شرط اتحاد کارگری در این دوره
پراکندگی در اعتراضات کارگری، امروزه به وسعت صدها هزار مرکز کار است. هیچ آمار و ارقامی قادر به انعکاس این موج گسترده نیست. دریایی از موج اما بی شباهت به موج هر دریایی؛
امواجی کاملا جدا از هم، منقطع، بی نظم و نتیجتا کم دامنه، سطحی و کم عمق. به همین دلیل ساده سرمایه داران و دولت شان طرح هایشان را در کمال آرامش جلو میبرند، هر جا نیاز دارند اخراج میکنند، دستمزد کار انجام شده را در کمال آرامش خاطر به جیب میزنند. انگار نه انگار که در مقابل شان طبقه ای سنگر بسته است. البته اگر از شعار پرت بخشی از چپ ناسیونالیت بگذریم، در دنیای واقعی حقیقتا از حضور طبقاتی کارگر خبری نیست. این گفته ظاهرا عکس ادعای مارکس است که جنگ طبقاتی بین کارگر و سرمایه دار تعطیل بردار نیست. مارکس انصافا درست میگوید، اما کسی که ادعای مارکس را در مقابل تصویر امروز من از این نبرد طبقاتی به عنوان پاسخ طرح کند، در بهترین حالت در مورد وضع نابسامان این نبرد ناروشن است.
طبقه کارگری که در مقابل دشمن طبقاتی سازمان یافته و تا دندان مسلح هر لحظه و در هر مرکزی بی سازمان و بی نقشه مشغول شمارش تلفات است، مشغول جنگ طبقاتی نیست. هر موجود زنده ای در مقابل مرگ همه توانش را بکار می اندازد. اما تقلا در مقابل مرگ با جنگ برای زندگی بهتر از دو جنس اند. طبقه کارگر در مقابل تعرضی که به سرتاپای زندگی اش میشود، نه به عنوان طبقه که به عنوان اصناف مشغول کار در مراکز جدا از هم و متفاوت المنافع درگیر نه یک نبرد که در حال له شدن زیر چرخ ماشین جنگی طرف مقابل است. نتیجتا تقلا برای نجات از مرگ، در نبود هیچ وسیله و ابزاری، او را به دست بردن به هر وسیله و ابزار دم دستی می کشاند.
امروز در مقابل بیکاری و اخراج روز افزون به جای دست بردن به سیاست شایسته خود، به ابزار بخش دیگر همین سرمایه داران پناه میبرد. گویا علت بیکاری ها و بسته شدن پشت سر هم مراکز کار در به اصطلاح سیاست غلط واردات بی رویه نهفته است. یا گویا مافیای اقتصادی دجال به جان اقتصاد انداخته است. با این حساب امروز در تمام کشورهای جهان کارگر بیکار و رانده شده به قعر فقر و فحشا و ویرانی در هر گوشه ای باید به "سیاست غلط" سرمایه داران و دولت شان و نه خود سیستم سرمایه داری لعنت بفرستد. وقتی همه جا علت بحران و بیکاری و خانه خرابی کارگر در اتخاذ همین "سیاست غلط" نهفته است، پاسخ سرراست کارگری درهمه جا چیزی بیش از شرکت فعال در تعیین سیاست و دادن مشاورت دلسوزانه به طبقه سرمایه دار و دولت شان برای اتخاذ یک "سیاست صحیح" نیست. اگر پاسخ همین است، دیگر تحزب کمونیستی چه ضرورتی دارد؟ سازمان سراسری کارگران کمونیست چرا لازم است؟ و اصلا کمونیسم چرا جواب است؟
شیوع شعار و پاسخ بخش هایی از خود سرمایه داران در میان بخش قابل توجهی از فعالین کارگری در غیبت نقد سوسیالیستی به علل این بیکاری ها و فقر روز افزون، در صفوف کارگران سوسیالیست و کمونیست است. بخشی هم به دلیل دل بستگی های از روز اول بخش هایی از همین طبف رفقا به موج و حرکت ارتجاع سبز بود و هست، که امروز در مقابل تعرض طبقاتی دشمن دست شان را بسته است. رفقایی که در مرحله استقبال از "جنبش انقلابی توده ها" در سال گذشته، پشت سر هم لیست مطالبات شان را به اهتزاز در می آوردند، و به جای سازماندهی یک جنبش با افق سیاسی متفاوت دل به دریای سبز باخته بودند، امروز از همه دست بسته ترند. این را جای دیگری باید بیشتر باز کنم.
در یک کلام اعتراض امروز کارگری در ایران به یک شرط میتواند به سیلی تبدیل شود که نه فقط وضع امروز را بهبود می بخشد که سرمایه داری را در ایران این دوره برای همیشه جارو کند. این شرط یک مرزبندی روشن کارگران کمونیست در شیوه اعتراض و سیاست های اتخاذ شده تا به امروز است. به این مسئله مهم باز خواهم گشت. بدون این کار آسمان به مراتب از این هم تاریک تر خواهد شد.