تناقضات حال و آینده حزب حکمتیست پاسخ میخواهد!
محمد فتاحی
تشکیلات کمونیستی کارگری تشکیلات خود کارگران کمونیست و نه هواداران آنهاست. کارگران کمونیست در درون جنبش کارگری در جامعه اند. تصویر تحزبی که به هر دلیلی قادر به سازماندهی کارگر کمونیست در رهبری خود نیست، یک تصویر ناقص و متناقض است. اینها نه فرمول های پذیرفته شده که بدیهیات حزبی نزد کمونیست ها و مقدمه این بحث با چنین بدیهیاتی احتمالا ظاهر غیر جدی به مسئله مد نظر نگارنده بدهد. ذکر این فرمول ها اما برای اشاره به واقعیت داده شده ای است که حزب ما با آن روبروست. شکل گیری تحزب سیاسی بیرون از دایره کارگران کمونیست البته ممکن است، و ما در سال های گذشته به درست چنین عمل کرده ایم. ادامه کار حزب کمونیستی اما بدون ورود کارگر و رهبر کارگری کمونیست به سطح رهبری آن غیر ممکن است. رهبری حزب حکمتیست در خارج کشور مستقر است. به همین دلیل امکان ورود کارگر کمونیست به آن موجود نیست. حزب ما به عنوان پرچمدار کمونیسم مارکس در سیاست امروز ایران اما نمیتواند ادامه این وضع را تحمل کند.
ما در اپوزیسیون حکومت اسلامی سی سال را در خارج از متن مبارزه روزمره کارگر گذرانده ایم. فرض را بگیریم که این سی سال دو برابر شود. سوال اول این است که چه زمانی کارگر کمونیست میتواند رهبری این حزب را در دست بگیرد یا در آن نقش تعیین کننده داشته باشد و یا آنرا به ابزار هر روزه خود در مبارزه طبقاتی تبدیل کند؟ سوال دیگر این است که رهبری فعلی حزب حکمتیست تا چند سال دیگر عمر سیاسی و حتی فیزیکی دارد؟ برای جلب و جذب کارگر کمونیست به درون و بویژه به صدر رهبری خود از کدام جغرافیا نیرو میگیرد؟ اصلا رابطه مستقیم و بلاواسطه خود با کارگر کمونیست و جنگ روزانه او را چگونه تامین میکند؟
به تبع همین وضع تشکیلات کردستان ما چه زمان صاحب کمیته ای خواهد شد که در محل زندگی کارگر و زن و مرد و جامعه را رهبری کند؟ آیا سازماندهی کمیته های تهران و مشهد و شیراز در خارج از مرزهای ایران ممکن است؟ هر نیمه آشنایی به سیاست پاسخ منفی به این سوال میدهد. در اینصورت میتوان سوال کرد که چرا کمیته کردستان مستقر در بیرون مرز و بیرون سوخت و ساز سیاسی حزبی جامعه ممکن است؟ اگر ممکن است، سوال بعدی این است که چه کسانی جای رهبران سیاسی سرشناس سه دهه گذشته مبارزه کمونیستی در کردستان را میگیرند؟ هواداران حزب در خارج؟ جوانان تبعیدی و فراری داده شده به بیرون مرزها؟ پناهندگان مستقر در کردستان عراق؟ چه کسانی؟
سوالات متعدد مشابه به ما میگوید که سرتاپای موجودیت تشکیلاتی ما مملو از تناقض است. نه فقط تبدیل حزب حکمتیست به حزب کارگران کمونیست که حتی ادامه حیات فعال همین حزب هم به عنوان یک سازمان کمونیستی کارگری دخیل در جامعه به پاسخ ما به این تناقضات گره خورده است.
از طرف دیگر ما بارها گفته ایم که حزب حکمتیست یک حزب داخل کشوری است. در اینصورت چرا رهبری اش در داخل کشور نیست؟ اگر کسی پاسخ میدهد که استبداد مانع است، آیا با این توجیه نباید رهبری تمام احزاب کمونیستی دنیا را به تبعید فرستاد، تا از دست استبداد موجود در اکثر کشورهای جهان در امان باشند؟ با این پاسخ آیا نباید تمام رهبران کارگری را که در رهبری احزاب کمونیستی جای میگیرند را به خارج و تبعید یعنی به بیرون مرز سوخت و ساز طبقاتی در محل روانه کرد؟ و اگر این پاسخ است، ما هم آرزوهای حکومت ها و منجمله حکومت ایران را عملی نکرده ایم که برای تبعید این افراد تقلا میکنند؟ مگر آنها هم هوادار رفتن و تبعیدی شدن رهبران کارگری و همین شخص اسالو نیستند و بخشا آزادی اش هم در گرو این تعهد است؟
ما بارها در درون این رهبری مسائل جدی در جامعه ایران را روی میز خود گذاشته و ضرورت دخالت در آن و ارائه نقشه پیشروی را پیش کشیده ایم. در دنیای واقعی اما بیرون جلسات جمعی، واقعیات زندگی روزانه هر کسی از ما را روانه پیگیری مسائل و مشغله های خود میکند. این انتقادی به احدی نیست. محل زندگی دهها ساله ما برای ما مشغله و کار و شغل و معضل و مشکل ویژه این جوامع تولید کرده است. نهایتا ایستادن در موقعیت رهبر کارگر کمونیستی که در تهران باید اولویت های سیاسی خود را ردیف کند غیرممکن است. همین امر موجب شده تا در رهبری ما به جز تولیدات فکری سیاسی با کیفیت و تشخیص تاکتیک در ابعاد کلان و استراتژی حرکت سیاسی، در عمل از ایفای نقش شایسته خود ناتوان باشد.آنجا هم که مشغول سازماندهی در داخل بوده اساسا رهبری سیاسی کرده و امر سازماندهی وظیفه و کار تشکیلات داخل بوده است.
مشکل دیگری که شاید از همین زاویه مطرح میشود، امر طبقه کارگر است. تاریخا از انقلاب اکتبر این طبقه وسیله جنبش های سیاسی دیگر و احزاب و سنن سیاسی آنها برای اهداف دیگری بوده است. بالاخره چه زمانی وقت کار این طبقه برای خود خواهد رسید؟ چه زمانی این طبقه نه وسیله که هدف خواهد شد؟ آیا بخشی از این پاسخ در سازماندهی کمونیستی این طبقه توسط رهبران کمونیست خود طبقه نهفته نیست؟
سوال جدیدی که این تناقضات در برابر ما قرار میدهد این است: آیا رهبری حزب حکمتیست مثل بقیه احزاب چپ ناسیونالیست دنباله رو جنبش های دیگر برای سازماندهی از رهبری تا بدنه کمونیسم در داخل بی نقشه خواهد بود یا آنطور که شایسته است اقدام خواهد کرد و برای آن حتی طرح زمان بندی شده میریزد؟
آیا فکر کردن به سازماندهی یک کمیته مرکزی در داخل کشور از کارگران و کمونیست های جوان و پرشور حاضر در صحنه مجاز است؟ در اینصورت نقش فعلی حزب حکمتیست و بویژه رهبری و بدنه کادری آن چه خواهد بود؟
اصلا وجود چنین تناقضاتی مورد قبول ما در این حزب هست؟ ادامه کار به سبک سابق ساده تر و بی درد سر تر نیست؟ اصلا ترک عادت و سنن و روشهایی که در چند دهه گذشته برای کار در داخل داشته ایم ساده است؟
هدف اصلی این نوشته طرح سوالات معینی در ذهن رفقای شرکت کننده در کنگره است. پاسخ به این سوالات و تبدیل آن به نقشه و اولویت های حزبی موضوع بخش دوم این نوشته در شماره های آتی نشریه کنگره خواهد بود.