-- Logo ---->

ملاحظات انتقادی بر قطعنامه "موقعیت طبقه کارگر  و وظایف کمونیستها"

رحمان حسین زاده

 

 قطعنامه "موقعیت طبقه کارگر و وظایف کمونیستها" با تلاش  کمیته سازمانده  حزب برای ارائه به کنگره چهارم آماده شده است. این قطعنامه در بخش نتیجه گیری و پایانی عمده محورهای مبارزاتی فوری طبقه کارگر را بدرست برشمرده  است، اما متد و نگرش سیاسی حاکم بر قطعنامه و برخی احکام آن در برخورد به معضلات و نارساییهای جنبش طبقه کارگر ایران دارای ایرادات متدیک و اساسی است. در اینجا سعی میکنم مواردی از این متد و نگرش غلط را با استناد به قطعنامه رفقای کمیته سازماند نقد و بررسی کنم.

قطعنامه با این حکم شروع میکند که :

 "آنچه که ادامه  حاکمیت سرمایه و دولت نماینده آن در ایران را تضمین میکند، پراکندگی، عدم آگاهی و غیرمتشکل بودن طبقه کارگر درا یران است"

این نگرش در چند سطح دارای ایرادات اساسی است. اولا علل اصلی ادامه حاکمیت بورژوازی را نمی بیند و به معلولهای آن   چسبیده است. علل اصلی ادامه حاکمیت بورژوازی و جمهوری اسلامی به مثابه دولت آن را به نظرم در دو عامل اصلی زیر باید جستجو کرد.

الف : عروج نکردن سیاست کمونیستی و حزب کمونیستی کارگری به عنوان نیروی رهبر و هدایت کننده طبقه کارگر در مبارزه جاری و مهمتر در جدالهای سیاسی تعیین کننده جامعه و در تعیین تکلیف قدرت . قاعدتا آنوقت عروج چنین سیاست کمونیستی و چنین حزبی بر "پراکندگی، عدم آگاهی، و غیر متشکل بودن طبقه کارگر" مورد نظر قطعنامه فایق آمده و به نیروی تعیین کننده پایان دادن به حاکمیت بورژوازی تبدیل میشود. طبعا چنین سیاست کمونیستی دخالتگر و حزب کمونیستی آن قاعدتا عجین شده با جنب و جوش و مبارزه هر لحظه و مستمر و دایمی طبقه کارگر چه در سطح مبارزات مطالباتی و اقتصادی و چه در سطح سیاست است. در بزنگاههای سیاسی جامعه که تعیین تکلیفهای تعیین کننده صورت میگیرد، طبقه کارگر را در جدال قدرت و سیاست نمایندگی میکند.تناسب قوا را به نفع کارگر و کمونیسم تغییر دهد. به شکاف موجود بین کارگر و کمونیسم پایان میدهد.

ب- عامل موازی دیگر و به همان اندازه تعیین کننده، ادامه سه دهه حاکمیت سیاه یکی از هارترین رژیمهای بورژوایی که هم اولا خشن ترین شیوه های سرکوب و هم دوما پیچیده ترین روشهای تحمیق هر دو را علیه طبقه کارگر و صف آزادیخواهی به کارگرفته است. نا مساعدترین تناسب قوای ممکن را بر طبقه کارگر تحمیل کرده است. قطعنامه اگر چه در بندهای پایین تر به سرکوبگری جمهوری اسلامی علیه کارگران اشاره دارد، اما نه به اندازه کافی گویا و رسا بیان شده و به ویژه در نگرش حاکم بر قطعنامه به عنوان عامل مهم "ادامه حاکمیت بورژوازی" مورد اشاره قرار نگرفته است و به علاوه به روشهای پیچیده تحمیق این رژیم علیه کارگران هم تاکید کافی ندارد. به نظرم در کلیت قطعنامه نقش این دو عامل اصلی را در "ادامه حاکمیت بورژوازی نمی بیند" و به عوامل فرعی ناشی از این علتهای اصلی تاکید دارد.  در نتیجه "پراکندگی، عدم آگاهی، غیر متشکل بودن طبقه" مورد اشاره قطعنامه خود از معلولهای این دو عامل اصلی هستند.

ثانیا : این حکم شروع کننده قطعنامه کلی گویی و تفسیرگرانه است: کلی گویی است، به این معنا که باید پرسید، چه نوع آگاهی؟ چه نوع تشکلی؟ تردیدی ندارم کمیته سازمانده به عنوان ارائه کننده این قطعنامه آگاهی سوسیالیستی و یا متشکل بودن حزبی و کمونیستی را فرض گرفته است.  اگر اینطور است ، قطعنامه رو به بیرون و خطاب به طبقه کارگراست. همراه خود قطعنامه نمیتواند مفسر قطعنامه را هم روانه کند، پس نباید به مفروضات متکی باشد، و نباید اما و اگر و احتمال "آن و یا "این" را جابگذارد. تزهای قطعنامه تیز و روشن و در خود و بدون تفسیر منظور خود را باید برساند. در نتیجه اگر عدم آگاهی سوسیالیستی و یا متشکل بودن کمونیستی و حزبی منظورش است، آنها را تصریح کند. و تازه اگر عدم آگاهی سوسیالیستی و متشکل نبودن کمونیستی و رادیکال هم مورد نظر قطعنامه باشد، هنوز هم کلی گویی است. چون نفس وجود آگاهی سوسیالیستی و حتی نفس وجود تشکل و حزب کمونیستی برای پایان دادن به حاکمیت بورژوازی سنگ بنای اول و اما بسیار ناکافی است.آگاهی سوسیالیستی و تشکل و تحزب کمونیستی وجود هم داشته باشد،سئوال بعدی اینست که اگر به مثابه نیروی مادی و اجتماعی و قدرتمند وفعال در جدال طبقاتی روزمره و به ویژه در جدال قدرت سیاسی حضور نداشته باشد، نمیتواند به حاکمیت بورژوازی پایان دهد. نمونه های تاریخی در این مورد فراوان است و آخرین نمونه آن دروقایع یکساله اخیر ایران و تحولات سبز به نظر من به درجه قابل توجهی آگاهی سوسیالیستی در میان بخش پیشرو کارگری وجود داشت و هم حزب حکمتیست به عنوان تنها حزب روشن بین کمونیستی و مارکسیستی، طبقه کارگر را در سطح سیاسی نمایندگی کرد، اما از آنجا که این آگاهی سوسیالیستی موجود و این تنها تشکل و تحزب کمونیستی موجود از چنان نفوذ کلام و وزنه اجتماعی در میان طبقه کارگر برخوردارنبود که در جدال و کشمکش سیاسی یکساله نقش ایفا کند، در نتیجه تاثیرجدی بر تغییر تناسب قوا به نفع کارگر و کمونیسم ایفا نکرد و دو جناح بورژوازی در غیاب چنین آلترناتیوی متاسفانه بخشی از نیروی کارگر و مردم آزادیخواه و حتی "بخش عمده به اصطلاح چپ ها و کمونیستها" را پشت سر خود بسیج کردند. میخواهم تاکید کنم نه تنها "عدم آگاهی و غیر متشکل بودن" به طور کلی مورداشاره قطعنامه بلکه فراتر از آن نفس وجود "آگاهی سوسیالیستی و حتی نفس وجود سازمان و تحزب کمونیستی" به طور کلی دردی را دوا نمیکند و به عامل تغییر دهنده تناسب قوا و پایان دهنده حاکمیت بورژوایی تبدیل نمیشود. با فرض وجود اینها از نظر ما و در حلقه بعدی آنوقت این مسئله مطرح میشود، این آگاهی سوسیالیستی موجود و تجسم حزبی آن چه موقعیت اجتماعی دارد و تازه چه استراتژی و ادعایی دارد؟. اینجا است که مقوله اساسی "حزب و قدرت سیاسی" و ملزومات عروج تحزب کمونیستی دخالتگر، قابل دسترس و ذی نفوذ در میان طبقه کارگر و مدعی قدرت سیاسی برای پایان دادن به حاکمیت بورژوازی مطرح میشود. فکر میکنم قطعنامه این جنبه های مهم و تعیین کننده مسئله را نمی بیند و مسکوت گذاشته است و در نتیجه از همان ابتدا با نگرش و نتیجه گیری محدود ، فرعی و  تفسیر گرانه و نظاره گرانه شروع کرده است. در صورتی که خط کمونیستی ما سالها است، به آن جواب داده است.در نتیجه از نظر من به عنوان یکی از دو عامل مهم ادامه حاکمیت بورژوازی قاعدتا قطعنامه کمونیستی ما بر "عروج نکردن حزب  کمونیستی دخالتگرو مدعی قدرت در راس تلاشهای مبارزات اقتصادی و سیاسی و هدایت کننده طبقه کارگرایران در جدال قدرت سیاسی" در تحولات سه دهه اخیر و از جمله یکساله اخیر باید شروع کند و تاکید کند.  صریح اعلام کند این خلاء را "کمونیسم ما و حزب ما می بیند و با متوجه بودن و دیدن آن حزب حکمتیست ما  راه و نقشه و تصمیم پر کردن این خلاء اساسی را قطب نمای کار عاجل خود قرار داده است". طبیعی است عروج چنین فاکتور مهمی آنوقت به آسانی بر عوامل فرعی "پراکندگی، عدم آگاهی، غیر متشکل بودن" به طور کلی مورد نظر قطعنامه هم میتواند فایق آید. ودر انتهای این قسمت باید اضافه کنم ردیف کردن ساده "پراکندگی، عدم آگاهی، غیر متشکل بودن طبقه" و طبق عادت چپ به این لیست میتوان "دفاعی بودن و صنفی بودن و پراکندگی  مبارزات کارگری و بسیاری مشاهدات درست دیگر . ...  را هم اضافه کرد، چیزی جز تکرار کلیشه های از قبل آماده چپ و کمونیسم غیر دخالتگر نیست که موقعیت بی تاثیر کمونیسمش را در میان طبقه کارگر با کمک این کلیشه ها توجیه میکند. در نتیجه اگر مواظب نباشیم ما هم در کنار آنها و همراه آنها به موضع تفسیر گرانه چپ بر میگردیم، چیزی که متاسفانه در این  قطعنامه آشکارا قابل مشاهده است. بر همین اساس قطعنامه به فراخوان اعلام موضعی، علی العمومی و غیر دخالتگر تکراری که عادت جریانات چپ است، میرسد که چکیده آن در این پاراگراف به این شکل بیان شده است.

"فراخوان حزب کمونیست کارگری – حکمتیست به طبقه کارگر، اعضا و فعالین خود و به همه کمونیست ها و رهبران کارگری تلاش برای  رفع  موانع ذهنی و عملی تشکل و آگاهی طبقه  بعنوان تنها  طبقه نجات دهنده کل جامعه، مدعی قدرت و رهبر جامعه در مبارزه برای رهائی از شر جمهوری اسلامی و پایان دادن به حاکمیت بورژوازی و برپا کردن  جامعه ای سوسیالیستی در ایران است. از قطعنامه پیشنهادی کمیته سازمانده

متدی که عوامل فرعی سد راه مبارزه و  انقلاب کارگری را برجسته میکند و علل اصلی را نمی بیند، واضح است جایگاه نیروی فعاله تغییر را هم به درستی تشخیص نمیدهد. لاجرم نقد و راه حل کمونیستی روشن را نمیتواند ارائه کند و به فراخوانی میرسد که نیروی فعاله و اراده حزب کمونیستی در آن گم است. خود حزب حکمتیست که قاعدتا باید آن نیروی فعاله تغییر دهنده و پایان دهنده براین معضلات مورد اشاره باشد، در فراخوان قطعنامه موقعیتش به یک نیروی نصیحت گر، خیرخواه و دوستدار طبقه کارگر تنزل پیدا کرده، که صمیمانه از " طبقه کارگر، اعضا و فعالین خود و به همه کمونیست ها و رهبران کارگری تلاش برای  رفع  موانع ذهنی و عملی تشکل و آگاهی طبقه" را توصیه میکند. این تصویر وارونه و اعلام موضعی است . مارکسیسم و کمونیسم حکمت به ما میگوید حزب کمونیستی و در این مورد مشخص حزب حکمتیست خود باید نیروی فعاله رفع موانع ذهنی و عملی "طبقه کارگر و اعضا و فعالین خود و همه کمونیستها و رهبران کارگری باشد" اگر طبقه کارگر به طور کلی و اعضا و فعالین و رهبران کارگری خود قادر به رفع این موانع بودند، پس چه نیازی به حزب کمونیستی دارند؟ این دیدگاه غیر دخالتگر و اعلام موضعی چپ ناشی از آن متد تفسیرگرانه ناظر بر این قطعنامه است.

در نتیجه تا همین جا به نظرم نگرش حاکم بر این قطعنامه و خود این قطعنامه احتیاج به دگرگونی دارد.

در ادامه قطعنامه دارای ایرادات دیگری هم هست که من کوتاه به آنها اشاره میکنم. از جمله نوشته شده است:

" مبارزه اقتصادی طبقه کارگر سنگ بنای اول آگاهی طبقه کارگر نسبت به خود بعنوان یک طبقه است. طبقه کارگر در جریان این مبارزه است که به موقعیت ممتاز خود در رابطه اش با سرمایه، جایگاهش در تقسیم کار اجتماعی و موقعیت ویژه خود در  نظام سرمایه داری پی میبرد و با درک موجودیت خود بعنوان فروشنده نیروی کار میتواند ابعاد جامعه سوسیالیستی که شعارش "ازهرکس به اندازه توانش و به هرکس به اندازه نیازش" است را دریابد. نوع  و شکل دخالت  سیاسی و سازمانی  طبقه کارگر در این  مبارزات اقتصادی  تصویری از ساختار سیاسی و اجتماعی که این طبقه با سرنگونی بورژوازی متحقق میکند را به دست میدهد. قدم اول در شکل دادن به این آگاهی طبقاتی هماهنگی مبارزات جاری اقتصادی، شعارها و مطالبات آن است." از قطعنامه

سوال من از رفقای ارائه کننده قطعنامه اینست که اینجا مخاطب شما کیست؟ در قطعنامه ای که قاعدتا خطاب به طبقه کارگر و برای سازماندهی کمونیستی طبقه کارگر ارائه شده "اندر فواید ایدئولوژیک و سیاسی" مبارزه اقتصادی طبقه کارگر نوشتن و گفتن بیمورد نیست؟ برای خط ما و جنبش ما عقب گرد نیست؟. اگر برای چپ دوستدار کارگر بیگانه به ضرورت مبارزه اقتصادی کارگر مینوشتیم، شاید تا درجه ای قابل قبول و البته آنوقت هم در وهله اول نه از سر مطلوبیت "ایدئولوژیک سیاسی و ساختاری" بلکه از همان ضرورت واقعی تامین زندگی و معیشت طبقه کارگر و بهبود هر روزه آن. کارگر بنا به  اجبار زندگی و در دفاع از زندگیش به مبارزه اقتصادی روی آورده است، نه اختیاری و  نه داوطلبانه و نه "ایدئولوژیک و سیاسی". و البته بخش حیاتی و مهم مبارزه طبقه کارگر است و گرایش کمونیستی باید الهام بخش و سروسامان دهنده آن باشد.

یک کمبود اساسی دیگر قطعنامه ندیدن نقش قانون کار در تحمیل سختیهای فراوان بر طبقه کارگر و نقش آن در ایجاد بی تحرکی در مراکز صنعتی و کلیدی کارگری ایران است.قانونکار جمهوری اسلامی تاثیرات مخرب جدی در جنبش کارگری داشته وهنوز دارد از جمله : الف : قانون کار تضمن کننده کار ارزان در جامعه ایران است  و تحمیل کار ارزان اهرم بزرگ عقب راندن کارگر بوده  است. ب- قانون کار در ابعاد میلیونی شکاف بزرگ وپراکندگی را در صف کارگران ایران بوجود آورده است. در سطح کلی صف کارگران را به دو بخش، آنهایی که شامل قانونکار میشوند و آن بخش میلیونی که شامل آن نمی شود، تقسیم کرده است. در شرایطی که نان سفره هر شهروند ایرانی و قبل از همه هر خانواده کارگری به گروگان گرفته شده، آن بخش که شاغلند و به ویژه در مراکز اصلی کارگری شامل قانون کار میشوند، پراگماتیستی واز سر سیر کردن شکم گرسنه خود و خانواده و از دست ندادن شغل، "قاچ زین" را چسبیده اند، خود را با شرایط قانون کار وفق داده اند. جمهوری سرمایه کاری کرده که داشتن  شغل ثابت و تابع قانونکارلوکس به حساب می آید و بخش مهم و تعیین کننده طبقه کارگر را از درون اسیر و بی تحرک کرده است. از طرف دیگر آن بخش میلیونی دیگر که شامل قانونکار نمی شود، در بی تامینی محض و شرایط تن دادن به قرارداد سفید یک طرفه کار فرما به کار موقت تن میدهد. میخواهم بگویم ترفند قانونکار یک نقش دولبه داشته است . از یک طرف اهرمی بوده برای کند کردن و بی تحرک کردن بخش مهمی از کارگران و از جمله مراکز کارگری کلیدی و از طرف دیگر محروم کردن بخش میلیونی دیگر از کوچکترین حقوق کارگری، بخشی را مهار زده است و بخشی را به خاک سیاه نشانده است. بر این اساس پایه تفرقه وپراکندگی و محافظه کاری و دفاعی بودن مبارزات کارگری در این شرایط  نهفته است . حال به این تصویر بیکاری چند میلیونی را اضافه کنید که چون شمشیر داموکلس بر بالای سر کارگر شاغل و به عنوان دپرسیون بیکاران بر دست و پای طبقه ما سنگینی میکند.

قطعنامه این واقعیت را منعکس نکرده است

نارسایی دیگر قطعنامه مطرح نکردن اتحاد کارگری علیه بیکاری است. این ابزار و سیاست و تاکتیک  برای مقابله با بیکاری و متحد کردند کارگران شاغل و بیکار نمیتواند یک محور مهم قطعنامه کارگری نباشد.

نکات  دیگری هم  در قطعنامه  قابل نقد است. اما از نظر من اینها نکات اساسی اند. بر اساس این نکات از نظر من نگرش حاکم و بعضی محورهای قطعنامه  نه اصلاحیه بلکه تغییر اساسی میخواهد.