یادداشت سردبیر
کمونیسم ضرورت جهان معاصر
بحران اخیر سرمایه که نظام بورژوایی را در سراسر جهان لرزاند هنوز هم بشدت ادامه دارد. سرمایه عمیقا دچار تناقض درونی خود شده است. دخالت بیشتر دولت که زمانی لازم بود اکنون واکنش منفی بازار را موجب میشود، خود مکانیزم بازار نیز پایه های سرمایه مالی را بیشتر میلرزاند. تناقضی که از شدت و حدت بحران اخیر سرمایه حکایت میکند.
تحلیلهای رایج بورژاوزی و دولتها و سخنگویان و مفسران این نظام که در روزهای شروع این بحران آن را در بسته بندی عارضه ای جهانی و مربوط به همه کشورها و اینکه شامل حال همه شده است به خورد افکار عمومی، طبقه کارگر و دیگر مردم جهان میدادند، یا در بهترین حالت آن را به "سوء مدیریت" و یا عدم کنترل مدیران "لجام گسیخته" بانکها نسبت داده و یا گناه آن را به گردن سرمایه گذاری "بی رویه" در مسکن می انداختند، اکنون در مقابل عمق و دامنه این بحران رنگ باخته اند. دارند به هراس و سردرگمی خود در کاهش دامنه این بحران اعتراف میکنند.
فعلیت یافتن قانون گرایش نزولی نرخ سود، قبول کنند یا نکنند، قانونی که مارکس بدرست نشان میدهد که نتیجه ناگزیر پروسه انباشت سرمایه است، در این دوره مثل پتکی خود را بر سر سرمایه میکوبد. نشان میدهد که انباشت سرمایه خود عملا به عاملی بر سر راه گسترش سرمایه تبدیل شده است چرا که انباشت سرمایه با ابقاء نرخ سود آوری در تناقض می افتد. لذا هر بحرانی مقدمه بحرانی عمیق تر و دامنه دار تری را فراهم میکند.
فرورفتن هر گام سرمایه در بحران از طرفی به معنی تحمیل بیکاری و فقر و فلاکت بیشتر به طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش است، تشدید وخامت وضع زندگی کنونی آنان و گسترش دامنه بیکارسازیها و فقر همراه آن، گواه این وضعیت و آینده ناروشنی است که میلیونها نفر دیگر را به خط زیر فقر رانده و میراند، کمک دولتهای بورژوایی برای سرپانگاهداشتن سرمایه، این بقول گوردن براون، "خط زندگی"، از کیسه طبقه کارگر و دیگر مردم فاقد مالکیت از طرف دیگر یعنی زدن و کاهش و حتی قطع رفاه و بیمه های درمانی و اجتماعی و حق بیکاری ناچیز این اکثریت عظیم جامعه که به نوبه خود بر ارتش گرسنگان اضافه میکند. تناقضی که هر روز مشروعیت صوری این دولتها را نزد افکار عمومی زیر سوال برده و بر بی چون و چرا بودن آنان در خدمت سرمایه مهر تایید میگذارد. در کشورهای سرمایه داری توسعه نیافته که طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش در شرایط غیر بحرانی هم در بدترین شرایط زندگی میکنند، شروع بحران در یورش دولتهای حاکم به سفره خالی آنان و پناه بردن سریع این دولتها به زور و سرکوب عریان، ترجمه میشود.
بورژوازی و دولتهای حامی آنان برای پراکنده کردن طبقه کارگر در بحران فعلی، ناسیونالیسم و فاشیسم و راسیسم، این دم دست ترین ابزارهای ارتجاعی خود را نیز به جلو صحنه رانده اند. ناسیونالیسم اقتصادی و سیاسی که در "آمریکائی جنس آمریکا بخر" یا "کار بریتانیا برای کارگر بریتانیا" خود را بیان میکند قرار است کارگر "خودی" را در تقابل با کارگر "غیرخودی" در کشور مربوطه و در تقابل با کارگر دیگر کشورهای بورژوائی قرار دهد. قرار است اعتراض طبقه کارگر علیه بورژوازی کشور مربوطه را تحت نام منافع "خودی" و نیروی کار "خودی" علیه بورژوازی و طبقه کارگر کشور بغل دستی، منحرف کند. دولت چین تهدید کرده است که به این مسابقه ناسیونالیستی می پیوندند. نیکولای سارکوزی هم اتحادیه اروپا را به اقدامات مشابهی دعوت کرده است. دولت فرانسه در خارج فرانسه هم کارخانه هایی را زیر "پوشش" خود قرار میدهد که سرمایه آن فرانسوی باشند. عوام فریبی آشکار برای کشاندن کارگران "خودی" پشت ناسیونالیسم بورژوایی فرانسه. بورژوازی کشوری که کارگر مهاجر بیکار شده در حال بازگشت به آن است از هم اکنون به این کارگر اخطار داده است که باید روی خودش حساب کند، چرا که بزعم او این کارگر ارزش اضافه خود را برای بورژوازی کشور دیگری تولید کرده است! کارگر در نظام سرمایه داری رسما تا حد برده مزدی این یا آن سرمایه دار، این یا آن کشور سرمایه داری تقلیل پیدا کرده است. ارزش کارگر برای سرمایه و سرمایه دار مساوی با ارزشی است که از طریق کار اضافی خود به سرمایه او اضافه میکند. خارج از این حق حیات را بعنوان انسان برای او به رسمیت نمی شناسند. اکثر کارخانجاتی که معلوم شد سالهاست سه شیفته کار میکردند، هفت روز در هفته، اکنون خود را دو شیفه کرده اند. کارگران یک شیفت را اخراج و از کارگران دو شیفتی، همان کار سه شیفتی را میکشند.
سرمایه، برخلاف تصور چپ مدافع بورژوازی صنعتی که معتقد است اگر در تولید سرمایه گذاری میکردند و پولها را به بورس نمی ریختند این بحران پیش نمی آمد، یادآوری میکند که فقط به خاطر سود است که تولید میکند نه برای تولید. تولید صرفا در خدمت کسب سود سرمایه است. سرمایه دار اگر تولید سود ندهد خیلی ساده آن را متوقف خواهد کرد و کارگر، مولد سود، را اخراح و بیکار خواهد کرد. در مواقع بحران هم سرمایه پشیزی برای این موعظه های خرده بورژاویی از بحران قائل نیست. برای مقابله با بحران به آن مکانیزمهایی دست می برد که با آن بتواند بحران موجود را مهار کند.
این واقعیت امروز نظام سرمایه داری در سرتاسر جهان در مقابل بشریت است. فشار فقر و فلاکت بر زندگی طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش در همه کشورهای سرمایه داری هر روز بیشتر احساس میشود. همه جا فقر و گرسنگی بیداد میکند. در کشورهای اروپایی اگر بیمه های بیکاری و حمایت اجتماعی امکانی است برای مقابله کارگر بیکار شده با فقر و فلاکت موجود، در کشورهایی مانند ایران و غیره که از بیمه بیکاری برای هر فرد آماده به کار و از هیچ نوع پوشش اجتماعی و رفاهی برای بیکاران خبری نیست، دور جدید از یورش به زندگی طبقه کارگر و مردم زحمتکش در این کشورها درست به معنی گوشت و پوست کندن آنان است.
این وضع را نباید تحمل کرد. قرار نیست و نباید طبقه کارگر و مردم زحمتکش با این وضع از دل این بحران بیرون بیایند. تحرکات اخیر کارگری و شورش گرسنگان در راه است. بحران اخیر سرمایه با این وسعت و دامنه اش که نظام سرمایه داری را با تناقضات استراتژیک در مورد موجودیت خود این نظام روبرو کرده است یک واقعیت را به آفکار عمومی و مردم جهان نشان میدهد که جهانی شدن سرمایه و رشد تکنولوژی موجود با نیازها و گسترش نیروهای مولده در تعارض عظیم قرارگرفته است.
ما در عصری زندگی میکنیم که علیرغم پیشرفت عظیم تکنولوژی و فراوانی مایحتاج مورد نیاز همه مردم جهان، 1 میلیارد انسان در گرسنگی کامل بسر می برند. در عصری که در آن بورژوازی، گرسنگی، سرکوب و بی حقوقی و تحقیر و جنگ بر سر منابع و بازارهای مورد نیاز خود را به زندگی هر روزه مردم فاقد مالکیت در سراسر جهان تبدیل کرده است. این وضعیت، انقلاب کارگری، کمونیسم و ضرورت و مبرمیت آن را برای نجات بشریت از این وضعیت بیش از هر زمانی جلو جامعه بشری گرفته است. دوره دوره کمونیسم و انقلاب کارگری است.
اما انقلاب کارگری و کمونیسم برخلاف تصور مدرسین تاریخ اجتناب ناپذیر نیست. انقلاب کارگری و کمونیسم به اعمال اراده آگاهانه و به آمادگی ذهنی طبقه کارگر برای دست زدن به انقلاب کارگری گره خورده است. بدون دست بردن حزب کمونیستی طبقه کارگر و کارگران به قدرت سیاسی و قدرت شدن در جامعه، وضعیت فعلی میتواند صدها سال دیگر نیز ادامه یاید. شرایط موجود با همه محرومیتی که به طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش تحمیل میکند در عین حال این آپشن را هم در مقابل طبقه کارگر و کمونیستها قرار میدهد که موجودیت سیاسی سرمایه و مالکیت خصوصی را به مصاف به طلبند. بحران فعلی یکی از این دوره ها و یکی از این گزینه ها برای طبقه کارگر و کمونیستها و حزب کمونیستی این طبقه است.