به کارگران کمونیست هم میشود انتقاد کرد
محمد فتاحی تیرماه ٨٩
بدنبال نوشته کوتاه هفته رفیق عزیزی برایم نوشته که "بخشا دارید به کارگران کمونیست انتقاد میکنید٬ که درست نیست. کارگران کمونیست در هر جایی که دست شان رسیده نقش بازی کردند و کارهای مهمی کرده اند. در نظر بگیرید که سرکوب و فضای خفقان واقعا دست همه را بسته است..." در پاسخ ایشان نکاتی نوشتم که دره آن در ادامه نوشته قبلی را مفید میدانم.
رفیق عزیز...
همه میدانند که خوشبختانه تعداد کارگرانی که خود را کمونیست میدانند کم نیست. اصلا در جامعه ایران تعداد کسانی که خود را کمونیست ارزیابی میکنند کم نیست. علتش را نمیخواهم اینجا بحث کنم اما تا آنجا که به کارگران کمونیست برمیگردد، این طیف تحت تاثیر افق ها و سنن سیاسی متعدد در اپوزیسیون چپ ایرانند. خود این بخش اپوزیسیون عمدتا تحت تاثیر جدی جنبش ها و سنن بورژوایی در جامعه ایران است. در دوره گذشته این بحش اپوزیسیون هم مستقیم و غیر مستقیم حامی جنبش سبز بود و علیرغم افشا شدن ماهیت ارتجاعی این جنبش بورژوایی، کماکان هم از کارش پشیمان نیست. بخشی از این چپ رسما نقش هخا در سال گذشته را ایفا کردند و هنوز هم بر همان طبل پاره میکوبند. وقتی کارگر کمونیست همراه افق و حرکت و سنت سیاسی این نوع چپ ها راه میرود، دیگر بخشی از آن سنت و حرکت محسوب میشود. اگر چنین فاکتوری عمل نمی کرد ما هزار و یک محفل و هسته و کمیته و نهاد مختلف رقیب بی خاصیت و بطور عمده مضر به حال جنبش کارگری، به عنوان چپ و کمونیست نداشتیم. در همین دوره گذشته به تبعیت از گرایشات سیاسی در جامعه بخش وسیعی از همین کارگرانی که خود را کمونیست ارزیابی میکنند پرچم امیدشان بر میله های کشتی سبز آویزان کردند و برای پیشرفت آن جنبش هم به اندازه کافی فداکاری کردند. کارگران دیگری هم بودند که در مقابل این موج ارتجاعی ایستادند و تقلا کردند همکاران خود را قانع کنند که دنباله روی از جنبش بخشی از سرمایه داران علیه بخش دیگرشان کار هر کسی باشد، شایسته کارگر کمونیست نیست. همین دوره فعالینی از کارگران چپ هستند که عین موسوی "واردات بی رویه" را عامل ورشکستگی و بیکاری کارگران اعلام میکنند و برای "تصحیح" سیاست های طبقه حاکمه هم نقش مشاوره به عهده میگیرند. برعکس کسانی هم هستند که خطاب به هم طبقه ای های شان میگویند واردات با رویه یا بی رویه نه مسئله ما که مسئله سرمایه داران و دولت و نظام شان است و مشکل هر جا و هر علتی داشته باشد نیرو و طبقه ای که حاکم است مسئول تامین زندگی جامعه و منجمله زندگی ما کارگران است.
اینها را گفتم به این دلیل تا روشن شود که کمونیست بودن کارگر یک مسئله و سیاست و سنت و افقی که این کارگر کمونیست بدست میگیرد، جایگاه سیاسی او در مبارزه بین دو طبقه را تعیین میکند. کارگر کمونیستی که همراه جنبش و حرکت و انقلاب سبز راه میرود و برای آن جنبش از صفوف طبقه کارگر سربازگیری میکند، در نبرد سیاسی طبقاتی در نقطه مقابل منافع و صف طبقه اش ایستاده است. اینجا دیگر به او نه به عنوان کارگر کمونیستی که بطور تیپیک شبکه کارگران کمونیست را تقویت میکند و به اتحاد طبقاتی اش کمک میرساند، که به عنوان فعال و سیاسی کار جنبش سبز یا به قول آنها "جنبش جاری" یا "جنبش انقلابی جاری" نگریسته میشود. با این توضیحات، بله من دارم به کارگران کمونیستی که سرباز جنبش دیگران شده اند، انتقاد میگیرم. هدف هم تکاندن گرد و غبار سنن بورژوایی از حرکت و افق و عمل آنها به نفع خودشان و طبقه کارگر است.
انتقاد به این طیف انتقاد به سیاست مضر و ضد کارگری است که توسط آن، در دوره قبل، سعی در مسموم کردن رفقای کارگرشان کردند. حالا هم انگار نه انگار اتفاقی رخ داده، همه سر زیر برف کرده و سکوت اختیار کرده اند. خطاب به این رفقا میخواهم بگویم نشد عزیزان، نشد. دیروز شما حامل، مبلغ، سازمانده سیاست و فعال جنبشی بودید که در یک سال و اندی، وقتی به پشت سر نگاه میکنیم، چیزی جز خصومت نسبت به زندگی کارگر و زحمتکش نداشت. نمی شود یک جنبش آزادیخواهی تمام جامعه را فرابگیرد و در دوران قدرتنمایی اش شاهد وسیع ترین تعرضات سیاسی و اقتصادی به طبقه کارگر باشد. علاقمندم این رفقا در مقابل سیاست ضدکارگری که بدست گرفتند پاسخگو باشند. روز روشن اول ماه مه را تا آنجا که در توان داشتند به تحرکات سبز وصل کردند. روز روشن شعار سال های قبل مبنی بر حمایت از "جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی" را به حمایت از جنبش های "آزادیخواه" تغییر دادند تا شامل "جنبش آزادیخواه" سبز شود. و به این شیوه حمایت آشکارشان از جنبش ضد برابری طلبی سبز را به گوش همه رساندند. کسی میتواند به این گفته من انتقاد کند که چرا ول کن قضیه ای نیستم که دیگر به گذشته مربوط است. در پاسخ باید بگویم که اولا به گذشته مربوط نیست و حرکت سبز جنبش بخشی از طبقه سرمایه داران است که در هر مقطعی میتواند دوباره دور بگیرد و باز هم تعدادی را سرباز خود کند. ثانیا برگشتن به گذشته و نگاهی به راهی که آمده ایم جزو سنت های کارگریست. کارگر دست به سینه برای سبز، امروز باید از خود بپرسد چرا چنین شد؟ باید از خود بپرسد چرا در انقلاب ٥٧ طبقه کارگر بدون سازماندهی جنبش مستقل خود دنبال قدرت سیاسی خود نرفت و تسلیم دولت و قدرت خمینی و جنبش وی شد؟ باید از خود بپرسد کارگر به عنوان طبقه تا کی باید گوشت دم توپ جنبش بخش ناراضی طبقه حاکمه شود؟ بپرسد که زمان درس گرفتن کی فرا میرسد و برای هر درس گرفتنی چند نسل قرار است فدا شوند؟. آیا کارگر کمونیست و رهبر کارگری امروز هم قرار است بعد از سی سال دیگر بگوید چرا نیروی بخشی از طبقه حاکمه علیه بخش دیگر شد؟ یا چرا ناتوان از سازماندهی جنبش سیاسی با افق سوسیالیستی خود شد؟
در برخورد به جنبش سبز به نقش نافعالی که کارگران کمونیست روشن بین هم ایفا کردند انتقاد جدی وارد است. از در این طیف چرا کسی به صرافت صدور یک بیانیه روشن علیه سبز نیفتاد و هنوز نیست؟ چرا همه سکوت کردند؟ برگزاری مجمع عمومی و اعلام استقلال از سبز را واقعا خفقان مانع است؟ کارگر برای هزار و یک مسئله دور هم جمع میشوند، نمیشود در یکی از این جمع شدن ها کل رفقا را مورد خطاب قرار داد که نباید سرباز جنگ سرمایه داران شد؟
مشکل فقط دنباله روی از ارتجاع سبز و جنبش سرمایه داران لیبرال ایران نیست. یک درد مشابه در طول سال های گذشته سرباز جنبش های دیگر شدن در صفوف بخشی از کارگران چپ و کمونیست بوده است. برای تعداد قابل توجهی از این فعالین تحرکات سیاسی به هر قیمت و دوری از جنبش اقتصادی کارگر یک سنت جا افتاده است. همراهی این طیف با مبارزه اقتصادی هم، زمانی از نظر این رفقا ارزشمند است که از نظر خودشان اهمیت سیاسی داشته باشد. تقلاهای سنتی که دست و پای این طیف برای دخالت در مبارزه اقتصادی بسته را اگر بنگرید، همیشه علاقمند است کارگر را سراغ پیش فنگ پافنگ سیاسی دنبال نخود سیاه بفرستد. مگر اینهمه گروه و کمیته و انجمن و نهاد که به اسم کارگر بیش از یک دهه است کار میکنند، مشغول همین پیش فنگ پافنگ های سیاسی نیستند؟ کجا منشا یک مبارزه کارگری برای رسیدن به مطالبات شان بوده اند؟ در دنیای واقعی سالهاست که اینها نقش گروه سیاسی اپوزیسیون در محل را به عهده گرفته و مثل شتر مرغ نه در سیاست منشا اتحادند و نه در مبارزه اقتصادی منشا کاری که نانی به سفره کسی اضافه کند. در صدور اطلاعیه و ظاهر شدن در دنیای مجازی هر جمعی از دیگری زبردست تر است، آنجا هم که به منافع زمینی کارگر در دنیای واقعی مربوط است تقریبا بدون استثنا همه از دم غایب اند.
چرا به جای شعار و اطلاعیه برای ابراز وجود در دنیای مجازی شاهد مثلا یک تومار صدها هزار نفره برای آزادی امثال اسالو نیستیم؟ چرا اسم اسالو بر سر در دهها و صدها کارخانه حک نمیشود؟ خفقان مانع است؟
بحث با ارزش کدام محفل به دلیل خفقان به گوش کناردستی ها نمیرسد؟ مگر بین همکارانی که سالها در کنار هم اند هم جاسوس هست؟
بخشی از همین رفقایی که خود را کمونیست میدانند نقش هخای داخلی را در یکسال گذشته به عهده گرفته و تئوری تراشیدند که "جنبش جاری" عین مبارزه طبقاتی است! سوال من این است که چرا کسی نمیگوید رفیق من این چرندیات را چرا به اسم کارگر و کمونیست به خورد این و آن میدهید؟ حقیقت این است که این ها سربازان جنبش موسوی و کربی و بخش ناراضی طبقه سرمایه دارند که به اسم کارگر و کمونیست، به کمونیسم و عنوان آن هم لطمه زده اند. از نظر این رفقا گویا کمونیسم میتواند ابزار جنبش هر سگ و گرگی در سیاست بشود.
در خاتمه
بله به کارگرانی که خود را کمونیست میدانند و سربازان جنبش دیگران شده اند خیلی انتقاد وارد است. در مقابل سبز، کارگر کمونیستی که در هر قدم خود تفاوت بین تحرک و سنت و کار سبز را با سنت و مسیر خود به روشنی نمیداند، باید بداند که یک قدم هم قادر به پیشروی در صف مستقل خود نیست و هر قدم هم به جنبش سبز و ارتجاع جاری می بازد. به این بحث باز هم برمیگردم و علل تاریخی سیاسی این مشکل را با هم بررسی میکنیم. در تمام این ارزیابی ها از نقش این رفقا در گذشته و حال باید سراغ نقد سنت و گرایشی رفت که مانع کار سوسیالیستی این طیف به نفع تقویت جنبش مستقل کارگریست.