اول مه ادامه عاشورا و نماز جمعه نیست!
محمد فتاحی
جناح چپ جنبش سبز که نیروهای سیاسی با عناوین مختلف چپ را در بر میگیرد در اطلاعیه های متعدد خود به مناسبت اول مه طبقه کارگر ایران را به ادامه راه سبز فراخوان داده اند. جنبش جاری، جنبش سرنگونی، انقلاب جاری، جنبش طبقه متوسطه، جنبش اصلاحات و مبارزات رهایی بخش خلق های ایران عناوین مورد علاقه این نیروها برای اشاره به حرکتی است که از کمپین های انتخاباتی ٢٢ خرداد شروع و بعداز دوره ای چند ماه فعلا دوره تعطیلاتش را میگذراند. چپ هایی که بعدها به این جنبش پیوستند به اسم اینکه این یکی "رادیکال" و ادامه قبلی نیست ازدواج خود با سبز را مشروع جلوه دادند.
کل این اردو به زبان های مختلف سعی در کشاندن پای کارگر به این میدان بازی را دارند. در دوره گذشته که این جنبش در تب و تاب خیابانی به سر می برد طبقه کارگر ایران متاسفانه یا خوشبختانه وقعی به آن ننهاد. اظهار تاسف از این رو که طبقه کارگر در مقابل جنبش طبقه متوسطه ایران که خودآگاه ترین جنبش طبقه سرمایه دار هوادار غرب در ایران بود ساکت ماند. اظهار خوشحالی هم به این دلیل که علیرغم هر سکوتی، با عدم شرکتش در این دعوای دو جناح طبقه حاکمه، فاصله خود با آنرا عملا نشان همه داد. (البته من از این واقعیت تلخ میگذرم که بخشی از این طبقه در جنگ انتخاباتی پشت احمدی نژاد رفت.)
سازمان ها و گروه های چپ هوادار این جنبش که در آغاز کار نماز جمعه رفسنجانی و عاشورا قرار بود آرزوهای دیرینه آنها را بر آورد، با افت جنبش شان به امید پیروزی "توده ها" در سالروز ٢٢ بهمن به صفوف خود روحیه دادند. با عقیم ماندن پیش بینی های این فالگیری های داهیانه، بعد از کمی سرگیجه، حالا مثل هر آدم در حال غرق شدنی بطور طبیعی هر تکه چوب روان روی آب را وسیله نجاتی برای خود می بینند. به همین دلیل است که خوش فکرهای اینها بعدها چهارشنبه سوری و جشن های سنتی مردم در این روز را به عنوان حلقه ای در جنبش خود دیدند. حالا که اول ماه مه میرسد انگار این روز هم از جنس چهاشنبه سوری و عاشورای حسینی و نماز جمعه رفسنجانی و مناسبت مرگ منتظری نفسی در جنبش خوشبختانه بی رمق اینها میدمد. سایت اخبار روز کارگر را به پیوستن به جنبش طبقه متوسطه، سازمان اکثریت به جنبش جاری، حزب توده (و البته راه کارگر و بقیه سازمان های این سنت) به جنبش ضددیکتاتوری و حزب کمونیست کارگری به انقلاب جاری فراخوان داده اند.
به نظر میرسد هیچ استدلالی اینها را قانع نمی کند که اول مه حرکتی در خدمت هیچ جنبش دیگری نیست. نه بخش پیگیر جنبش سرنگونی است، نه جناح کارگری جنبش جاری است، نه چرخ انقلاب طبقه متوسطه است، و نه پیکره ای از جنبش خلق های ایران. همه اینها و بقیه چپ ایران که مستقیم یا غیرمستقیم از جنبش سبز دفاع کرده و پرچم سیاسی خود کردند، حق دارند همه را پشت جنبش مورد علاقه خود ببرند. اما معلوم نیست چرا کلاه جنبش اینها باید سرکارگر برود؟ در تمام یک سال گذشته لشکر جنبش سبز حتی یکبار و حتی از سر اشتباه اسمی از کارگر و مطالبات و زندانیان و اسیرانش نبرد. حتی تحت فشار جناح های "عاقل" ترشان برای جلب توجه کارگران هم حاضر نشدند مطالبات شان را جایی طرح کنند. علت روشن است. جنبش سبز نه برای گرفتن حق کارگر که برای تقسیم محصول استثمار او بین دو جناح طبقه حاکمه به میدان آمد. از این زاویه بطور طبیعی اسم بردن از کارگر و منافعش کمکی به "پررویی" و حق طلبی کارگر در فضای سیاسی امروز است.
از زوایه منافع طبقه کارگر هم قضیه به همین اندازه روشن است. اولا اگر جنبش سبز مثقالی عدالت و آزادیخواهی کارگری در درون خود دارد چرا به کارگر و جنبش او نمی پیوندد یا با آن اعلام همبستگی نمیکند؟ جنبش دانشجویان چپ در تمام دانشگاه های کشور در سالهای گذشته هر جا به میدان آمد خود را حامی جنبش کارگری اعلام کرد. اگر سبز یک ذره بویی از آزادیخواهی کارگری برده است چه مرگی داشت که در اوج قدرتش حتی اسمی از کارگر نبرد؟ پشت میلیون ها کارگر را بیکاری و فقر و فحشا و اعتیاد و استثمار وحشیانه خم کرده است، چرا جنبش سبز عین خیالش هم نبود؟ رهبر کارگری در زندان را میخواستند بکشند، چرا انقلاب جاری خفه خون گرفت؟ در مقابل پررویانی که از موضع طبقه شکم سیر جامعه خطاب به کارگر سکوی موعظه را اشغال کرده و طبقه کارگر را سرزنش میکنند که چسبیدن به فقط مطالبات کارگری در حالی که قدرت در خیابان ها دارد دست به دست میشود بی توجهی به قدرت سیاسی است، باید گفت ساکت شوید احمق! جنگ دو جناح سرمایه داران بر سر جارو کردن محصول استثمار کارگر چه جایی برای حضور و فداکاری کارگر دارد؟ البته قدرت سیاسی در خیابان ها مورد جنگ بود، اما عنوان حقه باز برای کسی که جنگ جبهه رفسنجانی با خامنه ای را به عنوان محلی برای جنگ بر سر منافع کارگران معرفی میکند یک ارفاق است. اینها نمایندگان سیاسی شکم های سیر اند که میگویند کارگر باید برود در پیش فنگ پافنگ های خیابانی جنبش طبقه متوسطه نقش سرباز فداکار لشکر دشمن را بازی کند! اگر این چپ بطور عام به جنبش بورژواهای پروغرب رفته و برای حضور خود در این حرکت "همگانی" انباری تئوری در چنته دارد، برای کارگر تشخیص این باتلاق یک کار شاق نیست. هر کارگر حتی نیمه آگاه به حکم موقعیت طبقاتی خود میتواند تشخیص دهد که جنبشی که از روسای جمهور و نخست وزیران سابق تا رئیس مجمع تشخیص مصلحت همین نظام و تا بخشی از شکنجه گران و اطلاعاتی های سابق و فعلی، تا تمام احزاب شریک در قدرت در سالهای قبل و همه احزاب طبقه حاکمه به اضافه بخش عمده سرمایه داران ایران و اکثریت تمام طبقه متوسطه و بخشی از پارلمانترها و مقامات اصلی همین حکومت و بخش بزرگی از آیات عظام و حجج اسلام و حوزه های علمیه، ناسیونالیست های دو آتشه، احزاب بورژوازی بزرگ همه و همه در یک جنبش اجزای یک حرکت سراسری را تشکیل داده اند که به حکم صف عینی تشکیل دهندگانش یک جنبش صد در صد ضدکارگری است. البته کارگری هم که هنوز که هنوز است از درک و تشخیص ماهیت طبقاتی این جنبش ناتوان است، او را شایسته است برود و در همان خیابان ها جانش را فدای جنگ آن لشکر کند. کارگری که دل به این جبهه خوش میکند و فداکاری برای آنرا وظیفه خود میداند حق است برود و فدا شود.
در صفوف کارگران البته انواع گرایشات هست. از نظر کارگر کمونیست اما برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی لازم نیست کارگر پشت هیچ جنبش دیگری برود. برعکس این جنبش های دیگر در جامعه اند که برای اثبات حقانیت آزادیخواهانه و برابری طلبانه خود باید در اولین فرصت پشت کارگر به صف شده و برادری خود را ثابت کنند. کارگر کمونیست میداند که تاریخ جامعه تاریخ جنگ طبقات است. در ایران امروز که یک قرن از عمر سرمایه داری در آن میگذرد، تعلق سیاسی طبقاتی بخش جدایی ناپذیر ذات و جوهره تمام جنبش هاست. همان اندازه که طبقه متوسطه مواظب پیشروی جنبش مستقل طبقاتی خویش است، کارگر هم از او می آموزد که برای دیگران سربازی نکند و مواظب باشد جنبش و تحرکاتش به نفع دیگران مصادره نشود. این حکم مانیفست در بیش از یکصد و پنجاه سال پیش است. امروز بعداز اینهمه تاریخ مملو از فداکاری برای جنبش های دیگران، پاسخ کارگر کمونیست به فراخوان وصل شدن به جنبشی که حتی اسمی از کارگر نمی برد فقط یک تودهنی سیاسی محکم است. و جواب امروز کارگر در اول مه به نمایندگان جناح چپ جنبش طبقه متوسطه همین است.