در پشتیبانی از اعتصاب کارگران مترو لندن
امان کفا
اعتصاب کارگران ترانسپورت قطار در لندن از چند جنبه حائز اهمیت است ودنبال کردن آن درس هایی برای طبقه ما دارد.
ماه گذشته کارگران قطارهای مترو لندن در اعتراض به تصمیم مدیریت به بیکارسازی ۸۰۰ نفر دست به اعتصاب زدند. سنتأ در این بخش ترانسپورت، کارگران در چندین اتحادیه متشکل شده اند. این بار دو اتحادیه TSSA و TMR با مدیریت مذاکره داشتند و پس از بی نتیجه ماندن آن، از کارگران برای اعتصاب رأی گیری کردند.
از همان ابتدا و طبق معمول میدیا وظیفه خود را در حمایت از مدیریت آغاز کردند. تمامی نشریات، مشکلات مسافران بدنبال مختل شدن کل ترانسپورت لندن را به گردن اتحادیه و کارگران آویختند و کار خود را در ساختن فضای ضد کارگرغ و اعتصاب در جامعه بی وقفه به جلو برده اند.
در این دوره اتحادیه TMR نقش قابل توجهی داشته است. از یکطرف، رهبر این اتحادیه، باب کرو، یکی از چهره های شناخته شد ه چپ است. باب کرو از جمله رهبرانی بود که در تشکیل حزب سوسیالیست به رهبری آرتور اسکارگیل شرکت داشت. درهمین آخرین کنفرانس تی. یو.سی، در اعتراض به دعوت از رئیس از بانک مرکزی کشور برای سخنرانی در اجلاس سالانه کل اتحادیه ها، او جلسه کنگره را ترک کرد، و گفت که نمی شود کنگره اتحادیه را فراخوان داد و از مسئولین بحران مالی که جامعه با آن دست به گریبان است دعوت به سخنرانی کرد!
مدیریت مترو، سیاستمداران و شهردار لندن، سخنگویان سازمان صاحب کاران و ...،جملگی کمپینی بر علیه کارگران و اتحادیه براه انداختند که طی آن خواهان تحدید اعتصاب شدند. حائز اهمیت است که به دنبال قوانین ضد اتحادیه ای که توسط دولت تاچر در دهه ۱٩۸۰ تصویب شدند، اتحادیه بایستی قبل از اعتصاب به مدیریت مهلت بدهد، و همچنین در طی اعتصاب کارگران نمی توانند از بیمه بیکاری استفاده کنند. هدف این قوانین این بود که با تحت فشار مالی قراردادن کارگران، امکان اعتصابات طولانی مدت عملأ برای کارگران غیر ممکن شود. ابتکار کارگران مترو در تقابل این بوده است که بجای اعتصاب ممتد، زمان اعتصابات خود را برای مدت ۲۴ تا ۴۸ ساعت در هفته تعیین کردند، تا این فشار را به حداقل برسانند، و بتوانند برای چندین هفته اعتصاب را ادامه دهند.
اینبار سرمایه داران از دولت فعلی خواسته اند که بار دیگر قوانینی برای محدود کردن اعتصاب به تصویب برساند. یکی از این پیشنهادها این است که حد نصاب رأی مثبت برای اعتصاب افزایش داده شود. آنها خواهانند که حد نصاب به حداقل چهل درصد کل کارگران برای اعتصاب برسد. درهمین اعتصاب فعلی، رأی اکثریت کارگران موجود بود، اما تعداد آنها نزدیک به حدود ۳۵ درصد از کل کارگران می شد. تغییر حد نصاب به معنی غیر قانونی کردن این اعتصاب می شد، و بدنبال آن هر گونه حمایت اتحادیه از اعتصاب دست مدیریت را در دادگاهی کردن اتحادیه و گرفتن غرامت مالی از آن را باز می کرد. تغییر و تعیین حد نصاب نشانگر نهایت دو رویی سرمایه و دولتش است. دولتی که کل انتخاباتش بر اساس رأی اکثریت شرکت کنندگان در صندوق های انتخاباتی است موجه و قانونی است، ولی کارگرانی که تصمیم به دست کشیدن از فروش نیروی کارشان می کنند باید شامل قوانین دیگری باشند. ثانیأ این حمله به طبقه ای است که فرم کارکرد درونی اش با رأی گیری های "قانونی" موجود متفاوت است. قدرت کارگر در جمعش است. در مجمع عمومی کارگر به هم طبقه اش گوش می کند، رهبرعملی و آژیتاتور کارگری را نگاه می کند و با او رأی می دهد. یکی از عملکرد های سرمایه برای شکستن همین رابطه است. کارگر اگر تنها بیافتد، اگر بصورت آحاد صاحب رأی دیده شود، اتمیزه می شود و امکان مقابله خود با بورژوازی را کاملأ از دست می دهد. رأی گیری از همه کارگران که در ساعات گوناگون کار می کنند، همه مثل کارگران مترو، همزمان در یک محیط کار نیستند، و فراتر از آن فشار به اتحادیه برای گرفتن رأی از همه (حتی با استفاده از سیستم پست برای ارسال برگه رأی) بطور واقعی به معنی جلوگیری از هر گونه اعتصاب رسمی است.
یکی دیگر از قوانین تصویب شده دولت تاچر این بود که کارگران تنها زمانی که با مدیریت خود مسئله ای دارند میتوانند اعتصاب رسمی کنند. به عبارتی دیگر کارگران نمی توانند دست به اعتصاب حمایتی از هم طبقه شان بزنند. این قانون که در دوران اعتصاب بزرگ معدنچیان دردهه ۱٩۸۰ به کرات استفاده شد، باعث شد که کارگران اعتصابی در صحنه تنها بمانند. این امرهمچنین باعث شد که کارگران از امکان قانونی آوردن آژیتاتورهای زبردست طبقه شان ( که سنتأ از صنایع متفاوت برای قانع کردن کارگران و جلوگیری کردن از شکستن صف اعتصاب به جلوی کارخانه ها روان می شدند) محروم شوند. صف بندی این کارگران در مقابل محیط کار که "پیکت" نامیده می شود، نشانی از کارکرد واقعی طبقه است و غیر قانونی شدن اعتصاب حمایتی، و اجازه دادن به پلیس برای حمله به صف پیکت و دستگیری هر کارگری که جزو کارگران اعتصابی نباشد، باعث شکستن همبستگی طبقاتی کارگران در اعتصاب به حساب می آید. کارگران مترو، با شناخت از همین هدف، با کارگران اتحادیه آتش نشانی تماس داشتند و از آنها هم خواسته اند که به دلیل نا امنی استفاده مدیریت از کارگران کم تجربه، و مشکلاتی که این کاربوجود خواهد آورد، دست به اعتصاب های هم زمان بزنند. اتحادیه کارگران آتش نشانی نیز در این دوره جزو اتحادیه های چپ شناخته می شود.
اعتراض کارگران مترو لندن به این اعتباریکی از نشانه های جدال طبقاتی واقعی است. جدالی که نه در مقابل مدیریت یکی از بخش های ترانسپورت، بلکه علیه سرمایه برای دفاع از حق بی چون و چرای کارگر برای دست کشیدن از فروش نیروی کارش و اعتصاب می باشد. جدالی که در آن کارگر باید به سرمایه و دولت محافظه کار- لیبرال آن بفهماند که قوانین درون خودش، اتحادیه و یا هر تشکلش را، خودش وضع می کند و دولت و قوانین پارلمانی اش اجازه دخالت در آن را ندارند. این امر، بخصوص در این دوره که دولت همه امکاناتش را برای انداختن بار مصیبت بحران سرمایه بر گردن طبقه کارگر بکار گرفته است، نیازمند داشتن تصویر روشنی از این مبارزه و اهمیت آن برای طبقه کارگر است.
علاوه بر این، در چنین شرایطی است که کارگران کمونیست بیشترین امکان برای متحد کردن کارگران را پیدا می کنند. پیروزی یا شکست این مبارزه مسلمأ امر از پیش داده ای نیست. ولی، کارگران کمونیست با گردهم آوری هر چه وسیع تر کارگران، منظم کردن چنین جمع هایی در مجامع عمومی، پیش شرط قانع کردن هرچه بیشتر کارگران و جلوگیری از هر گونه شکستن صف اعتصاب و سازش از بالای سر کارگران را تضمین می کنند. چنین تلاشی، همچنین سد ها و مرزهای سنتی صنفی و اتحادیه ای را در هم می شکند، دست کارگران را در دست هم می گذارد و امکان دخالت گری رهبران عملی کارگری و استفاده از تمامی شبکه های موجود کارگری را فراهم می سازد. به عبارتی دیگر، درجه اتحاد و قدرت کارگران در جدال های جاری و آتی طبقه را بمراتب بالاتر می برد. فراتر اینکه، اگر دولت موفق شود و چنین قوانین ضد کارگری – اتحادیه ای جدیدی را به تصویب برساند وتوانایی اتحادیه ها برای فراخوان دادن به اعتصابات رسمی را بمراتب محدود می کند، کارگران مجبور می شوند که به اعتصابات غیر رسمی و محلی تر روی بیاورند. ساحتن چنین مجامع منظمی از همین امروز، مسلمأ دیگر نه یک امکان مثبت، بلکه شرط لازم برای هر گونه اعتراض متشکل کارگران خواهد بود.
این همانا درس و دستآوردی است که کارگران مترو می توانند برای هم طبقه ای هایشان از این مبارزه به ارمغان بیاورند.