-- Logo ---->

 اتحاد کارگری علیه بیکاری از نان شب واجب تر است

امان کفا 

 

 

واکنش جناحهای مختلف بورژوازی به گزارش واحد اطلاعات اکونومیست مبنی بر افزایش نرخ بیکاری درایران، و تخمین رشد این نرخ از ۲/۱۳ درصد امسال به ۱۵ تا ۱۶ درصد  در طی سه سال آتی، برای کارگران ایران درخور توجه است.

 

جناح های مختلف سرمایه در ایران، هر کدام بنا به مصالح شان، علت این افزایش را توضیح داده اند. سخنگویان "جنبش سبز" علت رشد بیکاری را "عدم توانایی و سیاست های اقتصادی" احمدی نژاد و دولتش معرفی کرده اند. علی لاریجانی اظهار داشت که "متاسفانه  اصل ۴۴ قانون اساسی  به طور دقیق اجرا نشده است و اگر این اصل اجرایی شود، مشکلات بیکاری در جامعه حل خواهد شد" ! سایت های اینترنتی را از مقالات تحلیلی حول افزایش بیکاری در انگلیس و آمریکا پر کرده اند تا بگویند که مشکل همگانی است و اصلآ ویژه ایران نیست.

 

تعدادی از روزنامه های اقتصادی ایران به میزان بیکاری در تهران اشاره دارند و می گویند که  تنها درعرض ده سال اخیر، نزدیک به سه میلیون نفر بدنبال کاربه تهران مهاجرت کرده اند و مشکل بیکاری از همین  رشد فزاینده جمعیت نشأت می گیرد. از طرف  دیگر جماعت مدافع صنعتی شدن و گسترش حیطه اقتصادی، به وجد آمده اند و انگششتان را بسوی ایرادات "اقتصاد متکی به نفت" نشانه گرفته اند. گویی در ایران سرمایه تولید و بازتولید نمی شود، کارگر استثمار نمی شود؛ کل سرمایه  فقط همان درآمد حاصل ازنفت و گاز و پتروشیمی است و آنهم در دست دولت است! جالب است که حتی گزارش اکونومیست هم فراتر از اینان رفته و رشد بیکاری را چند وجهی دانسته و اشاره به بحران جهانی، تحریم های اقتصادی، عدم سرمایه گزاری و کناره گیری کمپانی ها و سرمایه های بزرگ خارجی و ... دارد.

 

جدا از تأثیر هر کدام از فاکتورهای فوق بر افزایش بیکاری در ایران، هر کارگری در هر گوشه دنیا بخوبی به نیاز سرمایه به خیل بیکاران واقف است. کدام کارگری است که نداند بیکاری اهرمی است در دست سرمایه برای کاهش و پایین نگاه داشتن دستمزد کارگر، که نداند بیکاری چماقی است بالای سر هر کارگر تا دائمأ نا امنی دستمزدش را یادآورش کند. تا از اعتراض برحذرش کند. اینها بدیهیاتی است که کارگر هر ساعت و هر روز با حضورنسل اندر نسلش در بازار نیروی کار، همچون نفس کشیدن آموخته است. برای کارگری که جهت زنده ماندن چیزی جز فروش نیروی کارش ندارد، برای کارگری در ایران که برای امرار معاش خود و خانواده اش راهی بجز کار در۲ یا چند جا ندارد، برای طبقه کارگری که آفریننده انبوه ثروت در جامعه است، مسئله، اما، پاسخ به این وضعیت است.

 

بورژوازی ایران و دولت حاکمش یکباره و بی حساب وارد این شرایط نشده اند. دولت احمدی نژاد با مشکلات غیرمترقبه مواجه نشده است. کاهش قرض های دولتی، کاهش نرخ  بهره بانکی، سیاست متعین کردن ارزش مبادله ای  ریال، راهی بود که مورد توافق بانک جهانی  قرار گرفته بود. سیاست کاهش دخالت دولت در اقتصاد رایج ( خصوصی سازی که پایه های اصلی آن ده سال پیش در دوران خاتمی ریخته شده بود) ، برداشتن سوبسید ها، و حتی استفاده محدود از حساب ویژه اندوخته ارزی از درآمد نفت (برای استفاده در دوره های حساس بحرانی مالی) همه و همه بخشی از پروژه ای است که دولت در دوره اخیر برای مقبولیت  سرمایه و سرمایه گذاری در ایران دنبال کرده است. سیاست دولت فعلی براساس گسترش مالی و درعین حال مالیاتی است. بازتاب این سیاست، رشد بیکاری و در عین حال تورم است. خواست کاهش آنچه خامنه ای  "مصرفی" نامیده است جهت کنترل همین نرخ تورم است و بخشی از همان سیاستی است که دولت احمدی نژاد دنبال می کند. اینکه جناح رقیب (سبز) خواهان سهم بیشتری از سود حاصله سرمایه در ایران از همین سیاست است، اینکه رقیب قدیمی تر( اپوزیسیون پروغربی) احمدی نژاد و دولت فعلی را "بی سواد و بی لیاقت" می نامد، و بالاخره اینکه از نظر سیاسی چنین برنامه ای با سیاست قلدرمنشانه آمریکا تا چه حد خوانایی یا عدم خوانایی دارد، ذره ای از اصل  تصمیم برنامه ریزی شده پیشبرد این سیاست نمی کاهد. برای این سیاست خیل تکنوکرات ها را بکار گرفتند، نقشه کشیدند، و دستگاه سرکوبشان را آماده کردند. بورژوازی متشکل می شود و کارگر هم باید متشکل به جنگش برود.

 

مسلمأ برای پایان دادن به بیکاری، یکبار و برای همیشه، بایستی به سلطه سرمایه خاتمه داد. به کار مزدی پایان داد. برای همین امر باید در حزب کمونیستی متشکل شد. باید انقلاب سوسیالیستی کرد. دیکتاتوری پرولتاریا را برقرار ساخت و برای جامعه ای مبارزه کرد که در آن هرکس به اندازه توانش کار کند و به اندازه نیازش از ثروت جامعه برداشت کند. این پاسخ کمونیست ها به این دنیا سرمایه است. اما در همین دنیای سرمایه، تا چندی پیش، به یمن مبارزه وسیع کارگر و حزب لنینی اش، به یمن انقلاب سوسیالیستی اکتبر تا سالها پس از شکست آن انقلاب،  در کشورهای معروف به بلوک شرق، بیکاری به شکل امروز نبود. طبقه کارگرحق اشتغال را به سرمایه قبولانده بود و دولتش را مجبور کرده بود که  طبقه را به  بیکار و شاغل تقسیم نکند. درهمین جامعه سرمایه داری فعلی، در همین شرایط  امروز هم می شود با اتحاد در تشکلهای خود در مقابل بیکارسازی ایستاد. می شود آنرا به حداقل رساند و سرمایه را مجبور کرد که طبقه مان را اینگونه شقه شقه نکند، و هم طبقه ای ها را رقیب هم نکند. کمونیسم کارگری بر دوش همین اندوخته های طبقه کارگر ایستاده است. تشکل تنها راه است. باید تشکلاتی ساخت که طبقه کارگررا قادر به ایستادگی در مقابل حمله سرمایه و بیکارسازی ها کند. چنین اتحاد طبقاتی در مقابله با بیکارسازی ها، با ایجاد تشکلات کارگری علیه بیکاری ممکن است.

 

بدون تشکل، بدون صف بندی در مقابل این حمله سرمایه و دولت اسلامی اش در ایران، بار بحران و برون رفت سرمایه را بدوش طبقه کارگر می اندازند. کارگر شاغل امروز، بدون اتحاد، بدون آگاهی به امر طبقاتی اش، بدون دیدن خود به مثابه یک طبقه برای خود، باری دیگر تنها و تنها قربانی دستگاه متشکل سرمایه می شود. مسئله بیکاری و مخاطراتی که هم اکنون میلیونها کارگر با آن دست به گریبانند٬ مسئله کل طبقه کارگر ایران است.  امروز برای کارگر اتحاد علیه بیکاری و تشکل از نان شب حیاتی تر است.

 

 

۱۳ ژوئیه ۲۰۱۰