حسین مرادبیگی
بحران اخیر سرمایه و موقعیت کمونیسم
مقدمه
بحران اخیر سرمایه که نظام بورژوایی را در سراسر جهان لرزاند از یکطرف بر گندیدگی نظام سرمایه داری صحه گذاشت و از طرفی دیگر ضرورت و مبرمیت کمونیسم را بعنوان تنها راه نجات بشریت بیش از هر زمانی جلو جامعه بشری گرفته است.
ما در عصری زندگی میکنیم که علیرغم پیشرفت عظیم تکنولوژی و فراوانی مایحتاج مورد نیاز همه مردم جهان، 1 میلیارد انسان در گرسنگی کامل بسر می برند. عصری که در آن بورژوازی، گرسنگی، سرکوب و بی حقوقی و تحقیر و جنگ بر سر منابع و بازارهای مورد نیاز خود را به زندگی هر روزه مردم فاقد مالکیت در سراسر جهان تبدیل کرده است.
تعابیری که خود ایدئولوگها و سخنگویان نظام بورژوائی از این بحران دادند، خود بر عمق بحرانی که این روزها سیستم سرمایه داری از سر می گذراند دلالت دارد. کسانی که از سه دهه قبل در تعریف و تمجید بازار آزاد داد سخن میدادند، کسانی که پیروزی بازار آزاد را بر سرمایه داری دولتی به عنوان پیروزی بر "کمونیسم" جشن گرفتند و پایان تاریخ را اعلام کردند، در این دوره از بی اعتباری و عدم کارائی خود بازار آزاد سخن گفتند. مهمترین نشریات و رسانه های دست راستی آنها از سرمایه داری در حال احتضار صحبت کردند. ریگانیسم و تاچریسم که 18 سال قبل با هلهله "شکست کمونیسم" پیروزی خود را بر سرمایه داری دولتی جشن گرفتند، خود امروز در مقابل تناقضات درونی بازار آزاد فرومیریزند. در یک کلام، جهان بورژوایی با بحران اخیر خود ترک دیگری خورد، بدنبال شکست سرمایه داری دولتی، بازار آزاد نیز در مقابل نواقص و تناقضات درونی نظام سرمایه داری به زانو درآمد، ترکی که یک بار دیگر به آشکارترین شیوه طبقه کارگر و بورژوازی و دول مدافع آن را رو در روی هم قرار میدهد. مبارزه طبقاتی، گاه پنهان گاه آشکار، آنچه که مارکس آن را موتور محرکه تاریخ می نامد روشن تر از هر دوره ای در مقابل جهانیان قرار میگیرد.
قانون گرایش نزولی نرخ سود فعلیت می یابد
با توجه به اینکه بخشی از مقاله با ارزشی از منصور حکمت در همین مورد در این شماره نشریه کمونیست چاپ شده است، اینجا بطور فشرده به آن اشاره میکنیم. خود بحران فعلی سرمایه داری بیانگر این است که قانون گرایش نزولی نرخ سود در آن فعلیت یافته است. مارکس در قانون گرایش نزولی نرخ سود توضیح میدهد که چگونه افزایش نسبت سرمایه ثابت در ترکیب ارگانیک سرمایه نسبت به سرمایه متغیر باعث میشود که نرخ سود وارد سیر نزولی اجتناب ناپذیری شود و این منشاء بحرانهای ادواری و متناوب در نظام سرمایه داری است. مقابله با گرایش نزولی نرخ سود از طرفی و ضرورت گسترش و تنوع تولید کاپیتالیستی از طرف دیگر سرمایه را ناچار از بارآوری کار از طریق رشد تکنولوژی و تکنیک کارا در تولید و توزیع میکند.
تلاش مداوم سرمایه دار برای ارزان تمام کردن وسایل تولید و ارزان تمام کردن وسایل معیشت طبقه کارگر از طریق بالابردن بارآوری کار(گسترش تکنولوژی و تکنیک کارا) و حتی استفاده از مواد خام مرغوب برای جلوگیری از اتلاف وقت و اتلاف مواد خام و همگام تمرکز بیشترین کارگر زیر یک سقف بخشی از تلاش سرمایه داران برای تامین نرخ سود مناسب، ارزش اضافه نسبی، و در نتیجه کاهش سرمایه ثابت در پروسه تولید است. با هر درجه از تمرکز و انباشت وسیع سرمایه و گسترش و تنوع تولید و تمرکز کارگر بیشتر زیر یک سقف، بکارگیری ابزار تولید بیشتر در دستور کار سرمایه دار قرار میگیرد و در نتیجه بازهم این سرمایه ثابت است که نسبت آن در ترکیب ارگانیک سرمایه نسبت به سرمایه متغییر مرتب افزایش پیدا میکند و نرخ سود عملا کاهش پیدا میکند. بقول مارکس، اقتصاد دانان بورژوا این معما را درک نمیکنند که در شرایطی که سود بیشتری کسب شده است، نرخ سود همچنان کاهش پیدا میکند. حتی در تجارت نیز وقتی سوددهی و گسترش تجارت رونق میگیرد، با کاهش و رکود در سودآوری تجارت و البته در سرمایه روبرو میشوند. بارآوری کار، هرچند وسایل تولید و کالاهای مورد نیاز معیشت طبقه کارگر را برای سرمابه دار ارزاتنر تولید میکند، اما نرخ سود بازهم با سیر نزولی روبر است. سرمایه دار در مقابل تلافی اش را سر کارگر در میاورد. با هر موج بارآوری کار، به جای رفاه بیشتر و افرایش دستمزدها، ما شاهد اخراج و بیکار سازی وسیع کارگر و افزایش ارتش ذخیره کار در کنار شدت کار بیشتر و کاهش دستمزدها هستیم تا سرمایه دار بتواند اثرات منفی قانون گرایش نزولی نرخ سود را کاهش داده و نرخ سود مناسب مورد نظر خود را تامین کند.
این پایه و اساس بحران در تولید سرمایه داری و همچنین در مورد بحران فعلی است که هر سیکل آن با شدت و حدت بیشتر و به فواصل کوتاه مدت تری تکرار میشود. اما از این تا بروز بحران در شرایط مشخص و در هر کشور مشخصی فاصله زیادی هست و عوامل دیگری نیز در تسریع آن دخالت دارند. برای مثال، بالارفتن و سپس رکود سریع قمیت نفت در اقتصاد ایران در سالهای قبل از انقلاب 57 بحران سرمایه داری ایران را در زمان حکومت سابق بحدی تشدید کرد که به بحران سیاسی عمیق و بعدا به انقلاب در ایران منجر شد. در حالیکه نرخ سود هم در آن پائین نیامده بود. یا وجود مکانیسم جابجائی و انتقال سرمایه ها به حوزه های سودآورتر که یکی از راههای امکان تامین سرمایه برای گسترش تکنولوژی و بارآوری کار و جلوگیری از کاهش مداوم نسبت سرمایه ثابت به سرمایه متغییر است که به نوبه خود به تمرکز بیشتر سرمایه و کاهش عظیم نرخ سود و بحران جدیدی منجر میشود. یا وجود کسادی، افرایش بیکاری، گرانی، انقباض در اعتبارات که سبب کاهش گردش کالاها میشود خود از علائم شروع بحران در نظام سرمایه داری هستند. همینطور بورس سهام که بقول مارکس، مناسبات سرمایه داری را در چهارچوب سرمایه داری منحل کرده و از مالکیت سرمایه دار بر سرمایه خود در چهارچوب سرمایه داری سلب مالکیت میکند طوریکه سرمایه دار هیچ کنترلی بر سرمایه خود ندارد ظرف یک ساعت میتواند میلیونها دلار از سرمایه خود را از دست دهد و ورشکست شود. انقباض اعتبارها و بورس با جهانی شدن کامل سرمایه داری تکانهای بسیار شدید و حتی بعضا غیر قابل کنترلی را بر سیستم سرمایه داری تحمیل کرده و بحران ناشی از فعلیت یافتن قانون گرایش نزولی نرخ سود را سریعا تعمیق میدهند.
در این دوره بحران به دلایل معینی از آمریکا که از بعد از جنگ جهانی دوم بقول سخنگویان بورژوازی موتور محرکه اقتصاد بورژوائی در جهان بوده است شروع شد و به تدریج به کشورهای اروپائی و سپس به دیگر کشورها کمابیش در سراسر جهان گسترش پیدا کرد. جهانی شدن کامل سرمایه خود یکی از دلایل درهم تنیده شدن سرمایه مالی و سرایت سریع بحران به دیگر کشورهای سرمایه داری است. ظرف چند سال سرمایه ای در حدود 9 و نیم تریلون دلار در مسکن سرمایه گذاری میشود که در آن بانکهای متعددی از کشورهای مختلف عمدتا آمریکائی شرکت دارند. سود دهی و تمرکز عظیم سرمایه در این عرصه منجر به کاهش شدید نرخ سود در سرمایه مالی عمدتا در آمریکا میشود. این مساله همزمان است با افزایش تورم بویژه سوخت و وسایل مورد نیاز زندگی روزانه مردم در کنار بروز رکود تدریجی در بازارهای آمریکا که وجود آن را منکر میشدند نه تنها زندگی طبقه کارگر و توده مردم محروم که حتی بخش زیادی از طبقه متوسط در آمریکا را نیز به فقر تهدید میکند. علاوه بر اینها مخارج بسیار بالای جنگ در عراق و افغانستان که بر دوش مالیات دهندگان که عمدتا مزد بگیران این جامعه هستند سنگینی میکند. به تدریج جیب ها خالی و امکان بازپرداختی برای هیچ کدام از بدهی ها و اعتباراتی که از بانکهای مختلف میگرفتند باقی نمی ماند. زندگی روی اعتبار، بقول مارکس، سرمایه موهوم، دیگر به ته دیک میخورد. چندین میلیون خانه را در آمریکا از صاحبان آن پس گرفته اند اما خریداری برای آن پیدا نمیشود. موجودی بانکها در این اوآخر حتی حقوق کارمندان فلان بانک یا فلان موسسه مالی را نیز تامین نمیکند. نه بانکی حاضر میشود به دیگری قرض بدهد و نه بانک ها قدرت وام و اعتبار به کسی را دارند. بحران با تمام قدرت در موسسات مالی و بانکی سرمایه در آمریکا و کشورهای اروپائی را می کوبد و به سرعت دیگر کشورهای سرمایه داری را نیز در برمیگیرد و اکنون به صنایع و رکود بخش بزرگی از کشورهای حوزه اروپای واحد و ژاپن نیز کشیده شده است.
در مقابله با هر بحرانی، سرمایه داران و دولتهایشان قبل از هر چیز به مهار آن فکر میکنند. این بار نیز دول سرمایه داری برای مهار بحران اخیر و گرفتن زیر بغل سرمایه به حرکت درآمدند. مثل همیشه مشکل و بحران سرمایه را مشکل و بحران عامه مردم در کشورهای خود قلمداد کردند. میلیاردها دلار از مالیات و درآمد طبقه کارگر و دیگر مردم این کشورها را به گلوی بانکها و دیگر موسسات مالی سرمایه داران "خودی" ریختند تا آنها را مجدد به جان این مردم بیاندازند. تا دیروز در مقابل مطالبه مردم برای افزایش یا تامین چند دلار بیشتر برای فلان بیمه بهداشتی و یا فلان بیمه اجتماعی و یا اضافه کردن چند دلار به حقوق کارگر دادشان در میامد که پولی در بساط نیست، ناگهان ظرف چند ساعت چندین تریلون دلار را از کیسه همین مردم به جیب صاحبان بانکها و موسسات مالی سرمایه ریختند. یک بار دیگر بر خدمت گذاری خود در بارگاه سرمایه در مقابل طبقه کارگر و دیگر مردم محروم جهان، صحه گذاشتند.
تاثیر بحران اخیر بر زندگی طبقه کارگر و مردم محروم
بحران سرمایه داری بیش از هر زمانی کثافت سرمایه داری، تناقضات درونی آن و در عین حال ریاکاری سران و دول و مفسران و سخنگویان مدافع این نظام را به طبقه کارگر و کل بشریتی که مصائب ناشی از آن را تجربه میکنند، نشان میدهد. در پس این بحران هم اکنون بروشنی می توان دید که چگونه دول بورژوائی به عنوان مستخدمین مالکیت خصوصی عمل میکنند. اینها در روز روشن و در هراسی که توده کارگر و دیگر مردمی که بیکاری و اخراج و گرسنگی و بی سرپناهی زندگی خود و فرزندانشان را تهدید میکند، از کیسه همین مردم، سرمایه را علیه همین مردم باسازی میکنند. میگویند جرات میخواهد که رئیس جمهور کشوری به دیترویت برود و در آنجا اعلام کند که 1 میلیارد دلار از مالیات طبقه کارگر را به 45 هزار حقوق بگیر بسیار بالای موسسه مالی استانلی مورگان پرداخت میکنند اما به 266 هزار کارگر فورد که تعداد زیادی هم اکنون اخراج شده اند و سطح زندگی بقیه نیز این روزها به دلیل انجماد دستمزدها بشدت پائین آمده است، چیزی تعلق نمیگیرد! حاتم بخشی دولت "کارگر" بریتانیا از کیسه طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش این کشور به سرمایه داران، فقط یک قلم 117 پوند در سال به مالیات هر مالیات دهنده در بریتانبا اضافه کرده است. سرمایه اگر سود ندهد و یا سود کم بدهد به چه جانوری که تبدیل نمیشود و بشریت را به چه فجایع غیر قابل تصوری سوق نخواهد داد.
1 میلیارد انسان بنا به گزارش رسانه های بورژوائی هم اکنون گرسنه اند، گرسنه به معنای واقعی کلمه. خطر گرسنگی میلیونها انسان دیگر را نیز تهدید میکند. مرگ میلیونها کودک در سال در اثر عدم تعذیه کافی و میلیونها انسان دیگر نیز که به بهداشت و به توالت و آب آشامیدنی بهداشتی دسترسی ندارند به جای خود، کل هزینه رفع فوری گرسنگی این 1 میلیارد بشر که محصول استثمار و دزدی و برجای گذاشتن ویرانی توسط سرمایه و سرمایه دارانند، بنا به ادعای کسانی که به این مساله رسیدگی میکنند، حال ریختن هزاران تن کره و ریختن هزاران تن دوا و درمان به دریا و دریغ کردن آن از میلیونها انسانی که به آن احتیاج مبرم دارند نیز به کنار، کل این هزینه چیزی در حدود 22 میلیارد دلار خواهد شد. در حالیکه در چند روز بیش از چندین تریلون دلار از درآمد اکثریت همین مردمی که زندگی خود را از راه فروش نیروی کار خود تامین میکنند به گلوی سرمایه و سرمایه داران و صاحبان بانکها ریخته اند! طبق خبر سازمان آی ال او، سازمان جهانی کار، این روزها 20 میلیون نفر دیگر به میلیونها بیکار در جهان اضافه شده است. این روزها 40 میلیون انسان گرسنه دیگر به 1 میلیارد انسان گرسنه موجود اضافه شده است. وقایع اخیر به تنهایی کافی است که طبقه کارگر و بشریت محروم مهر باطل بر این نظام بکوبند و برای رهائی کامل از آن، دست به کار شوند. هم اکنون صنایع ماشین سازی در کشورهای مختلف، اخراج و بیکارسازی ها را شروع کرده اند. کارخانه هایی مانند کرایسلر، فورد، جنرال موتورز و غیره در آمریکا که ذکر نامشان از دهها تجاوز میکند. کارخانه های رنو در فرانسه و فیات در ایتالیا و دالمر در آلمان. در انگستان رشد اقتصادی به 17% که بعد از جنگ جهانی دوم سابقه نداشته است رسیده است. اخراج و بیکارسازیها در سطوح مختلف در این کشور ادامه دارد. در آمریکا تا آخر سال جاری بنا به آمار خودشان در مجموع 550000 کارگر در صنایع بیکار خواهند شد و آمار بیکاری به بالای 6 و نیم درصد میرسد. در آمریکا بنا به آمار خودشان بیش از 40 میلیون نفر از جمله 9 میلیون کودک تحت بیمه بهداشتی قرار ندارند. 8 نفر از هر 10 نفر در آمریکا نگران آینده زندگی خود هستند. زندگی میلیونها انسان بازنشسته در خطر قرار گرفته است. زمستان سخت و عدم قدرت خرید سوخت کافی نیز قرار است مرگ و میر این بخش از آدمهای جامعه را تشدید کند. شهرهای نیویورک، واشنگتن، نئواورلئان و میامی را از نظر زندگی اجتماعی مردم آن با پایتختهای کنیا و تهران و قاهره و نیاروبی و ساحل عاج مقایسه میکنند. در هندوستان 47 درصد از کودکان از سوء تغذیه مداوم رنج می برند. بر اثر سلطه سرمایه بر جهان هر روز باید شاهد مرگ و نابودی انسانهای بی شمار دیگری بود. و سرمایه، جز با چلاندن و استثمار هرچه بیشتر طبقه کارگر و برجای گذاشتن ویرانی برای بشریت امروز رابطه سرمایه با کار را بازتعریف نخواهد کرد. برای بازتعریف مجدد آن بورژوازی بازهم طبقه کارگر را زیر پای خودش قربانی میکند، بازهم کارگر بیشتری را اخراج میکنند، بازهم صف گرسنگان را طولانی تر میکنند، از بخش شاغل طبقه کارگر بیشتر کار میکشند، میگویند کمربندها را باید سفت تر کرد و عسرت بیشتری را در پیش گرفت و غیره تا سرمایه بتواند توان انباشت و استثمار و تخریب خود را مجددا کسب کند. این واقعیت سرمایه بوده است چه آنجا که متمرکز میشود و قدرت دارد و چه آنجا که به بحران می افتد و از میزان سوددهی آن کاسته میشود. در هر دو حالت، چیزی جز استثمار بیشتر، جز رنج بیشتر، جز مصائب و فجایع بیشتر و جز از خود بیگانگی بیشتر برای طبقه کارگر و کل بشریت محروم به بار نخواهد آورد. باز تعریف رابطه کار و سرمایه در این دوره چیزی جز این برای طبقه کارگر و دیگر مردم محروم جهان به نصویر نمیکشد. باید بخشی را بیکار کنند تا از بقیه شاغلین کار بیشتر با حقوق کمتری بکشند. خرج نگاهداری بیکاران را نیز از درآمد ناچیز شاغلین تامین میکنند. این تصویری است که با بحران اخیر جلو طبقه کارگر و دیگر مردم محروم در سراسر جهان گرفته اند.
تاچریسم و ریگانیسم
تاچریسم و ریگانیسم که بدنیال بحران دهه هفتاد سرکار آمدند، خیر خودشان را به سرمایه داری رسانند و در یک دوره خدمات بزرگی به سرمایه داری کردند. تاچر سر طبقه کارگر در بریتانیا را برای نجات سرمایه از بحران آن دوره زیر آب کرد. برنامه از پیشی ای برای درهم شکستنن معدنچیان انگلستان و از این طریق کل طبقه کارگر در بریتانیا تدارک دید. سیستم کانسل تکس(مالیات مسکن به شورای محل) را بر همه مردم بریتانیا حاکم کرد. در دوره ریگان و تاچر با هرگونه دخالت دولت در بازار مخالفت شد. در این دوره بیشتر دست آوردهایی که طبقه کارگر غرب در طی دوران بعد از جنگ دوم جهانی بدست آورده بود به تدریج از او بازپس گرفته شد. اعتصاب بدون اطلاع پلیس اعتصاب وحشی خوانده شد. حق اعتصاب دوم(اعتصاب در کارخانه دیگری در حمایت از اعتصاب در کارخانه دیگر) در بریتانیا از کارگران بازپس گرفته و ممنوع شد. از بیمه های درمانی و اجتماعی طبقه کارگر و دیگر مردمی که از راه دریافت مزد زندگی خود را تامین میکنند زده شد. از پرداخت حقوق کارگر در ایام بیماری کاسته شد. تاچر برای پراکنده کردن کارگران تا آنجا پیش رفت که تشکل کارگری را مانع آزادی فردی بورژوائی خواند و خواستار بیرون آمدن کارگران از تشکل های کارگری خود شد. تبلیغ بی وظیفه کردن کامل دولت در مقابل فرد برجسته شد. با افزایش دستمزدها این مهمترین عرصه تقابل اقتصادی کار و سرمایه بشدت مقابله شد. حمله وحشیانه به صف کارگران اعتصابی در همه کشورهای اروپائی سازمان داده شد. قدرت اتحادیه های کارگری به شدت کاهش پیدا کرد روندی که تاکنون نیز ادامه داشته است. تجویز راه حلهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول توصیه شد. آنتی کمونیسمی عریان در مقابله با کمونیسم و کارگر و خلاصه سازماندهی استثمار وحشیانه طبقه کارگر و مقابله با هر نوع امنیت اقتصادی و اجتماعی فرد در جامعه توسط ریگانیسم و تاچریسم در دفاع از سرمایه و در جهت مقابله با بحران دهه هفتاد به نفع سرمایه عمل کردند. بازار آزاد در این قامت به جنگ سرمایه داری دولتی رفت و سرانجام با فروپاشی اردوگاه شرق، آن را شکست داد. این روزها مجله هفتگی اکونومیست به زبان انگلیسی صراحتا از خدماتی که بازار آزاد به این نظام کرده، قدردانی کرده است.
بعد از گذشت 18 سال اکنون ریگانیسم و تاچریسم شکست خود را اعلام میکنند. مفسرین و سخنگویان این مدل از سرمایه داری خود به شکست و پایان ریگانیسم و تاچریسم اذعان میکنند. شکست ریگانیسم و تاچریسم و در واقع بحران اخیر، ریشه در رویدادهای 18 سال پیش دارد. مدل بازار آزاد، آلترناتیوی که ادعا میکرد یا قرار بود ضعف ها و نواقص سرمایه داری دولتی را رفع کند، خود در یکی از بحرانی ترین دوره های بازار آزاد در مقابل ضعف ها و نواقص این مدل به زانو درآمده است. آنچه که بحران اخیر را بقول مفسران بورژوا به فروریختن دیوار برلین دیگری شبیه کرده است، بی اعتباری مدل بازار آزاد بعد از فروپاشی مدل سرمایه داری دولتی است. شوک بحران بعدی با همین وسعت و دامنه بورژوازی را گیج کرده و در بحران ایدئولوژیک و سیاسی عمیقی بر سر تعریف مجدد رابطه کار و سرمایه فروبرده است. نه بازار آزاد را میتوانند دور بزنند و نه به سرمایه داری دولتی که به خاطر دور زدن مکانیزمهای بازار فروپاشید، بازگشتی متصور است.
عملکرد بورژوازی بازار آزاد(جناح چپ و راست آن) بعد از فروپاشی سرمایه داری دولتی
چند سال بعد از فروپاشی سرمایه داری دولتی هلهله "شکست کمونیسم" و پایان تاریخ خوابید. مارکس به همت منصورحکمت و نسلی از کمونیستهای کارگری دوباره به خیابانها آمد. "پایان دیکتاتوری ها"، پیروزی "دمکراسی"، "صلح جهانی" در کنار رشد فاشیسم و جلو آمدن مذهب و ناسیونالیسم افسار گسیخته قومی و جنگها و نسل کشی های ناشی از آن و فقر و فلاکتی که بازار آزاد به مردم کشورهای اردوگاه شرق تحمیل کرد آنچنان بی محتوی و بی آبرو شد که جناح راستی که به کمک بورژوازی غرب به قدرت رسیده بود آرزوی بازگشت و دخالت محدود جناح چپ خود را میکرد. "نظم نوین جهانی" در میان واقعیت جهان چند قطبی به تدریج رنگ باخت. رویداد 11 سپتامبر و حمله به افغانستان و سپس حمله به عراق امکان مجددی به آمریکا برای قدرت نمایی داد، اما با شکست در عراق و ناخوانی توانایی اقتصادی آمریکا با وزنه نظامی و سیاسی آن در جهان در متن بحران اخیر افول این قدرت جهانی را نیز مسجل کرد.
در این دوره بورژوازی غرب نه تنها سنگری در مقابل فاشیسم نبست، بلکه از سکولاریسم نیز که پایه های دولتش را می ساخت دفاعی نکرد. به مذهب و دخالت مذهب در آموزش و پرورش و در جامعه میدان داد. به ایجاد مدارس مذهبی، اسلامی و غیر اسلامی، کمک کرد. "آخوند دانشگاهی" در کشور سوئد به بازار آورده شد، اکنون "سینمای حلال" را به بازار میاورند. در صدد اعمال "قوانین شرع" و دادگاههای اسلامی برآمد. به تز ارتجاعی "نسبیت فرهنگی" میدان داد. "پیروزی مدنیت غربی" پوچ از آب درآمد. تحت عنوان مبارزه با "تروریسم" تحقیر شهروندان در قلب اروپا تشدید شد، کدهای حقوق فردی و مدنی دمکراسی پارلمانی زیر پا نهاده شد، کنترل بر زندگی خصوصی و استراق سمع جزو کارهای معمولی پلیس و نیروهای امنیتی آنان درآمد، کاری که در متن بحران اخیر نیز دارند آن را گسترش میدهند. درکل، بورژوازی مدل بازار آزاد در غرب هم نشان داد که سرمایه داری هرچه هست سیستمی است که کثافت از سر و روی آن بالا میرود. نه تنها وجود دیکتاتورها که آخوند و حکومت مذهبی نیز برای حفظ سرمایه داری ضروری شدند. با بحران اخیر بورژوازی غرب این خط را کماکان تقویت و دنبال خواهد کرد. بورژوازی دوره بحران کثیف تر از دوره رونق عمل خواهد کرد. در این دوره شکی نیست که دولت بدون قید و شرط تر از گذشته در دفاع از سرمایه و در تقابل با طبقه کارگر و مردم محروم کشورهای غرب نیز خواهد ایستاد. طبقه کارگر و مردم محروم نیز بالاجبار صریح تر و روشن تر از سابق در مقابل دول سرمایه داری بویژه در غرب قرار خواهند گرفت.
تقسیم مجدد جهان در متن بحران اخیر
آنچه که بر شدت و حدت بحران اخیر سرمایه افزوده است، همزمان شدن آن با افول آمریکا به عنوان تنها ابر قدرت جهانی است. انتخاب اوباما در واقع انتخاب شیفت کردن آمریکا به دوره جدید است. اوباما قرار است آمریکا را با شرایط جدید بعد از پایان کار نئوکانها وفق دهد. شرایطی که در آن دولت آمریکا به یک اقتصاد دست دوم تنزل پیدا میکند که عملا قدرت تاثیر گذاری سابق بر شکل دهی سیاسی جهان را نیز از دست میدهد.
افول آمریکا همچنین تناسب قوای جدیدی را به قطب بندیهای موجود بورژوایی در سطح جهان تحمیل میکند. راه را برای تقسیم مجدد جهان که مدتهاست شروع شده است و لذا تشدید رقابت و سبعیت میان صفوف خود بورژوازی در متن بحران اخیر هموار میکند. سرمایه داران پرزورتر به سرمایه های سرمایه داران ورشکسته چوب حراج میزنند و آنان را از دور خارج میکنند. در روزهای شروع بحران اخیر سارکوزی در دفاع از سرمایه خودی در فرانسه میگفت که باید در مقابل گرگهای گرسنه ای که قصد خوردن سرمایه فرانسوی را دارند، ایستاد. تشدید رقابت حریصانه در جریان بحران فعلی و در متن تقسیم مجدد حوزه های تحت نفوذ، بورژوازی را از هر دوره ای وحشی تر خواهد کرد. "همکاری جهانی" که این روزها از آن دم میزنند پیامی است به رقبا برای "محترم" داشتن حوزه های تحت نفوذ فعلا موجود. تقسیم مجدد حوزه های تحت نفود در دل بحران فعلی چیزی جز سازماندهی دور دیگری از تاخت و تاز معماران استثمار و فقر و جنگ و ویرانی و در کل بربریت سرمایه به طبقه کارگر و دیگر مردم محروم جهان نیست. شروع صف بندیهای جدید از پس تدابیر عمومی آنها برای نجات سرمایه و دخالت بانک جهانی از هم اکنون قابل روایت است. پیمانهای منطقه ای و فرامنطقه ای جدید در حال شکل گیری است. شکاف در اروپا محتمل است. یکی در فکر سرکردگی بر اروپای واحد است، دیگری دست دوستی به طرف دولت چین و بویژه روسیه دراز میکند. آلمان در فکر اتحاد اروپای واحد و اگر نشد دوستی خود با روسیه است. تحولات مهمی در حوزه های تحت نفوذ و کانونهای بحرانی نظیر آفریقا و خاورمیانه و آمریکای لاتین و آسیا دارد شکل میگیرد. در دوره بعد از فروپاشی اردوگاه شرق بخشی از آسیای میانه و مرکزی به یکی از مناطق تحت نفوذ آمریکا تبدیل شده است. منطقه حساسی مانند تایوان که اکنون چین آرام آرام و به لحاظ اقتصادی در پی تسلط مجدد بر آن است، میتواند به میدان معرکه ای میان دول سرمایه داری و تحمیل فجایع و مصائب وحشتناکی به مردم این کشورها تمام شود. مساله دیوار موشکی غرب در مرز اروپای شرقی، عضویت اوکراین و گرجستان در اروپای واحد و تهدید روسیه به مقابله به مثل، میتواند خطر ساز باشد. در کل، جهان بورژوائی با بحران فعلی بعد از فروپاشی اردوگاه شرق، شخم دیگری خورده است. یک دوره 17– 18 ساله برای چنین تحولی به تنهایی گویای سرعت تحولات در این دوره است. فروریختن مدل سرمایه داری دولتی در اوآخر قرن بیستم و این بار فروریختن مدل بازار آزاد در دهه اول قرن بیست و یکم، آن رویدادی است که اکنون ارکان جهان بورژوایی را به لرزه در آورده است. کل دول بورژوائی و صاحبان وسایل تولید و سرمایه و کل سخنگویان و استراتژیسین های این نظام دارند به آینده سرمایه که هر دو تکیه گاه آن کارآئی خود را از دست داده اند، فکر میکنند. بالاتر از این دو، راهی نیست. بازگشتی به "دولت رفاه" در کار نخواهد بود. یک کمی دخالت بیشتر دولت و یا مقداری "کنترل" کردن بانکها تکرار همان داستان قدیمی بارور کردن مجدد سرمایه با عرق و خون کارگر است. سرمایه داران و دولتهایشان مصممند که نازپرورده خود، سرمایه، را مطابق معمول از میان فجایعی که به طبقه کارگر و به بشریت محروم تحمیل کرده و تحمیل میکنند عبور دهند. بشر امروز ظاهرا باید در دل تقسیم مناطق تحت نفوذ دول سرمایه داری در متن بحران اخیر، شاهد مرگ و میر و فجایع بیشتری توسط نظام بورژوائی باشد. بازتعریف مجدد رابطه کار و سرمایه جز از این مسیر نخواهد گذشت.
کنار رفتن قلدری آمریکا از سر مردم جهان قطعا شرایط مناسبی را برای اظهار وجود طبقه کارگر و مردم زحمتکش دیگر کشورها در مقابل قلدری آمریکا ایجاد میکند. اما کل این وضعیت در گرو این است که طبقه کارگر و جنبش کمونیستی این طبقه کجای این معادلات قرار میگیرد. بحران سرمایه و تشدید رقابت قطبهای جهانی بورژوائی در آن بر سر مناطق تحت نفوذ جز به قیمت جنگهای منطقه ای و ویرانی و گسترش فقر و فلاکت برای طبقه کارگر جهانی و در کل بشریت متمدن تمام نشده و نخواهد شد. آینده سوسیالیسم و انقلاب سوسیالیستی در این دوره بیش از هر زمانی به وجود یک قطب کمونیستی طبقه کارگر، فعال در صحنه سیاسی این دوره گره خورده است. سرمایه داری جز با پراتیک آگاهانه کمونیستها و طبقه کارگر بزیر کشیده نخواهد شد.
بازگشت مارکس
بازگشت مارکس
این روزها همه جا از بازگشت مارکس صحبت میکنند. جدال بین کار و سرمایه در این سطح نیز دیدنی است. این تنها کمونیستها نیستند که از بازگشت مارکس صحبت میکنند، بلکه سرمایه داران و سران دول بورژوایی نیز از وزیر امور خارجه آلمان گرفته تا سر اسقف کانتربری تا پاپ در روم از ارزیابی درست مارکس از کاپیتالیسم حرف میزنند. در پس اعتراف به حقیقت ارزیابی مارکس از کاپیتالیسم، اما رویاروئی کار و سرمایه، که در آن تمام سرمایه داران و سران دول بورژوائی از بوش تا گلدن براون تا وزیر امورخارجه آلمان تا هوجین تائو در چین تا خامنه ای و پاپ و همه مفسران و سخنگویان خرد وریز آن که علیه کار متحد هستند، را میتوان بروشنی دید.
روزنامه دست راستی تایمز لندن در روزهای هفته دوم بحران اخیر در مورد بازگشت مارکس درست وقتی که رکود اقتصادی ایدئولوژی سرمایه داری را زیر سوال برده است، به خوانندگان خود در این مورد هشدار میدهد. بی بی سی از بینندگان خود می پرسد که آیا این بحران، "مرگ کاپیتالیسم" را اعلام کرده است؟ روزنامه پراواد، بخش طرفدار نئولیبرالیسم، در همین روزها هشدار میدهد که دارند به لیبرالیسم اقتصادی حمله میکنند و هواداران واقعی آن را به دفاع از آن دعوت میکند. روزنامه گاردین لندن در 23 اکتبر می نویسد: "(این بحران) نه مرگ کاپیتالیسم که مرگ "نظم نوین جهانی" است. هفتگی اکونومیست به زبان انگلیسی در مقاله ای تحت عنوان سرمایه داری در خطر است(Capitalism is at bay)، صریحا می نویسد اگر کسی طرفدار سرمایه است باید این روزها از آن دفاع کند.
به سراسیمگی و ادعاهای ضد و نقیض آنها در این دوره توجه کنید:
سارکوزی رئیس جمهور فرانسه میگوید، دوره بی تفاوتی دیگر بسر رسیده است. روزنامه فاینانشال تایمز لندن در 19 سپتامبر می نویسد، این نه سرمایه داری، که بازار آزاد است که دارد می میرد! روزنامه اکونومیست در همان مقاله سرمایه داری در خطر است می نویسد، در 25 سال گذشته لیبرالیزه کردن بازار باعث شده است که میلیونها نفر از مردم جهان از فقر مطلق نجات یابند و تخمین زده اند که در این دهه نیز از رشد درآمد بالاتری به نسبت درآمد سرانه در تاریخ بهرمند خواهند شد! همزمان روزنامه فاینانشال تایمز لندن می نویسد، بی اعتباری مدل سرمایه داری در جهان که به قیمت بی ثباتی مداوم، نابرابری رایج و شایع و نابودی محیط زیست تمام شده است، از نسلها نیز فرارتر رفته است.
رویدادهای اخیر که حکم گندیدگی کامل نظام کار مزدی در هر شکل و قالبی را میدهد در واقع دادخواست و ادعانامه مارکسیستی طبقه کارگر است علیه کلیت نظام کارمزدی. بحران اخیر بیش از هر زمانی نیاز به مارکس و نیاز به کمونیسم را برای رهائی بشریت از نظام سرمایه داری و بازگرداندن اختیار انسان به انسان، جلو جامعه بشری گرفته است. .
موقعیت کمونیسم
موقعیت کمونیسم طبقه کارگر به موقعیت طبقه کارگر در برابر بورژوازی در این دوره گره خورده است، پیشروی طبقه کارگر در جامعه نیز در گرو حضور قدرتمند کمونیسم طبقه کارگر در صحنه سیاسی و در مبارزه بر سر قدرت است. بحران اخیر از هر بحران اقتصادی دیگری واقعیت سرمایه و تناقضات درونی آن را با رشد و خلاقیت طبقه کارگر و کل بشریت امروز عریان تر نشان داده است. این وضعیت، طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه را یک بار دیگر در مصافی واقعی و سرنوشت ساز با بورژوازی و دولتهایشان قرار میدهد. شکی نیست که روزهای طوفانی ای در راه است هم برای بورژوازی و هم برای طبقه کارگر. رکود در اقتصاد بورژوائی که به نظر میرسد فعلا ادامه خواهد یافت زندگی طبقه کارگر و دیگر اقشار جامعه را بشدت تحت تاثیر قرار خواهد.
تشدید رقابت میان سرمایه داران بر سر بازارها و حوزه های تحت نفوذ برای سهم بری بیشتر از کل ارزش اضافه، به دیوار کوبیدن سرمایه های کوحک توسط سرمایه های بزرگ در جریان بحران اخیر یکی از راه های مقابله با این بحران است. سبعیت در درون خود بورژوازی اوج میگیرد. همزمان یورش به معیشت طبقه کارگر و مردم زحمتکش در کره زمین بویژه در کشورهای "در حال توسعه" برای پائین نگاهداشتن نیروی کار ارزان و بر این مبنا تعریف مجدد رابطه کار و سرمایه در دستور کار بورژوازی جهانی قرار خواهد گرفت. با صدای بلند میگویند که طبقه کارگر هم باید سهم خود را بپردازد. گویا بورژوازی تا حال "سهم" خود را پرداخته است و مانده سهم طبقه کارگر! سرمایه برای پرداختن بحران از نیروی کار کارگر، حتی سرمایه دارانی را که لیاقت استثمار کافی کار در دوره بحران را ندارند نیز از دور خارج میکند. این یک روی این سکه، روی دیگر آن اخراج و بیکارسازیها در سطح وسیع است. با ورشکستگی صنایع و کارخانجات و بیکاری کارگران مدام به صف ارتش ذخیره کار افزوده میشود. بورژوازی از این ارتش ذخیره وسیع کار بعنوان عامل فشاری بر روی بخش شاغل و به تمکین واداشتن طبقه کارگر استفاده میکند. بیکاری وسیع، طبقه کارگر را ناچار از محافظه کاری خواهد کرد. این جنبه منفی این بحران بر روی کارگر و جنبش کمونیستی طبقه کارگر است.
اما سازماندهی یورشی عظیم به معیشت و زندگی طبقه کارگر و دیگر اقشار محروم در سراسر جهان در کنار افزایش رقابت و کشمکش های درون خود بورژوازی بر سر تصاحب بخش بیشتری از کل ارزش اضافه، طبقه کارگر و اقشار محروم را بالاجبار به تقابل با بورژوازی فرامیخواند. این وضعیت میتواند آبستن تحولات انقلابی و تصفیه حسابهای نهائی تری میان طبقه کارگر و بورژوازی باشد. عروج کمونیسم طبقه کارگر میتواند یکی از شق های محتمل بحران اخیر و ادامه آن باشد. بی اعتبار شدن کلیت سرمایه داری نزد افکار عمومی به کمونیسم بعنوان تنها راه حل نجات بشریت از مصائب و مشقات نظام مبتنی بر کار مزدی برجستگی بیشتری می بخشد. بورژوازی و دول مدافع آن اکنون حتی در سنگر خود، سنگر سرمایه، احساس امنیت نمیکنند. بحران اخیر، بورژوازی را نسبت به غیر قابل کنترل شدن بازار در آینده و در دل یک بحران دیگر بشدت نگران کرده است. با اینحال باید اذعان کرد که رهبران و فعالین جنبش کمونیستی طبقه کارگر هنوز اندکند. بی اعتباری سرمایه داری و عدم مشروعیت آن در انظار عمومی جهان بلافاصله به عروج کمونیسم و کارگر منجر نشده است. حتی انتقادهای موجود به بحران اخیر هم بیشتر از جانب بورژوازی و سخنگویان آن و در جهت کارآمد کردن نظام بورژوایی و رفع "گیرهای" آن و یا از موضع رفرمیسم بورژوایی به آن مطرح شده اند.
سنگر بندی و سازماندهی دور جدیدی از مبارزات اقتصادی طبقه کارگر در مقابل هجوم سرمایه به سطح معیشت طبقه کارگر قطعا میتواند شروع عکس العمل طبقه کارگر به این بحران و به این یورش بورژوازی باشد، اما اگر طبقه کارگر در این دوره موجودیت سیاسی و اقتصادی سرمایه داری را به مصاف نه طلبد، مالکیت خصوصی را زیر سوال نبرد، همانطور که تجربه نشان داده است در مبارزه اقتصادی در دل این بحران در مقابل بورژوازی شکست میخورد. تجربه خود کارگران هم نشان داده است که سندیکا و اتحادیه ها ابزار مناسب این کار نیستند، آنها حتی در مقابل اخراج و بیکارسازیها هم نمی توانند سدی به بندند. در سطح وسیعی دارند کارگران را بی کار و اخراج میکنند اما رهبران سندیکاها در کشورهای غربی تاکنون جز در آلمان، عکس العملی نشان نداده اند.
تنها سازماندهی تعرضی قوی به بنیادهای سرمایه داری، زیر سوال بردن مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و توزیع، طبقه کارگر و جنبش کمونیستی طبقه کارگر را در این دوره در موقعیت تعرضی نسبت به بورژوازی و دول مربوطه قرار میدهد. نقش و پراتیک آگاهانه رهبران و فعالین کمونیسم طبقه کارگر در این دوره و در پیشبرد این وضعیت به نفع طبقه کارگر تعیین کننده است. کمونیسمی روشن بین که منعکس کننده اعتراض کمونیستی طبقه کارگر به کلیت نظام سرمایه داری و به هدف کسب قدرت سیاسی باشد. کمونیسمی که در هر اعتراض کارگری پرچم ضد سرمایه داری کمونیسم مارکس را نمایندگی کند، وگرنه رفرمیسم بورژوایی اعتراض ضد سرمایه داری کارگر را دوباره قیچی خواهد کرد.
12 نوامبر 2008