بیکاری و شاه کلید سبز
خالد حاج محمدی
افزایش بیکاری به یکی از جدیترین معضلات جامعه ایران تبدیل شده است. آمار بیکاران روزانه افزایش می یابد و همزمان شرایط کار و زندگی طبقه کارگر بیش از پیش با ناامنی و محرومیت رو برو است. طبق آمارهای رسمی ١٢ تا ١٣ درصد نیروی کار بیکارند٬ چیزی که برای "محققین" دست چندم و مواجب بگیر دولت نیز قابل دفاع نیست و آمار واقعی بیکاران به مراتب بیشتر است. تازه کل کارگران شاغل نیز هیچ امنیت شغلی ندارند و ٦٠ درصد آنها با قراردادهای موقت کار میکنند. با این وصف شاهد غرولند هر روزه و تلاش سرمایه داران برای تامین سود بیشتر از گرده طبقه کارگر زیر عناوین مردم فریب افزایش تولید ملی و رشد اقتصادی و .. هستیم. توجیهات فریبنده کلاسیک کل سرمایه داران را که چند صد سال است در توجیه محرومیت٬ بیکاری و عدم امنیت شغلی تولید کنند گان به خورد بشریت داده اند را از زبان دانشگاهیان و محقیقین و اقتصاد دانان مواجب بگیر خود فروخته در جامعه تکرار میکنند. در این راستا کلی طرح و برنامه را در دستور خود گذاشته اند و از جایگاه دولت و مجلس و وزارت کار به نام منفعت جامعه٬ در اهمیت تدقیق قانون کار به نفع کارفرمایان و پایین آوردن هزینه تولید و بالا بردن قدرت رقابتی در بازار٬ معیشت کل طبقه کارگر را هدف گرفته اند.
کارفرمایان محترم٬ دست پاگیری قانون کار ضدکارگری موجود را در اخراج کارگران بهانه میکنند و افسارگسیختگی بیشتر خود در اخراج کارگر و زدن دستمزدش را به نام منفعت مملکت از دولت خود طلب میکنند. وزیر کارشان را افسار گسیخته رها کرده اند تا در دفاع از قرارداد موقت کار و عدم استخدام رسمی کارگران٬ گستاخانه زبان به سخن بگشاید.
اما در این میان جنبش سبز همان جنبشی که از زاویه طبقه بورژوا و از نوع کاملا تاچریستی آن٬ احمدی نژاد را به گداپروری متهم میکند که از درآمد مملکت به مردم میدهد٬ قلب "مهربانشان" برای خیل بیکاران و کارگرانی که مزدشان پرداخت نمیشود و رهبر و فعال تشکل "صنفی شان" را زندان کرده اند٬ کباب شده و به نام "دفاع" از کارگران به مخالفت با احمدی نژاد و ناکارآمدی سیستم اداری آنها و لذا همسرنوشتی کارگران با جنبش سبز قلمفرسائی میکنند.
در این خصوص سایت "کلمه" متعلق به جریان سبز مرتب از عطف توجه رهبران سبز به خانواده کارگران دستگیر شده٬ تا اخبار مربوط به دستگیری و زندان فعالین هفت تپه و شرکت واحد و نگرانی رهبرانش از این اتفاق را چاشنی این دلسوختگی ریاکارانه و دروغین به کارگران میکند تا توجه طبقه کارگر را به جنبش سبز جلب کنند و این طبقه را هیزم خود در جنگ با جناح رقیب کنند.
شاهکلید عطف توجه سبز به طبقه کارگر را در پیام موسوی به مناسبت اول مه اشاره میکنند٬ که گفته است:" آنها دنبال عدالت هستند. چه عدالت در سطح معیشتی و اقتصادی و چه در سطح توزیع منزلت های اجتماعی. باعث می شود آنها بهتر بتوانند خدمت کنند و یهتر می توانند ثروت ایجاد کنند و بهتر می توانند از اقتصاد کشور دفاع کنند و با فعالیت خود در صنعت و بازار و از استقلال کشور دفاع کنند و همچنین در توزیع منزلت آنها موقعیتی پیدا می کنند که از ایده های مترقی و پیشروانه در سطح کشور حمایت کنند".
این پیام با تمام استادانه گفتن و شیادی فریبنده که جناب موسوی نصیب طبقه کارگر کرده است٬ نه توجه به زندگی و امنیت شغلی و سفره خالی و دوندگی و اخراج کارگر دارد و نه اعتراض به بردگی است که این طبقه از روز تولدش تا کنون سهمش از زندگی بوده است. انصافا رهبر سبزها یک حقیقت را بیان کرده و آن اهمیت طبقه کارگر برای خدمت کردن و ایجاد ثروت بیشتر است. این "وظیفه بزرگ" که در کل تاریخ چند دهه گذشته سهم کارگر در ایران و در کل جوامع بورژوائی بوده را هیچ رهبر و سخنگو و سرمایه داری انکار نکرده است. کارگر در سخنان رهبر سبز٬ ابزار تولید ثروت و خدمت کردن به طبقاتی است که روزی احمدی نژاد و روزی موسوی و روزی کسی دیگر نمایندگیش خواهد کرد. تمام اعتراض چند صد ساله طبقه کارگر در سطح جهان از کارگران معدن انگلستان٬ تا بنادر استرالیا و معادن روسیه و مراکز صنعتی چین و ایران به همین نقش وظیفه "خدمت کردن و تولید ثروتی" است که به جیب بخش مفتخور و حاکم دراین جوامع رفته است.
سران سبز از موسوی و خانم رهنورد گرفته و کل نسل قدیم و جدید این جنبش فراموش فرموده اند که کل آنچه نقد کارگر و کمونیسمش است به همین نقش٬ به همین رابطه و همین سیستم است که کل جنبش سبز نیز مدافع آن است. اگر از آقایان ناکارامدی دولت احمدی نژاد را بپذیریم٬ اما بیکاری و سهم برده وار طبقه کارگر و خیل بیکاران این طبقه٬ مربوط به این دوره خاص نیست. از حکومت جناب موسوی تا خاتمی و رفسنجانی تا رژیم پهلوی٬ سهم طبقه کارگر همین بوده است. اعتراض روزانه طبقه کارگر و نقد ما به بورژوازی و جنگ چندین ساله علیه این نظام همین رابطه است که کارگر وظیفه خدمت کردن و تولید سود را دارد و خود صاحب چیزی نیست. .
اعتراض به احمدی نژاد٬ ناکارآمدی و ورود کالای بنجل چینی که به قول آقایان باعث ورشکستگی بخشی از صاحبان سرمایه شده است٬ چه ربطی به عدالت کارگری و جامعه ای مبتنی بر احترام به حرمت و کرامت انسان و در راس آن طبقه کارگر دارد؟ بیکاری زاده نظامی است که مبتنی به کارمزدی است٬ نظامی که تولید نه برای تامین مایحتاج اجتماعی که برای تولید سود است. مگر صادرات کالای بنجل ایرانی و تسخیر بخشی از بازار رقابتی سرمایه داران٬ سرسوزنی از موقعیت فرودست این طبقه کم میکند؟ اعلام اینکه بیکاری در این جامعه بیداد میکند و این را چاشنی کردن تبلیغات جنبشی که علیه کارگر سرسوزنی کمتر از جناح رقیب نیست٬ جز عوامفریبی و کلاه برداری رندانه نیست. مدافعان جنبش سبز چه راه حل طلائی را مقابل وجود ٤ میلیون بیکار گذاشته اند؟ چه راه حلی را مقابل ٦٠ درصد نیروی کاری که با قرارداد موقت و سفید امضا چرخ تولید و ثروت این جامعه را میچرخانند گذاشته اند؟ اعلام مخالفت با دولت احمدی نژاد و اینکه گویا تاریخ بردگی کارگر از زمان سرکارآمدن او شروع شده است٬ بیش از حد رندانه است. جریانی که در شیادی و نفرت علیه طبقه کارگر از جریان حاکم دست کمی ندارد٬ با اعلام مخالفت با احمدی نژاد و لفاظی در مورد بیکاری وسیع کارگران٬ تنها بر تنفر این طبقه از حاکمیت سرمایه گذاری کرده است. خاصیت این لفاظی چیزی جز فریب کارگران و تلاش برای جلب آنها زیر پرچم سبز و تبدیل این طبقه به سرباز بی جیره و مواجب بخشی دیگر از طبقه بورژوا علیه خود طبقه کارگر نیست.
بیکاری زاده نظام سرمایه داری است و راه مقابله با آن سرراست بیمه بیکاری است. اخراج کارگر از کار معادل گرفتن حق حیات از او است. کار ابزار معاش کارگر است و وقتی اخراج خواهد شد و کاری برایش نیست٬ از امرار معاش محرومش کرده اند. قدرت در این جامعه دست بورژوا است و سرنوشت کارگر و موقعیت زندگی او را طبقه بورژوا از طریق دولتش تعین میکند. کارگر در این نظام نقشی در تعیین موقعیت خود ندارد. لذا تامین کار وظیفه قدرت حاکم و طبقه حاکم است. جنبش سبز جدا از ابزار مخالفت با جناح رقیب به نسبت هیچ معضلی تا جائی که به مشکلات طبقه کارگر برگردد٬ راه حل جداگانه از دولت حاکم و جناح حاکم ندارد. مخالف احمدی نژاد بودن که کار و بیمه بیکاری نشد. نه تنها بیمه بیکاری بکه این بخش از بورژوازی ایران به مراتب از جناح دیگر خودآگاهتر٬ روشنتر و عریانتر ضد کارگر است. کدام مطالبه کارگری را حتی در همان چهارچوبه های رایج بورژوایی اینها قبول کرده اند؟ آزادی اعتصاب٬ آزادی تشکل و تحزب٬ آزادی بی قید و شرط سیاسی٬ برابری زن و مرد٬ ممنوعیت اخراج کارگر٬ بیمه بیکاری و...٬ هیچکدام و مطلقا هیچکدام.
بیکاری زاده نظام سرمایه داری و اهرمی برای پایین نگاه داشتن توقع کارگر در مهمترین مراکز تولیدی است. اگر چنین نبود و اگر سرنوشت کل جامعه ٧٠ میلیونی در دست سرمایه دار قبضه نبود٬ اگر ارتش و زندان و شکنجه و قانون و همه و همه درخدمت حفظ این موقعیت نبود٬ شورای اسلامی و خانه کارگرش نگرانی از طغیان طبقه کارگر را با خواست رسمی کردن کارگرانی که ١٠ سال سابقه کار دارند به میدان نمی آورد. اگر سی سال سرکوب سیتماتیک این طبقه و زندان و اعدام چند ده هزار کارگر کمونیست و حق طلب نبود٬ وزیرکارشان را افسار گسیخته علیه کارگر و در دفاع از اخراج و قرار داد موقت نمایش نمیدادند. و اگر همه اینها اتفاق نمی افتاد رهبر سبز را به جرم این گفته های ضد کارگری در خیابانهای تهران دنبال میکردند.
طبقه کارگر ایران دو انقلاب را پشت سرگذاشته است٬ قیام ٥٧ ایران را دیده است و تجربه نسل کشی و کارگر کشی همه نوع حکومتهای بورژوائی از غربی تا شرقی٬ از ملی تا مذهبی و.. را تجربه کرده است. شوراهای کارگری و تشکلات خود و خواست و مطالبات خود را در مقاطعی به انواع دسته جات بورژوا تحمیل کرده است. این طبقه در مبارزه خود برای رفا و امنیت و زندگی انسانی٬ دهها هزار نفر از فعالین خود را٬ در شکنجه گاهها و میدانها دار و خیابان و کارخانه٬ از دست داده است. کشیدن این طبقه به زیر پرچم سبز و فریب رهبران و فعالین آن به نام مبارزه با احمدی نژاد ... بسیار ساده لوحانه است. کل تاریخ نسل اندر نسل ما بی کفایتی نظام سرمایه داری از هر نوع آن را نشان داده است. در هیچ کجای دنیا بورژوازی جز با زور و اعتراض کارگر به ابتدائی ترین مطالبه این طبقه گردن نگذاشته است. راه واقعی نجات طبقه کارگر از بردگی مزدی واژگونی طبقه حاکم و گرفتن قدرت بدست خود است. همه امکانات و همه شرایط برای این تحول انسانی جز ناآمادگی خود طبقه کارگر مهیا است.