كلاه بى پشم كارگر در ايران!
مصطفى رشيدى
اظهارات وزير كار دولت ايران در روز دهم مرداد جنجال آميزترين تيتر رسانه ها را آفريد. عبدالرضا شيخ اسلامى در طى مراسمى گفت: "هم اكنون اغلب افراد بيكار يا حال كار كردن ندراند و يا توان انجام آنرا كسب نكرده اند!"
توضيحات بعدى دفتر جناب وزير براى توجيه و اصلاح اين گفته ثمرى نداشت. بارانى از شكايت و انتقاد و فحش نثار ايشان شده است. همكار ايشان در وزارتخانه بغلى٬ تعدادى از مقامات و دست اندركاران از چنين گفته اى فاصله گرفته اند. اظهار نظر نسنجيده؟ گستاخى آقاى وزير در دولتى كه بد دهنى در آن رواج دارد؟ هر چه هست٬ در ميان رژه بى وقفه تيترهاى وقايع و اخبار مربوط به كارگران در ايران نبايد بسادگى اين مورد را به بايگانى سپرد.
در هر كجاى اين دنيا و حتى در مقابل يك كودك دبستانى٬ اين حرف مفت و مسخره است. در مقابل يك قانون و جامعه با كوچكترين پايبندى به حقوق شهروندى٬ چنين اظهار نظرى توهين و افترا بحساب ميايد. دولت و وزارتخانه اى كه بفكر آبروى خود باشد٬ بلافاصله با واكنش تند و با عذر خواهى شديد خود را از شر اين جناب خلاص ميكند و همين چند كلمه براى بركنارى و استيضاح ايشان كافى ميبود. در مملكتى كه كارگر و اتحاديه و تشكل كارگرى جاى نفس كشيدن برخوردار باشد٬ دهان اين حضرت آقا گل گرفته ميشد. اينجا جمهورى اسلامى است٬ واقعيت اينستكه آب از سر حضرات بيشتر از اينها گذشته است و كلاه كارگر بى پشم تر از آن است كه انتظار پيامدهاى شايسته را براى دولت و وزير بر سر كار داشت.
اجازه بدهيد سواد خواندن و نوشتن و يك شعور متوسط را براى آقاى وزير فرض بگيريم. اطلاع دقيقى از ساعات كار ايشان در دست نيست٬ اما لابد آنقدرى سر كار هستند كه برسند گزارشات و آمار و ارقام تهيه شده دستياران خود را بخوانند. بعيد است كه وزير كار از آمار چهار ميليون كارگر بيكار بيخبر مانده باشد. بعيد است وزارتخانه از ليست هزاران هزار كارخانه كه دائما تعطيل ميگردد بى اطلاع مانده باشند. بعيد است ايشان نداند كه همين كارگران تا زمانى كه با بستن مراكز توليد بزور بخيابانها ريخته شدند٬ همين كارگران تا ديروز چرخ توليد ثروت در جامعه را با شيره جان خود تامين كرده اند. ايشان كدام روزنامه را ورق ميزند كه در آن از موج عظيم بيكارى جوانان٬ و دست كم ٤٠ درصد با تحصيلات عالى گزارشى چاپ نميگردد؟ چگونه است كه جناب وزير گزارش دايمى كلانترى ها و نيروهاى امنيتى از جاده قديم ساوه و مراكز صنعتى ديگر را نميخواند كه در آنها از اعتراضات كارگرانى خبر ميرسد زمين و زمان را بهم ميدوزند كه كارخانه تعطيل نشود٬ كارگرانى كه باطوم ميخورند٬ زندانى ميشوند تا اشتغال٬ تا "كار" كه چه عرض كنم٬ بيگارى و جان كندن ازشان دريغ نگردد؟ راستى كسى در آن مملكت هست جواب بدهد پس چرا به اين جناب حقوقى پرداخت ميشود؟! تازه مگر قرار نبود وزارت كار جوابگوى اشتغال و بيكارى باشد...
اجازه بدهيد مناعت طبع بخرج بدهيم٬ بد دهنى و شلختگى جناب وزير را به نفع حقيقت و واقعيت نديده بگيريم. آنوقت از جرم آقاى وزير چيزى باقى نميماند كه بخاطر آن ايشان را چزاند. كارگر بيكار مساوى كارگر تنبل٬ آنچه ايشان گفته اند٬ هر روز و با هزار زبان در جامعه تكرار ميشود. اساس سرمايه دارى بر گرد كار و استثمار هر چه بيشتر كارگران و در جهت سود سيرى ناپذير سرمايه استوار است. بهره كشى از كارگر در اين نظام با استفاده از اجبار اقتصادى٬ زور و زندان و سركوب و صد البته بر اساس سخيفترين تبليغات و دروغ پردازى و فريب استوار است. تا كارگر سر كار است پوستش را با كار بيشتر ميكنند. در مواقعى كه موقتا به كار او نيازى نيست دستگاه عظيمى بجانش ميافتد تا موقعيت و نيازها و شخصيت و حرمتش را به سخره بگيرند. اين قانون ابدى نظام سرمايه دارى بوده است. كارگر تا سر كار است٬ با هزار اتهام توقعاتش و حقوق بر حقه اش را زير سوال ميبرند٬ اين كارگر است كه بايد زيادتر كار كند٬ كمتر دستمزد بگيرد٬ كمتر مريض بشود٬ مطيعتر باشد كه كارخانه بچرخد و سود آور باشد و دچار ورشكستگى نشود. بيكارى در قاموس اين نظام جرم بحساب ميايد٬ جرم كارگر و نه جرم كارخانه دارى كه كارگر را پس از سالها جان كندن بخيابان ميريزد. بيكارى يك ننگ بحساب ميايد٬ ننگ براى خود كارگر و نه ننگ براى نظامى كه بيكارى جزو كاركرد و قانونمندى آنست٬ سرمايه دارى! آيا نديده ايد در كشورهاى پيشرفته تر هم چگونه دريافتى كارگران بيكار را به زير سطح حداقل نيازهايش ميرانند٬ چگونه يك بيمه بيكارى محدود ـ چيزى كه سالها پس انداز خود كارگر است ـ را با هزار منت و مشروط به انواع تحقير در اختيارش ميگذراند؟ تكليف جمهورى اسلامى و در چهارچوب وحشى ترين استثمار سرمايه دارى روشن است. اينجا خبرى از بيمه بيكارى نيست٬ دست كم چهار ميليون كارگر و خانواده اش را رها كرده اند تا خود و كودكانشان نان را از زير سنگ بيرون بكشند؛ و تازه دو قورت و نيم وزيرشان هم باقى است!
بيجهت از وزير كار جمهورى اسلامى نبايد خرده گرفت٬ همين روش رفتار و با همين زمختى را هزاران نفر ديگر در آن جامعه گفته اند و به اجرا درمياورند٬ و با مدال پرفسور و اقتصاد دان بالاى مجالس جاى داده ميشوند. پر واضح است كه نبايد از وزير دولت انتظار حفظ حرمت كارگر را داشت. شرافت و حق٬ درست مثل همه پديده هاى ديگر٬ طبقاتى هستند. همپالكى هاى جناب وزير در امور امنيت و زندانبانى در سركوب اعتراض كارگرى سنگ تمام گذاشته خون كارگر را توى شيشه كرده اند٬ ايشان را ديگر نيازى در رعايت كنترل زبان خويش نيست.
طبقه كارگر در ايران در دفاع از خود در مقابل سرمايه داران و همه دستگاه و ايادى دولتى و غير دولتى اش در جبهه هاى متعددى شمشير ميزند. دفاع از معيشت يكى از آنهاست. يك جنبش كارگرى قوى با به كرسى نشاندن بيمه بيكارى توازن قوى متفاوت و مسلما تسويه حساب ديگرى را با دولت و وزير محترم بجا ميگذاشت. موقعيت بهتر طبقه كارگر آن جامعه را نه تنها در جهت شرايط زندگى بهتر براى خود طبقه بلكه در جهت جلوه هاى شايسته از حق و حقوق شهروندان٬ از بيخ شخم خواهد زد.
١٤ مرداد ١٣٨٩