که تنها با دیدن و شناختن موانع اصلی آن ممکن است. راه حل ما در این قطعنامه برای حزب و کمونیستهایی است که از طبقه خود فاصله دارند و راه حل های ما راه حلی برای حزبی وسیع است که باید به جنبش خود بپردازد و با آن چفت شود.

حزب کمونیستی و سیاست کمونیستی باید قادر به تامین رهبری امروز و فردای جنبشش باشد. ارائه خط و سیاست به جنبش و کمونیستهایش وطیفه اش است. کل حزب وظیفه اش این است معطوف به امر طبقه کارگر و جنبش کارگری و سازماندادن گرایش کمونیستی باشد و مارکسیسم و سیاستهای مارکسیستی و حزب را در همه زمینه ها تبلیغ و ترویج کند و بر متن مبارزاتی که دامن میزنند سازمان حزب را رشد دهند. این میتواند رشد آن حزب کمونیستی که طی چند سال گذشته بخصوص جامعه را حول سیاست های خود قطبی کرده است و مورد خشم دشمنان طبقاتی خود قرار گرفته است را تضمین کند.

به این دلایل است که راه حل رفیق رحمان فرعی است و جوابگوی فوری برای معضل طبقه کارگر و کمونیستها در جامعه نیست. نادیده گرفتن مکانیزمهای واقعی در مبارزه طبقاتی و عدم آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی و عدم وجود تشکل کارگران او را در محدوده جنگ های تاکنونی  مکاتب و احزاب وارد میکند. حزب کمونیستی  جنبش طبقه کارگر را رکن اصلی هر نوع مبارزه برای تغییر انقلابی در جامعه میبیند، ما حزب کمونیستی هستیم اما بدون پراتیک منطبق با مبارزه کارگران و در پیوند با آنها است و اما جنبش توده ای طبقه کارگر اگاه به مهترین مطالباتش و متحد برای تحقق آنها را نداریم و کمونیستها باید متوجه مانعهای این کار باشند و انرا رفع کنند. اگر این چنین است باید وسیعا دست به کار دامن زدن به این جنبش و رابطه حزبش و پیوند حزبش با طبقه کارگر و دقایق مبارزاتش و زندگیش بشویم. تنها در این صورت است که حضور سیاسی وسیع یک حزب کمونیستی در جامعه با مبارزه ای چفت میشود که امکان عقب راندنش را نخواهند داشت.

یک ایراد بسیار جدی در میان گروه ها و جریانات مدعی کمونیسم در ایران این است که همیشه مشغول خط کشی های فرقه ای هستند، ما هم الوده به این هستیم. در حالی که جنبش کارگری مبارزاتش و سطح این مبارزات و خواستها و مطالباتش بشدت دفاعی است، در حالی که طبقه کارگر سیستماتیک مورد بزرگترین حملات قرار گرفته است تا سرکوب شود و متشکل نشود و ... ساختن سرپناهی مثل سندیکای شرکت واحد قبل از اینکه بزرگترین اتفاق تاریخ جنبش کارگری و کمونیسم کارگری شود برای بسیاری از مدعیان کمونیسم یا موجب عزا میشود و یا بی حالی، و برای ما هم شاید کمترین حمایت های لازم، سوال این است که چرا قبل از اینکه هشدار بدهیم که مصاف تعیین کننده گرایش سوسیالیستی در دوره آتی در برابر گرایش سندیکالیستی است و خواستار ترسیم سیاست های متفاوت خود با فعالیت سندیکالیستها باشیم، به بیشترین فعالیت  این چنین سرپناهی برای حفظ و ادامه آن نمیرسیم (بحث در مورد افراد نیست) و ابتدا باید تفاوت های سیاسی ما با مثلا سندیکالیسم ترسیم شود چرا که یک سندیکا درست شده است. چرا نباید این پله های مهم بعنوان مهمترین پله های ترقی جنبش کارگری دیده شود و تقویت شود و موجودیت ما را هم دگرگون کند. در عوض ما به این دلخوش هستیم که توانستیم بر تفاوتمان با سندیکالیتها تاکید کنیم و یا دلخوش به هشدارهایمان باشیم.

مشکل  جنبش کارگری از جمله این قبیل مسایل نیستند و کسی را نباید بر این اساس "آگاه" کرد.  ایا زمانی رسیده است که این چنین گرایشاتی مانع آگاهی و اتحاد طبقه کارگر شده باشند؟ یا برعکس گرایش کمونیستی مانعی برای گرایش سندیکالیستی شده باشد؟ اگر چنین وضعیتی هنوز وجود ندارد و دیده نمیشود گرایش سوسیالیستی درون طبقه کارگر باید به ملزومات رشد و اتحاد و سازمان و مبارزه اش برای پیشروی در جنبش کارگری و در اتکا به قدمهای همین مبارزات باشد تا اینکه قادر به جلب رهبران و فعالین و تشکلهای مختلف کارگران به خود و حزبش باشد و مهمتر اینکه قادر به رهبری این مبارزات در همه عرصه ها بشود.

"در ايران اگر ما بتوانيم به جنبش مجمع عمومى و جنبش شورايى دامن بزنيم، بروشنى ميتوانيم بگوييم جنبش اتحاديه‌اى ارتجاعى است - اگر اين کار را کرده باشيم. يعنى اگر درست در وقتى که جنبش مجمع عمومى در ايران پا گرفته، دمکراسى مستقيم را کارگران در مجامع عمومى اِعمال ميکنند، درست وقتى که رهبران اين جنبش مجمع عمومى دارند در يک سطح سراسرى شورايى به خودشان شکل ميدهند و موضعگيرى سياسى ميکنند و فقط هم به اقتصاد نميپردازند و خودشان را با احزاب عجين ميکنند و کار ميکنند، در اين شرايط يک نفر بيايد و بگويد من ميخواهم در تهران سنديکاى کارگران نساج راه بياندازم. ميگوييم کارى که ميخواهى بکنى ارتجاعى است مرد حسابى!"( منصور حکمت در باره اتحادیه های کارگری)

جایگاه مساله سرکوب و دیکتاتوری

رفیق در ادامه به  مساله دیکتاتوری میپردازد و میگوید:

"ب- عامل موازی دیگر و به همان اندازه تعیین کننده، ادامه سه دهه حاکمیت سیاه یکی از هارترین رژیمهای بورژوایی که هم اولا خشن ترین شیوه های سرکوب و هم دوما پیچیده ترین روشهای تحمیق هر دو را علیه طبقه کارگر و صف آزادیخواهی به کارگرفته است. نا مساعدترین تناسب قوای ممکن را بر طبقه کارگر تحمیل کرده است. قطعنامه اگر چه در بندهای پایین تر به سرکوبگری جمهوری اسلامی علیه کارگران اشاره دارد، اما نه به اندازه کافی گویا و رسا بیان شده و به ویژه در نگرش حاکم بر قطعنامه به عنوان عامل مهم "ادامه حاکمیت بورژوازی" مورد اشاره قرار نگرفته است و به علاوه به روشهای پیچیده تحمیق این رژیم علیه کارگران هم تاکید کافی ندارد."

ابتدا لازم است بگوییم که ما هم موافقیم که با همان فرمولبندی که رفیق پیشنهاد میکند سرکوب و تحمیق دولت را نشان دهیم، اما مشکل در این نگرش با این حل نمیشود. رفیق فکر میکند که  سرکوب به موازات همان عامل تعیین کننده دیگر یعنی عروج سیاست و حزب کمونیستی هستند که ادامه حاکمیت بورژوازی را ممکن کرده است . باید تاکید کنیم که این بزرگترین مانع کمونیستها در جنبش کارگری نیست و اگر به این سطح رانده شود که رفیق رحمان تذکر میدهد نه راه حل ما برای جنبش کارگری و کمونیستی ممکن میشود و نه بدرجه اولی راه حل رفیق رحمان که باید سیاست و حزب کمونیستی عروج بکند جواب میگیرد. مساله سرکوب را باید در جای خود و به همان اندازه اهمیت قرار داد در غیر این صورت به قول منصور حکمت : "بعلاوه(مبارزه اقتصادی) عرصه‌اى است که در آن ميشود قانوناً مبارزه کرد - هر چقدر هم که سخت باشد - اگر اصولا عرصه‌اى باشد در آن بشود قانوناً بعنوان يک کارگر مبارزه کرد، عرصه مبارزه اقتصادى است. و گرنه اصلا دور مبارزه قانونى را بايد قلم گرفت و رفت چريک تربيت کرد و از کوهها آمد و شهرها را گرفت. ولى اگر ميشود از تلفيق کار قانونى و کار غير قانونى حرف زد، بايد قبول کرد که آن عرصه قانونى در ايران همچنان مبارزات اقتصادى است، يا مبارزات صنفى و يا مبارزه در جهت قشر معيّنى از طبقه کارگر است، مثلا بخش زنان، بخش شهرستانى يا بخش جوان طبقه کارگر"

دیکتاتوری و استبداد  چنین جایگاهی که رفیق به آن میدهد را ندارد. سرمایه داری در ایران بدون سرکوب و خفقان قابل تصور نیست و فکر نمیکنیم رفیق هم چنین تصوری داشته باشد اما این معضل هیچگاه عامل اصلی و این چنین تعیین کننده در جلوگیری از مبارزات کارگری نبوده است و هر نوع دیکتاتوری و استبدادی در برابر وجود آگاهی و اتحاد و مبارزه  و تشکل طبقه کارگر قادر به سست شدن هستند. تبدیل این عامل به بزرگترین مانع پیشروی جنبش کارگری دست هر رهبر و جمع کارگری و کمونیستی را که تاکنون هم فعالیتهای زیادی داشته اند را میبندد. این تز نیز در برابر مثلا ایجاد سندیکای هفت تپه و مجمع عمومیهایش در جریان مبارزات سالهای گذشته و بقیه تشکل های توده ای مانند شرکت واحد فلج است. همانطور که بالاتر اشاره شد این مبارزات در ابعاد طبقاتی و اجتماعی باید وجود داشته باشد و بر متن این تشکل طبقاتی کارگران و تشکل توده ای کارگران و جنبش مطالباتی کارگران در اتکا به اینها امکان پیشروی و توده ای شدن داشته باشد. در چنین شرایطی هر اندازه دیکتاتوری قادر به پس زدن این مبارزات نخواهد شد و در توازن قوای دیگری سرمایه داران را به راه حل تحمیق و به بیراهه بردن کارگران میکند که این هم بخشی از سرکوب است و به توان و سیاست سازماندهی در طبقه کارگر و از جمله فعالیتهایی که کمونیستها دارند بستگی دارد. خانه کارگر و  شوراهای اسلامی و سندیکاهای زرد در چنینی مواقعی برای بورژوازی ضرورت پیدا کرده اند. با این نگرش به دیکتاتوری و استبداد چگونه قادر به عروج سیاست کمونیستی و درست کردن حزب کمونیستی از جانب کارگران باشیم؟  اگر معتقد به درست شدن حزب در همین جامعه و با همه این مصائب و مشکلات هستیم که بدون تردید باید باشیم،  چگونه حتی قادر به متحد کردن کارگران در هر سطحی برای مبارزات اقتصادی و سیاسی شان هستید و چگونه کارگران قادر میشوند استبداد را کنار بزنند، از نظر بورژوازی این استبداد اگر تا کنون اینگونه پاسخ داده است چرا آنرا حفظ نکند و اصولا  تصور از حاکمیت سرمایه و دیکتاتوریش در ایران مگر چیزی غیر از این میتواند باشد؟ کنار زدن این شرایط نیز باز بعهده مبارزاتی است که در بالاتر به آن اشاره کردیم و هر اندازه بزرگ و یا کوچک کردن مساله دیکتاتوری خودبخود چیزی را حل نمیکند و تازه در همین شرایط ما شاهد کنار زدن این دیکتاتوری بوده ایم و مکانیزم واقعی این تغییر را در اینجا هم به طبقه کارگر نشان میدهد. بخش مهمی از مبارزه کمونیستها و سازمان های انها در اتکا به مکانیزمهای طبیعی و موجود درون کارگران مبارزه با استداد است و راهش هم فقط در اینگونه مقابله ها است و راهش در سازماندهی اعتراض و مبارزه توده ای کارگران است.

در ادامه در همین دیکتاتوری و  شرایط بسیار دشوار و سیاه  در ایران طبقه کارگر و بویژه فعالیت گرایشهای مختلف از جمله کمونیستها، سالهای طولانی مراسم های اول ماه را برگزار نمیکرد؟ دلیلش ایا این بود که صرفا سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی قوی بود و یا اینکه  طبقه ای و خواستهایی و مطالباتی وجود داشت  که گرایشات مبارز و کمونیست و حق طلب فعال و دخالتگری بودند که این اعتراضات را سازمان دادند.  و یا اینکه سالها مبارزه کارگران در برابر قانون کاری که بعدها تحمیل شد و یا تلاش سالهای اخیر کارگران برای پس زدن شوراهای اسلامی و خانه کارگر و برپایی تشکل های کارگری و وجود تشکل های فعالین کارگری و ... نشان از نادیده گرفتن و مقابله با این استبداد  نیست؟ مساله نمیتواند و نباید به عنوان مانع این چنین تعیین کننده عروج کند چرا که  گمراه کننده است.

تبدیل تئوری سرکوب بعنوان چنین عاملی و چنین وزنی در ترکیه، آلمان، انگلستان. فرانسه و یا یونان چگونه عمل میکند؟ آنجا که دیکتاتوری نیست چرا کارگران در این وضعیتی که میبینیم هستند و مهمتر اینکه مگر در همه این کشورها بورژوازی با حرف حساب قدم به قدم از کسب همه ارزش اضافی حاصل از دسترنج طبقه کارگر در این کشورها و در جهان سرمایه داری، دست کشیده است و دیکتاتوری و استبداد عقب زده شده است یا با قدرت مبارزه و سازماندهی آن، حق تشکل و اعتصاب و مبارزه برای تامین امور اجتماعی همه شهروندان و بیمه بیکاری و مسکن و  حقوق ابتدایی آنها  تامین شده است؟ نمونه های بیشتری از استبداد فاشیستی کم نبوده و نیستند که با بکار بردن مکانیزم های واقعی پس زدن آنها ممکن شده است.

در همه کشورها و از جمله ایران این حاکمیت بورژوایی در اتکا به پراکنده بودن کارگران، عدم آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی است که عامل اصلی است و این داده مارکسیستی ماست. ما تلاش کردیم در قطعنامه "موقعیت طبقه کارگر و وظایف کمونیستها" بدرست مهمترین عوامل بازدارنده در مبارزه طبقه کارگر برای هر تغییر انقلابی را به طبقه کارگر و کمونیستها متذکر شویم ، بسیاری از مسایل و مطالبات و راه حلهای این طیف را نشان بدهیم و قطب نما را قبل از هر کس برای خود ما کمونیستها در این جنبش و برای سازماندهی این جنبش حول خواست و مطالباتش و تشکل و حزبش بگذاریم. تلاش ما این است که تاکید کنیم که با تصویری روشن، درست و همه جانبه وصد البته منطبق با شرایطی که کار و زندگی کارگران در ایران و در همه بخشهای مختلف و بویژه در صنعتی ترین و متمرکزترین قسمتها دارند باید آگاه بود و آگاهانه این شرایط را تغییر داد.

حزب کمونیستی و کارگری در هر دوره و بخصوص امروز  باید به سراغ تغییر و تحولات بسیار مهمی که از هر لحاظ در جامعه و در زندگی و کار طبقه کارگر ایجاد شده است برود. سطح مبارزات و اعتراضش، درجه حضور کمونیستها که بشدت تغییر کرده است و ضعیف تر شده است، درجه نفوذ آرا و افکار خرافی و بورژوایی که سی سال است سیستماتیک بر آن کار میکنند و تفرقه های فراوانی که بر اثر نفوذ سیاستهای مختلف بورژوازی ایجاد شده است، را ببینید و بداند که در اتکا به اعتراض این طبقه و موقعیت عینی اش همین امروز میتواند حاکمیت سرمایه داری را دچار بزرگترین خطر کند و در هر گام قادر به عقب راندش بشود اگر که به تغییر این شرایط بپیردازد.جنبش سبز و ناسیونالیستها و احمدی نژاد و رفسنجانی و محجوب، هر کدام بخشی از طبقه ما را به شیوه های مختلف اسیر کرده اند. آگاه کردن کارگران به این وضعیت و شرایطی که بر زندگیش تحمیل شده است  کار و وظیفه روتین کمونیستها و حزبش است و عبور از این شرایط  ممکن است مادامی که پراتیک مشترکی برای چنین وضعیتی باشد.  قطعنامه موقعیت طبقه کارگر و وظایف کمونیستها تلاش میکند که بگوید همه چیز بر سر تغییر این موقعیت است و ما سیاست کم نداریم. سیاست باید در دسترس کارگران و کمونیستها قرار بگیرد و جنبش و حزب درمیان کارگران نطفه های چفت شدنش را باز هم با قدرت دیگری شروع کند. طبقه کارگر در ایران به این تحول نیازمند است. حزب ما روشنترین و سرسخترین مبارز طبقه کارگر بوده است و کمونیسم کارگری را نمایندگی کرده است اما باید و در سطح قابل توجهی  رهبران و فعالین کمونیست معترض و فعال جنبش کارگری این سیاستهای  حزب را مال خود کنند. این اتفاق باید بیفتد و قطعنامه در پی این است.

جایگاه مبارزه اقتصادی در قطعنامه

در باره اهمیت مبارزه اقتصادی و مساله آگاهی طبقه کارگر، و تاکیدات ویژه ای که قطعنامه  سعی کرده است از وضعیت مشخص طبقه کارگر در ایران در این زمنیه ها هم منعکس کند مناسبتر این است که به نکاتی در این مورد از منصور حکمت بسنده کنیم که انگار شرح حال امروز طبقه کارگر را که بیش از دو دهه قبل گفته است بیان میکند:

"طبقه کارگر ايران با ضعف اساسيش در درک اين که بايد متحد بشود مشخص ميشود. اين درکى است که طبقه کارگر انگليس سنتاً دارد. طبقه کارگر ايران با آلت دست شدنش توسط احزاب بورژوازيى مشخص ميشود. طبقه کارگر انگليس يک حزب بورژوايى را خودش سازمان داده. ولى اگر شما بگوييد بسادگى ميشود طبقه کارگر انگليس را تحت تأثير فاشيست، تحت تأثير کنسرواتيسم و حزب ليبرال يا اوروکمونيسم قرار داد؟ نـه، قرار نميگيرد، به سنت‌ها و داده‌هاى مشخص عقيدتى درون طبقه خودش پايبند است. طبقه کارگر انگليس آگاهانه‌تر رفرميست است. طبقه کارگر ايرانى هميشه بازيچه دست مجاهدين، خمينى، جبهه ملى و حزب توده و امثالهم باقى مانده. ميخواهم بگويم طبقه کارگر ايران با پافشارى نکردنش بر روى مطالبات اقتصادى و نداشتن يک ذهنيت مرتبط به مطالبات اقتصادى مشترکش، اصلاً مبناى رشد پوپوليسم و مبناى رشد احزاب خرده بورژوايى و مبناى ضعف تاريخى کمونيسم در ايران بوده.

اگر شما مجسم کنيد که کارگر صنعت نفت به آن درجه‌اى که به عنوان يک صنف - بعنوان کارگر صنعت نفت - و با عمل اقتصادى خاص خودش - حتى اگر نميگفت ازهارى برود - دست به مبارزه ميزد، تا همان درجه به جنبش کمونيستى در مقابل جنبش اسلامى کمک کرد، آنوقت متوجه ميشويد که خود ذهنيت طبقاتي- اقتصادى طبقه کارگر چه سهم مهمى دارد در تسهيل امر کمونيست‌ها در مقابل اپوزيسيونى که فقط ميخواهد رژيمها را براندازد و حکومتهاى استبدادى را به غيراستبدادى و يا به نوع ديگرى از استبداد تبديل کند. کارگر ايرانى براحتى امروز ميتواند دوباره ابزار اپوزيسيون غير کمونيست بشود و دوباره در انقلاب ايران پاى قضيه‌اى برود که سرش را کلاه بگذارند. به دليل اينکه درک روشنى از مبارزه اقتصاديش ندارد.

نکته ديگرى که تاريخاً مسجّل شده اين است که مبارزه اقتصادى طبقه کارگر نوعى محک کمونيسم هم هست. شما لهستان را داريد؛ بالأخره بعد از سى سال چهل سال پنجاه سال بجايى رسيده‌ايم که عده‌اى آمده‌اند و گفته‌اند سوسياليسم و نظم نوين و عده‌اى هم گفته‌اند نان شب و ساعت کار. بطور تاريخى محک اين که آن سوسياليسم و نظم نوين بود، بالأخره به اين بر ميگردد که آيا نان شب و ساعت کار بطور راحت‌ترى دارد تأمين ميشود؟ آيا آن ايده که آدم صبح ماهيگير است، شب نقاش و بعد از ظهر جوشکار، دارد تحقق پيدا ميکند؟ يعنى وضعيت اقتصادى، عينى و مادى طبقه کارگر بطور دائمى مِلاک موفقيت کمونيست‌ها و مِلاک حقانيت هر تفکر کارگرى است. اگر بنا باشد اين مبارزه اقتصادى کمرنگ شود - اين مطالبات اقتصادى به عنوان محور اصلى موجوديت طبقاتى طبقه کارگر - بنظر من ميشود هر چيز ولونتاريستى را  به او قالب کرد؛ "خوب اين دولت تو است ديگر"، "ملى کرديم ديگر" و يا مثلا "حکومت سوسياليستى است ديگر" و يا "جبهه ضد فاشيستى است ديگر"!

بنظر من درجه وقوف طبقه کارگر به منافع خاص اقتصاديش و مطالبات خاص اقتصاديش کمک ميکند که کمونيست‌ها، و نه احزاب رفرميست که بر سر قدرت سياسى در داخل بورژوايى با همديگر چانه ميزنند، قدرت بگيرند. چون فقط اينها هستند که سيستمى را براى جامعه پيشنهاد ميکنند که قابليت تحقق آن مطالبات را دارند. و يکى از عوامل افشاگرى از رويزيونيسم و رفرميسم در احزاب بَعد از کمينترن دقيقاً همين مطالبات اقتصادى طبقه کارگر بود.

نکته مهم ديگرى که قبلاً اشاره کردم ولى نتيجه نگرفته رها کردم اين است که مبارزه اقتصادى عرصه‌اى است که طبقه کارگر در آن آموزش ميبيند و اَشکال رهبرى کردن خودش و صحبت کردن از خودش را ميفهمد. بعلاوه عرصه‌اى است که در آن ميشود قانوناً مبارزه کرد - هر چقدر هم که سخت باشد - اگر اصولا عرصه‌اى باشد در آن بشود قانوناً بعنوان يک کارگر مبارزه کرد، عرصه مبارزه اقتصادى است. و گرنه اصلا دور مبارزه قانونى را بايد قلم گرفت و رفت چريک تربيت کرد و از کوهها آمد و شهرها را گرفت. ولى اگر ميشود از تلفيق کار قانونى و کار غير قانونى حرف زد، بايد قبول کرد که آن عرصه قانونى در ايران همچنان مبارزات اقتصادى است، يا مبارزات صنفى و يا مبارزه در جهت قشر معيّنى از طبقه کارگر است، مثلا بخش زنان، بخش شهرستانى يا بخش جوان طبقه کارگر.

اگرحزب ما بخواهد کارگرى بشود بايد در اين دوره بتواند کار قانونى بکند و اگر بتواند کار قانونى بکند بايد بتواند رهبر مبارزه اقتصادى هم بشود. من ميخواهم از اينجا اين نکات را به هم ربط بدهم. يعنى تماس ما با کارگران پيشرو و پيوند خوردن با بخش پيشرو طبقه کارگر ايران، امروز براى حزب کمونيست ايران، رفتن به سَمت طبقه کارگر و حساسيت به مبارزه اقتصادى آن طبقه را با خودش دارد.. " منصور حکمت بحث در سمینار حزب کمونیست ایران در باره اتحادیه های کارگری" رفقا را به خواندن متن کامل این نوشته دعوت میکنیم .

۱۰ شهریور۱۳۸۹ - ۱ سپتامیر ۲۰۱۰